تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,820 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,980 |
مناسبتهای مقدّس بهمن ماه امسال | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1367، شماره 86، بهمن 1367 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
مناسبتهای مقدّس بهمن ماه امسال بهمن ماه امسال مصادف با ولادت دو امام بزرگوار حضرت باقرالعلوم و حضرت جوادالأئمه و شهادت امام هادی علیهم السلام است، پاسدار اسلام این ولادت ها را تبریک و آن شهادت را به تمام پیروان و محبان تسلیت گفته و توفیق هرچه بیشتر آنان را در پیروی و متابعت از خط روشن ولایت از خداوند بزرگ خواستار است، و به همین مناسبت توجه خوانندگان محترم را بطور گذرا به گوشه ای از حیات زندگی ساز آن بزرگواران جلب می نماید: امام باقر علیه السّلام حضرت باقر (ع) در سال پنجاه و هفت هجری در نخستین روز ماه رجب در مدینه منوره تولد یافت. مادر آن حضرت، «فاطمه» دختر امام حسن مجتبی (ع) بود که حضرت صادق (ع) درباره این بانوی بزرگ فرمود: «لم یُدرک فی آل الحسن مثلها»[1] در میان خاندان امام حسن (ع) کسی مانند او پیدا نشده است. و پدر بزرگوارش حضرت سجاد (ع) از چهره های درخشان و برجسته علم و فضیلت در تاریخ بشر است، بنابراین طبیعی است که از چنین پدر و مادری بزرگ و با عظمت، فرزندی بدنیا آید که در شکوفائی و بارور ساختن نهال دانش و فرهنگ بشری نقشی عظیم ایفا نماید. رسول خدا (ص) سالها پیش از میلاد آن حضرت به جابربن عبدالله انصاری خبر ولادت امام باقر (ع) و ملاقات او را با او داده و فرمود: «یا جابر، انّک ستبقی حتی تلقی ولدی محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب، المعروف فی التوراة بباقر، فاذا لقیته فاقرأه منّی السلام» ای جابر! تو زنده و باقی خواهی ماند تا آن گاه که فرزندم محمد بن علی را دیدار نمائی، هنگامی که با او ملاقات کردی سلامم را به او برسان. و سرانجام جابر پس از پیامبر سالیان درازی زیست تا روزی در کوچه های مدینه به کودکی برخورد و از او خواست خود را معرفی نماید، حضرت خود را «محمّد بن علی» معرفی نمود. جابر سه بار او را با لقب «باقر» صدا نمود و گفت: «انت الباقر حقا انت الذی تبقر العلم بقراً اشهد انّک اوتیت الحکم صبیّاً»[2] تو در حقیقت باقر هستی، تو همان کسی می باشی که مسائل علمی را می شکافی، گواهی می دهم که در خردسالی علم و حکمت به تو عطا گردیده است و سپس جابر خدمت امام می رسید و علم و دانش فرا می گرفت. در کشف الغمة دلیل لقب یافتن امام را به باقر العلم، گسترش بخشیدن و توسعه علم و فرهنگ اسلامی یاد نموده است، چرا که در عصر امام باقر (ع) فرهنگ اسلامی در اثر سیاست ضد اسلامی و جاهلی امویان، بسیار کم رنگ و ضعیف بود، این سیاست با روی کار آمدن معاویة با شدت هرچه تمام اِعمال و از آن پس توسط جانشینان او دنبال شد، و در این رابطه نه تنها میان مردم و اهل بیت بوسیله ایجاد رعب و وحشت و اتهام فاصله بوجود آمد، و در نتیجه جامعه از منبع صحیح و اصیل فرهنگ و دانش اسلامی محروم ماند، بلکه شاگردان و اصحاب آنان را که می توانستند وسیله انتقال علوم آنها به مردم باشند بصورتهای مختلف از میان می بردند و در مقابل با ترویج از اشعار مبتذل جاهلی و شاعران وابسته و نوازندگان و معرفی آنها بعنوان علم و عالم، جامعه اسلامی را به فقر و انحطاط فرهنگی دچار نمودند، ولی خوشبختانه پس از حادثه عاشورا، چهره واقعی رژیم اموی افشا گردید و بدنبال آن قیامها و نارضائیهای عمومی در جامعه بوجود آمد و رفته رفته موج آن تقریباً به تمام نقاط کشور پهناور اسلامی آن عصر گسترش یافت بطوری که هر پرچمی که در نقطه ای به نشانه قیام و مخالفت برافراشته می شد، جمعیتهای فراوانی را بسوی خویش جذب می نمود و به تجزیه موقّت بخشی عظیم از کشور می انجامید. چنانچه برای نمونه قیام ابن زبیر و مصعب در حجاز و عراق، قیام مختار در عراق، و قیام ابن اشعث در عراق و بخشی از ایران را می توان نام برد، و چنین بود که مجموعه این حرکتها و نهضتها- بدون توجه به انگیزه و اهداف آنان- حکومت دیکتاتور مآبانه اموی را روز بروز فرسوده و فرسوده تر می ساخت و گرچه هر قیامی که پیش می آمد، پس از مدتی با شدت و قساوت هرچه بیشتر سرکوب شده و فوج فوج قیام کنندگان و رهبر آن را از دم تیغ می گذراندند، ولی دیری نمی پائید که قیامی دیگر در نقطه دیگری برپا می شد و چنین بود که زنگهای خطر از هر سو برای امویان به صدا درآمده بود و دیگر از تیغ خونریز جلادی چون حجاج و قدرت خلیفه مقتدری چون عبدالملک کاری ساخته نبود چرا که ترس از مرگ، از دلها فروریخته بود، و گاه مردم حتی در دربار خلافت سخن حق خود را با صراحت اظهار می داشتند و از سرنوشت خطرناکی که در انتظارشان بود وحشتی بدل راه نمی دادند. و همین جرأت و شهامت که عاشورا در جامعه بوجود آورد، کارآیی و بُرَندگی تیغ خونریز جلادان اموی را خنثی ساخت تا آنجا که بناچار در سیاست خشن و پر قساوت خویش نسبت به ائمه که بوجود آورندگان چنین قیام و حرکتی در جامعه بودند، تا حدودی تجدید نظر نمودند، و لذا هنگامی که حجاج والی بی رحم عبدالملک از او در مورد قتل امام سجاد (ع) اجازه می طلبد، عبدالملک در پاسخ می نویسد: مرا از آلوده شدن به خون خاندان ابی طالب دور دار، چرا که خاندان حرب در این کار پیروز نشدند، و به این تغییر سیاست در عصر عمر بن عبدالعزیز علاقه بیشتری نشان داده شد، تا از این راه حکومت رو به اضمحلال اموی را ترمیم و بازسازی نمایند. یکی از نویسندگان می نویسد: در هرجا که قدرتهای خودکامه و ضد مردمی به ضعف دچار شده اند، فرهنگ در آنجا رشد یافته است و این مسأله ای بود که در دوره امام باقر (ع) که خلافت اموی بواسطه بیداری و قیام های مردم تحت فشار قرار گرفته بود، اتفاق افتاد، و امام باقر (ع) از این فرصت برای شکوفا ساختن فقه و فرهنگ اسلامی،نهایت استفاده را نمود، و پس از یک وقفه و رکود طولانی که در مورد فقه و احادیث شیعه بواسطه خفقان حاکم پیش آمده بود، به نشر و نقل فرهنگ شیعه پرداخت و حتی کسانی را که تا آن وقت از بیم دستگاه خلافت، اجازه نقل احادیث وارده در مورد اهل بیت را نداشتند، دعوت نموده و از آنان خواست تا آنچه را در این زمینه می دانند نقل نمایند. عبدالله علوی می گوید: امام باقر فرزندان مهاجر و انصار را خواست و فرمود: «من کانت عنده منقبة لعلی بن ابی طالب فلیقم و لیتحدّث» هر کس از امیرمؤمنان حدیثی در فضیلت او می داند بلند شود و نقل نماید. «فقام الناس فسردوا تلک المناقب» مردم بلند شدند و احادیث مربوط به فضائل آن حضرت را نقل نمودند. در صورتی که چنین دعوتی از محدثین قبل از آن حضرت برای دیگر ائمه امکان پذیر نبود و امام با بهره برداری صحیح از این فرصت پیش آمده، بخشی عظیم از فرهنگ اسلامی راتبیین و ادامه و تکمیل آن را به فرزندش امام صادق (ع) توصیه و سفارش نمود. امام جواد (ع) همانگونه که خداوند معجزاتی را بدست پیامبران و امامان جاری می سازد تا بدینوسیله مردم به نبوّت و امامت آنان اعتقاد یابند، گاه وجود خود آنان را آیه و معجزه ای قرار می دهد. انسان های ممولی در چهل سالگی عقل و خردشان به حدّ کمال می رسد چنانچه در قرآن کریم می فرماید: «حتّی اذا بلغ اشدّه و بلغ اربعین سنة» هنگامی که انسا به کمال عقل و به سن چهل سالگی نائل آید، ولی در میان پیامبران، حضرت یحیی (ع) را در خردسالی به نبوّت می رساند و لذا درباره اش در آیه 12 سوره مریم فرموده: «و آتیناه الحکم صبیّاً- ما او را آیه و معجزه ای برای مردم قرار می دهیم و در چند آیه بعد می فرماید: «قال انی عبدالله آتانی الکتاب و جعلنی نبیّاً»- گفت: من بنده خدایم؛ او کتاب آسمانی را به من عطا فرموده و مرا پیامبر گردانیده است. عیسی هنگامی این کلمات را می گفت که مردم، سخن گفتن او را انتظار نداشتند با ناباوری اظهار می داشتند: «کیف نکلّم من کان فی المهد صبیاً؟»- چگونه با کودکی که در آغوش مادر است سخن بگوئیم؟ پس از امام باقر و امام صادق علیهما السلام که در سایه تلاش های علمی آن دو امام، مکتب، از نظر فرهنگی غنی و پربار و چهره امامان در زمینه های مختلف دانش درخشید، در حقیقت کنترل مذهب از دست خلفای زورگوی زمان خارج شد و در جامعه اسلامی پایگاه واقعی خود را پیدا کرد، و علوم احادیث اهل بیت توسط شاگردان فراوان امامان در جابجایی کشور اسلامی تدریس و نقل می شد چنانچه علی بن وشاء در زمان امام رضا (ع) می گوید: «انی دخلت مسجد الکوفه فرأیت فیه تسعمائة شیخ کلّهم یقولون: سمعت جعفر بن محمد» وارد مسجد کوفه شدم، نهصد استاد را یافتم که همه می گفتند از امام صادق شنیده ایم و نقل حدیث می کردند. و به همین دلیل خلفای عبّاسی به خوبی دریافته بودند که تنها با از میان برداشتن امامان، مکتب تشیع پایان نمی یابد، بلکه بصورت فکر و عقیده ای، در دلها و فرهنگ جامعه وارد گردیده است، و لذا سعی داشتند که از طریق علمی و فرهنگی، شخصیت علمی ائمه (ع) را در افکار عمومی زیر سؤال ببرند، در این رابطه می بینیم که مأمون از دانشمندان عصر خویش دعوت به عمل می آورد تا با حضرت رضا (ع) به مباحثه و مناظره علمی بپردازند، شاید امام در برخورد با دانشمندان عصر، شکست خورده و در اعتقاد و اعتماد شیعه نسبت به او خلل ایجاد نماید، ولی چهره امام در خلال این مباحثات علی رغم میل مأمون، بیشتر درخشید، در میان چنین تلاشهایی مذبوحانه برای شکست ائمه، امام جواد (ع) در سنّ نه سالگی به امامت و رهبری شیعه به ترتیب نائل می شوند تا خداوند بار دیگر اعجاز خویش را در وجود آنان نشان داده و به مخالفان اتمام حجت نماید که مسأله امامت و تشیع، مسأله ای عادی و معمولی نیست. مأمون پس از به شهادت رسانیدن امام هشتم، حضرت جوادالائمه (ع) را از مدینه به بغداد می آورد و یحیی ابن اکثم یکی از دانشمندان عصر خویش را وادار می نماید تا در حضور آن حضرت به سؤال و طرح مسائل علمی بپردازد، به همین منظور مجلسی با حضور جمعی از درباریان و امیران و دیگران تشکیل شد و امام جواد که در آن وقت نه سال و چند ماه داشت وارد مجلس شد و در جایگاهی خاص که برای آن حضرت در نظر گرفته شده بود نشست و یحیی هم در مقابل ایشان در جائی نشست. یحیی از مأمون اجازه طرح سؤال خواست، مأمون در پاسخ گفت که از خود امام اجازه بخواهد. امام اجازه داد و یحیی سؤال خویش را چنین شروع نمود: «ما تقول- جعلت فداک- فی مُحرم قتل صیدا؟»- فدایت شوم، نظر شما درباره شخصی که در حج در حال احرام شکاری را بکشد چیست؟ امام از یحیی سؤال کرد: «قتله فی حل او حرم، عالما کان المحرم او جاهلا، قتله عمداً او خطاً، حرّاً کان المحرم او عبداً، صغیراً کان او کبیراً، مبتدئاً بالقتل او معیداً، من ذوات الطیر کان الصید ام من غیرها، من صغار الصید ام من کباره، مصرّاً علی ما فعل او نادماً، فی اللیل کان قتله الصید ام بالنّهار، محرماً کان بالعمرة اذ قتله او بالحجّ کان محرماً؟»- آیا صید را در خارج از محدوده حرم کشته است یا در داخل محدوده حرم؟ به حرمت صید در حال احرام علم داشته یا جاهل بوده است؟ از روی عمد آن را کشته یا به اشتباه؟ آن شخص آزاد بوده یا برده؟ صغیر بوده یا کبیر؟ اولین باری است که چنین کاری از او سر زده یا چندمین بار؟ شکارش پرنده بود یا غیر پرنده؟ از نوع شکارهای کوچک بوده یا بزرگ؟ شکار کننده از این کار خود پشیمان است یا تصمیم بر تکرار آن دارد؟ شبانه به شکار پرداخته یا در روز شکار کرده؟ وقت شکار در حال احرام حج بوده یا در احرام عمره؟ «فتحیّر یحیی بن اکثم و بان فی وجهه العجز و الأنقطاع و تلجاج حتی عرف جماعة اهل المجلس عجزه»[3]- یحیی بن اکثم که آن سؤال عمیق و پر انشعاب و فروع را در آن سطح ساده معرفی کرده بود که دلیل بر کم مایه بودن او از نظر علمی بود، از سؤالات فراوان امام و توجه عمیق امام به تمام ابعاد آن مسأله علمی متحیر و شگفت زده شد و عجز و ناتوانی در چهره اش ظاهر و زبانش دچار لکنت گردید بطوری که حاضران در مجلس متوجه عجز او شدند، و سپس خود آن حضرت پاسخ همه آن سؤالات و فروعات مسأله را به تقاضای مأمون داد. امام هادی (ع) امام هادی (ع) نیز همچون امام جواد (ع) در شرایطی امامت و رهبری امت را به عهده گرفت که رژیم عباسی که در اثر ظلم و فساد، مردم را به ستوه آورده و از فریاد اعتراض و قیام های مردمی به وحشت افتاده بود، از سوی دستگاه رهبری شیعه، سخت احساس خطر می نمود، و از این رو امام هادی (ع) را از مدینه به سامرا آورد چنانچه پزشک مخصوص دربار خلافت در این باره می گوید: «بلغنی انّ الخلیفة استقدمه من الحجاز فرقاً منه لئلا ینصرف الیه وجوه الناس فیخرج هذا الأمر عنهم یعنی عن بنی العباس»- به من خبر رسیده است که خلیفه بواسطه خوف و وحشت از ناحیه حضرت هادی (ع) او را از حجاز آورده تا چهره های جامعه به ایشان توجه و گرایش نیافته و در نتیجه خلافت از خاندان عباسی خارج نگردد. ولی امام هادی (ع) در سامرّا نیز همچون خورشیدی فروزان می درخشد، تا جائی که دربار خلافت مجبور می شود سؤالات عمیق علمی را که علماء عصر در جواب و حلّ آن عاجز مانده اند از امام هادی سؤال نماید. برای نمونه وقتی که متوکّل (خلیفه عباسی) مسموم می شود و همانند فرعون که به هنگام احساس خطر، متوجه خدا می گردد، نذر می کند اگر حالش بهبود یابد مالی فراوان تصدّق دهد، پس از بهبودی از فقهاء و علمای عصرش می پرسد چقدر باید تصدّق نماید؟ بعضی می گویند ده هزار درهم و بعضی اظهار می دارند: صدهزار درهم، و متوکّل از این پاسخهای متفاوت دچار تردید می گردد، و بناچار حاجب خویش را نزد امام روانه می کند تا از او پاسخ صحیح را دریافت نماید «فقال ابوالحسن: قل له: یتصدق بثمانین درهماً»- به متوکل بگو: هشتاد درهم صدقه دهد. و وقتی متوکل بوسیله حسن حاجب دلیل آن را می پرسد، امام می فرماید: خدای عزّوجلّ به پیامبرش فرمود: «لقد نصرکم الله فی مواطن کثیره»- خداوند شما مسلمین را در موارد کثیری نصرب بخشید «فعددنا مواطن رسول الله صلی الله علیه و آله فبلغت ثمانین موطنا»- ما آن جنگهای رسول خدا را- که نصرت خداوند شامل حالشان گردیده- محاسبه نمودیم، شمارشان به هشتاد مورد بالغ شد»[4] و از این گونه اتفاقات در دوره زندگی امام در سامرا بسیار اتفاق افتاده است، و از این رو امام علی رغم خواست خلیفه عباسی با آوردن آن حضرت به سامرا در صدد منزوی ساختن او بود، بیش از پیش شهرت و محبوبیت می یابد، تا آنجا که دیگر وجود او حتی بصورت تحت نظر در مرکز خلافت هم قابل تحمّل نیست و سرانجام آن امام بزرگوار را به شهادت می رساند.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 70 |