تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,137 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,052 |
اشکالات کفار پیرامون وحی و رسالت | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1367، شماره 86، بهمن 1367 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
هدایت در قرآن تفسیر سوره رعد قسمت هیجدهم اشکالات کفار پیرامون وحی و رسالت آیة الله جوادی آملی سوره مبارکه رعد با بیان حقیقت آنچه که نازل شده است؛ بر رسول الله (ص) از آیات قرآنی آغاز می شود، و سپس به اثبات این مدعا بوسیله چند برهان می پردازد، یعنی «والّذی انزل الیک من ربک الحق» را با سه برهان ثابت می نماید، که و برهان آن ناظر به مسأله مبدأ و معاد است و در خلال آن مسأله وحی و رسالت هم تبیین می گردد، چه اینکه اگر مبدأ و معاد حق است، یعنی از برای بشر مبدئی است که آنها را آفریده و معادی که در آن روز از او حساب می طلبد، بین مبدأ و معاد، وحی و رسالت و شریعت و دین هم حق خواهد بود. و بدین ترتیب، در بخش اول این سوره اصول سه گانه دین یعنی: توحید و نبوت و معاد با براهین اقامه شده، اثبات می شود، و آنگاه به نقل شبهات کفار پرداخت می شود که مقام نخست اشکالاتشان به مسأله معاد مربوط می گردد و در قسمتهای گذشته بررسی شد و مقام دوم شبهاتشان راجع به مسأله وحی و رسالت است. اعتراض کفار درباره رسالت حرفی که کفار درباره رسالت دارند این است که می گویند: رسالت الهی از صلاحیت بشر خارج بوده و انسان نمی تواند «رسول الله» باشد، و این منشأ دیگر اشکالات و حرفهای آنان است است. و پیامبر (ص) همواره گرفتار چنین افرادی بوده که پیوسته پیشنهادهای تازه ای را مطرح می ساختند. مثلا می گفتند: تو اگر پیامبری باید این کوه ها را کنار ببری! برای ما چشمه ها را از زمین بجوشانی! با این کوه ها را بصورت طلا تبدیل نمائی! نردبانی نصب کن و به آسمان ها بالا برو! و امثال آن، و این پیشنهاد های بی جا بوسیله گرو ه های متعدد مطرح می شد و یا افراد یک گروه در چند مورد تقاضای چنین معجزاتی می نمودند. و لذا قرآن کریم این پیشنهاد را بطور مکرّر در سوره های رعد، انعام، اسراء و دیگر سوره ها مطرح می سازد. و در همین سوره «رعد» می فرماید: «و یقول الذین کفروا لولا انزل علیه آیة من ربّه انّما انت منذر و لکل قوم هاد» کفار می گویند: چرا معجزه ای از پروردگارش بر او (پیامبر) نازل نمی گردد، همانا تو انذار دهنده ای و برای هر قومی هدایت کننده ای است. و این آیه را در سوره های دیگر بطور تفصیل بیان می نماید که از آن حضرت می خواهند نظیر آنچه برای موسی کلیم الله و آنچه برای عیسی مسیح نازل شد، برای او هم نازل گردد، اگر موسی عصا را اژدها کرد شما هم اژدها کنید، اگر او بر دریا مسلط بود شما هم نشان بدهید که می توانید مسلّط باشید، اگر برای او «مَن و سَلوی» از آسمان آمد برای شما هم بیاید. البته این اعجاز طلبان هرگز در مقام احتجاج نبودند وگرنه خدای سبحان، حجت بالغه اش را به آنان نیز ارائه می داد، بلکه در مقام استهزاء بودند، چه اینکه این پیشنهادها را- چنانچه از سوره «اسراء» بر می آید- در برابر پیامبری مطرح می ساختند که هم وجود خود او معجزه بود و هم کتابی که آورده بود، چرا که یک شخص اُمّی درس نخوانده در بین مردم اُمّی به مقام رسالت برسد، جز اعجاز چیزی نمی تواند باشد. اگر مردم عصری را اهل دانش و علم تشکیل دهند و یا مرکزی عملی وجود داشته باشد و از بین آن دانشمندان، یک نابغه ای برخیزد، اوائل امر خیلی مهم به نظر نمی رسد، ولی از بین امیّین که از درک ساده ترین مسائل محروم اند، چنانچه رسولی مبعوث گردد، از اهمیت بسیاری برخوردار است و لذا هم روی اهمیت امّی بودن حضرت و هم روی امّی بودن مردمی که پیامبر از میان آنان برخاسته تکیه می نماید، چنانچه روی قرآتی که این پیامبر آورده است بعنوان یک معجزه تکیه نموده و می فرماید: «و ان کنتم فی ریب ممّا نزّلنا علی عبدنا فأتوا بسورة من مثله»- اگر شما در کتابی که بر بنده خویش نازل نموده ایم در تردید می باشید، یک سوره مانند قرآن بیاورید، شما هم یک امّی پیدا نمائید که سوره ای مثل قرآن بیاورد، چرا که ظهور رسول میان امیّین اعجاز است. اگر در روز جائی روشن باشد امری عادی است، اما اگر دیدیم بین ظلمات و تاریکیها یک باره روشنائی درخشیده مسأله ای غیر عادی به نظر می رسد؛ ظهور فردی دانشمند و دارای نبوغ از مراکز دانش تعجب آور نمی باشد ولی از میان مردم درس نخوانده و امّی جای بسی تعجب است. البته چنین نیست که اگر این مسأله در میان مردم تحصیل کرده و غیر امّی اتفاق می افتاد معجزه نبود، چرا که اگر همه مراکز عملی هم دست به هم دهند و بخواهند مثل کوچکترین سوره قرآن کریم بیاورند، مقدورشان نخواهد بود، و لذا اگر حضرت رسول (ص) در بین علمای ربّانی هم بود و چنین قرآنی را می آورد باز هم اعجاز بود. در سوره اسراء آیه 88 می فرماید: «قل لئن اجتمعت الأنس و الجنّ علی ان یأتوا بمثل هذا القرآن لا یأتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیراً» بگو ای پیامبر، اگر جن و انس برای آوردن قرآنی مثل این قرآن گرد آیند، نخواهند توانست مثل آن را بیاورند، گرچه بعضی از آنان پشتیبان و کمک دیگری شوند. همه حوزه های علمیه و مراکز علمی را دعوت به مبارزه می کند، در این آیه آوردن اصل قرآن کریم مطرح است و یا در سوره «طور» آیه 34 فرموده: «فلیأتوا بحدیث مثله» و در یک جا فرموده سوره ای مثل سوره های قرآن بیاورید، و در سوره «هود» آیه 13 فرموده: «فأتوا بعشر سوره مثله»- ده سوره مثل سوره های قرآن بیاورید و آخرین مرحله در آیه 23 سوره بقره می فرماید: «فأتوا بسورة من مثله»- یک سوره مانند سوره های قرآن بیاورید اینها مراحل سه گانه تحدّی در قرآن است. اعجاز در تکلّم اگر در بعضی از موارد، «تکلّم» معجزه است، برای رسول الله (ص) هم «تکلّم» معجزه است چنانچه درباره عیسی مسیح (ع) تکلم یک معجزه بود، یعنی در سنّی سخن گفت که در آن سن، تکلم، معجزه بود و دیگران را قدرت بر تکلم نبود. «قالوا کیف تکلّم من کان فی المهد صبیّا، قال انّی عبدالله آتینی الکتاب و جعلنی نبیّا» که در آیه 29 و 30 سوره مریم آمده است، گفتند: چگونه سخن بگوئیم با کسی که کودک و در گهواره است آن طفل گفت: من بنده خدایم که به من کتاب آسمانی و نبوت عطا شده است. در مورد عیسی (ع) اصل تکلم عجزه بود و گرنه کلمات مشابه آن آسان بود اما در مورد پیامبر ما تکلمش به کلمات الهی معجزه بود خود کلمات هم معجزه بود، برای اینکه اگر همه علمای ربّانی هم بخواهند چنان تکلم نمایند قادر نخواهند بود. بنابراین اعجاز از سه جهت بود: یکی- وجود حضرت که یک انسانی معمولی از میان درس نخواندگان و امیّین، به این مقام رسید. دوم- تکلم حضرت و سوم- کلمات حضرت. ولی کفّار هیچ یک از این معجزات را به حساب نمی آوردند و می گفتند باید عصا را اژدها کنی و مانند آن. اعجاز به اذن خداوند البته این معجزه هم معجزه دائمی است و تحدّی قرآن در آیات یاد شده از روز نزول تا روز قیامت می باشد، چرا که این کتاب «نذیراً للعالمین» است و برای همه در هر زمانی است، و همیشه همگان را به مبارزه می طلبد که اگر قادرند حتی سوره ای را مثل آن بیاورند. در سوره اسراء آیات 90 به بعد می فرماید: مردم از ایمان آوردن ابا نمودند، و آن عده که نتوانستند در برابر قرآن به مبارزه برخیزند می گفتند: «قالوا لن نؤمن لک حتی تفجر لنا من الأرض ینبوعاً، او تکون لک جنّة من نخیل و عنب فتفجّر الأنهار خلالها تفجیرا، او تسقط السّماء کما زعمت علینا کسفا او تأتی بالله و الملائکة قبیلا. او یکون لک بیت من زخرف او ترقی فی السماء و لن نؤمن لرقیّک حتی تنزّل علینا کتابا نقرؤه قل سبحان ربی هل کنت الا بشرا رسولاً»- می گفتند ما به تو ایمان نخواهیم آورد مگر اینکه زمین را بشکافی و چشمه های آب جوشان از آن بیرون بیاوری (تا ما این سرزمنی را برای کشت و زرع آماده سازیم) یا اینکه ترا باغی از خرما و انگور باشد و در میان آن نهرهای جاری آب باشد (نه با چاه کندن و احداث قنات) یا تکه هایی از آسمان بصورت صاعقه و امثال آن بر ما فرود آید، چنانچه می پنداری و وعده می دهی، یا خدا و فرشتگانش را در مقابل ما حاضر سازی و نشان بدهی، یا اینکه خانه از زر و کاخی زرنگار داشته باشی، یا آنکه به آسمان بالا روی باز هم هرگز ایمان به آسمان رفتنت نیاوریم مگر آنکه بر ما کتابی نازل نمایی که ما آن را قرائت نمائیم، بگو: خداوند منزّه است آیا من فردی از بشر بیشترم؟! شما از من می خواهید که آنچه دلم می خواهد انجام دهم و در جهان تأثیر بگذارم یعنی کار ربّ العالمین را انجام دهم، در صورتی که من فردی از بشر هستم که به رسالت مبعوث شده ام و با وحی و ارتباط با خداوند و به اذن او کاری انجام می دهم آری! از زمین تا آسمان هرچه هست در قدرت پیامبران هست ولی باذن الله، نه اینکه خودشان مستقلاً بتوانند ارده نموده و بخواهند معجزه ای را انجام دهند. حضرت عیسی می گوید: «انی اخلق لکم من الطین کهیئة الطیر فانفخ فیه فیکون طیرا باذن الله» که در سوره آل عمران آیه 49 آمده است- من برای شما از گِل مجسمه مرغی را می سازم و در آن می دمم تا به امر خدا مرغی باشد. «و ابرئ الأکمه و الابرص و احی الموتی باذن الله»- کور مادر زاد و بیمار برص گرفته را شفا و مردگان را زنده می سازم به اذن «الله». این چنین نیست که اگر کسی رسول الله شد هر روز بخشی از نظام طبیعت را تغییر دهد، منطقه گرمسیر حجاز را به منطقه سردسیر و دشتهای خرّم تبدیل سازد، و منطقه سردسیر را گرمسیر کند، و یا در موجودات آسمانی اثر بگذارد، فرمود به اینها بگو: اوّلاً من بشرم و از خویش اراده مستقلی ندارم و رسولم که پیام الهی را به شما می رسانم و هرچه او بخواهد به دست من جاری می سازد، ولی شما جز استهزاء نظری ندارید نه اینکه در مقام احتجاج باشید، بر فرض هم که کوه های حجاز را کناری ببرم و نهرهای جاری در صحرا از زمین بجوشانم و آن سرزمین را به صحرائی سرسبز و خرم مبدل سازم، باز هم قانع نخواهید شد و مشکل شما این است که فکر می کنید بشر نمی تواند پیامبر باشد چنانچه در سوره «اسراء» آمده است «و ما منع الناس ان یؤمنوا اذ جائهم الهدی الا ان قالوا ابعث الله بشراً و رسولاً»- مردم را چیزی از ایمان و هدایت باز نداشت هنگامی که قرآن آمد جز اینکه می گفتند: آیا خدا بشری را پیامبر نموده؟! باید فرشته به رسالت برسد «قل لو کان فی الارض ملائکة یمشون مطمئنین لنزلنا علیهم من السماء ملکا رسولا»- اگر ملائکه را در زمین جایگاهی بود یا شما فرشته بودید، ما برای فرشتگان فرشته ای را به پیامبری می فرستادیم که اسوه و حجّت آنها باشد. حالا اگر ما برای شما فرشته ای بفرستیم نمی تواند برایتان اسوه باشد، شما بشرید، راهنما و اسوه شما هم باید بشر باشد، او معصیت نمی کند شما هم نکنید، ولی اگر فرشته باشد، قوه شهوت و غضب ندارد، و لذا معصیتی از او سر نمی زند. پس نمی شود حجّت و الگوی انسانها باشد. منظور کفار استهزاء است نه احتجاج در سوره «انعام» آیه (7) به بعد می فرماید که منظور این افراد احتجاج نیست استهزاء است. «و لو نزّلنا علیک کتابا فی قرطاس فلمسوه بایدیهم لقال الذین کفروا ان هذا الا سحر مبین. و قالوا لولا انزل علیه ملک و لو انزلنا ملکا لقضی الأمر ثم لا ینظرون، و لو جعلناه ملکا لجعلناه رجلا و للبسنا علیهم ما یلبسون. و لقد استهزئ برسل من قبلک فحاق بالذین سخروا منهم ما کانوا به یستهزؤن»- و اگر نامه ای و کتابی بر تو بر روی کاغذی نازل نمائیم و آن را با دستهای خود لمس کنید، کافران می گویند این چیزی جز یک سحر آشکار نیست گفتند چرا فرشته ای بر او نازل نشده (تا او را در مسأله هدایت مردم کمک نماید) ولی چنانچه فرشته ای بفرستیم کار تمام می شود (و در صورت مخالفتشان) دیگر مهلتی برایشان در کار نیست (و هلاک می شوند) و اگر او را فرشته قرار می دادیم حتی او را در صورت انسانی ظاهر می ساختیم، باز هم کار را بر آنها مشتبه می ساختیم، همانطور که آنها کار را بر دیگران مشتبه می سازند، جمعی از پیامبران قبل از ترا استهزاء می نمودند، اما سرانجام آنچه را مسخره می کردند دامنگیرشان شد (و به عذاب مبتلا شدند) یعنی قصد آنها احتجاج نبود، بلکه استهزاء بود و گرنه تو با حجّت بالغه آمدی که کافی بود. درباره اینکه تقاضای دیدن خدا و ملائکه را می نمودند فرمود: «لا تدرکه الأبصار» خداوند دیدنی نیست در هیچ عالمی نه در دنیا و نه در آخرت، و در باره دیدن فرشتگان در آیه 22 سوره «فرقان» فرمود: «یوم یرون الملائکة لا بشری یومئذ للمجرمین»- روزی می رسد که ملائکه را ببینند، آن روز برایشان روز بشارت نیست «و یقولون حجرا محجوراً»- می گویند از ما دور باش، ولی قبل از آن که فرشته ای را با سمت پیامبری برایشان بفرستیم، فرشته چون از جنس آنها نیست نمی تواند پیامبر باشد، البته جنسیّت به این معنا که بتوانند یکدیگر را ببینند و بتوانند سخن هم را بشنوند و با هم تفاهم داشته و اطاعت و عصیان داشته باشند تا بتوانند برای بشر حجّت باشند، اما فرشته که در هیچ یک از این مسائل با انسان شریک نیست تا بتواند حجّت باشد. و درباره استهزاء آنها فرمود: «فحاق بالذین سخروا منهم ما کانوا به یستهزؤن» «حاق» به معنی «اَحاط» است یعنی هر معصیت و استهزائی که اینها می کنند، این گناه محیط به خود آنان است، چرا که عمل انسان، انسان را رها نمی کند؛ چنین نیست که معصیتی که کرد، بگوید گذشت، عمل او زنده است و اگر این معاصی بسیار شد مانند کمربندی بر او احاطه پیدا می کند «و احاطت به خطیئته» و راه فرار را بر او می بندد، اگر گناه زیاد نباشد، راه بازگشت وجود دارد، «و لا یحبق المکر السی ء الا باهله» یعنی لا یحیط؛ مکر بد به مکر کننده احاطه می کند معصیت و گناه وقتی احاطه پیدا کرد، شخص گناهکار را در وسط گناه دفن می کند، و از او جدا نمی شود و کم کم حلقه محاصره بر گرد او تنگ تر می گردد، و در این میان انسان معصیت کار گرفتار می شود، و چون منظور آنها استهزاء بود نه احتجاج، لذا نه خود مستقیماً جوابشان را داده و نه به پیامبر فرمود جواب آنان را بگوید، بلکه فرمود: «انّما انت منذر»- تو انذار دهنده ای، تو مبعوث نشدی که روزانه در این نظام تغییر بدهی؛ یک جا را چشمه کنی، یک جا را باغ کنی، تو منذری «و لکل قوم هاد»- و هر ملتی هدایت کننده ای دارد. ضرورت رسالت و وحی و این جمله ناظر به ضرورت رسالت و وحی است که هیچ امّتی ممکن نیست رهبر و هادی و امام و پیامبری نداشته باشد و این یک اصل کلّی قرآنی است و تا آنگاه که انسان در زمین ساکن است برای او مسأله هدایت و هدایتگر مطرح است، برای قوم تو هم هادی وجود دارد و تو هادی و راهنمای این امّتی و هدایت تو هم از راه انذار است و تو نیز بشر می باشی، اما قسمت مهمّ آن انذار است و لذا در طلیعه وحی فرمود: «یا ایها المدّثر قم فانذر»- بلند شو مردم را انذار کن، چرا که آنچه عامل مهم در هدایت توده مردم است، انذار و ترساندن می باشد، زیرا ممکن است بگویند: ما الآن در دنیا از آن لذائذ و منافع و نعمتهایی که در بهشت است برخوردار می شویم!! ولی جوابش این است که «حقّت النار بالشهوات» آتش جهنم با هوسرانیها و شهوات همراه است و «حقّت الجّنة بالمکاره» و در بهشت با دشواریها پیچیده است. چنانچه امیر مؤمنان علیه السلام فرموده که اصل این سخن از رسولخدا (ص) است، کسی که بخواهد بهشت برود با دشواریها مواجه است ولی اگر از لذائذ و شهوات بهره مند باشد پایانش آتش است. ممکن است کسی بگوید من به همین لذتهای دنیا قناعت می کنم و آن «جنات تجری من تحتها الانهار» را نمی خواهم ولی با جهنمی که در این صورت در انتظارش هست و پیوسته پیوستهایی که از اثر آتش از میان می رود پوستی تازه بر بدنشان می روید تا عذاب بیشتری بچشند چه می کنند؟ و «کلّما نضجت جلودهم بدلنا هم جلودا غیرها» را نمی توانند تحمل نمایند، این است که اکثراً برای هدایت توده مردم از انذار استفاده می شود، و لذا «انّما انت بشیر!» نفرموده که کار هدایت آن حضرت را در بشارت دادن منحصر ساخته باشد ولی «انّما انت منذر» فرموده است، و خود حضرت هم نفرموده «انّما انا مبشّر!» من تنها بشارت دهنده ام، و «انّما انا نذیر» در جاهای دیگر آمده است یعنی کار من فقط انذار و ترساندن است که حصر اضافی است، برای اینکه اهمّ الأمرین انذار است. درباره علماء که ورثه انبیاء می باشند در آیه (122) سوره توبه فرمود: «فلولا نفر من کلّ فرقة منهم طائفة لیتفقّهوا فی الدّین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم»- چرا از هر گروهی عدّه ای کوچ نمی کنند (و عدّه ای باقی بمانند) تا تعالیم دین را فرا گیرند و در بازگشت، قوم خویش را انذار نمایند، یعنی از هر طائفه، عده ای بسیج علمی داشته باشند در مراکز علمی و علوم الهی را یاد بگیرند و فقیه شوند در معارف دین، درس خواندن آنها برای این نباشد که مدرس، مؤلف و خطیب شوند، بلکه «لینذروا قومهم» پس هرکس را قدرت انذار نیست، بلکه باید خود نحست ترسیده باشد و انذار الهی در او اثر گذاشته باشد تا بتواند مردم را بترساند و انذار دهد. کسی که خود خداترس باشد می تواند مردم را بترساند، وارث انبیاء کسی است که مثل انبیاء بتواند مردم را انذار کند و از خشم و عذاب الهی بترساند. خلاصه تا انسان آتش را نبیند نمی ترسد و وقتی نترسد نمی تواند بترساند، اگر کسی به مقام شامخ فقاهت رسید نیمی از راه را طی کرده ولی هرگز وارث انبیاء نیست، وارث انبیاء کسی است که بواسطه او مردم خدا ترس شوند. همان برنامه ای که پیامبر داشت و به او دستور رسید: «قم فانذر». اگر کسی با حالت عادی و با نشاط بیاید و بگوید در فلان مکان شیر درنده ای است حرفش باور نمی شود، و لذا کسی هم نمی ترسد، اما اگر کسی دوان دوان با رنگ زرد و پریده، در حالی که نفسش به شماره افتاده وحشت زده بگوید: در آنجا شیری درنده دیده است، مردم باور می کنند و می ترسند و همچنین مردم اگر دیدند کسی از جهنم می ترسد و در عمل نشان داد، می ترسند، و حرفش را باور می نمایند، کار مهمّ انبیاء انذار است، چرا که ترس از جهنم است که نقش سازنده تر را دارا است و لذا در ادعیه سخن از این نیست که ما را به بهشت ببر، دعای کمیل را ملاحظه می کنید که لبه تضرّع به سوی بیم از آتش است، و خلاصه قسمت مهمّ دعا را ترس از جهنّم تشکیل می دهد. ادامه دارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 69 |