تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,753 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,965 |
ابلیس بزرگترین عبرت | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1367، شماره 87، اسفند 1367 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
خطبه 234 قسمت چهارم درستهائی از نهج البلاغه ابلیس بزرگترین عبرت آیت الله العظمی منتظری فَاعْتَبِروا بِمَا کَانَ مِنْ فِعْلِ اللهِ بِإِبْلِیسَ، إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِیلَ، وَجَهْدَهُ الْجَهِیدَ، وَکَانَ قَدْ عَبَدَ اللهَ سِتَّةَ آلاَفِ سَنَةٍ، لاَ یُدْرَی أَمِنْ سِنِی الدُّنْیَا أَمْ مِنْ سِنِی الْآخِرَةِ، عَنْ کِبْرِ سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ. فَمَنْ بَعْدَ إِبْلِیسَ یَسْلَمُ عَلَی اللهِ بِمِثْلِ مَعْصِیَتِهِ؟ کَلاَّ، مَا کَانَ اللهُ سُبْحَانَهُ لِیُدْخِلَ الْجَنَّةَ بَشَراً بِأَمْرٍ أَخْرَجَ بِهِ مِنْهَا مَلَکاً. إِنَّ حُکْمَهُ فِی أَهْلِ السَّماءِ وأَهْلِ الْأَرْضِ لَوَاحِدٌ، وَمَا بَیْنَ اللهِ وَبَیْنَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ هَوَادَةٌ فِی إِبَاحَةِ حِمیً حَرَّمَهُ عَلَی الْعَالَمینَ. َاحْذَرُوا عَدُوَّ اللهِ أَنْ یُعْدِیَکُمْ بِدَائِهِ، وَأَنْ یَسْتَفِزَّکُمْ بِنِدَائِهِ، وَأَنْ یُجْلِبَ عَلَیْکُمْ بِخَیْلِهِ وَرَجِلِهِ. موضوع بحث، بررسی خطبه 192 نهج البلاغه با شرح محمد عبده و یا خطبه 234 با ترجمه فیض الاسلام است که آن را خطبه قاصعه مینامند. در بحث گذشته حضرت در مورد آزمایش مخلوقین چنین فرمود: خداوند سبحان بندگان خود را به بعضی از آنچه نسبت به اصل و ریشه آن جهالت دارند میآزماید تا اینکه اطاعت کننده را از عصیانگر و مخلص را از متمرد جدا سازد و تکبر را از آنان برطرف سازد و خود پسندی را دور نماید. سپس در ادامه خطبه میفرماید: «فاعتبروا بما کان من فعل الله بإبلیس اذا حبط عمله الطویل وجهده الجهید». پس عبرت بگیرید از آنچه خداوند با ابلیس کرد که عمل طولانی او و کوشش بینهایتش را بیارزش ساخت. از حال ابلیس عبرت بگیرید ای انسانها! حال که میبینید شیطان با آن همه سوابق خوبی که داشته و آن همه عبادتهای طولانی که شاید بیش از شش هزار سال خدا را پرستیده، با یک تکبر و خودپسندی و نافرمانی امر الهی، چنان مطرود و منفور درگاه احدیت قرار گرفت که تمام اعمالش حبط و باطل و بیارزش شد، پس عبرت بگیرید تا به سرنوشت شیطان گرفتار نشوید. شیطان پس از آن همه عبادتهای طولانی و تلاشها و کوششهای سخت و مداوم، با یک نافرمانی و تمرد امر، از درگاه خداوند برای همیشه طرد شد. عرضه داشت: خدایا، پس ثواب این همه اعمال خوب من چه میشود؟ خداوند فرمود: هر چه در دنیا میخواهی به تو میدهم و تا روز موعود ـ که روز قیامت است ـ زندهات میدارم و اختیار هم داری که بر بنی آدم مسلط باشی، ولی در آخرت برای همیشه در آتش جهنم مخلد خواهی بود. احبط: حبط عمل معنایش این است که عمل را بیارزش کند و از بین ببرد. جهده الجهید: کوشش بیپایان و طاقتفرسا را جهد جهید میگویند. «و کان قد عبدالله ستة آلاف سنة، لا یدری أمن سنی الدنیا أم من سنی الآخرة، عن کبر ساعة واحدة». و او خدا را شش هزار سال عبادت میکرد، که معلوم نیست این سالها، از سالهای دنیا است یا آخرت، و تمام این اعمال حبط شد و از بین رفت برای یک ساعت تکبر ورزیدن و خود را بزرگ دیدن. نتیجه یک ساعت تکبر اینکه حضرت میفرماید: معلوم نیست این شش هزار سالی که شیطان در آنها خدا را عبادت میکرد، از سالهای دنیا است یا سالهای آخرت و فعل مجهول«لا یدری» میآرود، معنایش این نیست که نزد خود حضرت هم غیر معلوم باشد. شاید علت اینکه حضرت معین نکردهاند که این سالها، سالهای آخرت است برای اینکه آن وقت من و شما بسیار وحشت میکردیم که مگر ممکن است اینقدر عبادت با یک ساعت تکبر ورزیدن از بین برود و حبط شود؟! و لذا حضرت کلمه«لا یدری» آوردهاند یعنی معلوم نیست و این سالها را مبهم گذاشتهاند. در هر صورت احتمالش هست که این 6000 سال، از سنین دنیوی نبوده و سالهای آخرتی است که طبق آیه قرآن، یک روزش مطابق هزار سال دنیوی است«ان یوما عند ربک کألف سنة مما تعدون» ـ یک روز نزد پروردگارت، مانند هزار سال است از همان سالهائی که شمارش میکنید. آن وقت اگر شش هزار سال عبادت شیطان را با سنین اخروی حساب کنی نتیجهاش این است که شیطان، دو بلیون و صد و شصت میلیون سال از دنیا را به عبادت خداوند پرداخته است، و تنها برای یک نافرمانی و عصیان امر و خود بزرگبینی، تمام این سالهای عبادت را از بین برد و خود را برای همیشه، محروم از رحمت خداوند نمود. در تفسیر این آیه، تفسر صافی از ارشاد مفید روایتی را از حضرت امام باقر(ع) نقل کرده است که خداوند خبر از طول روز قیامت داده که روز قیامت به اندازه هزار سال است از سالهائی که شما میشمارید. بهر حال، حضرت میخواهند هشدار دهند که؛ از این وضعیت شیطان، عبرت بگیریم و نافرمانی امر خدا را نکنیم که خدای نخواسته، با یک ساعت تکبر و فخر فروشی ممکن است برای همیشه از رحمت الهی محروم گردیم و العیاذ بالله. «فمن ذا بعد ابلیس علی الله بمثل معصیته؟ کلا، ما کان الله سبحانه لیدخل الجنة بشرا بأمر أخرج به منها ملکا». بعد از جریان ابلیس، چه کسی میتواند مصون باشد از عقوبت خداوند در صورتی که مانند معصیت شیطان را دارا باشد؟ هرگز، خداوند سبحان داخل نکند در بهشت انسانی را با کاری که بیرون کرد بسبب آن کار از بهشت، فرشتهای را. بهشت جای متبکران نیست در اینجا کلمه یسلم، به «علی» متعدی شده است در حالی که نباید به «علی» متعدی شود. در اینجا شراح نهج البلاغه گفتهاند که ظاهرا این تضمین باشد. تضمین در صورتی استکه فعلی در فعل دیگری اشراب شود که آن فعل به«علی» متعدی گردد مثل«ذهب» یا «خفی» که با تعدی به «علی» میشود: «ذهب علیه» یا «خفی علیه» معنایش این است که مخفی شد برآن. و در این صورت، جمله چنین میشود: «من یسلم مخفیا علی الله» کی میتواند یا کیست بعد از ابلیس که سالم بماند در حالی که مخفی باشد بر خدا؟! خلاصه کیست که بتواند از امتحان خدا و مکر خدا سالم بماند؟ در صورتی که معصیتش از سنخ معصیتی باشد که شیطان داشت که همان حالت تکبر و زیر بار نرفتن و نافرمانی کردن امر الهی است. هرگز! خیال کنید کسی میتواند با این معصیت و روحیه خودخواهی و خودپرستی سالم بماند و اهل بهشت گردد! با این روحیه هیچ کس نمیتواند از عقاب الهی مصون بماند. چنین نیست که خدای سبحان بشری را داخل بهشت کند در صورتی که این بشر ملابس است با یک امری و یک روحیهای که بوسیله این روحیه، خدا شیطان را از بهشت بیرون راند. آیا باز هم خیال میکنید، ما اگر چنین روحیه خودخواهی داشته باشیم، به بهشت میرویم؟ هرگز! اگر میخواهی اهل بهشت باشیف بایست روحیه انقیاد و اطاعت در تو باشد. خودخواه نباش هر چند مقام علمی، مقام سیاسی و یا قدرت اقتصادیت بالا باشد. انسان هر چه بالاتر میرود باید بفهمد هیچ نیست. تو این انسان، هرچه علم و دانش فراگیری، در مقاب لعلومی که در جهان موجود است، مانند شاگرد کلاس اول هستی، پس خود را بشناس و روحیه استکبار را در خود از بین ببر. بسا آن کسی که این علوم اصطلاحی را نمیداند، ارتباطش با خداوند زیادتر و حالت تواضعش افزونتر باشد. بسا من و تو اگر عبادت زیادتری داشته باشیم، حالت ریا هم برایمان پیدا شود و این حالت ریا یا عجب، ما را شکست خواهد داد و اعمال و عبادتهایمان را از بین خواهد برد. اما کسی که کمتر موفق شده است عبادت خدا کند ولی متاثر است و از خودش متنفر است، این سبب میشود که قرب به خدا پیدا کند، اما اگر عبادتز یادی داشته باشد، بسا حالت عجب در او پیدا شود و عجب، انسان را شکست میدهد. بنابراین عبادت زیاد و علم زیاد و قدرت فراوان، ملاک تقرب به خدا نیست؛ هر چه تواضع و فروتنی و حالت انقیاد و اطاعت در انسان افزونتر باشد، قربش به خدا بیشتر خواهد بود. شیطان، از ملائکه است یا جن؟ از اینکه حضرت میفرماید: «چنین نیست خدای سبحان کسی را داخل بهشت کند به امری که با همان امر ملکی را از بهشت بیرون ساخت»، از ظاهر این عبارت چنین برمیآید که شیطان، یکی زا فرشتگان و ملائکة الله بوده است. در قرآن میخوانیم: «کان من الجن ففسق عن امر ربه» شیطان از جن بود و فاسق شد و تخلف از امر خدا کرد. در برخی از روایات آمده است که: شیطان، بزرگ اجنه بود و آن هنگام که جنیها معصیت خدا کردند، شیطان مامور قلع و قمعشان شد و چنین هم کرد و چون مقام بزرگی داشت، او را در عداد ملائکه بردند و ملائکه خیال میکردند او از خودشان است. آنقدر شیطان عبادت خدا میکرد که ملائکه حسرت عبادتهای شیطان را میخوردند، و عاقبت چنان شد که با تمام قرب و منزلتهایش در اثر یک نافرمانی و رحیه تکبر و خودخواهی، برای همیشه مطرود و منفور درگاه الهی شد. ممکن است هم بگوئیم«ملک» معنای أعمی است که هم فرشتگان و هم اجنه را در برمیگیرد زیرا«ملائکة الله» یعنی نیروهای غیبی خداوند و «جن» هم از ماده«جن، یجن» است به معنای پوشیده و پنهانی، پس با این فرض، ممکن است«جن» هم دستهای از ملائکه باشد. و ممکن است جن معنی عامی داشته باشد که ملک را هم شامل شود چون جن بمعنی پوشیده است و ملک هم از چشمها پوشیده است. علی ای حال حضرت هشدار میدهند به ما که: هان! متوجه باشید، خداوند ملکی را بواسطه این روحیه تکبر از بهشت بیرون کرد، آن وقت شما توقع دارید با این روحیه وارد بهشت شوید؟ کسی فکر نکند که خداوند با او قوم و خویشی دارد یا بیشتر او را دوست میدارد، پس به بهشتش میبرد! چنین نیست. «انِ حکمه فی اهل السماء و اهل الأرض لواحد و ما بین الله و بین احد من خلقه هوادة فی اباحة حمی حرمه علی العالمین». همانا حکم خداوند در اهل آسمان(فرشتگان) و اهل زمین(انسانها) یکی است و بین خدا و کسی از بندگانش سازشی نیست در مباح کردن غرقگاهی که خداوند آن را بر جهانیان حرام گردانیده است. فرمان و حکم الهی نسبت به فرشتگان و بشریکی است و هرگز رخصت و مسامحه و گذشتی از گروهی نسبت به گروه دیگری نیست. آن غرقگاهی را که خدا بر همه عالمیان حرام کرده است که همان حالت تعزز و کبریائی است و مخصوص خودش میباشد، کسی حق ندارد در این مرحله وارد شود. خداوند عزت و کبریائی را بر دیگران حرام کرده است که وارد آن نشوند و خداوند نسبت به هیچ یک از بندگانش رخصت و مسامحهای ندارد در اینکه غرقگاهی را که بر تمام جهانیان حرام کرده است، بر او مباح گرداند! «فاحذروا عبادالله أن یعدیکم بدائه، و أن یستفزکم بندائه و أن یجلب علیکم بخیله و رجله». پس ای بندگان خدا بترسید و از دشمن خدا حذر کنید که مبادا شما را گرفتار درد خویش کند و بیقرار و سبکبار سازد شما را به ندای خود و یا با سواران و پیادگانش به نبردتان بیاید. مرض خودخواهی، مرضی مسری است که ممکن است از شیطان به دیگران سرایت کند. حضرت هم به ما هشدار میدهند که بترسیم از شیطان و از این دشمن خدا بر حذر باشیم که نکند مرض خودخواهی و تکبر خود را به ما سرایت دهد. استفزاز استفزاز چیست؟ اگر چنانچه کسی بخواهد به شما زور بگوید و کاری را بر شما تحمیل نماید، از اول با زور و تهدید و داد زدن، شما را وادار به کاری میکند، اگر شما هم اعتماد به نفس نداشته باشی و آدم بزدل و ترسوئی باشی، فورا از جا بلند میشوی و فرمان میبری. استفزاز معنایش این است که کسی را از جای خودش جا کنش کنند و سبکش نماید. گاهی ممکن است کسی از شما طملبی را با التماس و اصرار بخواهد و شما با سنگینی و به زور از جایت بلند شوی ولی یک وقت است که روحیه شما ضعیف است و طرف تشخیص میدهد که آدم بزدل و ترسوئی هستی، با یک صیحه زدن بر شما، شما را فورا از جا میکند، این را استفزاز میگویند. ملاحظه میکنید: سران استکبار جهانی وقتی میخواهند کشورهای جهان سوم را استعمار کنند، میگردند آدمهائی را پیدا میکنند و بر سر این کشورها میگمارند که از خودشان، خودیت و شخصیتی ندارند و با یک فریاد، خودیتشان را فورا از دست میدهند و ثروت و ذخایر کشورشان را در اختیار آنان قرار میدهند و خودشان هم مانند سگ زنجیری، اسیر آنها میشوند. ممکن است ابر قدرتها یک قدم از آنها بخواهند که عقبنشینی کنند، ولی آنها صد قدم میدوند. آدمهای بیشخصیت و بیاراده چنیناند که به زودی از جا کنده میشوند و در خط شیطان میافتند وش یطان هم وقتی فهمیده کسی بیشخصیت و بیاراده است، او را با سبکی و خفت، به حرکت وا میدارد و به دنبال خودش میاندازه و اگر کسی در وهله اول پاسخش را نداد، شیطان با رجالهها و جنودش به نبرد او میرود و او را اغوا میسازد. رَجل و رَجِل: اسم جمع است به معنای راجل یعنی پیاده نظام. خیل: یعنی اسبها و مراد سواره نظام است. یجلب: جلب کند و صدا بزند بر شما. ممکن است معنای جلب، فریاد کردن باشد و ممکن است معنایش جمع کردن باشد. یعنی نیروهایش را جمع کند و به نبردتان بیاید. جلب به معنای صدای قوی هم هست. شیطان با یک فریاد بلند، ارتش و تفنگدارانش را به فراخوانی و نبرد دعوت میکند. شیطانهای انسی هم ریشهشان به شیطانهای جنی برمیگردد. شیطان جنی است که در قلب و مغز این سران کشورهای بزرگ قرار گرفته و آنان حکمفرمائی میکنند و دنیا را با تفنگداران و چتربازهاشان به استضعاف میکشند. در قرآن میخوانیم: خداوند به شیطان میگوید: «و استفزز من استطعت منهم بصوتک واجلب علیهم بخیلک و رجلک» ـ تا میتوانی با فریاد خود، سبک مغزها را جلبشانکن و با سواره نظام و پیاده نظامهایت بر آنها بتاز. این همان امتحان الهی است پس در صورتی که جنود شیطان به نبرد ما بیایند، باید با اراده قوی و استوارمان، خود را از دست آنها برهانیم و نجات دهیم و هرگز از توپ و تانک و قدرتهای پوشالی شیطان هراس به دل راه ندهیم که اگر چنین کنیم، از امتحان سربلند بیرون خواهیم آمد و اگر از سربازان جنود شیطان ترسیدیم و در خط شیطان رفتیم، به سرنوشت شوم شیطان گرفتار خواهیم شد. ادامه دارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 701 |