تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,833 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,982 |
اشکالات کفار پیرامون وحی و رسالت | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1367، شماره 87، اسفند 1367 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
هدایت در قرآن تفسیر سوره رعد قسمت نوزدهم اشکالات کفار پیرامون وحی و رسالت(2) آیة الله جوادی آملی در سوره مبارکه رعد، نخست به حقانیت آنچه از پیامبر اکرم(ص) رسیده است اشاره شده و فرموده است: «و الذی أنزل الیک من ربک الحق» و قسمت مهم آنچه پیامبر آورده توحید و نبوت ومعاد است. آنگاه در آیات بعد با چند برهان، مسأله توحید و معاد را تبیین نموده است و وقتی که این دوب یان گردید، وحی و نبوت هم بیان میشود، زیرا اگر برای جهان، مبدأ و معادی است، پس تکلیفی درکار است که در روز حساب از آن سؤال میشود که فلان عمل را چرا انجام دادی و فلان کار را چرا به جا نیاوردی؟ لذا توحیدو معاد بطور صریح در سه برهان آمده است ولی وحی و نبوت بالألتزام فهمیده میشود. پس از تمام شدن این مرحله از بحث، به بیان شبهاتی پرداخته شده که درباره این امور سه گانه از سوی منکرین مطرح شده است. آنچه مربوط به معاد بود فی الجمله در آیات قبل گشت، و بعضی از آن اشکالات در مورد معاد در دیگر سورههای قرآن مطرح شده است. مقام دوم از انتقادهای آنان ناظر به وحی و رسالت میباشد و مقام سوم راجع به توحید است، ولی آنچه که اکنون محل بحث است مقام ثانی است یعنی اشکالات کفار در مورد وحی و رسالت. معجزه، خرق عادت است نه خرق قوانین عقلی کسانی که در مورد وحی و رسالت، شبهه و اشکالات داشتند میگفتند: چرا پیامبر هر روز معجزه و آیه تازه و جدیدی نمیآورد؟ و این اشکال را مکرر قرآن کریم از قول مشرکان نقل فرموده است. چند بار هم در همین سوره«رعد» این سخن تکرار شده است، با اینکه خود وجود رسول خدا(ص) معجزه بود ولی آنها معجزه به حساب نمیآوردند و آیات کریم را که از معجزات الهی بود نیز معجزه نمیپنداشتند و اگر درخواست نزول آیهای میکردند، تنها برای استهزاء و اهانت بود که قرآن کریم از این انگیزه آنها پرده برداشته است. و لذا قرآن کریم روی معجزه بون قرآن تکیه مینماید، البته اعجاز انبیاء از نظم کلی جهانب یرو نیست و چنین نیست که پیامبی«ص» با اعجاز، نظام عالی را پیوسته تغییر دهد، بلکه «لکل اجل کتا» برای هر چیزی حکم مضبوط و منظمی است و عالم با نظم اداره میگردد. هر معجزهای وقتی مناسب و حکمتی خاص دارد، اینهم که هدایت انسان از راه وحی باشد وکسی که داعیه نبوت دارد برای اثبات آن معجزهای بیاورد، جزء نظام عالم است و نظام جهان این را اقتضا مینماید تا مردم بفهمند که آن شخص مأمور و فرستاده خداست. چون مقام شامخ رسالت، مقامی است بلند، و شمار مدعیان این مقام والا، کمتر از انبیاء راستین الهی نیست. از این روی، هرگاه پیامبری مبعوث میشد در کنارش چند نفر متنبی و مدعی دروغین پیامبری بودند، پس برای اینکه مردم فرق میا این دو را تشخیص دهند، معجزه لازم است، جهانی که در آن معجزه و خرق عادت نباشد جهان ناقصی است، وقتی ما سیر بحث را به انسان و هدایت انسان میرسانیم، میبینیم باید در عالم حتما معجزه باشد و معنی اعجاز خقر عادت است نه خرق قوانین عقلی. اگر تمام جریانات بطور عادی در مسیر خود جریان پیدا نمایند، کسی هم که به دروغ ادعای ارتباط با، ماوراء الطبیعه داشته باشد و بگوید من رسول خدای عزیز و حکیم هستم، مردم باید قبول نمایند، پس به ناچار کسی که پیامبر است باید کاری را که تنها از عهده کسی که با ماوراء الطبیعه بر میآید، انجام دهد، تا سندی بر ادّعای صحیح نبوتش باشد، و فرق میان نبیّ و متنبی مشخص گردد، بنابراین روی این بحثهای عقلی در مییابیم که وجود اجاز در نظام عالم ضروری است و عالمی که درآن معجزه نباشد، یعنی وحی و نوبت و هدایت انسانها نباشد، عالم ناقصی است و انسانها درآن رها خواهند بود، بنابراین سرد وس لامت شدن آتش ابراهیم خلیل الله(ع) به فرمان«یا نار کونی برداً و سلاماً»[1] اعجاز است، یا عبورازنیل«فاضرب لهم طریقا فی البحر یبساً»[2] تصرف درآب و اعجاز است که به وسی وحی میرسد بنی اسرائیل را از رود نیل عبور دهد، و برای عبور آنها راهی خشک در دریا بگشاید، تا از فرعونیان رهائی یابند، ولی کی باید معجزه اظهار بشود و بدست چه کسی باید معجزه ظهور نماید؟ چنین نیست که با درخواست مستهزئین و مسخره گران، انبیاء هر روز نظام عالم را تغییر دهند، گرچه اعجاز بجای خویش لازم و ضروری است، چرا که آنها بوسیله معجزه هم ایمان نمیآوردند، لذا قرآن پیامبر را به این حقیقت آگاه میسازد و او را مطمئن میسازد که هر چند معجزه ارضی و سمائی بیاورد مؤمن نخواهند شد، و در سورههای رعد، انعام، یونس، غافر و بعضی دیگر از سورهها انگیزه این پیشنهاد کنندگان معجزه را مطرح میسازد. و در همین سوره رعد در آیه 7 میفرماید: «و یقول الذین کفروا لولا انزل علیه آیة من ربه» ـ کافران میگویند چرا بر او آیه و معجزهای از سوی پروردگارش نازل نشد، سپس جواب آنها را چنین میدهد: «انّما انت منذر و لکل قوم هادٍ» » تو تنها انذار دهندهای و هر قومی را هدایت کنندهای است و در آیه 27 میفرماید: «و یقول الذین کفروا لولا انزل علیه آیة من ربه قل ان الله یضل من یشاء و یهدی الیه من اناب» ـ در پاسخ آن کافران که درخواست معجزه دارند به پیامبر میفرماید: بگو این چنین نیست که هدایت و ضلالت آنها با معجزه باشد، چندین معجزه آمد و آنها به چشم خود مشاهده کردند ولی مؤمن نشدند، هدایت و ضلالت، توفیق یا خذلان الهی است که در اثر حسن نیت یا خبث سریره دامنگیر انسان میگردد، کسی که انابه و توبه نمود و چندین نوبت به طرف خداوند بازگشت، یا کسی که از غیر خدا منقطع شد والهی اندیشید، از هدایت ویژه برخوردار است. «اناب» یا به معنی بازگشت مکرر بسوی خداست و یا به معنی انقطاع الی الله است. و هدایت به معنی ارائة الطریق است، این تکرار پیشنهاد کافران در مورد درخواست معجزه یا برای این است که پیشنهاد کنندگان مختلف و فراوان بودند و یا برای این استک ه یک گروه لجوج کافر، هر روز این درخواست خود را تکرار میکردند. بعد از چند آیه، در آیه 31 میفرماید: «و لو انّ قرآناً سُیَّرتْ به الجبال او قطعت به الأرض او کلم به الموتی بل لله الأمر جمیعا» ـ اگر بوسیله قرآن، کوهها به حرکت درآیند و زمینها قطعه قطعه گردند و بوسیله آن با مردگان سخن گفته شود(باز هم مؤمن نخواهند شد) ولی تمام آنها در اختیار خداوند است. آنها پیشنهاد میدادند که کوهها کنار برود و جابجا شود، جای کوه دره و دشت بشود و جای دره و دشت کوه، تا بتوانند کشاورزی بکنن! یا میگفتند: مردههایشان از نزدیک مشاهده و با آنها سخن بگویند! وقتی سخن از معاد به میان میآمد، میگفتند: «ائتوا بآبائنا ان کنتم صادقین»[3] ـ اگر در مورد معاد سخن شما راست است پدران ما را زنده کنید و بیاورید! آنها فکر میکردند در همین دنیا دوباره انسان زنده میشود، لذا فرمود: اگر چنین هم بشود باز ایمان نمیآوردند. معجزه، وقت خاص دارد در مورد مسأله دوم که گفتند چراآیات الهی نازل نمیشود و معجزات نمیآوردند، در آیه 38 چنین پاسخ میدهد: «و لقد ارسلنا رسلا من قبلک و جعلنا لهم ازواجاً و ذریة و ما کان لرسول ان یأتی بآیة الا باذن الله لکل اجل کتاب» ـ ما پیش از تو پیامبرانی فرستادیم و برایشان همسران و فرزندانی قرار دادیم و هیچ رسولی نمیتوانست جز به فرمان الهی معجزهای بیاورد گرچه وجود نبی لازم است و نبوت بدون اعجاز نمیشود، اما اعجاز روزانه و لحظهای نیست هر معجزه وقتی حساب شده دارد«لکل اجل کتاب» ـ اجل یعنی مدت محدود، و کتاب یعنی حکم معین. و در آیه 49 سوره«قمر» میفرماید: «انّا کل شیءٍ خلقناه بقدر» ـ ما هر چیزی را به اندازه آ،ریدیم، و ب رهمین اساس در سوره رعد آیه 8 میفرماید: «و کلَّ شیءٍ عنده بمقدار» ـ و هر چیز نزد او مقدار واندازه معینی دارد. پس نظمی در جهان وجود دارد و این چنین نیست که اگر هر روز آنها پیشنهادی بدهند که مثلا مردهای زنده گردد، رسول الله(ص) بپذیرد! گرچه خدای سبحان قادر است اما هر کاری را با نظم انجام میدهد، ولی منکرین که در برابر وحی و رسالت قرار میگرفتند هر آیه و نشانهای که میدیدند ایمان نمیآوردند«و ان یروا کل آیة لا یؤمنوا بها».[4] پس معجزه خواستن آنها از پیامبر برای آوردن ایمان نبود که از پیامبر خواستند و میگفتند همانطور که خداوند با تو سخن میگوید با ما هم سخن بگوید، چنانچه در سوره بقره آیه 118 از زبان آنان نقل میکند: «و قال الذین لا یعلمون لولا بکلمنا الله او تأتینا آیة» ـ آنها که از علم و آگاهی بیبهره بودند میگفتند چرا خدا با ما سخن نمیگوید و آیهای برای ما نمیآید؟ این حرف تنها حرف مشرکین حجاز نبود، لذا بدنبال آن میفرماید: «کذلک قاالذین من قبلهم مثل قولهم» ـ جهالی هم که انبیاء پیشین با آنان روبرو بآنها مبتلا بودند همین سخنان را اظهار میداشتند. چرا؟ «تشابهت قلوبهم قد بینا الأیات لقومٍ یوقنون» چون دلهای آنها همه شبیه هم است، اگر کسی بخواهد ایمان بیاورد ما آیات را بیان نمودهایم، معجزات را بدست پیامبران جاری ساختهایم و هیچ پیامبری را اعزام نکردهایم جز با معجزه، و گاه خود پیامبر، معجزه بوده است«و جعلناها وابنها آیة للعالمین»[5] ـ مریم و فرزندش را آیه و معجزه جهانی ساختیم، وجود او و تکلمش معجزه است، نظیر پیابمری که در بین امیین برخاست. یا یک نفر درس نخوانده، قرآن معجزه قولی را در میان امیین آورده باشد، خود یک معجزه است ول ذا از همه کسانی که ایمان نیاوردهاند میخواهد اگر می توانند مانند قرآن بیاورند و در سه رملحه این تحدی را به عمل میآورد«ولو کان بعضهم لبعض ظهیرا»[6] ـ گرچه همه آنها از جن و انس به یاری و کمک هم برخیزند، امروز هم همین تحدی باقی است و با کمال صراحت تحدی جهانی و همیشگی است، اینطور نیست که الآن تحدی نداشته باشد، رسالت پیامب رهم مسأله جدی نیست، و لذا میفرماید: «و ما کنت بدعا من الرسل»[7] ـ من یک رسول تازه و ابتکاری نیستم که پیش از من هیچ پیامبری نیامده باشد، بلکه هر قوم و ملتی را هدایت کننده و پیامبری است و تا بشریت هست هدایت وجوددارد، اگر هدایت هست به ناچار وحی و رسالت هم باید باشد، حرف من هم تازه نیست، توحید و نبوت و معاد، سخن همه پیامبران است، منتها من آن را کامل ساختهام و پیام و حرف انبیاء پیشین را تصدیق مینمایم. در سوره انعام آیه 25 این جریان را بصورت روشنتر و بارزتر آورده و فرموده است: «و منهم یستمع الیک وجعلنا علی قلوبهم اکنة ان یفقهوه و فی ءاذانهم و قراً و ان یروا کل آیة لا یؤمنوا بها حتی اذا جاءوک یجاد لونک یقول الذین کفروا ان هذا الا اساطیر الأولین» ـ عدهای ازآنها به سخنان تو گوش فرا میدهند ولی بر قلبهایشان پردهها افکندهایم که آنهار ا نفهمند و در گوشهایشان سنگینی قرار دادهایم، و چنانچه هر آیه و نشانهای را هم ببینند ایمان نمیآورند، تا آنجا که وقتی به نزد تو میآیند با تو به مجادله برمیخیزند وکافران میگویند اینها افسانه است. اینها یک سلسله آیاتی است که درباره توحید است، و در آیه 35 همین سوره پیامبر را تسلی خاطر داده و میفرماید: «و ان کان کبر علیک اعراضهم فان استطعت ان تبتغی نفقا فی الأرض او سلما فی السماء فتأتیهم بآیة فلوشاء الله لجمعهم علی الهدی فلا تکونن من الجاهلین» ـ گرچه اعراض آنها(از اسلام) بر تو سخت و سنگین است، چنانچه بتوانی نقبی در زمینب زن وی ا نردبانی به آسمان بگذار تا آیه و معجزهای برای آنها بیاوری(ولی آنان ایمان نخواهند آور) اما اگر خداوند بخواهد آنها را بر هدایت جمع آورد، پس هرگز از جاهلان نباش. زیرا رسول خدا(ص) بسیار اشتیاق داشت که قوشم اسلام بیاورند، بقدری که از کفرشان رنج میبرد و در حسرت و اندوه بسر میبرد، لذا قرآن در چندجا به او تسلی خاطر و دلداری داده و او را آرامش میبخشد و در سوره«شعراء» آیه 3 میفرماید: «و لعلک باخعٌ نفسک الا یکونوا مؤمنین» و سوره «کهف» آیه 6 میفرماید: «و لعلک باخع نفسک علی آثارهم ان لم یؤمنوا بهذا الحدیث اسفا» و در سوره«فاطر» آیه 8 میفرماید: «فلا تذهب نفسک علیهم حسرات» ـ اینقدر متأثر نباش مثل اینکه جانت را برای ایمان نیاوردن آنها داری از دست میدهی، اندوه و غصه و غم برای چه؟ و در ادامه این تسلی دادنها است که فرمود: «و ان کان کبر علیک اعراضهم...» ـ اگ اعراض و انکار و کفر اینها بر تو دشوار است، هر کاری که از دستت بر میآید انجام بده تا ایمان بیاورند، زمین را اگر میتوان بشکاف و معجزهای به آنها نشان بده، به آسمان بالا برو و از آنجا معجزهای برایشان بیاور، و خلاصه آسمان بروی، زمین بروی، این کافران لجوج، مؤمن نخواهند شد و بیاثر است، اگر خدا میخواست«لجمعهم علی الهدی» همه را هدایت جمع میکرد، ولی خداوند را باز گذاشته است و فرموده: «انا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفوراً»[8] راه باز و آزاد است و انسان مختار«و لا تکونن من الجاهلین» در حقیقت نصیحت به دیگران است وگرنه رسول الله(ص) که دربارهاش آمد: «انک لتلقی القرآن من لدن حکیم علیم»[9] منزه از جهل است، چون هدایت آنها سختترین کار بود، چنین فرود و این یک تعبیر ادبی است، ما هم در تعبیراتمان میگوئیم: به آسمان بروی به زمین بروی بیاثر است، آنگاه فرمود: کسانی سخنان ترا میشنوند که زنده باشند، «انما یستجیب الذین یسمعون و الموتی یبعثهم الله ثم الیه یرجعون»[10] آنها که میشنوند لبیک و اجابت میگویند، اما مردگان را خداوند مبعوثشان میگرداند و بسوی او باز میگردند و حق برایشان روشن میشود. انسان مرده حرف در او اثر نمیکند. معلوم میشود که در انسان، گذشته از یک روح حیوانی که در حد تأمین غذا و یک سلسله عواطف و احساسات است روح دیگری هم وجوددارد که انسانیت انسان به آن بستگی دارد، و از نظر قرآن کریم اگر کسی فاقد آن روح بود، مرده است، کافر هم از این حیات انسانی بیبهره است، و لذا و مانند یکی از اعضائی که از بدن جدا میشود، و از این حیات محروم است، نجس میشود. قرآن کریم کافر را میت و مردار خوانده، و در حقیقت انسان حیوان ناطق مؤمن است، نه حیوان ناطق که بعضی موجودات دیگر هم چنیناند چنانچه در سوره نمل آیه 16 میفرماید: «یا ایها الناس علمنا منطق الطیر» سلیمان گفت مردم، ما منطق پرنده را اموخته و تعلیم گرفتهایم، چرا که پرندگان هم برای خود نطق و منطقی دارند. قرآن کرین به کسی بدگوئی نمیکند و اگر در سوره«فرقان» آیه 44 درباره آنان میفرماید: «ان هم الا کالأنعام بل هم اضل سبیلا» اینکه در نادانی و گمراهی از چهارپایان هم پائینترند، یک واقعیتی است که در قیامت ظهور مینماید. این مطلب را مفسرین شیعه و سنی هر دو در ذیل آیه شریفه«فتأتون افواجا»[11] نقل کردهاند، در قیامت که مردم گروه گروه میآیند، بصورتهای گوناون وارد محشر میگردند، کسی که جز خوردن و پوشیدن و نوشیدن و عواطف حیوانی چیزی ندارد، در قیامت بصورت انسان محشور نمیشود، «و قالوا لولا نزل علیه آیة منر به قل ان الله قادرعلی ان ینزل آیة ولکن اکثرهم لا یعلمون»[12] ـ کافران گفتند: چرا بر او آیه و معجزهای از سوی پروردگارش نازل نمیشود، بگو که خداوند قادر است بر اینکه آیه و معجزهای نازل نماید ولی اکثریت آنان نمیدانند، یعنی حالا که خدا قدرت دارد، چنین نیست که رسول الله(ص) هر روز به دلخواه آنان معجزهای باذن الهی انجام دهد، کوهها را تبدیل به دشت و سرزمینهای خشک و کویری را سرسبز و خرم سازد بلکه «لکل اجل کتاب» همانطوری که درجهان برای رفع عطش انسانها و تأمین نیاز درختان و گیاهان آب لازم است برای انسانها هم وحی و رسالت و اعجاز ضروری و لازم است و این جزء نظام زندگی است و عالمی که در آن معجزه نباشد عالمی ناقص است. در سوره مبارکه«یونس» آیه 20 هم این تقاضای بیمورد آنان مطرح شده و فرموده: «و یقولون لولا انزل علیه آیة من ربه فقل انما الغیب لله فانتظروا انی معکم من المنتظرین» کفار میگویند: چرا آیهای از پروردگارش به او نازل نشده است، بگو غیب از آن خدا است(او می داند چه وقت مصلحت است و چه وقت مصلحت نیست که معجزهای بدست پیامبرش جاری نماید) پس منتظر عذاب خدا باشید، من هم با شما منتظر نصرت او میباشم. و در سوره«غافر» آیه 78 آمده «و ما کان لرسولٍ ان یأتی بآیة الا باذن الله» ـ هیچ پیامبری جز باذن الهی نمیتواند معجزهای بیاورد، پس اگر آوردن معجزه تحت اراده حق تعلای است، او هر وقت صلاح بداند معجزه انجام میشود، و اگر معجزهای هم باذن الهی انجام دهد، در شما کاران تأثیر ندارد و در این صورت مشمول خشم وکیفر خداوند واقع خواهید شد«فاذا جاء الله قضی بالحق و خسر هنالک المبطلون» ـ و هنگامی که فرمان نهائی«الله» فرار سد بین شما به حق حکمیت گردد و آن وقت تبهکاران، زیانکار شوند. ادامه دارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 301 |