
تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,408 |
تعداد مقالات | 34,617 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,341,507 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,871,564 |
ظرافت مسئلت و دعا | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1367، شماره 87، اسفند 1367 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 04 اسفند 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
تجلی عرفان از مناجات ماه شعبان قسمت بیستم ظرافت مسئلت و دعا * ظرافت در گفتار و کردار موهبتی است عظمی، گاهی در لباس وقار و ابهت، گاهی در زی صلابت و فخامت، گاهی در پوشش مقابل آنها. * ظرافت در ادعیه معصومین(ع) در نهائی درجه اوج است. * از مسئلتهای معمولی با اعمال ظرافت بیان و ادب در کلام خواستههای ابتکاری جلوه می دهند. * نمونهای از دعاء صباح امیرالمؤمنین(ع). * گاهی به همراه مطلوب صریح در دعاء، مطلوبی غیر صریح همچون برقی میدرخشد که صاحبدل را به بلندای طور سینای معارف علیائی رهنمون میشود. * توضیح همین ظرافت. مقصود عمده این مقاله است. * «واو» در «واجعلنی» فقره مورد شرح، ما بعد خود را به مطلوب غیر صریح عطف میکند. * قرینه بر تعیین محذوب در این مورد لفظ«الهی» است که با این نداء وجد آمیز دعا کننده از«له» اله میخواهد و نه غیر آن. میخواهد مظهر الهیت گردد که برای همین نیز آفریده شده. * امام خمینی مدظله و دعایش در سجده آخر صلوات. * تجلی این ظرافت و ادب در ادعیه انبیاء صلوات الله علیهم به حکایت قرآن مجید. * ظرافت در دعاء نوح(ع)، ظرافت در دعاء ایوب و یونس(ع). قوله: «الهی واجعلنی ممن نادیته فاجابک ولا حظته فصعق لجلالک فناجیته سرّاً و عمل لک جهراً». ـ الهی(مرا مظهر الهیت خویش گردان) و از آنم قرار ده که ندایش فرمودی اجابتت نمود، و اندک نظری که به وی افکندی مدهوش جلالت گردید، پس تو با او به پنهانی راز گفتی، و او در آشکار برای تو مخلصانه عمل کرد. ظرات در گفتار و کردار ظرافت در گفتار و کردار ازن عمتهای بزرگ الهی است که کمتر کسی را به این موهبت عظمی مخصوص میگرداند، گاهی ظرافت در لباس وقار و ابهت، و گاهی در فروتنی و افتادگی، و گاهی در پوشش فخامت و صلابت و دیگر گه در زی مقابل آنها تجی میکند و در هر حال، مغناطیل جانها است. دعاهائی که از رسول الله(ص) و از عترت معصومین آن حضرت(ع) در دست ما است در عین عذوبت معانی و روانی اسلوب، در اوج ظرافت در ابعا گوناگون میباشند و حتی دیده میشود که بسیاری از مسئلتهای معمولی را در بیانی آنچنان ظریف میریزند که انگار خواستههای ابتکاری و تازهاند، و با استعارههای لطیف و بکارگیری کلماتی نغز و کنایت آمیز و اجتناب از القاء معنی مقصود بطور مستقیم و بازاری، خواستههای مزبور را در سطح عالی جلوه میدهند. هر فردی از عامه مؤمنین، خشوع بای عظمت خدای تعالی را از صمیم قلب مسئلت دارد، و هر مؤمنی خواستار دیده گریان از هیبت و خشیت الهی است ولی ظرافت بیان در این مسئلت را از امیرالمؤمنین(ع) در دعای صباح مشاهده کن: «اغرس اللهم لعظمتک فی شرب جنانی ینابیع الخشوع و اجر اللهم لهیبتک من آماقی زفرات الدموع» که حقا ترجمه و برگرداندن آن بفاسی با حفظ جذالت و عذوبت و صنعت، کاری است متعسر بلکه متعذر. و گاهی برای بیان مطلوب، ترکیبی از کلمات انشاء میکنند که در عین عذوبت و رقت انگیزی به همراه تعبیر صریح و مستقیم، سایه مطلوب و خواسته عالیتری جلب توجه میکند و احیانا همچون برقی از افق تعبیر ضریح میدرخشد و صاحب دل را به وادی ایمن و طور سینا رهنمون میگردد که مقصود عمده در این مقاله توضیح همین ظرافت در مسئلت و دعاء است که بقدر مجال و مقام بیان میکنیم: «واو» در جمله مورد شرح: «الهی واجعلنی» از مناجات، واو عاطفه است که ما بعد خود را به محذوفی عطف میکند که مسئول عنه و مطلوب دعا کننده است و قرینه بر تعیین تقریبی محذوف در این گونه موارد سیاق تعبیرات مجاور است مثلا در آیه: «و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الأرض ولیکون من الموقنین». (سوره انعام ـ آیه 75) ـ ضمنا چنین بوده که میبایستی ملکوت قیومیت خود را بر آسمانها و زمین به ابراهیم ارائه دهیم ـ تا متمکن از احتجاج بر توحید ـ و به مام اهل یقین نائل گردد. ملاحظه میکنید که«واو» در «ولیکون» ما بعد خود را به محذوفی عطف میکند که بطور تقریب از آیاتی که بعد از آیه مذکور است و استدلال حضرت خلیل الرحمن را بر توحید خدای تعالی از طریق حرکات کواکب و ماه و خورشید و افول آنها بیان میکنند، خصوصا آیه 83 که میفرماید: «و تلک حجتنا آتیناها ابراهیم علی قومه» میتوان استفاده نمود که در ترجمه آیه شریفه به آن اشاره کردیم و گفتیم: «تا متمکن از احتجاج بر توحید ... گردد». ظرافت در کلمه«الهی» و اما قرینه بر تعیین تقریبی محذوف که مسئول عنه و مطلوب دعا کننده در این فقره از دعا است، تعبیر«الهی» است که منادا میباشد و دعا کننده با ندا و فریاد، اله خویش و قبلة الحاجات همه موجودات را میخواند ولی از مسئول عنه و مطلوب خود دم نمیزند و اظهار نمیکند که نیازش از آستان حضرت اله و قبلة الحوائج چیست، و انگار با دم بستن از اظهار حاجات بعد از ترنم به«الهی» با نداء وجد آمیز میخواهد بگوید که مسئول عنه من، پیش تو ای قبله حاجات روشناست و آن این است که من از«اله» اله میخواهم و نه غیر او، من از «اله من» میخواهم که مرا مظهر الهیت خود گرداند که برای همینم آفریده و مرا آفریده که خلیفه و مظهر وی شوم. حضرت سید المشایخ استادنا الاجل و والدنا المکمل الاکمل الامام الخمینی مدظله را میدیدم که در سجده آخر صلوات بعد از ذکر سجده، غالبا با نداء به این دو اسم مبارک الهی: «یا کریم و یا لطیف» بسنده میکردند و از مسئول عنه و مطلوب خویش دم نمیزدند و میانگارم که آن اسوه حسنه و امام معرفت و سیاست، از دم بستن از اظهار حاجت بعد از ترنم به این دو نام شریف الهی با نداء آمیخته به وجد با زبان حال میگوید که مسئلتم از«کریم و لطیف» کریم و لطیف است و مسئول عنه من همانا که متحقق گردیدن به این اسماء الهی است و نه غیر آن، و بدین وسیله ادب محضر ربوبی را مراعات میکنند. ادب توحیدی و از این باب است ماجرای دعاء حضرت شیخ الانبیاء نوح علی نبینا و آله و(ع) برای پسرش که قرآن مجید حکایت میکند و ادب توحیدی آن حضرت را که حقا توحید در ادب ربوبی است اجهار مینماید: «و هی تجری بهم فی موج کالجبال و نادی نوح ابنه و کان فی معزل با بنی ارکب معنا و لا تکن مع الکافرین، قال سآوی الی جبلٍ یعثمنی من الماء قال لا عاصم الیوم من امر الله الا من رحم و حال بیهما الموج فکان من المغرقین ـ الی قوله تعالی ـ : و نادی نوح ربه فقال رب ان ابنی من اهلی و ان وعدک الحق و انت احکم الحاکمین». (سوره هود ـ آیه 42 الی 45) ـ کشتی آنها را در میان موجی چون کوههای بلند میبرد و نوح پسرش را که در کنارهای بوده بانک زد که پسر جان با ما سوار شو و با کافران مباش. در پاسخ پدر گفت: همین زودی بکوی پناهنده میشوم که از آب توفنده نگام میدارد. حضرتش فرمودند: نگهدارندهای امروز عذاب خدایتعالی نیست مگر آن را که او رحم کند، و بین پدر و پسر موج پیاپی سهمگین حائل شد، پس فرزندش از زمره غرق شدگان بوده است ـ تا آنجا که میفرماید ـ : و نوح با نداء حزن آمیز، پروردگارش را خواند پس عرض نمود: پروردگارم پسرم از اهل من است، و وعدهات حق است و این توئی که احکم الحاکمینی چه آن حضرت از جانب خداوند متعال مأمور شد که خود و اهلش و مؤمنان بر کشتی سوار شوند: «و قلنا احمل فیها من کل زوجین اثنین واهلک الا من سبق علیه القول و من آمن و ما آمن معه الا قلیل». (آیه 40- سوره هود). ـ و گفتیم: در کشتی در آور از هر جفتی از حیوان، نر و مادهای را، و اهل خود را، مگر آن کس که قضای حق بهلاکت آن سبقت گرفته، و همین مؤمنان را؛ و ایمان نیاورده بودند همراه او جز تعداد اندکی. جنانکه مدلول آیه شریفه است، نجات اهلش به وی داده شده بود و فقط «من سبق علیه القول» از اهلش مستثنی گردیده، و زوجه کفاره حضرت در این زمره بوده است و اما پسرش، کفری نسبت به دعوت نوح ظاهرا نورزیده و آنچه که از وی بظهور رسیده همانا نافرمانی نسبت به امر پدر در سوار شدن به کشتی بوده که کفر بودن آن روشن نیست، و از این رو، بسیار بجا بوده که آن حضرت، گمان برد پسرش از زمره اهل نجات باشد و وعده حقتعالی به نجات اهلش، شامل این فرزند نیز گردیده باشد و بنابراین، بعد از فرو نشستن طوفان و استقرار کشتی بر جودی، با فریاد و نداء وجد آمیز به پروردگار متعال عرضه میدارد آنچه را که عرضه داشت، ولی از مطلوب و مسئول عنه خود که مآل کار پسرش باشد دم نزد، گوئی که هه سخنها را همین سکوت ادب آمیز، گویا بود، گویا بود که ای مالکم ای مدبر امورم، مقتضای نجات اهل من از عذاب طوفان که وعدهای از جانبت به من بوده، نجات فرزندم هست زیرا از اهل من است، و وعده تو حق است و نتیجه آن صغری و این کبری رهائی پسرم از غرقاب طوفان است، پس کو پسرم و مآل کارش چه شد؟ ولی این مقصد را با وجد و حزنی که لفظ«نادی» بر آن دلالت دارد القاء و عرضه داشت و به«ان ابنی من اهلی و ان وعدک الحق و انت احکم الحاکمین» بسنده کرد و چیزی بر آن نیفزود و نیازی را از خدای عزوجل نکرد و بدینوسیله ادب محضر و حاضر تبارک و تعالی را مراعات نمود. ظرافت تعبیر در دعای حضرت آدم ظرافت تعبیر در دعاء و ادب بیان در مقام سؤال از خدایتعالی پرتوی است از توحید ساطع از روح دعا کننده موحد که در صدر همه، پیمبران صلوات الله تعالی علیهم قرار دارند، و توحید نه فقط در دعاء و مناجاتشان ساطع است که در همه گفتار و کردارشان میدرخشد. چنانکه دعاء نوح بعنوان نمونه مدعا بیان گردید و قبل از آن جناب، آدم(ع) و زوجهاش، چنین ظرافتی را در ابتها بخداوند متعال، برای آیندگان به ارث نهادند، آن هنگامی که به بدفرجامی معصیت خویش واقف شدند و خویشتن را در محنت و بلا یافتند با کمال حزن و تضرع نالیدند و عرض کردند: «ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفرلنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین» (سوره اعراف ـ آیه 23) ـ پروردگارا ما بخویشتن ستم کردیم و اگر بر ما مغفرت و رحمت نیاری حتما از زیانکارانیم. با ابتداء نمودن به«ربنا» و التجاء با حالت عویل و آه، بمرتبه ربوبیت خدای رحیم و رحمن از تصری به سؤال اینکه ما را بیامرز و بما رحمت آر، دم فرو بستند، زیرا التجاء و ابتهال به مرتبه ربوبیت که مالک و مدبر همه امور و متمم نقصها و عیبها و جابر شکستگیها است، خود رساترین بیان برای مسئلت و فصیحترین زبان تمنا و استدعاء برخورداری از فیض آن مرتبه است و روشن است که با چنین حالی از ذلت و مسکنت و اعتراف بظلم به نفس، در این درگاه از پی حشتم و جاه نیامدهاند، بلکه از بدفرجامی گناه در این درگاه به پناه آمدهاند، و نفس این التجاء با رساترین آهنگ ناله سر میدهد که: آبرو میرود ای ابر خطا پوش ببار که بدیوان عمل نامه سیاه آمدهایم لنگر حلم تو ای کشتی توفیق کجاست که در این بحر کرم غرق گناه آمدهایم. بیان مشحون از ادب ایوب و مرادف همین ظرافت است ادب بیان ایوب(ع) که همه اولاد و اموال را از دست داده و بیماری مزمن زمین گیرش کرده و روانش را در توحید مصفاتر ساخته، آنجا که با انین و آه آتشین به نداء و فریاد پروردگارش را میخواند: «و ایوب اذ نادی ربه انی مسنی الضر و انت ارحم الراحمین». (سوره انبیاء ـ آیه 83) ـ یادآور ایوب را هنگامی که به ندا و فریاد، پروردگارش را خواند که ای پروردگارم، به بلا و گرفتاری دچار گشتهام و فقط توئی که ارحم الراحمینی. سوء حال خویش را در ظریفترین بیان مشحون از ادب عرضه داشته و از ابراز و تصریح به حاجت، لب فروبسته و فقط بذکر سبب باعث بر این آه آتش آلود که همان ضر و پریشان حالی است و اعتماد به صفت ارحم الراحمینی پروردگار متعال، رساترین بیان کنائی است از اینکه حاجت، روشنتر از این است که ذکر شود، بلکه ذکر آن موهم خلاف ادب محضر، و منافی با حفظ حضور است زیرا ارحم الراحمین بودن خداوند متعال مضافا باینکه مختص به آن حضرت است، صفتی است مطلق یعنی از هر رحم کنندهای بهر مرحومی رحیمتر است حتی رحیمتر از هر کسی به خویشتن است و یقینا رحیمتر از ایوب(ع) به ایوب است پس چه حاجت به بیان است. ناله جانگداز از یونس و بدین منوال است ناله جانگداز و زاری اخرگین یونس(ع) در ظلمات زندان بطن حوت: «و ذا النون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر علیه فنادی فی الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین». (سوره انبیاء آ آیه 87) ـ یادآور صاحب ماهی یونس را هنگامی که با خشم بر قوم خویش، از میانشان رفت، و میپنداشت ما او را در تنگنا نمیاندازیم ـ زندانیش کردیم ـ پس در تاریکیها «تاریکی شب، تاریکی ژرفای دریا، تاریکی شکم ماهی» به زاری و افغان فریاد برآورد که معبود و الهی جز تو نیست ای منزه از هر نقصانی، این منم که از زمره ستمکارانم. و این تنها دعا از ادعیه پیمبران صلوات الله علیهم است که مصدر باسم «رب» پروردگار نشده بلکه ابتداء به«لا اله الا انت» کلمه توحیدک رده و در وسط به تنزیه حقتعالی از هر نقصی و در خاتمه بظلم و تجاوز از حد الهی اعتراف نموده، و در این ندامتگاه بطن حوت که مدرسه تادیب الهی بوده، همین امور مقصود بوده است، تار وشنتر شود که فقط«اله» قبله حاجات همه آفریدگان است و بدون هیچ تبعیض و استثنائی، جملگی مجذوب اویند همانگونه که کودک اگرچه بدخو باشد به پناه مادرش طبعا مجذوب است و از این رو است که گفتهاند: «الشفقة علی عبادالله احق بالرعایة من الغیرة فی الله». ـ شفقت و مهر آوردن بر بندگان خدایتعالی سزاوارتر از خشونت بر آنها به غیرت فی الله است. چه خدایتعالی عمرانز مین را به دست بنی آدم خواسته است: «هو انشأکم من الأرض و استعمرکم فیها» نه ویرانی آن را به نابوید بنی آدم که دراین صورت تجاوز از حد الهی و دخول در زمره ستمکاران است. آن جناب با ابتداء کردن به وحدانیت«اله» یعنی قبلهگاه و ملجأ همه مخلوقات حتی عاصیان و متمردان، سپس تنزیه حضرتش از هر نقصان و عیبی، آنگاه شکوه از خویشتن و اعتراف به تجاوز از حد الهی نمودن، لب از نجات خود بست، انگار که خویش را لایق عطا و مستحق موهبت نمیدید، و همین ابراز عجز و نالایق دیدن خویش، منطق بلیغتری است که با کنایت، مطلوب خود را عرضه داشت: خدایا تو که اله همه و از آن جمله«اله العاصین» و قبله حاجات متمردانی، چگونه یونس را تهی دست بر میگردانی؟ «ما هکذا الظن بک». ادامه دارد بنده شهوت * امیرالمؤمنین«ع»: «عبد الشهوة اسیر لا ینفک اسره». (غرر الحکم ـ صفحه 449) بنده شهوت اسیری است که هرگز آزادی نخواهد داشت.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 261 |