تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,765 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,969 |
تغافل | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1367، شماره 87، اسفند 1367 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
مدیریت اسلامی شرح صدر تغافل قسمت یازدهم حجة الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری تاکنون شش خصلت از خصالی که مدیر شایسته باید واجد آن باشد در قسمتهای گذشته این بحث مورد بررسی قرار رگفته، این خصلتها عبارتند از: آگاهی، سیاست، حسن خلق، رفق، قاطعیت و انتقادپذیری، و توضیح دادیم که همه این ویژگیها از آثار شرح صدر اسلامی هستند، و اینک ویژگی هفتم. 7- تغافل یکی دیگر از خصلتهایی که برای مدیر ضروری است، خصلت تغافل است. تغافل از ریشه غفلت است ولی در معنا با غفلت تفاوت دارد، غفلت ضد آگاهی و به معنای غافل بودن و ناآگاه بودن است، ولی تغافل به معنای خود را ناآگاه نشان دادن و تظاهر به غفلت و ناآگاهی است[1] مثل جهل و تجاهل که جله به معنای نادانی و تجاهل به معنای تظاهر به جهل و نادانی است. غفلت در مسائل فردی و اجتماعی از رذائل خلقی است، ولی تغافل فی الجمله از صفات نیک و از لوازم مدیریت است. مفردات القرآن در توضیح معنای غفلت مینویسد: «الغفلة سهو یعتری الإنسان من قلة التحفظ و التیقظ» غفلت عبارت است از نوعی فراموشی که در نتیجه کمی مراقبت و هوشیاری بر انسان عارض میگردد. از دیدگاه امام علی(ع)، هنگامی انسان به تقوا میرسد و در زمره متقین قرار میگیرد که با روشنایی یاد خدا تاریکی غفلت را بکی در کانون جان از بین ببرد و در هر حال هشیار و بیدار باشد: «ان کان فی الغافلین کتب من الذاکرین و إن کان فی الذاکرین لم یکتب من الغافلین». انسان با تقوا اگر در جمع افراد غافل باشد جزو ذاکرین نوشته میشود، و اگر در جمع ذاکرین باشد از غفالین محسوب نمیگردد.[2] از نظر امام علی(ع) غفلت و ناآگاهی زیانبارترین دشمنان انسان است، هیچ دشمنی به انسان به اندازه غفلت صدمه نمیزند و نشانه خوشبختی و سعادت و دولت، کم شدن غفلت و فزونی یافتن هشیاری است، و نیز بیداری دولتمردان برای حراست و پاسداری کارها، علامت تداوم و بقاء دولت آنها است، متن کلام امام اینست! «الغفلة أصر الأعداء»[3] غفلت زیانبارترین دشمنان است. «من دلائل الدولة قلة الغفلة».[4] از نشانههای دولت، کمی غفلت است. «من أمارت الدولة الیقظه لحراسة الامور». از نشانههای«تداوم» دولت، بیداری برای حراست از کارها است.[5] آنچه ملاحظه فرمودید بخش کوچکی از روایات اسلامی در تحذیر از غفلت و تأکید برهشیاری و یقظت در رابطه مسائل مختلف فردی و اجتماعی است و مدیریت که یکی از مهمترین مسائل اجتماعی است نمیتواند از این قانون کلی مستثنی باشد، بنابراین غفلت یکی از خصلتهای منفی در امر مدیریت است و اما تغافل، یعنی تظاهر به غفلت در برخوردهای اجتماعی در بسیاری از موارد نه تنها عیب نیست که هنر نیز هست بویژه در مدیریت که امری ضروری و اجتناب ناپذیر است. تغافل از نظر اخلاقی از دیدگاه امیرالمؤمنین(ع) تغافل یکی از شریفترین مکارم اخلاقی و یکی از خصوصیات مردم کریم و نشانه بزرگواری است، متن کلام امام اینست: «اشرف اخلاق الکریم تغافله عما یعلم».[6] یکی از شریفترین کارهای شخص بزرگوار، غفلت نمودن اوست از چیزی که میداند. در نقلی دیگر از آنحضرت وارد شده است: «من اشرف افعال الکریم غفلته عما یعلم».[7] یکی از شریفترین کارهای شخص بزرگوار، غفلت نمودن اوست از چیزی که میداند. شرافت تغافل برای چیست؟ و چرا تظاهر به غفلت و نادانی نشانه کرامت و بزرگواری است؟ برای پاسخ به این سؤال باید موضوع تغافل ممدوح را توضیح داد، قطعا تغافل همه جا ممدوح نیست مثلا در مورادی که امر به معروف و نهی از منکر لازم است نه تنها تغافل خوب نیست بلکه مذموم و محکوم است، تغافل در جایی از مکارم اخلاقی محسوب میشود که مورد، مورد امر به معروف و نهی از منکر نیست بلکه مسأله، مسأله به رخ کشیدن عیب دیگری یا به رخ نکشیدن عیب اوست. از باب مثال شما میدانی که فلانی پشت سر شما بد گفته، یکوقت با او بگونهای برخورد میکنی که میفهمد شما آنچه او درباره شما گفته را فهمیدهای، و گاه با او چنان برخورد میکنی که گویا چیزی نشنیدهای، تغافل ممدوح اینجاست. شعری است گویا منسوب به امام علی(ع): و لقد امر علی اللئیم یسبنی فمضیت عنه و قلت لا یعنینی بتحقیق گاه میگذرم بر شخص پستی که به من ناسزا میگوید. پس از او میگذرم و به خود میگویم که مقصود او من نیستم. نقش تغافل در زندگی تغافل علاوه بر اینکه یک خصلت نیک انسانی، است در بهزیستی انسان نقشی بسیار اساسی و حیاتی دارد. اگر کیس بتواند اصل تغافل را در زندگی روزمره خود پیاده کند بسیاری از مشکالت زندگی خودبخود حل میشود، و بسیاری از تلخیها شیرین میگردد، و بسیاری از بیماریهای عصبی بدون داروها اعصاب شفا خواهد یافت. زیرا آنچه انسان را رنج میدهد نفس حوادث تلخ و خود مشکلات نست، بلکه تصور و ذهنیتی است که آدمی از سختیها دارد. به عبارت دیگر: صور علمیه تلخیها استکه انسان را رنج می دهد نه خود آنها. فرض کنید فرزند یا عزیزترین دوستان کسی مرده، اگر او از این حادثه خبر نداشته باشد ناراحت نیست، و بر عکس اگر فرزند یگری بمیرد و اشتباها تصور کند که فرزند اوست، بهمان اندازه ناراحت میشود که اگر فرزندش مرده بود ناراحت میشد، بنابراین در واقع مرگ فرزند رنجآور نیست، تصور و ذهنیتی که مرگز فرزند ایجاد میکند رنجآور است، و صورت علمیه مرگ او ناراحت کننده است نه مرگ او، و بهمین دلیل هر چه این ذهنیت و صورت در آینه ذهن کم رنگتر شود رنج و اندوه انسان کمتر میشود تا آنجا که دیگر احساس ناراحتی نمیکند، و اگر کسی از نظر روحی آنقدر قوی و با اراده باشد که بتواند پس از مرگ فرزند بلافاصله تصور و ذهنیت خود را از این فاجعه کم رنگ کند و یا تغییر دهد، کمتر احساس ناراحتی مینماید. با عنایت به این مقدمه، در تعریف دقیق تغافل ممدوح باید گفت: تغافل حالتی است که در نتیجه شناخت دقیق رویدادها و قدرت اراده، در برخوردها برای انسان تحقق پیدا میکند. این حالت که به صورت تظاهر به غفلت و تجاهل تبلور مییابد صورت ذهنی مشکلات و تلخیهای زندیگر ا کم رنگ و یا بیرنگ مینماید بگونهای که انسان کمتر از سختیها احساس رنج و تلخی میکند، و با توجه به اینکه طبیعت زندگی در این جهان آمیخته با درد و رنج است که اگر داروی تغافل مورد استفاده قرار نگیرد اصولا زندگی گوارا نیست، و لذا امام علی(ع) میفرماید: «من لم یتغافل عن کثیر من الامور تنقصت عیشته».[8] کسی که در بسیاری از کارها تغافل نکند زندگی بر او ناگوار میگردد. نقش تغافل در مدیریت با عنایت به اینکه تغافل محصول شناخت رویدادها و قدرت اراده است، دو نقش اساسی در مدیریت میتواند ایفا نماید: 1- جرأت برخورد با مشکلات لازمه مدیریت برخورد با مشکلات است و هر چه مدیریت گسترده تر باشد مشکلات آن بیشتر و گستردهتر است، خصلت تغافل موجب میشود که مسیر مشکلات کار را ناچیز ببیند و به خود جرأت و جسارت برخورد با مشکلات و ادامه کار در سختیها بدهد. امام علی(ع) میفرماید: «إن العاقل نصفه احتمال[9] و نصفه تغافل»[10]. شخص عاقل نیمی از او صبر و تحمل و نیم دیگر او تغافل است. یعنی همانقدر که انسان نیازمند به صبر و مقاومت است بهمان میزان نیاز به تغافل دارد و عنصر تغافل اگر بجا و به موقع بکار گرفته شود همانند عنصر مقاومت میتواند مشکل گشا باشد و بر این اساس مدیر با تدبیر عنصر تغافل را مانند صبر و تحمل مورد استفاده قرار میدهد. 2- سالم سازی فضای برخوردها تغافل از درگیریهای بیمورد، وقتکش و اعصاب خورد کن پیشگیری میکند و با سالم سازی فضای برخوردها به مدیر فرصت میدهد که به کارهای اساسی به پردازد. امام صادق(ع) میفرماید: «صلاح حال التعایش و التعاشر ملأ مکیال ثلثاه فطنة و ثلثه تغافل».[11] فضای معیشت ومعاشرت در صورتی سالم و صالح میشود که مانند پیمانهای با دو سوم زیرکی و یک سوم تغافل پر گردد. این روایت که با اندکی تفاوت از مام چهارم و پنجم نیز نقل شده است درس بزرگی برای مدییت بلکه برای معاشرت و زندگی است. مدیر نه میتواند با همه نقاط ضعف همکاران خود برخورد کند، و نه میتواند همه ضعفهای آنان را نادیده بگیرد، اگر بخواهد بقول معروف مته به خشخاش بگذارد و با همه ضعفهای ریز و درشت افراد تحت مسئولیت خود برخورد کند از آنجا که بیعیب خدا است بیهمکار میماند.[12] و اگر همه خلافها و ضعفهای آنها را نادیده بگیرد مدییت ممکن نیست، و لذا مقتضای عقل و تدبیر اینست که مدیر، زیرکی و تغافل را بگونهای با هم بیاموزد که غلبه با زیرکی باشد و در عین حال از تغافل هم غافل نماند، یا بگفته امام دو سوم برخوردها به مقتضای زیرکی و یک سوم به مقتضای تغافل باشد که تغافل نیز در جای خود نوعی زیرکی است. تا اینجا فرق میان غفلت و تغافل و نقش تغافل در زندگی و در مدیریت توضیح داده شد و اما رابطه تغافل و شرح صدر: اگر مفهوم شرح صدر درکنار معنای تغافل گذاشته شود رابطه پیدا کردن رابطه شرح صدر و تغافل آسان است، گفتم که شرح صدر عبارت است، از گسترش ظرفیت فکری و روحی، و تغافل محصول شناخت دقیق رویدادها و قدرت اراده است، بنابراین تنها انسانهای با ظرفیت هستند که در مواقع ضروری میتوانند تغافل کنند و آنچه را که میدانند نادیده انگارند. افراد کم ظرفیت قادر به کتمان دانستهها و ناراحتیهای خود نیستند، محدوده تنگ و کوچک روح اینگونه اشخاص زود لبریز میشود و معلومات و مکنونات آنها ظاهر میگردد و لذا قادر به کنترل احساسات خود نمیباشند و بر این اساس تغافل برای کسی که بهرهای از شرح صدر ندارد بیمفهوم است. ادامه دارد
[1]- تغافل: تظاهر انه غافل/ المنجد. [2]- نهج البلاغه صبحی صالح ـ خطبه 193. [3]- میزان الحکمه حدیث 14835 و 14844و 6144. [4]- میزان الحکمه حدیث 14835 و 14844و 6144. [5]- میزان الحکمه حدیث 14835 و 14844و 6144. [6]- غرر الحکم چاپ دانشگاه تهران جلد 2- شماره 3256. [7]- بحارالانوار جلد 75 ص 49. [8]- میزان الحکمه حدیث 14920. [9]- احتمل الامر اطاقه و صبر علیه/ المنجد. [10]- میزان الحکمه حدیث 14915. [11]- میزان الحکمه حدیث 14923- تحف العقول ص 264. [12]- من استقصی علی صدیقٍ انقطعت مودته ـ میزان الحکمه حدیث 10299، از امام علی(ع). | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 817 |