تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,762 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,968 |
گفته ها و نوشته ها | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1367، شماره 87، اسفند 1367 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
گفتهها و نوشتهها آداب معاشرت پیامبر«ص» دیملی در کتاب ارشاد القلوب روایت کرده که: رسول خدا(ص) 1- لباس خود را وصله میزد 2- کفش خود را میدوخت 3- گسوفندان خود را میدوشید 4- با بردگان غذا میخورد 5- بر زمین مینشست 6- بر دراز گوش سوار میشد و دیگری را هم ترک خود سوار میکرد 7- بدون اینکه خجالت بکشد مایحتاج خانهاش را از بازار تهیه میکرد و به سوی اهل خانه حمل میفرمد 8- با غنی و فقیر یکسان مصافحه میکرد و دست خود را نمیکشید تا طرف، دستش را بکشد 9- به هر کس میرسید سلام میکرد، چه توانگر، چه درویش، چه کوچک و چه بزرگ 10- اگر به خوردن چیزی دعوت میشد، آنرا کوچک نمیشمرد هر چند خرمائی پوسیده باشد 11- مخارج زندگی آن حضرت سبک بود 12- دارای طبعی بزرگ و خوش معاشرت و خوش رو بود 13- بدون اینکه بخندد، همیشه تبسمی بر لب داشت و بدون اینکه چهرهاش درهم کشیده شود، اندوهگین بنظر میرسید 14- بدون اینکه از خود ذلتی نشان بدهد همیشه متواضع بود 15- بدون اینکه اسراف بورزد، سخاوتمند بود 16- دل نازک و بهمه مسلمانان مهربان بود 17- هرگز از روی سیر آروغ نزد 18- هرگز دست طمع به چیزی دراز نکرد. هفت کس کارهای خود را تباه میکنند یحیی بن عمران حلبی گوید: از امام صادق(ع) شنیدم که فرمود: هفت کس کارکردهای خود را تباه میکنند: 1- دانشمندی که دارای دانش فراوانی باشد ولی کسی او را به این عنوان نشناسد و نامش به دانش برده نشود. 2- شخص صاحب حکمتی که اندوختههای حکمت خود را در دسترس هر دروغگوئی که هر چه به او برسد، باور نمیدارد، قرار دهد. 3- مردی که شخص حیلهباز و خیانت پیشهای را امین خود قرار دهد. 4- آقا و بزرگ قومی که سنگدل و بیرحم باشد. 5- مادری که راز فرزند خویش را پنهان نگه ندارد و آن را برای دیگران فاش کند. 6- کسی که شتابزده(و بدون تحقیق) برادران دینی خود را سرزنش و ملامت نماید. 7- کسی که همواره با برادر دینی خود خصمانه ستیزه نماید. خوردن گردو در زمستان از حضرت علی(ع) روایت شده است: گردو خوردن در تابستان، حرارت درونی را تهییج کرده در پیدایش جوشهای بدن مؤثر است ولی خوردن گردو در زمستان، کلیهها را گرم نگهداشته و سرما را دفع میکند. و این سخن امام اشاره است به چربی فراوان و طبیعی گردو که هر صد گرمش هفتصد کالری میدهد به علاوه هر غذائی، سوخت و ساز زیاد داشته باشد، مقدار قند خون را در سطح بالاتر نگهداشته و در نتیجه قند زیر پوست نیز به عنوان کود جهت رشد میکروب آماده بوده و لذا جوشهائی را ایجاد مینماید و اما در زمستان چنین نیست زیرا چربیهای زیر جلدی، مقاومت بدن را در برابر سرما افزایش داده و در زمستان احتیاج زیاد به چربی است و چه بهتر که از چربی طبیعی و بدون ضرر گردو استفاده شود. مخفی نماند! «مخفی» اهل گیلان و شاعر یبغایت ضعیف الجثه بود. روزی امام قلی خان، حاکم فارس به او گفت: چرا چنین ضعیف و رنجوری؟ مخفی گفت: همین مقدار هم جای شکرش باقی است که باقی ماندهام زیرا همه مردم نیستی مرا آرزو میکنند و در قیقت منم که اینقدر هم ماندهام و اگر دیگری بود، اثری از و باقی نمیماند! حاکم پرسید چطور؟ گفت: قربان! مگر نمیبینید که همه کس در صدر مقال مینویسد: مخفی نماند!! گلهایی از گلستان 1- هر چه نپاید، دلبستگی را نشاید. 2- دروغی مصلحت آمیز، به که راستی فتنه انگیز. 3- اگر شبها همه قدر بودی، شب قدر بیقدر بودی. 4- هر چه به دل فرو آید، در دیده نکو نماید. 5- هر که سخن نسنجد، از جوابش برنجد. 6- نیکبخت آنکه خورد و کشت و بدبخت آنکه مرد و هشت. 7- هر که در زندگی نانش نخورند، چون بمیرد نامش نبرند. 8- مال از بهر آسایش، عمر است، نه عمر از بهر گرد کردن مال. 9- اندیشه کردن که چه گویم، به از پشیمانی که چرا گفتم. 10- هر که خیانت ورزد، پشتش در حساب بلرزد. ناپایدار علما گفتهاند: چند چیز را ثبات و بقا نیست: سایه ابر و دوستی اشرار و ستایش دروغ ومال بسیار و ملاطفت نادان و جمال جوانان و عبادت ریاکاران. آئین مهمانداری آوردهاند که وقتی مردی را دوستی بود و مصادقت میان ایشان عظیم بود. از اتفاق، آن دوست به مهمانی دوست دیگر رفت. میزبان در ضیافت او انواع تکلف میکرد. بعد از سه روز عزم رفتن نمود، چون میرفت، گفت: دریغا که مهمانی ندانستی؛ اگر وقتی به مهمانی من آئی، تو را بیاموزم. میزبان خجل شد. اندیشید که در ضیافت او چه تقصیر کردهام؟ مدتی در این اندیشه بود تا یک بار او را بدان شهر دوست، سفری اتفاق افتاد. به خانه او نزول کرد. آن دوست مقدم او را عزیز داشت و فورا نان و سرکهای که در خانه موجود بود، پیش آورد. آنگاه سفره و کاسهای دو سه خوردنی پیش آورد و مهمان با خود گفت: شاید که تکلف فردا بود! روز دیگر طعام سر پیش او نهاد. مرد متحیر شد و گفت: مهمانداری دوستان چنین کنند؟ گفت: بلی! تکلف، بیگانگان را کنند. چون من به نزدیک تو آمدم، خواستم که یک ماه تو را ببینم و در خدمت تو باشم، چون طریق تکلف پیش داشتی، دانستم که از وجود من تنگ آمدهای پس آماده سفر گشته و از خدمت تو دور شدم؛ و چون تو آمدی من از عادت خویش زیادت نمیکنم و بر وجود تو منتی بر خود مینهم و اگر یک سال مهمان من باشی، مرا هیچ بار گرانی نخواهد بود. آری! تکلف کردن با مهمان جز از عادت کرام است و روی ترش کردن به مهمان جز سیرت لئیمان نباشد. صورت و سیرت روزی سفیهی، استاد حکما ـ افلاطون ـ را در مقام مخاصمت گفت: «چه زشت مردی!» افلاطون پاسخ داد: «عیبی که در من بود گفتی و همه پدید کردی، اکنون بعد از این همه هنر است. و آنچه در تو هنر بود ظاهر کردی و باقی همه عیب است». با عشق تو: با مهر تو از واقعهای ترا خبر خواهم کرد و آنرا به دو حرف، مختصر خواهم کرد با عشق تو در خاک نهان خواهم شد با مهر تو سر زخاک بر خواهم کرد «ابوسعید ابوالخیر» شاعر و شعرش شاعری پیش«جامی» غزلی خواند و گفت: میخواهم که این عزل را به دروازه شهر آویزند تا شهرت کند! جامی گفت: مردم چه دانند که آن شعر تو است، مگر ترا نزد شعرت بیاویزند. تقسیم عادلانه! درویشی نزد ثروتمند بخیلی رفت و گفت: پدر من و تو آدم است و مادر من و تو حوا، پس ما برادر باشیم و ترا این همه مال است، میخواهم که مرا قسمت برادرانه بدهی. خواجه غلام را گفت: یک فلوس سیاه(پول بیارزش) به وی ده. گفت: ای خواجه، چرا در قسمت، سویت را مراعات نمیکنی؟ گفت: خاموش باش که اگر برادران دیگر خبر یابند، اینقدر نیز به تو نمیرسد! گر مرد رهی... گر مرد رهی میان خون باید رفت از پای فتاده سرنگون باید رفت تو پای به راه در نه و هیچ مپرس همراه بگویدت که چون باید رفت «عطار نیشابوری» ز روح تست که اسلام روح تازه گرفت تو ای امام خمینی خلیل دورانی تو در برابر طاغوت کوه ایمانی در این زمان که بشر رو بانحطاط نمود تو جلوهگر بنمودی مقام انسانی نشد عیان ز تو تعظیم جز برای خدا بحق که بنده پاک خدای رحمانی تو چون سحابی و بر خلق سایه گستردی به تشنگان حقیقت زلال بارانی تو روح حقی و روحت بلند پروان است تو یک جهانی و بنشسته در جمارانی ز روح تست که اسلام روح تازه گرفت وگرنه بود تهی قالب مسلمانی بکهکشان فضیلت تو نور رخشانی بآسمان ولایت تو مهر تابانی بمشکلات و حوادث سترگ و نستوهی به بحر عشق و محبت تو لعل و مرجانی تو بحر رحمتی اما برای طغیانگر همیشه جوش و خروشی و موج طوفانی بدشمنان تو گویم ذلیل و گمراهند بدوستدار تو گویم محبت یزدانی تو بر علیه ستمگر قیام بنمودی تو ضد ظلمی و ضد نفاق و طغیانی بفقهر همچو پیمبر بزهد همچو علی بصبر همچو حسن کوه صبر و ایقانی میان عرصه آزادگی حسین زمان بحق شجاعی و آزاد و مرد میدانی جز اهل بیت محمد که پاک و معصومند بهر صفت که بگویم تو بهتر از آنی ترا برای نجات بشر خدا آورد همیشه مخزن لطفی و گنج احسانی کلید باب الی الله را تو دارائی بنای وحدت اسلام را تو بنیانی نوای تست که نام خدا نمود بلند وگرنه بود حقیقت به پرده پنهانی توئیکه حصن حصین جهان اسلامی بزرگ رهبری انقلاب ایرانی توئی به پرده اسرار از اولوالابصار بهین مفسر آیات و شأن قرآنی زتست توسعه لااله الا الله برمز و معنی مطلق چنانکه میدانی توئیکه نور خدا از جبین تست عیان توئیکه آینه روحی حی سبحانی توئیکه واژه عدل از تو باز معنا شد گرفت از تو عدالت مقام شایانی راست دست طلب سوی کردگار بلند که ای بلطف و کرم در صفات بیثباتی که تا ظهور ولیت امام قائم ما نمای عمر و سلامت به رهبر ارزانی به احمدی که بود طبع او سخن پرور ببخش قلب سلیم و دو چشم نورانی که در مدیح امام زمان و نایب او همیشه طوطی طبعش کند غزل خوانی «اصفهان ـ عباس احمدی»
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 179 |