تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,077 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,024 |
اغوائات و گمراهی های شیطان | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1368، شماره 88، فروردین 1368 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
درسهائی از نهج البلاغه خطبه 234 ــ قسمت پنجم اغوائات و گمراهی های شیطان آیه الله العظمی منتظری فَلَعَمْرِی لَقَدْ فَوَّقَ لَکُمْ سَهْمَ الْوَعیدِ، وَ أغْرَقَ لَکُمْ بِالنَّزعِ الشَْدیدِ وَ رَماکُمْ مِْن مَْکانٍ قَریبٍ، وَ قالَ: (رَبِْ بِما أغْوَیْتَنی لَأُزَیّنََنَّ لَهُمْ فی الأرضِ وَ لَأغْوِیَنَّهُم اَجْمَعینَ) قَذْفاً بِغیْبٍ بَعیدٍ، وَّ رَجْماً بِظَنٍّ مُصیبٍ، صَدَّقَهُ بِهِ أبْنآءُ الْحَمِیَّةِ، وَ إخوانُ الْعَصَبِیَْةِ، وَ فُرْسانُ الکِبرِ وَ الْجاهِلِیةِ، حتَّی إذا آنقادَتْ لَهُ الْجامِحَةُ مِنکُم، وَ اسْتَحْکَمْتَ الطّماعِیةُ مِنْهُ فِیکُمْ، فَنَجَمَتِ الحالُ مِنَ السِّرِّ الخَفِّیِ إلَی الأمْرِ الْجَلِیِّ. موضوع بحث، بررسی خطبه 192 نهج البلاغه با تفسیر محمد عبده و یا خطبه 234 با ترجمه فیض الاسلام بود ه آن را خطبه قاصعه می نامند. بحث گذشته به اینجا منتهی شد که حضرت هشدار دادند مردم را از دشمن خدا ـ شیطان ـ و از بندگان خدا خوساتند که دنباله روی شیطان نکنند که ممکن است آنها را به مرض خودش واگیر سازد، سپس در ادامه خطبه چنین می فرماید: «فلعمری لقد فوّق لکم سهم الوعید، و أغرق لکم بالنّزع الشدید، و رماکم من مکان قریب». پس به جان خودم قسم، به تحقیق شیطان تیر تهدیدش را به قصد شما به چله گمان گذاشته و کشیدن کمان را به نهایت محکمی و سختی رسانده و از جای نزدیکی، شما را مورد اصابت تیر قرار داده است.
تیر شیطان به سوی شما است شیطان غیر از این که با داد و فریاد، شما را به سوی خود می کشاند و غیر از این که سواره نظام و پیاده نظامش را برای نبرد با شما آماده ساخته برای اینکه شما را فریب دهد و به مرض خودش مبتلا سازد، خود نیز مستقیما تیر را به چله کمان گذاشته و از آن شکاف تیر عبور داده و با شدت به سوی مغزتان نشانه رفته است. این ها همه کنایه از این است که شیطان با تهدید و وعید، همواره شما بندگان خدا را مورد ارعاب قرار می دهد تا او را پیروی و تبعیت کنید. مثلا اگر شیطان بزرگ می خواهد مردم لبنان و ایران و یا مسلمانان جهان را بترساند، از آن طرف با زبان و بیان تهدید می کند و از طرفی دیگر نیرو می فرستد، پیاده نظام و سواره نظامش را برای نبرد اعزام می دارد و خلاصه دست از سر ما برنمی دارد و حال که خد گرفتار شده و از رحمت الهی برای همیشه مایوس و نومید گشته است، می خواهد ما را نیز به همان راه پلید خودش رهنمون سازد، پس باید سخت بر حذر باشیم و احتیاط خود را هرگز از دست ندهیم و فریب تهدیدها و تطمیع های شیطان را نخوریم و بترسیم از این که ما را به مرض خود گرفتار سازد. فوّق: از باب تفعیل و از ماده فوّق است. فُوق، شکاف تیر را گویند. فوّق لکم سهم الوعید: تیر ترساندن را از شکافت تیر ـ به قصد شما ـ پرتاب کرده است. اغرق: از ماده اغراق یعنی کشیدن کمان را به نهایت رسانده است. اغرق، نهایت درجه است. النزع الشدید: کشیدنِ خیلی سخت. یعنی تیر را به چله کمان گذاشته و محکم هم می کشد. و رماکم من مکان قریب: از جای نزدیکی شما را مورد اصابت قرار داده. یعنی به درون روح و بدن شما تیر خود را پرتاب می کند. پس شیطان به شما بسیار نزدیک است؛ سخت مراقب آن باشید. «و قال ربّ بما اغویتنی لأزیننّ لهم فی الارض و لأغوینهم أجمعین». و شیطان گفت: پروردگارا، حال که مرا گمراه کردی، من دنیا را برای بنی آدم مزین می کنم و همه را گمراه می سازم.
اغوای شیطان در اینجا حضرت از قرآن اقتباس کرده و آیه 39 سوره حجر را آورده است؛ در این آیه شیطان پلید، خطاب به خداوند می گوید؛ پروردگار من، حال که تو سبب اغوا و گمراهی من شدی، و مرا مطرود از رحمت خویش نمودی، من هم دنیا و نعمت های دنیا را برای بنی آدم مزین می کنم و کارهای زشت و بد را جلوی چشمهاشان جلوه می دهم تا دنبال آن راه بیافتند و از آخرت غافل شوند. و همانا من تمام مردم را گمراه می کنم و از آنان انتقام می گیرم. بما اغویتنی: باء باء سببیه است و ماء مای مصدریه. اغویتنی: یعنی مرا گمراه نمودی. البته واضح است که خداوند گمراه نمی کند ولی از باب این که تمام نظام وجود منتهی به خداوند می شود، لذا شیطان، گمراهی خود را نیز به خدا نسبت داده است. یا این که مراد این است که گمراهی من سبب شد که مرا از رحمت خود مطرود نمودی، پس مراد، لازمه گمراهی است نه خود گمراهی. شیطان خطاب به خداوند می گوید: من کارهای زشت را برای مردم آرایش و جلوه می دهم. این توجیه کردن های غلط، یکی از بهترین مصادیق آرایش دادان شیطان است. گاهی ما با این که در سویدای قلبمان، اشتباه را درک می کنیم، با این حال کارهای نادرست را توجیه می نمائیم، این شیطان است که برای ما توجیه می کند و این نفس اماره است که کلاه شرعی سر کارهای نامشروع و حرام می گذارد تا بهر وسیله آن را حلال و مشروع جلوه دهد. متاسفانه بعضی از افراد، گاهی با این که خود واقف به حکم شرعی هستند، با وسایل گوناگون و با لطایف الحیل و وارونه جلوه دادن مسئله نزد علما، به یک راه حل دروغین می رسند و یا با کلاه شرعی سر آن گذاشتن، کار نامشروع را مشروع ساخته و به آن می پردازند، این توجیه ها و تاویل های باطل، زینت های شیطان است و تبعیت از این روش های غلط، چیزی جز تبعیت از ابلیس نیست. و اگر چنین افرادی به نفس خود مراجعه کنند، خوب می بینند که حرام خدا را حلال جلوه داده و پیروی می کنند. خداوند در قرآن می فرماید: «بل الانسان علی نفسه بصیرة و لو القی معاذیره» انسان به باطن و درون خویش، واقف و آگاه است هر چند عذرها و بهانه هایی هم القاء کند. البته واضح است که بندگان خالص و مخلص خدا از آن فریب ها و گمراهی ها، فریب نمی خورند و تحت تاثیر القائات شیطان قرار نمی گیرند و خود شیطان هم اعتراف کرده است «الا عبادک منهم المخلصین» ـ از آن مردم، بندگان مخلص تو مستثنی هستند. چرا که بندگان خالص و مخلص خداوند، هرگز در برابر شیطان، تعظیم نمی کنند و خدا را با شیطان و نفس اماره معاوضه نمی نمایند. «قذفا بغیب بعید، و رجماً بظن غیر مصیب» تیری در تاریکی انداخت و سنگی به تخمین و گمان پرتاب کرد بی آن که اصابت کند. شیطان در دعوی خود، چنین ادعا کرد که تمام بندگان خدا را گول می زند و فریب می دهد و تخرّصاً بالغیب، اظهار داشت که تا قیامت این کار خود را ادامه خواهد داد. شیطان که علم غیب ندارد و فاصله تا قیامت بسیار است، پس از کجا می دانست که همه مردم را تا قیام قیامت گول خواهد زد؟ این چیزی جز دعوی ناصواب نبود. شیطان تیری را در تاریکی انداخت ولی همین تیر به آدم های خودخواه و متعصب اصابت کرد. البته شیطان مایل است همه بندگان خدا را فریب دهد و با ظنّ و خیالی که داشت، به نظرش می رسد که ازعهده این کار بر می آید. حال در بعضی از نسخه های نهج البلاغه «غیر مصیب» ذکر شده یعنی نتوانست به هدفش نایل آید و همه مردم را فریب دهد و لی در برخی دیگر از نسخه ها «مصیب» آمده و شاید «مصیب» صحیح تر باشد برای این که در ادامه جمله، می فرماید که فرزندان غیرت جاهلی و خودخواهان او را تصدیق کردند. پس شیطان از اول یک ادعا کرد و با تصدیق کردن متعصبان از او، ادعای خود را به اثبات نیز رساند. آنها که «غیر مصیب» نقل کرده اند، می نویسند که شیطان هدفش این بود تمام بنی آدم را به کفر و شرکت وا دارد ولی نتوانست این کار را بکند و در دعوی خود صادق نبود. پس از دو حال بیرون نیست: یا شیطان دانست که این کار را می تواند انجام بدهد و یا رجماً بالغیب و با ظن و گمان چنین ادعائی کرد. ولی از این که برخی از مردم او را پیروی کرده و سخنش را تصدیق کردند، پس شیطان در قول خود تا اندازه ای راست گفته است، هر چند افرادی که ایمان دارند و در ایمان خود، خلوص دارند، هرگز تبعیت از او نمی نمایند. «صدقه به ابناء الحمیة و اخوان العصبیة و فرسان الکبر و الجاهلیّة» فرزندان غیرتِ باطل و برادران تعصب قبیله ای و عشایری و اسب سواران تکبر و جاهلیت او را تصدیق کردند.
آنان که شیطان را تصدیق کردند همان گونه که قبلا ذکر کردیم در زمان حضرت امیر علیه السلام، افکار پوسیده جاهلیت در عشایر و قبایل کوفه وجود داشت و روحیه خودخواهی که از دوران عصبیت جاهلی به ارث برده بودند هم چنان پابرجا بود ولذا گاهی سر یک شتر نزاع می کردند و سالها دو طایفه و عشیره با هم می جنگیدند و فقط برای خودخواهی چند جوان نادان، صدها نفر از دو طرف کشته می شدند. پس این بچه های غیرتی که غیرت جاهلی و غلط داشتند و برادران تعصب که پیروی از اخلاق پلید تعصب گرائی زمان جاهلیت قبل از اسلام می نمودند، واسب سوارانی که در میدان تکبر و خودخواهی و جاهلیت، تاخت و تاز می کردند مورد اصابت هدف شیطان قرار گرفته، در دام آن گرفتار شدند. در سوره «سبا» می خوانیم: «و لقد صدق علیهم ابلیس ظنه فاتبعوه الا قلیل» شیطان آن مظنه ای را که داشت و از روحیه ها و غرایز انسان ها مطلع بود، لذا با وراندازی روحیه شهوت و غضب و خودخواهی و ... در انسانها و بررسی ساختمان روحی آنان، تشخیص داده که می شود آنها را به تکبر و خودخواهی وا داشت و اغوایشان کرد، و این ظن و گمان ابلیس، راست در آمد لذا بسیاری از مردم، تبعیت و پیروی از او کردند، مگر عده قلیلی که تحت تاثیر اغوائات و القائات شیطان قرار نگرفتند. «حتی اذا انفادت له الجامعة منکم و استحکمت الطّماعیة منه فیکم» تا آن که سر سختان و چموش های شما، تسلیمش شدند و طمع او در گمراهی شما محکم و ثابت شد.
طمع شیطان عده ای از افرادی هستند که سرسخت و سرکش می باشند و به آسانی زیر بار نمی روند، ولی شیطان برای این که آنها را نیز اغوا کند، نقطه ضعف ها را پیدا می کند و از آن راه وارد می شود تا آن چموش ها را نیز به تسلیم و انقیاد وا دارد ولی در هر صورت، مدت زمان بیشتری لازم دارد تا آنها را فریب دهد. می گویند: یک نفر شیطان را در خواب دید که طنابهائی روی شانه اش انداخته است و می رود. گفت: این طنابها برای چیست؟ شیطان پاسخ داد: این طناب ها را برای افرادی که می خواهم اغواشان کنم، تهیه کرده ام که به گردنشان بیاندازم و آنان را به سوی خود بکشم. گفت: آن طنابی را که می خواهی با آن، مرا به طرف خودبکشی کدام است؟ شیطان گفت: تو که دیگر طناب لازم ندارد. خودت با دست و پای خودت دنبال ما راه می افتی! گاهی از اوقات ـ متاسفانه ـ برخی از افراد بدون این که چیزی هم به دست بیاورند، جنود شیطان و سیاهی لشکرش می شوند؛ علیه انقلاب و اسلام فعالیت می کنند ولی کسانی هستند که برای خودشان شخصیتی دارند، و به آسانی نمی شود آنان را به فعالیت علیه اسلام و انقلاب اسلامی وا داشت. نقل می کنند: انگلیسی ها ـ در اواخر سلطنت قاجاریه ـ می خواستند وارد ایران شوند و آن را قبضه کنند. دنبال شخصی می گشتند که صددرصد تسلیم آنها باشد و سیاست هایشان را در ایران پیاده کند برای این منظور افراد زیادی از جمله رضا خان را زیر نظر گرفتند. وقتی سراغ رضاخان آمدند، نماینده انگلیس چند بار به او پیشنهاد کرد که قشون را علیه احمدشاه بشوراند. رضاخان گفت، هرگز چنین کاری نمی کنم! من به اعلی حضرت پادشاه قاجار وفادار خواهم بود! من هیچ وقت کشورم را به بیگانه نمی فروشم! و با قدرت ایستادگی کرد و تسلیم نشد. وقتی آن مامور به سفیر انگلستان ماجرا راگفت، سفیر پاسخ داد: این آدم که این قدر شخصیت دارد و قدرت روحی دارد که به زودی تسلیم نیم شود، همین برای ما خوب است. و آن گاه با لطایف الحیل و وعده ها، او را چنان تسلیم خواسته های خود کردند که نه تنها ایران را فروخت بلکه علنا احکام اسلام را نیز نادیده گرفت و خواست اسلام را تا ابد در این سرزمین از بین ببرد، که بحمدالله خداوند بیش از این مجال و فرصت به او نداد و او را از بین برد. انقادت: رام شد. الجامحه: آنهائی که سرکش و چموش بودند. به نظر می آید معنای جمله این است که نه تنها مرد عادی به سراغ شیطان رفتند، بلکه آنها که چموش و سرکش بودند، نیز شیطان را پیروی نمودند. ولی بعضی از شراح نهج البلاغه «جامحه» را چنین معنی کرده اند: آن هائی که در مقابل گفته های خدا چموش بودند زیر بار شیطان رفتند. به نظر من آن معنای اول لطیف تر است. پس نه تنها افراد معمولی زیر بار شیطان رفتند بلکه شیطان با لطایف الحیل توانست افراد چموش و سرسخت را نیز تسلیم خود نماید. استحکمت الطماعیة فیکم: طمع شیطان در گمراهی شما مستحکم شد. شیطان وقتی دید آن افراد سرسخت هم که از اول چموشی می کردند و زیر بار نمی رفتند، سرانجام تسلیم فریب او گشتند، طمعش زیادتر شد. دشمنان همیشه قدم به قدم پیش می آیند و اگر دیدند کسی به آنها کار ندارد، جری تر و قویتر می شوند. پس بایست انسان از اول بیدار باشد و دشمن را در مرز خودش متوقف سازد. «فنجمت الحال من السّر الخفی الی الأمر الجلّی» پس حالت هجوم شیطان از پس پرده پنهانی به صورت علنی ظاهر و نمایان گشت.
علنی شدن گمراهی دشمن قبل از وارد شدن، خیلی آرام و با احتیاط و از طریق ستون پنجم و جاسوس های داخلی وارد می شود ولی وقتی توانست افراد زیادی را فریب دهد، و مشتریان زیادی به دست آورد، دیگری نیازی به ستون پنجم و به مخفیانه فعالیت کردن ندارد، اینجا است که علنی و آشکار وارد صحنه می شود. شیطان هم از آغاز خیلی آرام وارد صحنه جامعه می شود و با تشکیل احزاب سرّی و زیرزمینی، تشکیلات خود را علیه اسلام و انقلاب آغاز می کند ولی اگر نیروی زیادی پیدا کرد و افراد زیادی را توانست در حزبش وارد سازد، آن وقت قیام خود را علنی و آشکار می نماید. ادامه دارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 257 |