تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,100 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,035 |
نتیجه یأس از رحمت خداوند | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1368، شماره 89، اردیبهشت 1368 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
نتیجه یأس از رحمت خداوند قسمت بیست و یکم تجلی عرفان از مناجات ماه شعبان آیت الله محمدی گیلانی *معادله بین فقرات در خوف و رجاء. * چرا نومیدی و یاس از روح و رحمت پروردگار کفر و ضلال است؟ * غلبه اصول و فروع سعادت زا بر اصول و فروع شقاوت زا، یک اصل قرآنی است. * اعتقاد پاک و حسن ظنّ به خدای تعالی متمکن از صعود الی الله تعالی است و اعتقاد ناپاک و کلمه خبیثه متمکن از عروج الی الله نیست، از این روی اصحاب یمین قبلا بکبائر در یوم رجوع الی الله تعالی از گروگانی و رهاتت اعمال بد آزاد می شوند. * حدیثی لطیف از امام محمد باقر (ع)در این باره. * مایوس از رَوْح و رحمت که سوءظن به خدای تعالی دارد در حقیقت کافر و گمراه است و گر چه ادعاء ایمان کند. * ایمان مایوس از رحمت حق همانند ایمان عند الباس بی فایده است نظیر ایمان فرعون. *حدیثی از امام رضا (ع) و فتوای امام هادی(ع)، توبه عندالبأس قبول است. *فتوای امام «مدظله» در این باره.
قوله: «الهی لم اُسلط علی حسن ظنّی قُنوط الایاس و لا انقطع رجائی من جمیل کرمک الهی ان کانت الخطایا قد اسقطتْنی لدیک فاصفح عنّی بحسن توکلْی علیک الهی ان حطتنی الذّنوب من مکارم لطفک فقد نبّهتنی المعرفة بکرم آلائک الهی ان دعانی الی النار عظیم عقابک، فقد دعانی الی الجنّة جزیل ثوابک الهی فلک اسئلُ و الیک ابتهلُ وارغبُ و اسئلک ان تصلی علی محمد و آل محمد و ان تجعلنی ممّن یدیم ذکرک و لا ینقضُ عهدک و لا یغفل عن شکرک و لا یستخفّ بامرک». ـ الهی هرگز یاس و نومیدی را بر حسن اعتقاد به رحمتت چیره نساختم و هرگز رشته امیدم به کرم نیکویت منقطع نگردید. الهی اگر خطاهایم مرا نزد تو ساقط ساخت، به حسن توکلی که بر تو دارم از من در گذر. الهی اگر گناهانم از اوج مکارم لطفت به حضیض بی آبروئیم فرو افکند، سروش یقین، مرا به کرم عطوفتت آگهی و نومید داد. ای خدا اگر غفلت مرا از آمادگی لقای تو به خواب غرور مبتلا ساخت، معرفت به نعمت های کرامتت بیدار نمودم. ای خدا، اگر کیفر عظیم تو مرا به آتش می خواند، پاداش جزیل تو مرا به بهشت می خواند؛ پس ای خدایم فقط از تو مسئلت دارم و به سوی تو، ابتهال و زاری و اشتیاق دارم، و از تو خواهانم که صلوات و درود بر محمد و آلش فرستی و مرا از آنهائی قرار ده که دائم به یاد تواند، و هرگز با تو پیمان شکنی نکنند و از شکر و سپاست لحظه ای غفلت نمی ورزند، و فرمانت را هیچ گاه سبک نمی شمرند.
چرا یاس و نومیدی از رحمت پروردگار کفر و ضلال است؟ در هر فقره از این فقرات، معادله بین خوف و رجاء با ظرافتی خاص جلب توجه می کند، معادله بین حسن ظن بالله تعالی، و بین یاس و نومیدی از رحمت حق تعالی، معادله بین خطاهای ساقط ساز و بین توکل سرافراز، معادله بین گناهان حضیض افکن و بین مژدۀ سروش یقین، و همین گونه فقره های دیگر. اگر چه هر یک از این فرازها مشتمل بر موضوعی مستقل است که شایسته بحث تفصیلی است ولی ضیق مجال و کثرت اشتغال به امور دیگر چنین میدان بحث را از ما گرفته است و در این جا همانند ابحاث گذشته به شرح موضوعی که اهمیت بیشتری دارد بسنده می کنیم و این صاحبدل است که از هر اشاره ای عبارت یا عبارات می سازد و موضوع اهم در این مقام چنان که گفتم: «چرا یاس و نومیدی از رحمت پروردگار کفر و ضلال است؟». در فراز اول از این فرازها چنان که تذکر دادم، بین حسن ظن و اعتقاد خیر و رحمت نسبت به خداوند متعال و بین قنوط و یاس از رحمت حضرتش معادله افکنده و در نهایت ظرافت و لطافت، عِدْب و لنگه یاس و قنوط را به واسطه سنگینی گناهان در کفه موازنه باحسن ظن به رحمت خدای تعالی، قرار می دهد و آن را هم سنگ حسن ظن نمی یابد و رشته رجاء و امیدواریش را به رَوْح و رحمت خداوند متعال ناگسستنی می یابد، اگر چه خطایا و ذنوبش آن اندازه است که در مزعمه و پندارش، ممکن است با حسن ظن، در موازنه، به معادله برخیزد، و با این تعبیر لطیف رقت انگیز به عظمت خیره کننده معاصی خویش اعتراف می نماید، و معذلک این معاصی عظیمه یا رای چیرگی بر حسن ظن به خدای تعالی را ندارد و یا آن همه ثقلی که دارد از گسستن رشته رجاء و امیدواریش به الطاف الهی، ناتوان است. بلی، حسن ظن بالله تعالی یعنی اعتقاد خیر و رحمت به خداوند عزوجل و فقط او را ارحم الراحمین و جواد مطلق دانستن، یگانه تکیه گاه وثیق است چرا که تحصیل اخلاص در عمل بسیار دشوار، و بر فرض تحصیل اخلاص و رهائی از عبادت اکوان و ربوبیت نفس، انسان مخلص چه حقی بر خدای تعالی دارد؟! مگر نه این است که عامل و عمل و اخلاص و همه مبادی عبادتش، ملک خداوند سبحان است؛ پس تکیه بر اعمال نوعی خود فریبی است چنان که در حدیث قدسی آمده: «لا یتکل العاملون علی اعمالهم ـ الی ان قال ـ : و لکن برحمتی فلیتقوا و فضلی فلیرجوا و الی حسن الظنّ بی فلیطمئنوا...». (اصول کافی، ج 2، ص71) ـ عابدان و پارسایان به اعمالشان تکیه نکنند ـ تا آنجا که فرمودندـ : ولی برحمتم اعتماد کنند و به فضل و احسانم امیدوار شوند و به حسن ظن به من بیارامند...».
غلبه اصول سعادت زا بر اصول شقاوت زا رجاء به رحمت باری تعالی و حسن ظن به عنایت و کرامت حضرتش، با هر نفسی که گره خورد و صورت اعتقادیه برای آن شود بی تردید نفس مزبور، استعداد لقاء پروردگارش را دارد و اگر چه آلوده به قذارت عصیان و رهین سیئات متراکمه باشد، و روزی خواهد رسید که از رهانت و گروگانی سیئات به یمن این حسن اعتقاد بیرون می آید. و مغفرت الهی، سیئات و خطیئات را که عرض بودند ـ نه ذاتی ـ زدوده می کند و این خود اصلی است قرآنی، زیرا در منطق قرآن مجید، اعتقادات حقه و اعمال صالحه و به عبارتی جامع: اصول و فروع سعادت زا، بر اعتقادات باطله و اعمال پلید و اصول و فروع شقاوت، پیروز و غالبند و کافی است در این باره آیات کریمه: «الم ترکیف ضرب الله مثلا کلمة طیبة کشجرة طیبة أصلها ثابت و فرعهد فی السماء، تؤتی اکلها کل حین باذن ربّها و یضرب الله الامثال للناس لعلهم یتذکرون، و مثل کلمة کشجرة خبیثة اجتثت من فوق الارض مالها من قرار». (سوره ابراهیم،آیات 24 الی 26). ـ آیا ندیدی که خدای تعالی چگونه تمثیل فرمودند کلمه طیبه «اعتقاد حق و عمل صالح» را همانند شجره طیبه ای که اصلش ثابت و فرعش در آسمان است، میوه خویش را در هر زمان به اذن پروردگارش ارزانی می دارد و خداوند متعال این گونه امثال را برای مردم می زند، باشد که پند گیرند، و مثل کلمه خبیثه «اعتقاد باطل و عمل زشت» همانند شجره خبیثه ای است که از روی زمین کنده شده و بی قرار است. از خواصّ اصول و فروع سعادت زا هر گونه صفت جمیل است مانند فتح و پیروزی و ثبات و امن و اصالت و بقاء و عروج و صعود الی الله تعالی چنان که صفات مقابل اینها از ویژگی های اصول و فروع شقاوت است مانند نابودی و بطلان و تزلزل و جبن و زوال و شکست و نظائر اینها. و بنابراین، اعتقاد طیب و حسن ظن به خدای تعالی، متمکن از صعود و عروج به آستان حق تعالی است: «الیه یعصد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه» (سوره فاطر، آیه 10) و صلاح عمل، اعتقاد حق را پرواز می دهد، و حسنات به طور کلی به قدر تمکن و توان خویش، به سوی مبادی عالیه و مبدئ المبادی، صعود می کنند ولی اعتقاد خبیث و عمل پلید، دارای چنین تمکنی نیستند زیرا اصول آنها از نشئات سافله اند و ناگزیر در این سیر صعودی، سیئات بازمانده می شوند و فک رهان می گردد، و نفوس بامیمنت که در گرو سیئات بودند آزاد می گردند که در این آیات شریفه آمده است: «کل نفس بما کسبت رهینه الا اصحاب الیمین» (سوره مدثر، آیات 38 و 39). هر نفسی در گرو اعمال زشت خویش است مگر اصحاب یمین. و فقط آن کس که از اصحاب یمین است و آمیزه ای با یمن و سعادت دارد، از این گروگانی انفکاک می یابد، و معرفت به خداوند عزوجل که در وجودش هم چون بذری دفین بوده شکوفا می گردد، و رجاء به رحمت و حسن ظن به خیر و عنایت الهی به ثمر می نشیند، چنان که سیئات و پلیدیها نیز به مبادی سافله سقوط می نمایند.
رجوع هر چیزی به اصل خویش باری در پایانه رجوع و عود کلمه طیبه الی الله، از سیئات، چیزی در معین آن نیست، یا با مغفرت و عفو الهی زدوده شده اند یا مبدل به حسنات گشته اند و در هر صورت، به مبادب خبیثه و اصول شیطانیه پیوسته اند، و همین نبا عظیم را امام محمد باقر (ع)به یکی از اصحابش به نام «ابراهیم لیثی» در حدیثی طویل اعلام می فرماید که قطعه ای از آن را از علل صدوق «ره» نقل می کنیم: «اخبرنی یا ابراهیم عن الشمس اذا طلعت و بدا شعاعها فی البلدان اهو بائن من القرص؟ قلت فی حال طلوعها بائن، قال: الیس اذا غابت الشمس اتّصل ذلک الشعاع بالقرص حتی یعود الیه؟ قلت: نعم. قال: کذلک یعود کل شی الی سنخه و جوهره و اصله فاذا کان یوم القیامه نزع الله عزوجل سنخ الناصب و طینته مع اثقاله وا وزاره من المومن فیلحقها کلها بالناصب و ینزع سنخ المومن و طینته مع حسناته و ابواب بره و اجتهاد من الناصب فلیحقها بالمومن افتری هیهنا ظلماً و عدواناً؟ قلت: لا یا ابن رسول الله...»: «ای ابراهیم، از خورشید خبرم ده هنگامی که طلوع می کند و شعات آن در شهرها ظاهر می شود، آیا این شعاع از قرص خورشید جدا است؟ عرض کردم، در حال طلوع جدا است، فرمودند: وقتی که غروب کرد، آیا این شعاع به قرص خورشید بر می گردد و به دنبال آن می رود؟ عرض کردم: بلی، فرمودند: چنین است، هر چیزی به نوع و جوهر و اصل خویش بر می گردد و از این رو، چون روز قیامت می شود، خدای تعالی سنخ و ریشه ناصب و دشمن حقیقت را از مومن م یکند و با همه آثارش به ناصب ملحق می نماید و سنخ واصل مومن را از ناصب می کند و با همه آثارش به مومن ملحق می سازد آیا به نظرت ـ ای ابراهیم ـ در اینجا ظلم و ستمی است؟ عرض کردم: نه یا ابن رسول الله». حاصل آن که یوم الرجوع الی الله تعالی، رجوع هر چیزی به اصل و گوهر خویش تحقق می پذیرد، و کلم طیب و فروع آن به اصل خویش بر می گردند و کلم خبیث و فروع آن نیز به اصل خود عودت می کنند و نتیجه آن چه بیان کردیم این می شود که مایوس از رَوْح و رحمت الهی به حقیقت کفر مبتلا است، زیرا ایمان به نامتناهی بودن رحمت حق تعالی که «وسعت کل شیء» را ندارد، و گر چه مدعی ایمان بالله هم باشد اما به دلیل که گفتیم، خدای تعالی را محدود می پندارد که ضلالی است مبین و کفری است روشن: «انه لا یباس من روح الله الا القوم الکافرون» (سوره یوسف، آیه 87) و «من یقنط من رحمة ربه الا الضالون» (سوره حجرـآیه 86). بدیهی است چنین کسی که به سوء ظن بالله تعالی و حقیقت کفر دچار گردیده و از صراط مستقیم عدول کرده و به ضلالت گرفتار آمده، راهی برای خلاصی وی نیست و عندالرجوع الی الله تعالی به مبادی خبیثه ای که مسانخ با اوست بر می گردد و به اسفل سافلین مردود خواهد شد، و دعوای ایمانش در صورت ادعاء جز دعوی نیست و از جقیقت عاری است و از نوع ایمان یا باس است که در حقیقت ایمان نیست بلکه اقراری است از روی اضطرار که با مشاهده امارات عقوبت، از خود ظاهر می کند تا از مهلکه مشهود نجات یابد، همانند ایمان فرعون در دریا به هنگام غرق و رویت راههائی در متن دریا که بنی اسرائیل از آنها عبور می کردند و احکام عالم برزخ مشهودش گردید. و با اظهار ایمان عند رویة الباس معلوم بوده که مقصودش فرار از مهلکه است، لذا سودی نداشت چون واقعا ایمان نبوده و به همین گونه امام رضا (ع)به ابراهیم بن محمد الهمدانی پاسخ فرمودند وقتی که عرض کردند: «لایّ عدّة اغرق الله فرعون و قد آمن به واقرّ بتوحیده؟ قال: لانه آمن عند رؤیه البأس و الایمان عند رویة الباس غیر مقبول، و ذلک حکم الله تعالی ذکره فی السلف و الخلف، قال الله عزوجل: «فلما رأوا بأسنا قالوا آمنا بالله وحده و کفرنا بما کنا به مشرکین فلم یک ینفعهم ایمانهم لما راوا باسنا...» و هکذار فرعون لما أدرکه الغرق قال: «آمنت انه لا اله الا الذی آمنت به بنواسرائیل و انا من المسلیمن» فقیل له: «الآن و قد عصیت قبل و کنت من المفسدین» (بحار، ج 6، طبع جدید، ص 23». ـ برای چه خدای تعالی فرعون را غرق کرد در حالی که به حضرتش ایمان آورد و به توحید و یگانگیش اقرار کرده بود؟ فرمود: چون عند رؤیة البأس ایمان آورد و ایمان هنگام مشاهده عقوبت، مقبول نیست و این یک حکم الهی است که در سلف و خلف جاری است و خدای تعالی فرموده: «سرکشان در امم گذشته وقتی که فشار و کیفر را از جانب ما می دیدند می گفتند ما به خدای یگانه ایمان آوردیم و دست از شرکت کشیدیم ولی این ایمان باس سودی به حالشان نداشت»... و فرعون چنین بوده، وقتی غرق به سراغش آمد گفت: «به خدایی که جز او نیست و بنواسرائیل به او معتقدند، من ایمان آوردم و من از مسلمین هستم» به او گفته شد: «حالا؟ ایمان می آوری که با آن همه معصیت که قبلا مرتکب شدی و از مفسدین در زمین بوده ای؟» در وسائل الشیعه روایت می کند: «نزد متوکل عباسی مرد نصرانی را آوردند که با زن مسلمه ای زنا کرده بود، متوکل اراده اقامه حد بر وی کرد، مرد نصرانی فاجر اسلام آورد، یحیی بن اکثم گفت، ایمان وی، شرک و ارتکاب زنایش را منهدم نمود، بعضی دیگر گفتند: باید سه حد بخورد و بعضی ها گفتند: با وی چنین و چنان باید کرد، متوکل دستور داد نامه ای خدمت امام هادی (ع)نوشته شود و حکم واقعه را از آن حضرت سوال کنند، چون نامه به خدمت امام (ع)رسید در جواب مرقوم فرمودند: آن قدر زده می شود تا بمیرد. یحیی بن اکثم و دیگر فقها دربار سامراء، حکم امام (ع)را انکار نموده و اعتراض کردند و به متوکل گفتند: یا امیرالمؤمنین از ایشان دلیل این حکم را پرسش نمائید زیرا چنین حکمی نه در قرآن است و نه در سنت؟ متوکل خدمت امام (ع)نوشت که فقهاء مسلمین بر حکمی که فرمودید اعتراض کرده و گفتند که چنین دلیل فرمودید که فاجر مذکور را آنقدر کتک بزنند تا بمیرند؟ امام (ع)مرقوم فرمودند: «بسم الله الرحمن الرحیم، فلما راوا باسنا قالوا آمنا بالله وحده...» تا آخر آیه که در حدیث بحار گذشت پس متوکل دستور داد آنقدر کتکش زدند تا مرد».(ج، 18، ص 407). علی ای حال ایمان باس مقبول نیست، چون حقیقتا ایمان نیست، چنان که مایوس از رَوْح و رحمت خدای تعالی گرفتار به حقیقت کفر است و اگر ادعاء ایمان کند، ولی توبه باس یعنی مسلم فاجری که به واسطه فجور در معرض کیفر در آمده و با مشاهده امارات کیفر، توبه می نماید، توبه اش عندالله تعالی مقبول است، حتی مرتد فطری اگر چه توبه اش نسبت به رجوع زوجه اش و اموالش بی فایده است ولی در تحریر الوسیله می فرماید: «تقبل توبته باطناً و ظاهراً ایضاً بالنسبة الی بعض الاحکام فیطهر بدنه و تصّح عباداته و یملک الاموال الجدیده باسبابه الاختیاریه کالتجارة و الحیازه، و القهریه کالارث و یجوز له التَّزویج بالمسلمه بل له تجدید العقد علی زوجته السابقه» (ج 2، ص 367). غرض آن که دعا کننده در نهایت ادب تهیدستی خویش را از حسنات به درگاه پرودگار مهربان معروض می دارد و عرض می کند گناهانم آن قدر سنگین است که ممکن است پندار غلبه بر حسن ظنم به رحمتت را، در من پدید آورد و هیچ بضاعتی ندارم مگر حسن ظن و امیدواری به کرمت و همین است سرمایه ام... ادامه دارد
مقایسه فقر و غنا * امیرالمؤمنین «ع»: «اَلصبَّرُ عَلَی الْفَقْرِ مَعَ الْعِزِّ اَجْمَلُ مِنَ الْغِنی مَعَ الذُّلِّ». (غرر الحکم ـ صفحه 89) بردباری در فقر توام با عزت، بهتر از ثروت آمیخته به خواری و ذلت است.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 238 |