تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,077 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,024 |
تبعید حضرت امام به ترکیه و نجف | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1368، شماره 89، اردیبهشت 1368 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
تبعید حضرت امام به ترکیه و نجف از زبان آیة الله پسندیده قسمت پنجم تبعید امام به ترکیه در هر صورت امام پس از ورود به قم، لحظه ای از فعالیت و خدمت فرو گذار نبودند و با این که به درس و بحث مشغول شده بودند از اقداماتشان علیه اوضاع دست بردار نبودند زیرا منظور هیئت حاکم تضعیف روحانیت و تضعیف اسلام و مخالفت با اسالم بود، و از این رو امام مسائل را دنبال می کرد و دست از فعالیت بر نمی داشت. این برنامه ها و مسائل منتهی شد که دولت دست به اقدام دیگری بزند و آن تبعید امام به ترکیه بود. جریان از این قرار بود که در سال 1343 لایحه مصونیت آمریکائیها تحت عنوان «کاپیتولاسیون» در دولت ـ محرمانه ـ تصویب می شود و بعد هم لایحه را محرمانه به مجلسین م یدهند و در مجلس شورای ملی و مجلس سنا تصویب می شود. من اطلاع پیدا کردم که این قضیه، محرمانه در دولت و مجلس مطرح است، لذا آقای حاج شیخ علی سهرابی ریحانی خمینی را خدمت امام فرستادم و شرحی به ایشان نوشتم که جریان کاپیتولاسیون به طور محرمانه در مجلس و دولت مطرح است و می خواهند آن را تصویب کنند و یک شرحی هم به آیة الله گلپایگانی نوشتم و توسط آقای سهرابی فرستادم. امام جواب دادند به این که: متن لایحه ای را که در جریان است برای من بفرستید که من از متن آن مطلع شوم و نمی گذارم محرمانه بماند و اقدام می کنم و آنها را رسوا می نمایم. من پاسخ دادم که متن لایحه را نتوانسته ام به دست بیاورم ولی از جریان اطلاع پیدا کرده ام. در نامه بعدی جواب دادند که: من خودم لایحه را به دست آورده ام و دیگ نمی گذارم این قضیه، به صورت محرمانه مطرح باشد. و بدین سان در روز چهارم آبان 43 که مصادف بود با 20 جمادی الثانیه 1384 روز ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (که همین روز سال روز تولد خود ایشان هم هست) با نگرانی و تاثری عمیق، نطق مفصلی را ایراد کردند و مردم را از جریان کاپیتولاسیون مطلع نمودند و مسائل را هم خیلی روشن و هم شدید و غلیظ بیان کردند، و نوار سخنرانی ضبط شد و در تمام ایران منتشر گردید. چند روز بعد که مصادف با 13 آبان 43 بود، شب هنگام مامورین رژیم، منزل را محاصره کردند و ایشان را دستگیر کرده، سوار یک اتومبیل شورلت کردند و به تهران بردند، و اول طلوع آفتاب 13 آبان ایشان را با سرهنگ افضلی که مامور ساواک بود به ترکیه تبعید کردند. رادیو خبر تبعید آقا را منتشر کرد، در روزنامه ها و جراید هم نوشتند. مردم که از جریان باخبر شدند، فورا بازارها و مساجد را تعطیل کردند ولی در خیابان ها اجتماع نکردند که زد و خورد شود و منجر به کشتار و قتل عام گردد همان گونه که در 15 خرداد رخ داد. دولت که سخت عصبانی شده بود، مامورین خود را واداشت مغازه های تجار معروف تهران را مهر و موم بکنند و جلوی درب آنها را تیغه بکشند و شنیده شد که از پشت بام ها به داخل برخی مغازه ها رخنه کرده و اموال مومنین را غارت کرده بودند.
دستگیری آیة الله حاج آقا مصطفی همان روز تبعید امام (13 آبان) پسر بزرگ ایشان، مرحوم حاج آقا مصطفی ـ بر حسب تقاضای بعضی از آقایان ـ به منزل آیة الله مرعشی رفتند که با ایشان صحبت کنند. در منزل آیة الله مرعشی و منزل سایر علماء هم بسته بود. در زدند و پس از باز شدن در، وارد منزل شدند و در را بستند. طولی نکشید که مامورین و کماندوها از دیوار منزل آقای مرعشی به داخل منزل رفتند و حاج آقا مصطفی «ره» را دستگیر کردند و به شهربانی قم منتقل و از آنجا به زندان قزل قلعه تهران روانه ساختند. ایشان 57 روز در زندان بودند و پس از آن، در روز 24 شعبان 1384 مصادف با 8 دی ماه 1343 از زندان آزاد شدند ولی به او گفتند: شما لازم است به ترکیه بروید و با پدرتان ملاقات کنید. و مقصودشان این بود که حاج آقا مصطفی در ایران نباشد و به بهانه ملاقات با پدر او را هم تبعید کنند. وقتی مرحوم حاج آقا مصطفی از زندان آزاد شد، مطلع شد که من در تهران در منزل مهندس کشاورز هستم، لذا به آنجا آمد که با هم به قم برویم و به من گفت: با هم به قم می رویم و من یک شب برای زیارت و خداحافظی می مانم و روز بعد باید بلافاصله به تهران برگردم که به ترکیه برای ملاقات پدرم روانه شوم. من هم خیلی خوشحال شدم. آن گاه ایشان به منزل آقای ثقفی رفتند و روز بعد اول طلوع آفتاب آمدند به منزل مهندس کشاورز ـ همان جا که ما بودیم ـ و با هم به خیابان شوش رفتیم و از آن جا به طرف قم با یک سواری کرایه رهسپار شدیم. وقتی به قم رسیدیم، ایشان به زیارت حضرت معصومه «س» مشرف شدند. در همان وقت، جنازه ای را به حرم برده بودند و مردم مشغول تشییع بودند. مردم تا حاج آقا مصطفی را یدند، جنازه را کنار گذاشتند و آمدند به طرف ایشان، و او را از حرم تا منزلشان بدرقه کرند. در مسیر راه وقتی به مسجد موزه رسیدند، آیة الله مرعشی مشغول درس دادن بودند که فورا درس را تعطیل کردند و مرحوم حاج آقا مصطفی، چند دقیقه ای روی پله دوم همان منبری که آیة الله مرعشی درس می گفتند، نشستند تا طلاب او را ببینند و بعد حرکت کردند و به منزل رفتند و در آن جا دیدنها و ملاقات ها شروع شد. فردای آن روز که بنا بود ایشان در تهران باشند، از طرف سازمان امنیت تلفن زدند و با شدت و عصبانیت به ایشان گفتند: چرا نمی روید؟ حاج آقا مصطفی پاسخ دادند: مادرم اجازه نمی دهد و من بر خلاف میل مادرم کاری نمی کنم. و آنها بنا کردند فحش دادن و ناسزا گفتن به ایشان، و سپس بدیعی آمد ایشان را گرفت و به تهران برد و از آنجا سوار هواپیما کرده به ترکیه فرستادند.
احتمال مسافرت ما به ترکیه در دهه اول یا دهه دوم شعبان همان سال (1384) آیةالله آملی که یکی از علمای بزرگ تهران بودند و در مسجد مجد نماز می خواندند به من نامه ای نوشتند و اطلاع دادند که دربار دستور داده است که شما و آقا فضل الله خوانساری ـ داماد آیة الله حاج سید احمد خوانساری ـ به ترکیه بروید و با آقا ملاقات کنید، بنابراین، زودتر بیائید به تهران که از تهران با آقا فضل الله به ترکیه بروید من هم خیلی خوشحال شدم که به ترکیه می روم و با آقا ملاقات می کنم، و لذا حرکت کردیم و به تهران آمدیم و به منزل آیةالله آملی رفتیم و بنا شد که در منزل آیة الله حاج شیخ احمد آشتیانی مجلس تودیعی برگزار شود و علمای تهران بدانجا بیایند و با من و آقا فضل الله خداحافظی کنند و ما به ترکیه برویم. شب پانزدهم شعبان بود و جشن و چراغانی در تهران زیاد بود. همراه با آقای حاج شیخ فضل الله محلاتی به مسجد آقا فضل الله خوانساری رفتیم، در آن جا هم جشنی برقرار بود و شیرینی و پذیرائی مفصلی از مردم می کردند. در مسجد آقای خوانساری، سرهنگی بود که با من خیلی صحبت کرد و گفت: شما که می خواهید به ترکیه بروید، برای آقا باقلوا بخرید. من در ترکیه با آقا بودم و چون در آنجا تنها بودند، ما با یشان در خیابان ها با ماشین می گشتیم و من برای ایشان باقلوا خریدم (در تریکه به باقلوا لقمه می گویند) وقتی که برای آقا آوردم، گفتند: این لقمه بسیار لقمه بسیار بدی است و خوشمزه نیست. من همان وقت نفهمیدم که آن سرهنگ کیست؟ بعدا فهمیدم کمه او سرهنگ افضلی است که به قم آمد و امام را دستگیر کرد و به تهران برد. در هر صورت در آن شب بنا بود آقای مروارید سخنرانی کند، و بعد از ایشان هم یکی از وعاظ معروف تهران صحبت کند که حالا نمی خواهم اسمش را ببرم. آقای مروارید منبر رفت و سخنرانی بسیار جالبی کرد و علیه دولت حرف زد و به نفع امام سخنان جالبی ایراد کرد. آن آقا پس از مروارید، حاضر نشد منبر برود! و چون مجلس خیلی مناسب بود و جمعیت موج می زد، من از آقای حاج شیخ فضل الله محلاتی خواستم که منبر بروند ایشان گفت که من مهیا نیستم. گفتم: تهیه نمی خواهدف فرصت از دست می رود، خوب است منبر بروید. ایشان هم منبر رفت و به نفع امام و علیه دولت سخنرانی جالبی ایراد کرد و جریان تبعید به ترکیه را مطرح نمود و خیلی حرف های به جا و مناسبی زد. و در آخر ما را هم معرفی کرد و مرم خیلی احترام و تقدیر کردند. مجلس که تمام شد و می خواستیم به منزل برگردیم، من به حاج شیخ فضل الله محلاتی گفتم: همان طور که با هم آمدیم، بیائید تا با هم برگردیم. ایشان گفت: آنها مرا دستگیر خواهند کرد و صلاح نیست با شما بروم. و همین طور هم شد. مامورین آمدند و ایشان را همراه با آقای مروارید دستگیر کردند و بردند. جلسه بعد، به عنوان تودیع بنا شد در منزل آیة الله شیخ احمد آشتیانی باشد. ما هم به آنجا رفتیم و اتفاقا حاج شیخ کسالت داشتند و نتوانستند در جلسه شرکت کنند ولی سایر علماء آنجا بوند و برنامه تودیع و خداحافظی تمام شد. بعدا به من گفتند که پاکروان در جریان مسافرت شما و آقا فضل الله خوانساری به ترکیه نبوده و مطلب را به شاه رساند و شاه گفته است:صلاح نیست پسندیده برود و آقا فضل الله تنها برود. از این رو بنا شد آقا فضل الله برود. در آن وقت که ایشان به ترکیه برای ملاقات با امام رفتند و جریانات و اخبار را به امام رساندند، در همان حال حاج آقا مصطفی زندان بود، و وقتی به امام گفته بودند که حاج آقا مصطفی را دستگیر کرده و به زندان برده اند. امام پاسخ می دهند: خیلی عمل خوبی است برای این که آقا مصطفی در زندان ورزیده می شود.
تبعید به نجف از جمله افرادی که اجازه ملاقات با امام را در ترکیه پیدا کردند دو نفر از آقایان کرمانشاهی بود که یکی آقای جلیلی بوده و در خدمت آقای شریعتمدار فعالیت می کرد و دیگری هم جلیل جلیلی بود که در کرمانشاه سکونت داشت. ضمنا در آن روزها تلگراف های زیادی از تمام ولایات و کشورها، از ایران و عراق و اروپا و و ... به سفارت ترکیه در تهران و به مقامات ترکیه مخابره می شد که اعتراض به تبعید امام می کردند و خواستار آزادی بی قید و شرط امام بودند. من شنیدم که آقای جلیلی کرمانشاهی ـ که در خدمت آقای شریعتمدار بود ـ دولت اطلاع می دهد که صلاح نیست امام در ترکیه باشند و ما هم صلاحمان نیست که ایشان را در ترکیه نگهداریم و باید فکری کرد و ایشان را برگرداند آنها هم برگشتن امام را به ایران صلاح نمی دانستند. و پس از مذاکراتی که داشتند و با پیراسته سفیر ایران در بغداد نیز مشورت و مذاکره کردند، و شاه هم به پیراسته خیلی اعتماد داشت، پیراسته صلاح را در این می بیند که آقا را به نجف تبعید کنند و به شاه می گوید: اگر ایشان به نجف بیایند، در دهان شیر می افتند!! اینجا آقای حکیم وجود دارد و ایشان به اندازه یک طلبه بیشتر نمی تواند کاری بکند! و لذا آنها هم خوشحال شدند و دستور دادند که امام را با حاج آقا مصطفی سوار هواپیما کرده به بغداد ببرند رسیدن امام و مرحوم حاج آقا مصطفی به بغداد و رفتن به کاظیم همان، و استقبال فوق العاده علما و مردم آن کشور همان. و بعد هم که به نجف مشرف شدند، درس خارج و فعالیت های سیاسی را از همان جا ادامه دادند و برنامه ها به خوبی پیش می رفت. و بعد هم شاه اعتراض شدید به پیراسته کرده بود که دهان شیر کجا بود؟! و از آنجا هم که دیگر همه آقایان در جریان هستند که پس از مدتی، رژیم بعثی امام را تحت نظر قرار داده بود و مراقبشان بودند و امام هم گفتند: باید بروم. موافقت کردند. کویت راه نداد و ایشان به فرانسه رفتند و از آنجا هم با عزت و احترام و پیروزی به ایران بازگشتند. و جریانات بعدی را مفصلا در کتابها نوشتند و مردم مطلع شدند.
6 رجب 1409 24 دی ماه 1367 بسمه تعالی خدمت ذی سعادت اساتید عالی مقام حوزه علمیه قم و ماهنامه پاسدار اسلام دام بقائهم. با عرض سلام و تشکر برای تکمیل تاریخچه خاندان حضرت امام خمینی لازم دانستم تاریخ های هجری قمری را با تاریخ های هجری شمسی منطبق نمایم و حضور جد حضرت امام خمینی و خودم و سایرین را در خمین با قید تاریخ به عرض برسانم.
1ـ مرحوم سید احمد جد ما و حضرت امام خمینی فرزند دین علی شاه حدود سال 1254 هجری قمری ـ 1217 شمسی بر حسب نظر و تقاضای زائرین خمین و بالاخص یوسف خان فرقاهانی از عتبات عالیات نجف به خمین مسافرت نموده و پنج شنبه 15 ربیع الثانی 1255 هجری قمری 7 تیرماه 1218 شمسی عمارت خمین را از محسن خان به مبلغ یک صد تومان خریده اند.
2ـ پنج شنبه 17 رمضان 1257 قمری 12 آبان ماه 1220 شمسی با دختر محمد حسین بیک فرقاهانی خواهر یوسف خان به نام سکینه خانم ازدواج کرده اند. و با دو خانم دیگر نیز به نام شیرین خاتم دختر آقا عابد گلپایگانی و بی بی جان خانم دختر کربلائی سبزعلی خمینی ازدواج کرده اند تاریخ ازدواج معلوم نیست توضیحا فرقاهان ده سه کیلومتری خمین است.
3ـ از یکی از این دو خانم ها یک پسر به نام سید مرتضی مدعو به سید آقا داشته اند که در جوانی فوت شده است. و سکینه خانم سه دختر به نام های آغا بانو خانم و سلطان خانم و صاحب خانم و یک پسر به نام آقا مصطفی پدر حضرت امام خمینی و پدر ماها داشته و جز این پنج اولاد فرزندی دیگر نداشته اند.
4ـ تاریخ تولد آغا بانو خانم 18 جمادی الاولی 1272 هجری قمری مطابق 8 بهمن 1234 شمسی بوده است و از شرح صرف نظر می نمایم.
5ـ تولد مرحوم آقا مصطفی پدر حضرت امام خمینی و ماها پنج شنبه 29 رجب 1287 هجری قمری مطابق دهم بهمن 1241 شمسی ـ 126 سال قبل در خمین و در همین عمارت بوده است ایشان از تمام اولاد مرحوم سید احمد کوچکتر بوده اند و با دختر مرحوم آقا میرزا احمد مجتهد خوانساری الاصل و خمینی المسکن ازدواج کرده اند نام زوجه هاجر آغا خانم، پدر ایشان و برادرهای ایشان مرحوم حاج میرزا محمد مهدی و آقا میرزا عبدالحسین از مجتهدین تحصیل کرده در نجف اشرف بوده اند و در راس علماء خمین و توابع خمین بوده و دو برادر دیگر در خمین و کمره یکی امام جماعت و دیگری سر دفتر ازدواج بوده اند مرحوم آقا مصطفی با خانمشان هاجر آغا خانم و دختر بزرگشان مولود آغا خانم در نجف برای تکمیل تحصیل علوم دینی رفته اند اوائل 1300 هجری قمری در نجف بوده اند تاریخ رفتن و برگشتن را نمی دانم همین قدر مسلم است سال 1312 هجری قمری در خمین بوده اند و به خدمات دینی و امور مردمی و جلوگیری از تعدیان زورداران ادامه می داده اند و برای ملاقات عضد السلطان والی اراک و خمین و گلپایگان و خوانسار و غیره و جلوگیری از تعدی بعضی به اراک مسافرت و در چهارشنبه 12 ذیقعده 1320 قمری 21 بهمن 1281 شمسی بین راه خمین و اراک به دست جعفر قلی خان و رضا قلی سلطان خمینی شهید و با تشییع بسیار زیاد علماء و اهالی اراک جنازه در اراک و سر قبر آقا (مرحوم حاج آقا محسن) امانت و بعد به نجف اشرف حمل می شود قاتل هم در تهران چهارم ربیع الاول 1313 سه شنبه 19 اردیبهشت 1284 شمسی در تهران قصاص می شود لازم است بنویسم که امام خمینی آقا روح الله در موقع شهادت پدر چهار ماه و بیست و دو روز بیشتر نداشتند و داعی سید مرتضی هفت سال و بیست روز داشتم.
6ـ مرحوم سید مرتضی مدعو به سید آقا بزرگترین اولاد مرحوم سید احمد هندی بودند و در همین عمارت موجود متولد شده اند و قبل از سال 1288 هجری قمری در خمین فوت شده اند در موقع فتوای مرحوم میرزای شیرازی به تحریم استعمال دخانیات اول جمادی الاولی 1309 هجری قمری ایشان 22 سال قبل از فتوی فوت شده اند و من و حضرت امام عمو را ندیده ایم و سال های زیاد قبل از تولد من و حضرت امام ایشان فوت شده اند. نشر این مختصر به نظر خودم مفید است تا نظر جنابعالی چه باشد.
7ـ به دلیل دیگری واجب می دانم بنویسم که مرحوم آقا مصطفی پدر ماها از هاجر آغا خانم سه دختر و سه پسر بیشتر نداشته اند به نام زیر به ترتیب سن: مولود آغا، فاطمه، آقا مرتضی، آقا نورالدین، آغا زاده خانم و آقا روح الله و از دو عیال دیگر اولاد نداشته اند خواهرهای مادر خمین و امام زاده بوجان خمین به علما و سادات شوهر کرد، شوهر یک نفرشان از علما و مجتهدین و شوهر دیگری از سادات والا مقام و شوهر دیگری مرحوم میرزا باقر خان مستوفی و همه اهل خمین و دهات کمره بوده اند فقط آقای آقا باقر شمس اهل امام زاده بوجان بودند. به تصدیع خاتمه می دهم و السلام علیکم و الاکرام. سید مرتضی پسندیده 13 رجب 1409 اول اسفند 1367 خدمت ذی سعادت حضرات اساتید والا مقام حوزه علمیه قم و متصدیان ماهنامه پاسدار اسلام دامت افاضاتهم. با عرض سلام و تقدیم دعوات به عرض می رسانم در شماره 86 ماهنامه پاسدار اسلام بهمن ماه 1367 تاریخچه خاندان حضرت امام خمینی مدظله العالی اشتباهاتی بود که تقاضا دارم اصلاح فرمائید.
1ـ در صفحه 26 سطر آخر ستون اول که نوشته شده حاج میرزا رضا سه دختر هم داشته است اشتباه است این سه دختر شایسته خانم و حلیمه خانم و فرخنده خواهرهای مرحوم حاج میرزا رضا نجفی بوده و پدرشان مرحوم آخوند ملا محمد جواد اکبر علمای خمین می باشد که عموی مادر امام خمینی بودند و مادرشان آغا بانو خانم عمه حضرت امام و ماها بودند.
2ـ در صفحه 26 ستون دوم زیر عنوان سلطان خانم سطر هشتم سالار قمشه ناصحیح و جمله سالار محتشم صحیح است.
3ـ در صفحه 26 زیر عنوان سلطان خانم سطر 13 جمله بین او و دو برادرانش در مورد ارث اختلافی رخ داده درست نیست و جمله درست این است بین او یعنی (صارم لشکر و حاج جلال لشکر و سالار محتشم) برادرهای خانم ایشان فاطمه سلطان خانم در مورد ارث اختلافی رخ داد.
4ـ در آخر صفحه 28 راجع به دکتر امینی این جمله (دکتر امینی اردیبهشت 1330 نخست وزیر شد اشتباه است) و صحیح این است (دکتر امینی اردیبهشت 1340 نخست وزیر شد و تا تیر ماه 1341 اشتغال داشت). والسلام علیکم و رحمه سید مرتضی پسندیده
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 117 |