تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,817 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,980 |
امام صادق (ع)و محنت های دو دوران | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1368، شماره 90، خرداد 1368 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
به مناسبت شهادت امام صادق (ع)در 25 شوال امام صادق (ع)و محنت های دو دوران در دوران امویان گرچه در زمان امام صادق علیه السلام، چند صباحی دوران بهروزی و خوش اقبالی فرا رسید و خضرت از این فرصت استفاده کرده، دانشگاه بزرگ اسلامی را در منزل خود برای آموزش دانشمندان و بزرگان عامه و خاصه بر پا ساخت و قریب چهار هزار نفر را با مکتب اهل بیت آشنا نمود و علوم آل محمد را در جهان منتشر کرد، با این حال، اگر نظری بر سالیان قبل از دوران بهروزی و پس از آن بیافکنیم در می یابیم که حضرت در دورانی پرورش یافته است که هواها و هوسهای دشمنان اهل بیت، زمینه کینه ها و دشمنی ها با این خاندان را چنان آماده ساخته بود و موج های ارعاب و وحشت چنان متلاطم بود که همه چیز بهم ریخته و آشفته و فرمانروایان غاصب، مردم را برای رسیدن به اهداف پلید خود، به بازی گرفته بودند، نه حرمتی برای انسانها مانده و نه ارزشی برای دین و نه نظم و قانونی ملت اسلام را حمایت می کرد. دورانی چنان کدر و گرفته بود که بیشترین مصیبت ها و بلاهای طاقت فرسا بر سر یاران و پیروان آل محمد علیهم السلام فرو می ریخت و آل محمد که حاملان علم الهی و تبلیغ کنندگان رسالت نبوی بودند در آن تنگنای ستم زا، تحت مراقبتهای شدید امویان به سر می بردند.. دورانی توام با خشونت و مصیبت و غرق در اقیانوسی از محنت و رنج و بلا بود. حضرت سه سال از عمر مبارکش را در زمان خلافت غاصبانه عبدالملک، نه سال و هشت ماه در زندان حکومت ولید بن عبد الملک، سه سال و سه ماه در دوران خلافت سلیمان، دو سال و پنج ماه در حکومت عمر بن عبدالعزیز، چهار سال و یکماه در خلافت یزید بن عبدالملک، 20سال در دوران هشام بن عبدالملک، یکسال در زمان ولید بن یزید و 6ماه، دوران پراز هرج و مرج حکومت یزید بن ولید را سپری کرد و در طول این سالیان دراز حکومت امویان شاهد آن همه محنت ها و بلا ها و مصیبت ها بود که همچون ابر بهاری بر سر پدران پاکش و پیروانشان فرود می آمد.
دوران بهروزی و پس از دگرگون شدن اوضاع امویان و برچیده شدن آن بساط ظلم و ستم، فرجه ای پدید آمد که امام صادق (ع)توانست، در آن مهلت بدست آمده، که حکومت اموی دوران فرتوتی و سقوط خود را می گذراند و دولت عباسی هنوز نوزادی نارس بود، تا اندازۀ زیادی انحرافات و کژیهایی را که در اثر حکمرانی امویان در میان مسلمانان پدید آمده بود، برطرف سازد و درهای مکتب انسان ساز اسلام را بر روی مردم بازگشایی کند. «سید الاهل» از نویسندگان معروف مصری در کتاب «جعفر بن محمد» می نویسد: «... چون در آن هنگام مجلس امام از تنگنا و فشار هیئت حاکمه خارج شده بود از کشورهای دور دست نیز دانش پژوهان و راویان حدیث به سوی آموزشگاه امام صادق روانه می شدند. کوفه و بصره و واسط و حجاز، جگر گوشه های خود را به طرف جعفر بن محمد گسیل داشتند و هم چنین از قبیله هایی نظیر بنی اسد، مخارق، طی، سلیم، عطفان و و ... گروه هائی رفتند». کمال الدین محمد بن طلحه شافعی در کتاب «مطالب السوول» می نویسد: «برخی از پیشوایان و رهبران مذهب های گوناگون از امام نقل حدیث کرده و نزد ایشان دانش آموختند مانند: یحیی بن سعید انصاری، ابن جریح، مالک بن انس، ثوری، ابن عیینه، ابوحنیفه، شعبه، ایوب سجستانی و دیگران؛ و استفاده از امام را برای خود مزیت و اعتباری دانستند که موجب شرافت و فضیلت آنها بود». در هر صورت، بهترین دوران برای پخش و نشر علوم اهل البیت همان دوران سفاح بود که دوران اوائل انقلاب به شمار می رفت و سیاست سالوس مآبانه سفاح چنین اقتضا می کرد که در مسیر همگامی با آل محمد «ص» ـ و به قول خودش پسر عموهایش ـ حرکت کند و مردمی را که علیه امویان و دشمنان آل محمد آن چنان شوریده بودند آرام نگه دارد و بلکه افکار عمومی را به نفع عباسیان تغییر جهت دهد و لذا خود را به عنوان فردی که برای بیعت گرفتن به نفع آل علی گماشته شده معرفی کرد و تظاهر به انتقام از قاتلین امام حسین (ع)نمود!
دوران منصور عباسی امام (ع)که از نیرنگ های آنان باخبر بود و می دانست که هرگز مجالی برای قیام و تشکیل حکومت اسلامی به او نمی دهند، لذا از فرصت طلائی برای نشر علوم آل محمد بیشترین استفاده را کرد. تا این که خلافت به منصور عباسی رسید. منصور حکومت خود را از چند سو تهدید شده می دید: از طرفی علوی ها ادعا می کنند که حکومت از آن آنها است و به عباسیان به عنوان «دولت موقت» می نگرند و چنین می پندارند که هر آن بخواهند، می توانند حکومت را از دست آنها بگیرند و از طرفی دیگر احتمال این می رود که امویان فراری که در گوشه و کنار پراکنده شده اند، سلاح به دست بگیرند و با او بجنگند و این طعمه لذیذ را از چنگش به در آرند و هم چنین علمای مدینه آشکارا فتوی می دادند که حکومت عباسیان نادرست است و از همه مهمتر، از امام صادق علیه السلام، سخت می هراسید و اقبال مردم بر آن حضرت، زندگی را در کامش تلخ کرده بود. و اینک می دید که پیشوا و رهبر مسلمانان! شده است و خزانه اش لبریز از طلا و نقره شده در صورتی که چندی پیش یک دوره گرد پریشان حال بود که از فرط ناداری و بی نوائی، در مجالس برای مردم، روایت نقل می کرد!! اکنون که دارای این همه پول شده است، و این قدرت را به دست گرفته است، بی گمان بر خود نیز بخل می ورزد و با شمشیر هم اگر شده است، دیوارهای حکومت ننگینش را حاضر است سنگربندی کند و میان خود و سیل خطرات، حاضر است دیواری مستحکم از اجساد پاره پاره شدۀ بی گناهان بسازد و دریائی از خون راه بیندازد. راستی اگر ویرانه های «هاشمیه» و «بغداد» توان سخن گفتن داشتند، فاش می کردند که چقدر جسدهای بی گناهان در لابلای خود، جای داده اند. از این مرد سنگدل و بی رحم چه انتظار مهربانی و شفقی می رفت که حتی اگر با منظره هایی اندوه زا روبرو می شد، خم به ابرو نمی آورد. هنگامی که خواست به حج! برود، با دختر عبدالله بن حسن (ع)برخورد کرد. عبدالله بن حسن کسی بود که با بسیاری دیگر از علویان، در زندان و سیاهچال او به سر می بردند. دختر عبدالله خواست عاطفه و شفقت او را نسبت به پدرش جلب کند، شاید به او خوشرفتاری روا دراد، لذا چند بیت شعر خواند که ترجمه اش چنین است: «رحم کن بر کهنسالی شکسته، که در زندان تو با غل و زنجیر به سر می برد و رحم کن بر خردسالان بنی یزید که از فقد تو یتیم شده اند نه از فقد پدرشان. اگر خواستی نسبت به ما صله رحم کنی، پس بدان که جدّ ما و جدّ شما با هم خویشند و هرگز از هم دور نبوده اند». منصور در پاسخ گفت: «خوب شد یادم آوردی! بروید، او را در سیاهچال زیرزمینی بیافکنید تا جانش به لب رسد!». برنامه منصور این بود که مؤمنان و علویان را در آن سیاه چال که هرکز آثاری از نور در آن پیدا نمی شد و وقت نماز را نمی توانستند تشخیص دهند، بیاندازد و پس از پر شدن، زندان را بر سرشان ویران می کرد تا همه در زیرآوار با آن وضع فجیع جان سپارند، و پس از آن زندانی دیگر و سیاهچالی دیگر... . و بدین سان همیشه ذهن منصور نسبت به امام صادق علیه السلام، آشفته و مشوش بود زیرا می دانست صدها هزار نفر به امامت او معتقدند و پول های خود را برای او می آورند و با چشم عظمت و ارجمندی به او می نگرند و احتمال خروج آن حضرت، در نظر منصور، خیلی زیاد بود، تا این که دریافت حتی نزدیکان و مقربان درگاه سلطنتی نیز گاهی با امام همکاری و از او اطاعت می نمایند زیرا امامتش را پذیرفته و او را مفترض الطاعه می دانند. اینجا بود که منصور کمر به قتل امام بست و این اندیشه همواره او را می آزرد تا این که در رزو 25 شوال از سال 148 هجری با زهر امام را مسموم و به شهادت رساند. سن امام صادق در روز شهادت 65 سال بوده است. در آخرین لحظات زندگی، حضرت دستور داد تمام خویشاوندانش را کنار بسترش جمع کنند، آنگاه نگاهی به آنها نموده و آخرین خسن خود را به همه گوشزد کرد. این سخن حضرت، نه تنها به خویشاوندان نزدیکش که به تمام پیروانش تا قیام قیامت می باشد. فرمود: «ان شفاعتنا لا تنال مستخفاً بالصلاة» ـ به تحقیق، کسی که در نماز سهل انگاری می کند، به شفاعت ما نائل نخواهد شد. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 94 |