تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,084 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,028 |
عالم غیب و شهود | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1368، شماره 90، خرداد 1368 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
هدایت در قرآن تفسیر سوره رعد ــ قسمت بیست و یکم عالم غیب و شهود آیة الله جوادی آملی پدیده های مشهود و مخفی مسائل و پدیده هائی که در عالم وجود است، بعضی از آنها برای مردم عادی مشهود و حاضر است و بعضی برای آنها غیب و مخفی می باشد، ولی در مورد اولیای الهی همه آنها حاضر و مشهود می باشد، و لذا گاهی انبیاء الهی از عذابی که در انتظار قوم ستمکارشان بود خبر می دادند. حضرت صالح (ع)به قومش که «ناقه» را پی کردند فرمود: «تمتّعوا فی دارکم ثلاثة ایّام ذلک وَعْدٌ غَیْرُ مَکذوب»[1] سه روز در خانه هایتان متمتّع و بهره مند باشید (پس از آن عذابی بر شما نازل خواهد شد) و این وعده ای است که دروغی در آن نیست، و لذا می بینیم که خبر را که برایش کاملا روشن است به لَیْتَ و لَعَلَّ بیان نمی کند، بلکه به طور قاطعانه اطلاع می دهد که به عذاب الهی مبتلا خواهند شد، و آنها از این اموری که برای دیگران غیب است به واسطه ارتباط با وحی مطلع می گردند، خدائی که «عالم الغیب و الشهادة الکبیر المتعال» است، غیب و شهود را می داند و همه چیز برایش آشکار است و غیب و پنهانی برای او وجود ندارد، و بزرگ و متعالی و مسلط بر همه چیز است. البته برای ظلم هم این خصیصه وجود دارد که ظالم را سرنگون می سازد، منتها نوع ظلم فرق می کند، امام باقر (ع)می فرماید: «پدرم علی بن الحسین به هنگام وفاتش مرا به سینه چسبانید و فرمود: فرزندم من به تو همان توصیه ای را می نمایم که جدم به پدرم وصیت نموده و فرمود: «ایاک و ظلم من لا یجد علیک ناصراً الّا الله»[2] بپرهیز از ظلم کردن به کسی که چز خداوند یاور و پناهی ندراد. و ابن کوّاء از امیر مؤمنان (ع)می پرسد: «کم بین السماء و الأرض؟» فاصله میان آسمان و زمین چقدر است؟، امام در پاسخ فرمود: «بین السماء و الارض مدّ البصر و دعوة المظلوم»[3] فاصله بین آسمان و زمین به اندازه شعاع دید و رسیدن دعای مظلوم است، یعنی اگر منظور آسمان ظاهر است، که به اندازه امتداد دید چشم است و اگر منظور آسمان غیب است که به قدر رسیدن دعا و آه ستمدیده است، که فاصله ای در بین نیست و حضرت در این پاسخ هم به آسمان ظاهر اشاره نمود و هم به آسمان باطن و غیب.
غیب و شهود بنابراین، برای هر چیز اندازه معین و مشخصی است،منتها گاهی ما از آن باخبریم و گاهی بی خبر می باشیم، و تنها ولی الله کامل است که به اذن الهی ممکن است به همه آنها عالم باشد، و چنان چه در سوره مبارکه «رعد» فرمود: «عالم الغیب و الشهاده» هیچ چیز برای ذات اقدس او غیب نیست، چون غیب با علم سازگار نمی باشد، علم یعنی شهود و حضور، چگونه امری که از انسان غائب است می تواند برایش معلوم باشد، و این که خدای سبحان فرمود: «عالم الغیب و الشهادة» یعنی پیش شما اشیاء به این دو قسم تقسیم می شوند که بعضی از آنها غائب اند و بعضی شاهد و حاضر، ولی پیش خداوند همه چیز شاهد و حاضر است «ان الله کان علی کل شیءٍ شهیدا»[4] ـ خداوند بر هر چیزی شاهد است «و کان الله بکلّ شیءٍ محیطا»[5] ـ و خدا بر همه چیز احاطه دارد «ان الله بکل شی ءٍ علیم»[6] همانا خداوند به هر چیز عالم و آگاه است. البته غیب و شهادت مانند ارض و سماء دو موجود نفسی نیستند که هر کدام یک وجود نفسی مستقل داشته باشند، بلکه وجود اضافی دارند، ممکن است بعضی از درجات و اسرار عالم برای فرشته ای غیب باشد و برای فرشته ای دیگر شهادت، ولی برای خدای سبحان که «عالم الغیب و الشهادة» است، هیچ چیز غیب نیست آن چه برای بعضی غیب است برای او غیب نیست و آن چه برای بعضی مشهود است برای خداوند هم مشهود می باشد.
همه امور نسبت به علم الهی یکسان است «سواءٌ منکم مَنْ اسرّ القول وَ مَنْ جَهر به وَ مَنْ هُوَ مسْتَخْفٍ باللیّل و ساربٌ بالنّهار». انسان دارای یک سلسله کارهای علمی و یک سلسه کارهای عملی است. کارهای علمی چه نهان و چه آشکار، معلوم ذات مقدس حق تعالی است، کارهای عملی او چه آشکار، چه نهان مشهود حق است چرا که اگر خداوند مدبر و ربّ انسان است باید به جمیع شئون او آگاه باشد، لذا می فرماید: در برابر علم خدای سبحان همه چیز یکسان می باشد، جهر و اخفات و نهان و آشکار شما، کارهائی را که در خفا انجام می دهید، سخنانی را که آهسته می گوئید، یا کارها و سخنانی را که به طور علنی و آشکار از شما سر می زند، خداوند به همه آنها آگاه است، و اصولا هر مطلبی را که هنوز به صورت لفظ در نیاورده و در خاطر دارید آن را هم می داند، و بالاتر از همه به آن چه هم که در نهانتان نهفته هست و خود از آن اطلاع ندارید، او می داند، چون خداوند متعال «بکل شیءٍ علیم» می باشد، و مدبر انسان است و در قیامت هم از اینها سوال می نماید و دستور می دهد: «وَقِفُوهُمْ اِنَّهم مسئولون»[7] آنان را بازداشت کنید تا از آنها سوال نمائیم. در آیه مورد بحث در این سوره «رعد» می فرماید: همه امور نسبت به علم الهی یکسان است، چنین نیست که بعضی از آنها را بداند و از بعضی بی خبر باشد و یا سخن آشکار شما را بشنود و سخن نهانی و راز شما را دیر و یا به زحمت بشنود! «القول» که در آیه آمده است راز نهانی را هم شامل می گردد که انسان به لفظ نمی آورد و در دل دارد. در سوره «یوسف» هنگامی که برادران یوسف می خواهند از مصر باز گردند، و دستور بازدید بارهای آنها داده می شود، و پیمانه دربار یکی از برادران پیدا می شود، دیگر برادران می گویند: «اِن یَسْرِق فَقَدْ سَرَقَ اَخٌ لَهُ مِنْ قَبْل فَاَسَرَّها یُوسُفُ فی نَفْسِهِ وَ لَمْ یُبْدِها لَهُمْ قالَ اَنْتُمْ شَرَّ مَکاناً وَ الله اَعْلََمُ بِما تَصِفُونَ»[8] اگر او دزدی نماید برادرش هم قبلاً دزدی کرد، یوسف این را بعنوان یک راز حفظ کرد و به آنها اظهار نداشت، و گفت شما بدتر هستید و خداوند از آنچه توصیف می کنید آگاه تر است. چنانچه می بینیم قرآن کریم از این سرّ به قول تعبیر می کند، و خلاصه اگر هم در این آیه چنین نباشد، آیات دیگری نیز هست که این مسأله را اثبات می کند، درباره نماز می فرماید: «و لا تجهر بصلاتکَ و لا تخافت بها و ابتغِ بَینَ ذلکَ سبیلاً»[9] نمازت را خیلی بلند یا آهسته مخوان و در میان این دو راهی (معتدل) انتخاب کن، چه نماز را جهر بخوانی چه اخفات خدای سبحان می داند و در هر دو حال، معلوم خداوند است. پس قول یا شامل اسرار نهان و رازهای درونی می شود و یا نمی شود، اگر شامل شد که خود همین آیه سوره «رعد» دلالت می کند و اگر نشد، آیات دیگری وجود دارد که دلالت بر آن می نماید، «سواءٌ مَنْ اَسَرََََّ القول و مَنْ جهر به»ـ برای او تفاوت نمی نماید کسانی از شما پنهان یا آشکار سخن گویند و سرِّ و عَلَن شما پیش خدای سبحان یکسان است.
جهر و اخفات در خصوص جهر و آنچه مخفی است در آغاز سوره «اعلی» می فرماید: «اِنّه یَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما یَخْفی» خداوند از قول و عمل انسان، چه بصورت جهر و چه بطور مخفی انجام گیرد، آگاه است و می داند و هر شیء مخفی و علن آن معلوم خدای سبحان می باشد، خواه درباره انسان باشد و یا درباره غیر انسان و در سوره «ملک» می فرماید: «و اَسِرّوا قولکم اَو اجْهَرُِوا بِهِ اِنّه علیمٌ بذات الصدور»[10]ـ شما سخن پنهان بگوئید یا آشکار، خداوند به اسرار دلهایتان آگاه است، به آنچه در سینه دارید یا بر لب جاری می نمائید خداوند عالم است چرا که: «انّه علیم بذات الصدور» اگر بذات الصدور، علیم است، پس یقینا اقوال جهریّه و آشکارتان را به طریق اولی می داند، این هم یکی از مؤیّدات این مطلب است. و سپس در آیه بعد برهانی چنین برای علم کلی خدای سبحان اقامه نمودهو می فرماید: «اَلا یَعْلَمْ مَنْ خَلَقَ و هو اللّطیف الخبیر» لطیف اگر چه به معنی خالق اشیاء لطیف تفسیر گردیده ولی لطیفی که خبیر است به معنی مجرّد و منزّه از مادّه است و همان تسبیح و تقدیس فرشتگان نشانه لطافت الهی است، پس موجود لطیف یعنی «المجرّد عن المادّة و المدّة و عن أیّ امر مادّیّ» و چون لطیف است خبیر هم هست، موجود مادّی است که محجوب می باشد و چیز هائی حجاب اوست و از چیز هائی محجوب است، ولی کل ّلطیف خبیر،واین دوملازم یکدیگر می باشند، وهر مجرّدی به همان مقدار تجرّدش آگاهی دارد. از رسول خدا صلی الله علیه وآله حدیثی نقل شده است که فرمود:« لا تَضربوا اطفالکم عن بکائهم فَاِنَّ بکاءَهُم اربعةٌ اَشْهٌر شهادة اَنْ لا الهَ الا الله و اربعةَ اَشْهرٍ الصّلوة عَلَی النبیّ و آله و اربعة اشهرٍ الدّعاء لوالدیه»[11] ـ کودکانتان را کتک نزنید، چرا که گریه آنان تا چهار ماهگی شهادت به وحدانیت الهی است و چهار ماه بعد صلوات بر پیامبر و آل او است، و چهار ماه بعد از آن دعا برای پدر و مادرش می باشد. آن فطرت توحیدی در نهاد بچه ها موجود است و او در چهار ماهه اول غیر از خداوند را درک نمی نماید،و از او می خواهد که مشکلاتش را برطرف سازد، بعد کم کم با واسطه و مجرای فیض آن مبدأ، آشنا می شود که اولیاء او است و سپس با پدر و مادر آشنا می شود که آنها را مجاری فیض می داند و دعا و طلب مغفرت برایشان می نماید،این طور نیست که کودک چیزی نداند، این روایت بسیار لطیفی است در باب فطرت، ولی علوم از راه سمع و بصر رفته رفته نصیب انسان می شود و در آغاز از این راه ها چیزی نیاموخته و نمی داند «و اللهُ اخرجکم من بطون امّهاتکم لا تعلمون شیئاً» ـ خداوند شما را از بطن مادرهایتان خارج ساخته در حالی که چیزی نمی دانستید، و کم کم با تعلم از راه دیدن و شنیدن فرا می گیرد: «فَاَقِمْ وَجْهَکَ للّدین حنیفاً فِطرتَ الله الّتی فَطَر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الّدین القیّم و لکن اکثر الناس لا یعلمون»[12] ـ روی خویش را متوجه آئزین خالص الهی نما، این فطرتی است که خداوند انسان ها را بر آن آفریده، دگر گونی در خلقت «الله» راه ندارد، این است دین محکم و استوار ولی بیشترین مردم از آن بی خبرند. البته لازمه خبیر بودن بکلّ شیء این است که لطافت محض داشته باشد، و آن در غیر وجود مقدس «الله» نمی باشد، ولی برای خبیر بودن فی الجمله لطافت کافی است که در مجرّدات عالیه مانند عقول و نفوس و ارواح و فرشتگان هست، و به هر اندازه ای که وجود لطیف و مجرد باشد به همان اندازه خبیر است و این با برهان ثابت می گردد که خبیر نمی تواند مادی باشد، چون ماده چیزی را درک نمی کند،بنابراین اگر در این سوره«رعد» می فرماید: «سواء منکم من اسرّ القول و مَنْ جهر به» این خبیر بودن به سرّ وجهر بواسطه همان لطیف وخبیر بودن است، و در اوائل سوره انعام می فرماید: «و هو الله فی السّموات و فی الأرض یعلم سرّکم و جهرکم و یعلم ما تکسبون»[13] او است خداوند در آسمانها و در زمین، پنهان و آشکار شما را می داند، و از آنچه (انجام می دهید و) بدست می آورید با خبر است، آنچه کسب می کنید چه از اعمال و ملکات باطنه. و در سوره «طه» نیز مسأله علم خداوند به سرّ و جهر بیان شده است، ولی بطور دقیق تر از دیگر موارد یاد شده است: «وَ انْْْ تَجهَر بإلقَولِ فَاِنَّه یَعْلَم السرَّّ و اَخفْی»[14] اگر سخن آشکارا بگوئی(یا مخفی کنی) او نهان ها و حتی پنهان تر از آن را می داند، پس چیزی در نهان انسان نیست که او به آن آگاه نباشد، انسان یا سخن را آشکارا می گویدکه جهْر است یا در نهانش مطلبی را مخفی و کتمان می نماید که سرّ است، یا مطلبی را می خواهد رویش تصمیم گیری نماید که زمینه سرّ می باشد، یا مطلبی است که انسان ناخودآگاه به آن تصمیم گیری می گیردف و نمی داند که چطور تصمیم به آن گرفت، خداوند به همه این ها آگاه و علم است.
نفس مسوّله انسان بسیاری از کارهایی را که به انجام می رساند به زشتی و بد آن آگاه است و نیز بسیاری از کارها را که مرتکب می گردد به خوبی آن علم و آگاهی دارد، ولی در مورد برخی از کارها چنین نیست و از خوبی و یا بدی آن آگاه نمی باشد، و این به این جهت نیست که جاهل قاصر و یا مقصر باشد، حکم را نداند یا موضوع را، بلکه حکم و موضوع هر دو را در حدی که دیگر مردم می دانند، می داند، ولی در اثر سوابق سوء گناه چندین ساله، نفس او تا مقام تسویل انحطاط پیدا می نماید، نفس مسوّله نظیر نفس امّاره نیست که انسان را به بدی امر کند، و به انسان نمی گوید که این کار خوب را انجام نده، و آن کار زشت را مرتکب شو، بلکه نفس مسوّله این هنر را داراست که بدترین عمل را به صورت بهترین عمل در آورد و به انسان بگوید این کار خوب است تا آن را حتی قربة الی الله را انجام دهد، درست مانند تابلو ساز ماهری که پشت تابلو را پر از آشغال کند ولی یک قشر زیبائی هم روی تابلو بکشد، و نفس مسوّله روی تمام مفاسد را با قشر و پوششی زیبا پنهان می کند، چنان چه برادران یوسف که حضرت یوسف (ع)را به چاه انداختند، پدرشان یعقوب (ع) به آنها می فرماید: «بَلْ سَوّلَتْ لکم انفسکم امراً فَصَبْر جَمیل و الله المستعان علی ما تَصِفون»[15] ـ گرگ او را نخورده بلکه نفس مسوّله شما این کار را برایتان خوب جلوه داده است، من صبر جمیل پیشه می کنم و از خداوند برابر آنچه شما می گوئید یاری می جویم. نفس مسوّله مرا وادار می کند که این کار را خوب تشخیص بدهم و انجام دهم. اینکه فرموده اند: «حاسبوا انفسکم قبل اَنْ تحاسبوا» پیش از این که در قیامت به حساب اعمال شما رسیدگی نمایند خود به محاسبه اعمالتان بپردازید؛ برای رسیدگی به این گونه اعمالی است که نفس انسان آنها را برایش خوب نشان داده است، و گرنه حساب این که چند معصیت مثلا در طول یک روز از انسان سر زده است، کاری ساده یم باشد، آن چه مشکل است تشخیص کارهای بدی است که نفس برای او خوب تسویل نموده است، چه بسا ممکن است عمری تحت ولایت شیطان قرار داشته باشد و نداند که تحت ولایت کیست؟ پس از مدت ها برایش معلوم شود که آن همه تلاشی که کرده برای خدا نبوده، این است که در اوائل سوره «طه» می فرماید: «وَ اِنْ تَجْهَرْ بِالْقَولِ فَاِنَّهُ یَعْلَمُ السّر وَ اَخْفی»[16] اگر سخن را جهر و آشکارا بگوئی (و یا مخفی و پنهان) او از راز نهان و پنهان آگاه می باشد، قول جهر را هم خود می دانی و هم دیگران می شنوند و این مهم نیست، آن چه که مهم است این است که حتی آن چه را که بر خودتان نیز مخفی است خدا می داند، یعنی از خواسته های ناآگاهانه انسان هم آگاه می باشد. هنگامی که انسان کارش فساد و تباهی شود و به آن طرف قدم بردارد، به آنجا می رسد که تمام کارهای فاسدش را خوب می پندارد «و هم یحسبون انّهم یحسنون صُنعا» و این پائین ترین مرحله انحطاط است، یک وقت انسان گرفتار نفس اماره می باشد که او را وادار به زشتی می نماید و در حالی که می داند زشت است انجام می دهد ولی گاهی کار بدی را که مرتکب می گردد آن را کار خیر می پندارد. از امام سجاد (ع)روایت شده است که سی هزار نفر در کربلا جمع شدند که کشتن امام حسین (ع)را مایه تقرب به خدا می دانستند، و گرنه کسی به آنها جایزه برای آن کار نمی داد، و هزینه ها را هم خودشان تامین می کردند و به استثنای افرادی معدود بقیه قربةً الی الله! آمده بودند چرا که تبلیغات سوء چنین اثری در آنها گذاشته بود و عقل خود را که حجت باطنی بود، به کار نینداختند و دعوت خودشان را از امام نادیده گرفتند، و کم کم نفس مسوّله آنها، آن حرام را برایشان حلال جلوه داد، و دست به چنان جنایتی هولناک در تاریخ زدند. خدمات و کارهای خیر هم سرّ و علنش در تمام شب و روز مشهود خدای متعالی است، چنان چه درباره انفاق مؤمنان می فرماید: «الّذین ینفقون اموالهم باللیل و النّهار سرّاً و علانیة» آنانی که اموالشان را در شب و روز، به طور پنهان و آشکار اتفاق می نمایند: «فلهم اجرهم عند ربّهم و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون»[17] اجر و پاداششان نزد پروردگارشان محفوظ بوده، و برایشان بیم و اندوهی نیست، پس انسان چه در فضیلت و چه در رذیلت هر کاری انجام بدهد معلوم خدای سبحان می باشد، و این یک اصل قرآنی است. و در اواخر سوره «بقره» می فرماید: «لِلِّه ما فی السّموات و ما فی الارض و ان تبدوا ما فی انفسکم او تخفوه یحاسبکم به الله»[18] آن چه در آسمان ها و در زمین است از آن خداوند می باشد، آن چه که در دل دارید چنان چه آشکارا یا پنهان سازید، خدا شما را مطابق آن محاسبه می نماید، در آغاز آیه می فرماید: آن چه در آسمانها و در زمین است، و سپس می فرماید: آن چه در جان شما است خداوند می داند و محاسبه می نماید، و این نشان می دهد که انسان یک پاره چیزهائی را در جانش مخفی می سازد و چیزهائی را به مقام عمل می رساند و اظهار می کند، و ضمنا این تناسب را هم تفهیم می نماید که نسبت جان و بدن، نسبت آسمان و زمین است. جان به منزله آسمان و بدن به منزله زمین می باشد، چنان چه برکات از آسمان به زمین می رسد، بدن هم برکاتی که دارد به واسطه روح است. بعضی از امور که انسان مرتکب آن می گردد، در اخلاق به عنوان گناهان کبیره مطرح است، و بعضی هم ممکن است ـ بحث حکم فقهی ـ به عنوان گناه مطرح نباشد ولی انسان را از رسیدن به کمالات محروم سازد، پس آن چه در جان است از عقائد و اخلاق و نیت ها، همه تحت حساب الهی است، اگر انسان طمع به زن نامحرمی بنماید ممکن است به حسب حکم فقهی حرام نباشد، ولی به حسب حکم اخلاقی و تهذیب نفس، بی اثر نیست، و لذا در سوره «احزاب» به زنان پیامبر «ص» فرمود: «فلا تَخْضَعْنَ بالقول فَیَطمَعَ الذی فی قلبه مرض»[19] به گونه ای هوس انگیز سخن نگوئید که بیماردلان در شما طمع کنند، اگر انسان به زنی نامحرم طمع ورزید معلوم می شود که قلب و جانش بیمار است و چنان چه با مسائل تهذیب و عفّت معالجه نکرد «فی قلوبهم مرضٌ فزادهم الله مرضاً» این مرض قلب بیشتر می شود.
استخفاء و سروب «وَ مَنْ هٌوَ مُسْتَخَّفٍ بِاللّیْلِ وَ سارِبٌ بالنّهار» و آنها که شبانگاه به طور مخفیانه کار می کنند یا در روشنائی روز برای او تفاوتی نمی نماید،و شاید سرّ این که استخفاء در لیل را بر سروب نهار مقدم ذکر کرده است،برای این باشد که آن چه بر دیگران هم مخفی است و در تاریکی شب مخفیانه انجام می گیرد مشهود خدای سبحان است، نظیر «عالم الغیب و الشهاده» که غیب اول ذکر شده است و بعد «الشّهاده» آمده است، چنان چه در اول همین آیه «من اسرّ القول» و بعد «مَنْ جهر به» آمده است یعنی سرّ بر عَلَن مقدم شده است، سارب کسی است که طی طریق می نماید: «فاتّخَذَ فی البحر سَرَبا»[20] راهی را در دریا در پیش گرفتند، کسی که سارب بالنّهار است هم خودش از کار خود باخبر است و هم کار او مشهود دیگران است ولی کسی که مستخفی باللیل است دیگران از کار او بی خبرند و اما خداوند از آن آگاه است. اصولا کسی که در شب شروع به کار می نماید برای این است که مخفی باشد، نفرمود کسی که شب حرکت می کند خدا از آن آگاه است یا روز حرکت می کند که نمی خواهد مخفی، کاری نماید، بلکه فرمود حرکت روز او را خدا می داند و آن که شب کار می کند و بنای بر اخفاء دارد خدای متعالی می داند، استخفاء باللیل یعنی کسی که در شب کاری را به قصد خفاء انجام می دهد. البته در قرآن کریم فرموده که همه کار و شئون شما مشهود حق تعالی است ولی می خواهد در این آیه به آنها که به طور پنهان کار خلاف انجام می دهند هشدار بدهد که مخفی کاری سودی به حال شما ندارد. پنهان شما هم پیش خداوند عَلَن و آشکارا است، کارهایتان در شب و روز، پشت درهای بسته و یا به صورت آشکارا و در دید همگان یکسان می باشد، شما اگر از دید دیگارن مخفی بمانید از نظر خداوند مخفی نخواهید بود. در سوره «نساء» می فرماید: «و یقولون طاعة فاذا برزوا من عندک بَیَّتَ طائفة منهم غیر الذی تقولُ و الله یکتبٌ ما یبیتون فَاعر عنهم و توکّل علی الله و کفی بالله وکیلا»[21] آنها در حضور تو می گویند اطاعت می نمائیم ولی چون از نزد تو بیرون شدند، جمعی از آنان جلسات شبانه بر ضد تو تشکیل می دهند، خداوند آن چه را در این جلسات می گویند می نویسد، اعتنائی به آنها مکن، و بر «الله» توکل نما و کافی است که او یار و مدافع تو باشد، آنهائی که شب نشینی ها و بیتوته های شبانه دارند تا دور از انظار دیگران بمانند، قرآن کریم روی این نکته تکیه دارد که خداوند به آن آگاهی دارد، بر فرض این که پشت درهای بسته در آن جلسات شبانه هم تصمیم بگیرید، جواب خدا را که از تصمیم و اعمالتان آگاه است چه می دهید، قرآن روی این استخفای در لیل در چند مورد تکیه نموده است که آیه فوق یکی از آن موارد است، که می فرماید: آنها هنگامی که به حضور تو ای پیامبر آمدند می گویند سمعا و طاعةً ما فرمانبرداریم ولی در بیتوته های شبانه خویش برخلاف آن حرف را می زنند ولی خداوند هر تصمیمی را که در پشت اطاق های در بسته اتخاذ نمایند می داند و به حسابشان می نویسد. و در آیه 108 همین سوره فرموده: «یستخفون من الناس و لا یستخفون من الله و هو معهم اذ یّبیتون ما لا یرضی من القول و کان الله بما یعملون محیطا» ـ اعمال زشت خویش را از مردم مخفی می دارند، اما از خدا پنهان نمی کنند و هنگامی که در مجالس سخنانی که خداوند راضی نبود مطرح می کردند خدا با آنها بود و خداوند به آن چه عمل می کنند احاطه دارد، هر تصمیم گیری شبانه از او مخفی نماند، چرا که در هر حالی باشید با شما است، و هر چه بگوئید خدا می داند چون خدا به هر چیز محیط است به آنها و به اعمال درونی شان و خود آنان از همین اشیاءاند که خدا به آن احاطه دارد، و از تمام سخنان و از جزئیات و کلیات برنامه هایشان آگاه می باشد. و در سوره «نمل» می فرماید: «و کان فی المدینة تسعة رهط یفسدون فی الأرض و لا یصلحون قالوا تقاسموا بالله لَنبیّنَّهٌ و اهله ثم لتقولنّ ما شَهِدنا مَهْلِکَ اَهْلِه و انا لصادقون»[22] در مدینه نه گروه اند که به افساد در زمین می پرداختند و قصد اصلاح نداشتند، به یکدیگر گفتند بیائید هم سوگند شویم که به پیامبر و خانواده و وابستگان فکری او شبیخون زنیم و آنها را از بین ببریم، سپس به ولیّ دم می گوئیم ما هرگز از کشته شدن و هلاک خانواده او خبر نداشتیم. و در این گفته خویش صادقیم، این نقشه شبانه آنان را خدا به پیامبرش خبر می دهد که چنین تصمیمی گرفته اند که شبیخون بزنند و سپس می فرماید: «و مکروا مکراً و مکرنا مکرا و هم لا یشعرون» آنها نقشه کشیدند و ما هم نقشه مهمی در حالی که خبر نداشتند، اگر خواستیم آنها را با دست خود آنها می گیریم، با همان قدرتیکه مال خداست و در اختیار آنها گذاشته شده است، منظور این است که تمام شئون زندگی انسان مشهود خدای سبحان است، مخصوصا کارهای نهانی و تصمیم های شبانه، و در سوره یونس می فرماید: «و ما تکون فی شأن و ما تتلوا منه من قرآن و لا تعملون من عمل الا کنا علیکم شهوداً اذ تفیضون فیه و ما یعزبُ عن ربّک من مثقال ذرّة فی الارض و لا فی السماء و لا اصغر من ذلک و لا اکبر الا فی کتاب مبین»[23] در هیچ حالی نیستی و هیچ قسمتی از قرآن را تلاوت نمی کنی و هیچ عملی را انجام نمی دهید مگر این که ما شاهد و ناظر بر شما می باشیم در آن هنگام که وارد آن می شوید، و هیچ چیز در زمین و آسمان از پروردگار تو مخفی نمی ماند به اندازه سنگینی ذره ای و نه کوچکتر از آن و نه بزرگتر از آن، جز آن که در کتاب «لوح محفوظ» ثبت و ضبط است، اولین لحظه ورودتان در هر کاری در مشهد و محضر ما می باشید و ذره ای از علم خداوند غروب ندارد و غائب عن الله نیست، چون این چنین است، جمیع شئون حیاتی شما هم در مشهد و محضر خدای سبحان است، قهرا تصمیم های نهانی هم در مشهد خدای سبحان است، و مخفی کاری سودی به حال کسی ندارد. ادامه دارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,376 |