تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,743 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,961 |
گسترده عزِّت مومن | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1368، شماره 90، خرداد 1368 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
تجلَّی عرفان از مناجات ماه شعبان گسترده عزِّت مومن آیت الله محمدی گیلانی آخرین قسمت * فقره خاتمه مناجات، مروری کوتاهی بر مضامین گذشته آن. * تلاوم نسوج و تناسب اجزاء آن که هماهنگ به سوی غرض اصیل «عزّ ابهج» منتهی می شوند، که محور حقیقی این همه معارف مطلوب در این مناجاتست یعنی خلاصی از تعلقات فتنه بار این سقف مُقرنس و دخول در حصن منیع عِزّالهی است. * عزِِّ و عزِّت: تأثر ناپذیری ناخواسته، عزیز از اسماء حسنای خدای تعالی است، مؤمن متعزّز باین عزّت است. * حرمت تنازل از عزِّت. * تحمیل و زور گوئی طاغوتها در آستان منیع مؤمن بالله چون شراره ای از هیبت عزّتش سوسو زده خاموش می شود. * گستره عزت مومن شامل عزت خدا و عزت رسول الله «ص» است. * شیطان بزرگ «نکص علی عقبیه» نغمه متعزّز بالله کاخ کفرآباد کرملین را به اهتزاز در آورد و القائات شیطانی را نسخ و آیات الهی را تحکیم بخشید. قوله: «الهی و الحقنی بنور عزک الابهج فاکون لک عارفاً و عن سواک منحرفاً و منک خائفاً مراقباً یا ذالجلال و الاکرام و صلی الله علی محمد رسوله و آله الطاهرین و سلم تسلیماً کثیراً». ـ الهی .... و به نور عز «مناعت بخش» خود که از هر چیز مسرت انگیزتر است، مرا ملحق فرما تا معرفتم فقط از آن تو باشد و از غیر تو روی گردان شوم و فقط از تو خائف و مراقب باشم، ای صاحب صفات قهر آمیز جلال و لطف و مهر انگیز جمال، و درود و تسلیم کثیر خدای تعالی بر محمد پیامبرش و بر آل طاهرین او باد.
فقرۀ ختام مناجات آخرین فقره مناجات شعبانیه است که در این مقاله شرح و تفسیر می شود، و کمتر دعا و مناجاتی است که در علوّ مضامین و رفعت محتوی و تلاؤم نسوج و تعادل اجزاء، به مقام این دعاء شریف می رسد. جمله های موجز آن ـ که معارفی به فراخنائی هستی را در بر دارند ـ آن چنان متناسب ترتیب داده شده اند که هم چون اعضاء پیکری که هر یک در عین انجام وظیفه ویژه اش با دیگر اعضاء هماهنگ به سوی غرض اصلی می شتابند. این چنین است جمله های این مناجات که هر جمله ای از آن در عین اشتمال به معرفتی جان نواز، با دیگر جمله ها هم سو و هماهنگ به جانب هدف اصیل که معرفت توحید و توحید در معرفت است، با فرح بخش ترین ارغنون در شتابند، که امواج رنگارنگ معارف الهی را با فروغ نوازش گر عشق سرمدی بر قلوب عارفان پاکباز می تابانند و در ختام، غرض اصیل را با تعبیر همّت افزای برخاسته از روحی منبع اداء می کند که: «الهی و الحقنی بنور عزک الابهج فاکون لک عارفاً» یعنی مرا از این تخته بند تن و سراچه طبیعت، به طرب سرای عزّ و استغناء از غیر خویش پیوندم ده که معرفتم خاص تو باشد. در جمله های موجزش صاحبدلان جوینده را به سرچشمه رحیق مختوم رهنمائی می کند و راه خلاص از زندان نگرانی «تربّص» را که حقا مرگ تدریجی است، در فرار الی الله تعالی اعلام می نماید و حدیث شریف قدسی: «من اتانی یمشی اتیته هروله» را به یاد می آورد که آن کس که به سوی خدای تعالی به آرامی رود او با هروله و شتاب به استقبالش می آید، پس چگونه خواهد بود عنایت حضرتش نسبت به آن کس که به سویش فراری شتابان است؟! و با اشاره زود گذر به «بداء» در ذیل قضاء و قدر، انجماد زائی کرده و انگیزه تحرک و تلاش و امید و نجاح می آفریند، و پذیرش دگرگونی و حرکت را مایه اساسی امدادهای غیبی تازه به تازه و نو به نو اعلام می دارد و همین است مراد امام صادق (ع)که می فرماید: «ما عزم الله بمثل البداء» و در خبری دیگر: «ما عبدالله بشیء مثل البداء»، (اصول کافی، ج 1، ص 146). و با ابتدا نمودن به «الهی» در آغاز هر فقره ای که نغمه فطری هر موجودی است توجه به مقام الوهیت «مغناطیس قلوب» را عمیق تر می کند و دلهای پاکبازان را بدین وسیله برای نزول ملائکه بیشتری مهیا می نماید و تا آستان: «ماذا وجد من فقدک و ما الذی فقد من وجدک» به پیش می برد. و حقیقت توکل و حسن ظنّ و انس بالله تعالی و تبتّل و انقطاع به حضرتش را در بیانی سهل و ممتنع روشن می سازد، و به این بیان از بی اعتنائی به علل و اسباب تحذیر می کند که حدیث نورانی از رسول الله (ص) را در جواب آن کس که پرسید: شترم را رها کنم و توکل بر خدا نمایم؟ فرمودند: «اعقلها و توکل» یعنی «با توکل زانوی اشتر ببند» تداعی می کند. پیامد جبران ناپذیر تسویف و خود فریبی را که صیحه و زاری اکثر اهل دوزخ از آن است اخطار می کند، چه مآل تسویف و خودفریبی، خود فراموشی و نهایتا خدا فراموشی است و لحوق به زمرۀ فجار است که همه اعضاء و جوارح آنان، آلات شیطان است حتی قرآن را به زبان شیطانی قرائت می کنند و کتاب و نامه آنها جحیم افروز است. با طرح بیان ستر و پرده پوشی خداوند متعال بر گناهان عباد، سترهای گوناگون فروهشته بین موجودات: «از ستر تعظیم، ستر منت بر قبائح نفرت انگیز، کرم، ستر عفو و مغفرت، ستر حیاء، ستر عصمت و نظائر اینها» را در نظر اهل تدبر دفیله می دهد و او را منتقل می کند که پرتو گستردۀ اسم مبارک «الظاهر» که برترین سترها است، قلب عبد مومن است که به مقتضای حدیث قدسی: «لا یسعنی ارضی و لا سمائی بل یسعنی قلب عبدی المؤمن» سرا پردۀ حق تعالی است. در تعبیری اعتراض نما، انبساط در شکوی و سوال را با استغناء و ادب می آموزد و به همراه تعبیر صریح، مطلوبی غیر صریح را چون برقی خاطف می درخشاند و آن چنان ظریفانه التماس و مسئلت خود را عرضه می دارد که فوق آن در تصوّر نمی گنجد، و عویصه «خودشناسی و خداشناسی یا خداشناسی و خودشناسی» را با ایمانی : «من تعرّف بک غیر مجهول» حل می کند که خدای تعالی را با خدای تعالی باید شناخت و هر چیز دیگر را با او، و حضرتش در هر «برهان» حد وسط است و خود «برهان» بردار نیست زیرا دارای حدّ و سبب نیست، بلی حق این است که اختلاف طرق الی الله تعالی به حسب اختلاف درجات ادراک رهروان است. با عرضه داشتن حسن ظنّ به رحمت واسعه حق و امید ناگسستنی به کرم خدای کریم در عین اعتراف به گناهان ساقط کننده، تبیین می کند که اعتقاد حق و عمل صالح بر اصول و فروع شقاوت زا غالب است، و اعتقاد پاک و حسن ظن به رحمت حق و رجاء به کرم عمیمش، متمکن از صعود الی الله تعالی است، و اعتقاد باطل و کلمه خبیثه تمکن از عروج الی الله تعالی را ندارد، و از این رو است که اصحاب یمین مبتلا به کبائر در یوم الرجوع الی الله تعالی را ندارد، و از این رو است که اصحاب یمین مبتلا به کبائر در یوم الرجوع الی الله تعالی از گرو و رهانت اعمال آزاد می شوند و صدها معارف عالیه دیگر را بالمطابقه یا بالالتزام و یا بدلالة الایماء به اهل اندیشه و تدبر ارزانی می دارد. و نهایتا از محور این همه مطالب آشکار و نهان پرده بر می دارد و لحوق به مقام «عزّ ابهج» الهی را مسئلت می نماید و اعلان می کند که مسرت انگیزترین مقام برای سالک الی الله تعالی خلاصی از تعلقات فتنه بار این سقف مقرنس و دخول در حصن عز خداوند عزیز است که نفوذ ناپذیر است و در این حضرت است که معرفت در توحید کامل شده و به توحید در معرفت متبدل می شود و «اکون لک عارفا» عینیت می یابد و به جز خدا نبیند و به همین حقیقت اشارت دارد دعاء عرفه سیدالشهداء (ع)در آن فقره که عرض می کند: «انت الذی تعرّفت الیّ فی کل شیءٍ فرایتک ظاهراً فی کل شیء». ـ خدای من! این توئی که پیگیر شناساندن خود به من در هر چیز شدی پس در هر چه بنگرم تو پدیدار بوده ای!. وه! که عبارت مزبور خود نظاط انگیز و عشق آفرین است و بدیهی است که نشاط و عشق ملموس از این عبارت امام (ع)درخششی از حقیقت «عزّ ابهجی است» که حضرتش بدان متحقق است، و غوغای بهجت آفرین آن تجلی ای است که گوش دل عارفان را می نوازد و لذت زمزمه بآن را در همه نسبح های وجودشان احساس می کنند!.
عزّ و عزّت عز و عزت تاثر پذیری ناخواسته از غیر خویشتن است و عزیز یعنی قاهر به غیر مقهور که از اسماء حسنای خداوند متعال است و مرز و حد هر موجودی بدان وسیله اعطاء می گردد که برای دیگری ممنوع الورود است و مومن رهرو الی الله تعالی متعزز به اینعزت است و پاسداری این عزت را بر وی واجب فرموده و اجازه تنازل از عزت را به او نداده چنان که از امام صادق (ع)آمده: «ان الله عزوجل فوض الی المومن اموره کلها و لم یفوّض الیه ان یکون ذلیلا اما تسمع الله تعالی یقول: «ولله العزة و لرسوله و للمومنین». ـ خداوند عزوجل همه امور مومن را به وی تفویض و واگذار فرموده ولی در معرض ذلت واقع شدن به وی تفویض نفرموده، آیا نمی شنوی که خدای تعالی چه می فرماید: «عزت به خدای تعالی و پیامبرش و مومنین اختصاص دارد». مومن رهرو الی الله تعالی که کادحا به لقاءحق شتابان است بالقاء اسم مبارک «عزیز» تغییر هویت می یابد و نشانه لقاء چنانی همانا تاثر ناپذیری ناخواسته از غیر خویش است یعنی هویتش آن چنان تبدیل می شود که تاثیر غیر در او بدون اراده اش ممتنع است و زور گوئی ها و تحمیل های طواغیت در آستان منیعش چون شراره ای از هیبت عزتش سوسو زده، افسرده و خاموش می گردند و در حدیث از امام محمد باقر (ع)آمده: «ان الله تعالی اعطی المومن ثلاث خصال: العز فی الدنیا و الاخره و الفلج فی الدنیا و الآخره و المهابة فی صدور الظالمین». ـ خداوند متعال به مومن سه خصلت عطا فرموده: عزت در دنیا و آخرت، و ظفرمندی و پیروزی در دنیا و آخرت، و هیبت او را در دلهای ستمکاران نهاده است. چرا چنین نباشد؟ در صورتی که «لله العزه» و به عزت خویش، قاهر بر همه موجودات است و جملگی ممکنات مقهور اویند، و به فضل خود بر سول الله (ص) و مومنین، منت نهاده و آنان را به مشارکت در این نعت جلال آفرین و مناعت بخش مکرم ساخته و فرموده: «و لرسوله و للمومنین». بدیهی است که خلعت عزت، جهت رسول الله (ص) به ملاک رسالت و ایمان است و تکریم مومنین به «عزة الله تعالی» مدارش ایمان است که با وساطت و سفارت رسول الله (ص) به آنان موهبت شده است و الزاما عزت مومنین نیز مرهون رسالت رسول الله (ص) است و از این رو، در تحقق ایمان ناگزیر از اداء شهادتین می باشد.
عزت مومن از عزت خدا است نکته ای که از ثمرات شیرین تدبر در قرآن کریم در این مقام است، آن که برای خدای تعالی به حکم اسم مبارک «المؤمن» عزت در حوزه مومنین است چنان که برای رسول الله (ص) که خود از مومنین است، عزت در حوزه مومنین است و بنابراین، گستره عزت مومنین، شامل عزت الله تعالی و عزت رسول الله صلی اله علیه و آله می شود، و این عزت مومنین است که حصن منیعی برای احکام و حرمات است و برای حِمی و حرم رسول الله (ص) هم چون بازوی محکمی ملاذ و ملجاء است که قرآن کریم بر این تکریم گواهی می دهد. «لتومنوا بالله و رسوله و تعزروه و توقّروه و تسبّحوه بکرة و اصیلا»، (سوره فتح، آیه 9). ـ تا شما به خدای تعالی و رسولش ایمان آورید و او را یاری و تعظیم نمائید و صبح و مسا تسبیح گوی او باشید. آیه مزبور برای مومن نوازشی است روح بخش چه خ داوند عزیز، حمایت از حرمات خویش و تعظیم جلال ربوبی و صیانت ساحت مقدس روسل الله (ص) را بر همت و عزت والای مومن که تسبیح گوی حق تعالی در صبح فروزان و شب دیجور است، مترتب فرموده. مومن است که در یلدای مظلم جاهلیت قرن بیستم، هنگامی که مشاهده کرد، جانب حق تعالی و حرمت شریعت الهی با دسائس طائفه «ما قدروا الله حق قدره» در شرف هضم است، با جدّ و جهد تامّ ناشی از عزت ایمان قیام نمود و به تعظیم و توقیر جانب حق و پاسداری از حریم رسال آن چنان همت گماشت که شیطان بزرگ «نکص علی عقبیه». مومن است که مغناطیس روح متعزّز بالله وی ارواح پاک اهل ایمان را مجذوب خویش کرده و از این احباءالله، بنیانی مرصوص در کار زار فی سبیل الله فراهم ساخت و به همراه آن بنیانی دیگر اما پولادین با قلم و زبان و تعلیم و بیان پی افکند که نغمه دلنشین آن، کفرآباد کاخ کرملین را به اهتزاز درآورد و صدای رسای آن در گوش جهانیان طنین انداز شد «که شنیده چنین صدای دراز؟!». با اتکاء به عز ابهج خدای تعالی بوده که مومن متعزز بالله القائات شیطانی را که مزدوران و فعله های شیطان بزرگ در آرمان نبوت و جمهوری اسلامی عزیز نموده بودند به حول الله و قوته نسخ کرده و آیات الهی را توقیر و تحکیم بخشید و کوس رسوائی آنان را در پهنه زمین و صحنه تاریخ به نوا در آورد و دهها کراماتی دیگر. صدق ولی الله تعالی امام صادق (ع)که می فرماید: «ما نقل الله عزوجل عبدا من ذلّ المعاصی الی عزّ التقوی الّا ان اعناه من غیر مال و اعزّه من غیر عشیره و آنسه من غیر بشر». (اصول کافی، ج2، ص76) و این راهی است که امام صادق (ع)آن را برای لحوق به حوزۀ عزّ ابهج خدای عزوجل ارائه می دهد که متحقق به آن ارواح طیبه مسانخ خود را مجذوب می کند و «لله العزة و لرسوله و للمومنین» را ملموس اهل بصیرت می سازند و اصول و فروع دین حنیف را منیع الحمی می نمایند. و «اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمه» پس «من کان یرید العزة فلله العزة جمیعا». صدق الله العلی العظیم
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 153 |