تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,075 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,024 |
رابطه حوادث با اعمال انسان | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1368، شماره 92، مرداد 1368 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
هدایت در قرآن تفسیر سوره رعد قسمت بیست و دوم ـ آیة الله جوادی آملی رابطه حوادث با اعمال انسان حافظان و مراقبان الهی انسان و تمام شئون حیات او در مشهد و محضر خدای سبحان است و ذره ای از آن شئون، از علم الهی، غیبت و غروب ندارد و حتی تصمیم های نهانی و پنهانی او در محضر الهی است و لذا در آیه کریمه سوره «رعد» فرمود: «لَهُ مُعَُقّباتٌ مِنْ خَلْفِهِ یَحْظُونَهُ مِنْ اَمْرِ اللهِ» ـ برای انسان مامورانی است که پیاپی، از پیش رو و از پشت سرش او را از حوادث (غیر حتمی) حفظ می کنند. در اینجا چون شئون علمی حق را بیان فرمود، شئون تدبیری حق را هم بیان می فرماید به این معنی که می فرماید: نه تنها همه کارهای شما را می دانیم، بلکه همه کارهای شما را اداره می نمائیم، و چنین نیست که در دنیا آزاد و رها باشید و فقط در قیامت حساب پس دهید بلکه در اینجا هم تحت تدبیر حفظه ما می باشید، و از چند طریق، فرشتگان ما مراقب شما هستند و اگر وقتی مصلحت ایجاب کرد، همان وقت شما را به دست عذاب می سپاریم. ضمیرهای چهارگانه ای که در آیه فوق می باشد به انسان بر می گردد، یعنی برای انسان تعقیب کنندگانی می باشند که مراقب او هستند و ممکن است معقبات به معنی حافظان باشد که از طرف خداوند، یکی پس از دیگری به دنبال هم برای حفاظت انسان می آیند و با این تفسیر چنین می شود که وقتی آن فرشتگان و ماموران روزانه می روند، فرشتگان شب پس از رفتنشان می آیند، نظیر آن چه درباره نماز فجر آمده است «اِنّ قرآن الفجر کان مشهوداً»[1] و نماز صبح را به جای آور که مشهود فرشتگان است، که هم مشهود ملائکة اللیل است و هم مشهود ملائکة النهار، ملائکه لیل حافظان شبانه الهی هستند و ملائکه نهار حافظان روزانه الهی می باشند، که به دنبال رفتن فرشتگان لیل، فرشتگان روز می آیند و این دو مُعَقِب یکدیگرند، یا معقب انسان اند و آنها را از پیش رو و پشت سر تحت نظر دارند؛ تعقیب از جلو به این معنا است که مراقب انسان از این سمت نیز می باشند، یک عده از آنان از جلو انسان و یک دسته از پشت سر، و یک عده از یمین و سمت راست و یک دسته از یسار و سمت چپ مواظب اند و انسان از هر سو در احاطه حفظه و مراقبین الهی است چرا که انسان «کادح الی ربّه» است و سیر الی الله دارد، لذا از هر سو اعمال او را زیر نظر دارند که ببینند چه می کند، تنها جلو و دنبال جسمانی او نیست، بلکه اعمالی را که پشت سر گذاشته و انجام داد و تصمیم ها و نیت هائی را که برای آینده دارد، آنها را هم مراقبت می نمایند. و قسمت مهم همین خاطرات نفسانی او است که چه در پیش دارد و چه پشت سر گذاشته است، همه و همه اینها تحت مراقبت و دقت ماموران الهی است. در مورد این اصل که برای هر انسانی حافظی می باشد در سوره «طارق» چنین آمده است «اِنْ کُلُّ نفسٍ لمّا علیها حافظ»[2]ـ هیچ انسانی نیست جز این که از سوی خدای سبحان نگهبان و حافظی، تمام کارهایش را با دقت تحت مراقبت دارد. و در سوره «انفطار» می فرماید: «و انَّ علیکم لحافظین کراماً کاتبین»[3]ـ بر شما حافظان دارای مقام بزرگ دو نویسنده (اعمال) گماشته شده است. این فرشتگان به اعمال ظاهری و باطنی ما واقف اند، چرا که مامور ثبت و نوشتن همه اینها می باشند، تا در قیامت به آنها رسیدگی گردد، لذا می فرماید: «اِنْ تبدوا ما فی انفسکم او تخفوه یحاسبکم به الله»[4]ـ آن چه در دل دارید اگر آشکار سازید یا پنهان خداوند شما را طبق آن محاسبه می نماید. پس معلوم می شود که آن فرشتگان کرام کاتبین از آشکار و نهان انسان آگاه می باشند و آن را می نویسند. در روایتی از حضرت موسی بن جعفر (ع)در این باره چنین سوال شده است: «سألته عن الملکین هل یعلمان بالذّنب اذا اراد العبد انْ یفعله او الحسنة؟» ـ آیا دو فرشته مامور نوشتن اعمال، هنگامی که انسان اراده و نیت انجام گناه یا کار نیک را می نماید، به آن آگاهی می یابند؟ امام از آن شخص پرسید: آی بوی عطر و بوی بد یکی است؟ راوی می گوید: عرض کردم: خیر، آن گاه حضرت فرمود: «اِنَّ العبد اذا هَمَّ بالحَسَنة خرج نَفَسُه طَیّبُ الرّیح،... و اذا هَمَّ بِالسَّیّةِ خَرَجَ نَفسَهُ مُنْتِنُ الرّیح»[5]ـ هنگامی که بنده، اراده و آهنگ کار نیک می نماید، نفسش خوشبو خارج می شود، و چون تصمیم گناه و کار زشت گیرد نفسش بدبو بیرون آید.
محافظت از امر الهی «یحفظونه من امرالله». خداوند در مقام بیان توحید ربوبی، مساله عالمیت خویش را به کل شیء ذکر فرمود، سپس نحوه تدبیر انسان را بیان فرمود که در تمام شئونیش تحت تدبیر خدای سبحان می باشد، زیرا هیچ چیز بدون اذن حضرت حق در جهان نمی تواند به انسان آسیبی وارد سازد و نه کسی از آسیبی به غیر اذن او محفوظ می ماند. پس هم آسیب رسانی و هم صیانت از گزند تحت تدبیر خدای سبحان می باشد، و به عبارت دیگر: چنین نیست که حادثه ای خود به خود به کسی وارد گردد، یا شخصی بیرون از خواست او از آسیبی محفوظ ماند، لذا در سوره «سبا» در این باره فرمود: «و ربک علی کل شیءٍ حفیظ»[6]ـو در آیات دیگر سوره ها نیز آمده است، چنان چه در سوره بقره درباره حفظ آسمان ها و زمین ها می فرماید: «و لا یَؤدهُ حفظهما»[7]ـحفظ زمین و آسمان او را به زحمت نمی اندازد و بر او آسان است، چون خدا ربّ العالمین است، پس ممکن نیست چیزی خواه به سود و یا به زیان کسی یافت شود، مگر به اذن خدای تعالی، چرا که قبلا گذشت که «و کلّ شیءٍ عنده بمقدار» ـ یعنی هر چیزی که در جهان خلقت یافت می شود با اندازه و مقدار مشخص خلق می شود و با اذن و فرمان حق تعالی است. پس فرشتگان یاد شده در آیه، معقبات خاص اند که انسان را از امر «الله» حفظ می نمایند یعنی از حوادثی که بخواهد روی بدهد، این فرشتگان انسان را از آنها حفظ می نمایند. و به عبارت دیگر: هیچ حافظی برای انسان جز خدای انسان نیست؛ نه خود انسان، چنان قدرتی دارد که خویشتن را حفظ نماید، نه موجود دیگری آن توان را دارد که حافظ انسان باشد. بنابراین، فرشتگان «معقِب» انسان را از امر خدا و به امر خدا حفظ می نمایند. در سوره انبیاء می فرماید: «قُلْ مَنْ یَکْلَؤُکُمْ باللیّل و النّهار من الرّحمن»[8]ـ بگو چه کسی شما را از خدای رحمان اگر بخواهد به شما آسیبی وارد سازد، حفظ می نماید. «مِنْ» در اینجا، از نظر ادبی «مِنِ نشویّه» است، یعنی منشا این محافظت همان رحمت او است، پس هیچ حافظ و نگهبانی جز خدا نیست، و انسان پیوسته زیر پوشش مراقبت ماموران الهی است تا هنگامی که اجل معینش فرا رسد. این که امیرمومنان (ع)در دعای شریف «کمیل» به خدای سبحان عرضه می دارد: «اللهم مولای کم من قبیح سترته و کم من فادح من البلاء اقلته و کم من عثار وقیته و کم من مکروه دفعته»: مولای من! چه بسا زشتی هایم را پوشاندی و چقدر از سنگینی بلاها بر من جبران نمودی و چقدر از لغزشها نگه داشتی و چقدر از بدیها و شرها از من دفع کردی. چه بسا بلاها است که انسان توجه به آن ندارد تا درصدد دفعش برآید، بر فرض توجه که قدرت دفعش را هم ندارد، و از بسیاری لغزشها که انسان نمی داند در اثر صیانت و حراست کیست که از آن محفوظ مانده است؟ در بسیاری از موارد تصمیم بر انجام کاری می گیرد، ولی بعد پشیمان می شود، ولی نکته و علت این پشیمانی برایش مشخص و روشن نیست، آن گاه که متوجه می شود با خود می گوید: چه خوب شد من آن کا را انجام ندادم. چنین نیست که بدون دلیل از انجام کاری پشیمان گردد، بلکه مبدئی است به نام «مُقلِّب القلوب» که در تصمیم او اثر می گذارد. اگر موحدی مانند امیرمومنان (ع)باشد دلیل این پشیمانی را توجه آن مقلب القلوب می داند و اگر یک آدم متعارف و معمولی باشد، آن را به شانس نسبت داده و می گوید: شانس من یاریم کرد که از انجام آن منصرف شدم!. در صورتی که شانسی در کار نیست، و اصلا شانس یک امر وهمی و خیالی است و عقل و نقل آن را تخطئه و باطل می دانند ولی توحید را هم عقل و هم نقل ثابت می نماید. پس اگر کسی تابع عقل و وحی نباشد، خواه ناخواه تحت تاثیر این اوهام و خیالات قرار می گیرد و معتقد به خوش شانسی و بدشانسی می شود. در جریان اصحاب کهف خداوند در آیه «25» سوره مبارکه «کهف» می فرماید: «وَ لَبِثُوا فی کَهْفِهِمْ ثلاث مائه سِنینَ وَ ازدادُوا تِسعاً» سیصد و نه سال در غار بودند، و می فرماید: «و نقلّبهم ذاتَ الیمین و ذاتَ الشمال»[9]ـ ما آنها را به طرف راست و چپ می گردانیدیم و از این پهلو به آن پهلو تا لباسشان و یا بدنشان بر اثر یک جا ماندن، آسیب نبیند، البته در بعضی از روایات درباره بودن آنها در غار، سیصد سال ذکر شده است که به واسطه تفاوت سال شمسی و قمری است. ما هم در خوابهای شبانه بی آنکه توجه داشته باشیم از این پهلو به آن پهلو می خوابیم، تا خستگی رفع، و از آسیب محفوظ بمانیم، پس در خواب هم دست تدبیر او است که ما را تدبیر می نماید. فرشتگان الهی هم اعمال شما را ضبط می نمایند و هم شما را حفظ می کنند. این طور نیست که خاطرات در تاریخ محو گردد، بلکه در حافظه تاریخ محفوظ می ماند، و در کتاب مبین ثبت می شود، و هیچ یک از گفتار و رفتار انسان از بین نمی رود. در سوره «ق» می فرماید: «وَ لَقَدْ خَلَقْنا الأنسانَ و نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ» ـ ما انسان را آفریدیم و از وسوسه های نفس او هم باخبریم. نفس عامل قریب و نزدیک وسوسه است و شیطان عامل بعید. شیطان اگر بخواهد وسوسه کند از راه نفس اماره به وسوسه می پردازد. چنین نیست که بدون واسطه وسوسه نماید، پس قوای نفسانی ما ابزار دست شیطان می شود، چنان چه سمّی بخواهد کسی را از بین ببرد، باید از راه دستگاه گوارش باشد، لذا در سوره «ناس» می فرماید: «الذی یُوَسْوسُ فی صدور الناس» خناس که در سینه های مردم وسوسه می نماید. و این خنّاسها دو قسم اند، مردمی که تحت تدبیر شیطان خوی شیطنت در آنها پیدا می شود و به صورت دوست و رفیق، انسان ها را وسوسه و گمراه می نمایند. و نیز در آیات بعد فرمود: «اذ یَتَلَقَی المُتَلقیان عَنِ الیُمین و عَن الشّمال قَعیْدٌ، ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ اِلا لَدَیْهِ رَقیْبٌ عَتیدٌ»[10] آن دو فرشته که برای رسیدگی و حفظ گفته های انسان ماموریت دارند، یکی از طرف راست، و دیگری از طرف چپ، با یکدیگر برخورد می نمایند. «قعید» یعنی نشسته و کمین کرده و در دو جانب انسان، نگهبان گفتار و کردار او می باشند و هیچ سخنی از او سر نمی زند، مگر این که در کنار او آن دو فرشته رقیب و عتید حاضرند، نه این که یکی رقیب است و یکی عتید، بلکه هر یک از ان دو دارای این صفت است. رقیب یعنی مراقب خوبی او است، و به کسی رقیب گفته می شود که رَقَبه و گردن می کشد، تا چیزی از او فوت نشود و همه چیز را ضبط می نماید، و عتید یعنی مستعد و آماده است برای ضبط آن چه که انسان می گوید، پس هر کدام، هم رقیب و هم عتید می باشند. و در آیه 21 می فرماید: «وَ جاءَت کُلُّ مَعَها سائقٌ و شهیدٌ» ـ آن گاه که قیامت فرا می رسد، هر انسانی که وارد محشر می شود، دو نفر همراه او است، یکی آن که او را به سوی محکمه و دادگاه عدل الهی سوق می دهد و دیگر آن که بر اعمال او گواهی و شهادت می دهد. و در سوره «انعام» می فرماید: «حتّی اذا جاء احدکم الموت تَوَفّتْه رُسُلشُنا و هُم لا یفرّطون»[11] تا هنگامی که مرگش فرا رسد، ماموران ما او را توفّی می کنند و آنها در انجام ماموریتشان کوتاهی نمی نمایند.
ارتباط حوادث با اعمال انسان میان اعمال انسان و حوادث، ارتباطی مستقیم برقرار است، به طوری که هیچ نعمتی را خدای متعالی که به شما عنایت فرموده، سلب نمی نماید مرگ این که شما موجبات سلب آن را با اعمال بد خود فراهم سازید؛ آن وقت است که ماموران الهی دیگر از شما صیانت و محافظت نمی کنند و شما را به حال خودتان وا می گذارند، چرا که فرشتگان چنان که حافظ انسان از مرگ می باشند، حافظ او از زوال نعمت نیز هستند. این که در ادعیه آمده است: «الهی لا تکِلنی الی نَفْسی طَرْفَةَ عین» ـ خداوندا! مرا به اندازه یک چشم به هم زدن به حال خودم وامگذار، چگونه ممکن است که خدای سبحان انسان را به خودش واگذار سازد؟ معنی این دعا این است که لطف و محافظت و عنایت را از من سلب مکن، که خود من از مقاومت در برابر حوادث ناتوانم و دیگری هم قادر به حفظ و حل مشکل من نمی باشد، لذا در قرآن کریم این مساله به صورت یک اصل بیان شده است که «اِنَّ الله لا یُغیّرُ ما بِقومٍ حتی یُفیّروا ما باَنْفسِهِمْ و اذا اراد الله بِقومٍ سُوءً فَلا مرَدَّ لَهُ و ما لَهُمْ مَنْ دونه مِنْ وال» ـ خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهد، مگر این که آنها خود را تغییر دهند، و چون خداوند اراده سوئی به قومی کند، هیچ چیز مانع آن نخواهد شد و جز خدا سرپرستی نخواهد بود. کارهای مهم از درون شروع می شود و لذا قرآن خیلی در مورد ظاهر انسان بحث نمی کند، چرا که اگر جان انسان آلوده باشد، زمینه زوال نعمت فراهم می شود، و اصلاح بدن هم بی فائده است، پس هر ستم و گناه و اسرافی که از انسان سر می زند، زبانش متوجه خود او است و بر خویشتن ستم روا می دارد، لذا فرمود: «قُلْ یا عبادیَ الذینَ اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله انَّ الله یغفر الذنوب جمیعا انّه هو الغفور الرحیم»[12] ـ بگو: ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم نموده اید، از رحمت خداوند نومید نگردید، که خدا تمام گناهان را می آمرزد و همانا خداوند بسیار آمرزنده و بسیار بخشنده است. بنابراین اگر کسی از درون تیره شد، زمینه زوال نعمت را در خویش فراهم ساخته است. در جهانی که به سر می بریم چیزی به عنوان اکرام مطرح نیست، اکرام واقعی در بهشت است، و آن چه به نام رفاه و آسایش است. چنان چه در سوره مبارکه «فجر» می فرماید برای آزمایش مردم است، «فامّا الانسان اذا ما ابْتَلیهُ رَبُهُ فَاکْرَمَهُ وَ نَعَمَهُ فَیَقُولُ رَبّی اَکْرَمَنِ، و امّا اذا ما ابْتَلیهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَیَقُولُ رَبّی اَهانَن»[13] ـ اما انسان چون خداوند او را برای امتحان اکرام می نماید و نعمت می بخشد می گوید: پروردگارم مرا گرامی داشته است و اما هنگامی که از روی آزمایش او را در تنگنا و تنگدستی قرار می دهد مایوس گردیده و می گوید: پروردگارم مرا خوار کره است. سپس می فرماید: «کلاّ» کلاّ حرف ردع است و برای ردّ این هر دو پندار غلط فرمود: نه چنین است، روبراه شدن وضع انسان و مرفه شدن دلیل اکرام الهی نیست، اکرام به تقوی است نه به داشتن نعمت، و اگر فقیر شد می گوید: خدا مرا اهانت نموده است، در حالی که اهانت به عصیان است. این پندارها مربوط به انسان عادی است و از چنین انسانی نقل می نمایدف بلکه اینها وسیله امتحان است نه دلیل اکرام و اهانت، چنان چه سلامتی و بیماری نیز، خود امتحان و آزمونی است برای انسان، تا در جریان این امتحان ها مشخص شود که در فقر و مرض و غنا و سلامتی چه می کند؟ پس تمام شئون زندگی ما ابتلاء و آزمایش است، و وقتی انسان از درون تغییر کرد و تیره شد. آن نعمت های الهی از او سلب می شود و به فرشتگانی که حافظان بامرالله و من امر الله اند، خدای سبحان دستور صیانت و حفظ او را نمی دهد. در سوره «انفال» که جریان آل فرعون را ذکر می نماید می فرماید: «کَدأب آل فرعون و الذینَ من قَبْلِهِمْ کفروا بایاتِ الله فَاَخذَهُمُ الله بِذنُوبِهمْ اِنَّ الله قویٌّ شدیدُ العِقاب، ذلکَ بانَّ الله لَمْ یکُ مُغَیّراً نِعْمَة اَنْعَمَها علی قومٍ حتی یُفیّروا ما باَنْفسِهِمْ وَانَّ الله سمیعُ علیم»[14] ـ همانند حال نزدیکان و خاندان فرعون و آنهائی که با او بودند که پیش از آنها بودند، آنها آیات خدا را انکار کردند، خداوند هم آنان را به گناهانشان کیفر داد، خداوند قوی و عذابش سخت و شدید است، و این معنی به دلیل این است که خداوند هیچ نعمتی را که به گروهی داده تغییر نمی دهد جز آن که آنها خودشان را تغییر دهند و خداوند شنوا و دانا است. که این آیه هم مشابه آیه ای است که در سوره «رعد» آمده و ذکر کردیم. و «لم یک مغیّراً» این مطلب را می رساند که این یک سنت ناپذیر الهی است، ولی اگر «لا یُغیرُ» بود، تنها دلیل این بود که یک سنت است، اما تغییر آیه، این معنا را به عنوان یک سنت لا یتغیّر بهتر تفهیم می نماید، «و ان الله سمیعٌ علیم» خدا به همه خصوصیات عالم است.
تقوی و برخورداری از برکات الهی و در سوره «اعراف» این رابطه میان اعمال انسان و نعمت های الهی را به این گونه بیان نموده است، «وَ لَوْ اَنّش اَهْلَ الْقُری آمنوا و اتّقوا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السّماء وَ الأرْضِ وَ لکِنْ کذّبوا فَاَخَذْناهم بما کانوا یَکْسِبُونَ»[15] ـ اگر مردمی که در شهرها و آبادی ها به سر می برند ایمان بیاورند و متقی گردند. برکات آسمان و زمین را بر آنها می گشائیم ولی تکذیب کردند، ما هم آنان را به سزای کارهایشان کیفر دادیم. تنها اعتقاد کافی نیست، بلکه باید انسان از نظر اعتقاد مومن و از نظر عمل هم صالح باشد. تقوا یعنی عمل صالح، این آیه تلازم میان ایمان و تقوی را از یک طرف و برخورداری از برکات الهی را از طرف دیگر تبیین می نماید. مردم صالح و با ایمان وقتی از برکات الهی متنعّم شدند، در برابر آنها خاضع اند و قهراً آن را به جا مصرف می نمایند و شاکر خواهند بود، و سر این ارتباط این است که انسان و اعمالی که از انسان سر می زند، جدای از نظام آفرینش نیست، چرا که انسان یک موجود جدای از نظام خلقت نمی باشد، تا چنین توهم شود که ایمان و تقوای او در حوادث روز نقشی ندارد. انسان موجودی است از موجودات همین عالم و همه اعمال و عقائد و رفتار و کردار او در جهان نقش دارد، و حوادث مهم جهان هم در کیفیت تصمیم گیری انسان بی نقش نمی باشد، پس انسان موجودی جدا و گسیخته از عالم نیست تا توهم گردد که صلاح او چگونه باعث برکات می شود یا چگونه دعا و نماز استسقاء سبب بارش و نزول باران خواهد شد، و چگونه دعا نظام را عوض می کند؟ انسان واقعیتی است در کنار دیگر واقعیت ها، و آن خدائی که جهان و انسان را آفرید یک موجود گسیخته و بریده از عالم نیافریده است تا حسنات و سیئات او تاثیری در نظام آفرینش نداشته باشد. بوعلی سینا رساله ای دارد برای اثبات این که بین اعمال امت و حوادث روز فاصله ای نیست و در الهیات شفا این سخن بلند را دارد که مبادا چنین پندارید که یک نماز و یا دعای شما در ریزش باران نقشی ندارد. آنها که فیلسوف نما هستند هنرشان این است که عقاید مرم را انکار کنند، اکثر چیزهائی که تودۀ مسلمین به آنها اعتقاد دارند برای من قابل برهان است، قربانی ها، صدقات، صله های رحم، دعاها و امثال ذلک، در کل نظام تاثیر دارد، انسان با همه خاطرات و اعمالی که از او نشات می گیرد مهره های همین جهان است، لذا در قرآن کریم در سوره اسراء آیه 8 و در سوره انفال آیه 19 آمده است «وَ اِنْ عُدْتُمْ عُدنا وَاُنْ تَعُودوا نَعُدْ» ـ اگر شما بر گردید و عوض شوید لطف ما هم بر می گردد، چنین نیست که هر کاری انجام دهید، حوادث عالم همان طور ادامه یابد. البته مساله کیفر و عقاب قیامت حساب جداگانه ای دارد، و گاهی هم انسان را گرفتار تکاثر نموده و به او مال و اولاد می دهد تا بوسیله استدراج، عصیان و طغیانش افزون گردیده و سرگرم گردد، تا سرانجام در قیامت بر او سخت گرفته شود. ادامه دارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 404 |