
تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,408 |
تعداد مقالات | 34,617 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,341,331 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,871,549 |
قدرت نا متناهی | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1368، شماره 94، مهر 1368 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 04 اسفند 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
هدایت در قرآن تفسیر سوره رعد قسمت بیست و چهارم قدرت نا متناهی آیت الله جوادی آملی « ان الله لا یغیّر ما بقوم حتی یغیّروا و اذا اراد الله بقوم سوءا فلا مرد له و لهم من دونه من وال». ( سوره رعد ـ آیه 11 ) در بحث گذشته، مقداری از تفسیر این آیه گذشت و هم اکنون آن را ادامه می دهیم : پس از اینکه فرمود : هرگز نعمت ها را خدای سبحان تغییر نمی دهد مگر اینکه متنعمین در اثر سوء اختیار، نعمت ها را بی جا مصرف کنند، آنگاه ممکن است خداوند آن متنعّم مترف و مسرف را مورد انتقام قرار بدهد. آنگاه فرمود : اگر خدا خواست کاری انجام بدهد، هیچ عاملی جلوی آن کار را نمی گیرد و اگر سوئی و عذابی برای یک فرد یا امّتی مقرّر فرمود، هرگز امکان ندارد آن عذاب یا آن امر سوء از آن امّت یا از آن فرد برطرف شود ؛ نه خود آن فرد توان مقاومت دارد نه در تحت تدبیر دیگری ولیّ او باشد و از روی ولایت بتواند از وی حمایت کند ؛ نه مشترک بین او و خارج است که یک مقدار خودش مقاومت کند و یک مقدار از بیرون کمک بگیرد با نام « نصرت ». پس هم نصرت منتفی است و هم ولایت و هم وقایت. نه کسی حافظ او است که آسیب به او نرسد و نه کسی ولی او است که تمام تأثیر از آن آن ولی باشد و از او حمایت کند و نه او دیگری با کمک همدیگر می توانند در برابر اراده̾ خداوند سبحان ایستادگی کنند. پس فرق ولی و نصیر آن است که در ولایت، تمام شئون مولّی علیه را ولیّ به عهده می گیرد مانند کودکی که ولیّ او، تمام کارهایش را به عهده می گیرد. امّا در نصرت، کارها منقسم می شود به دو بخش که یک بخش را خود شخص به عهده می گیرد و تتمیم کارها را شخصی دیگر به عهده می گیرد. بنابراین، برای نجات از عذاب الهی، نه ولی ای به داد انسان می رسد و نه نصیری و از هیچ کدام کاری ساخته نیست. و غیر از خداوند هیچ ولی ای نیست که والی انسان باشد و او را در تحت تدبیر خود اداره کند. انسان در توحید ربوبی نیاز دارد به اینکه تمام شئونی که در جهان می گذرد چه آن اموری که به فاعل بر می گردد و چه آن چه که به قابل بر می گردد، مورد مطالعه کلی و بررسی دقیق قرار بدهد. قرآن کریم سراسر موجودات را قابل خوبی می داند که هرگز تمرّد ندارند و خدای سبحان را نیز فاعل مقتدر می داند که هرگز عجز و ناتوانی در حرم کبریائیش راه ندارد. و اگر اراده بکند نه آن شخصی که مورد بی مهری خدا قرار گرفت می تواند مقاومت کند و نه تحت ولایت دیگری توان مقاومت را دارد و نه تلفیقی از خود و دیگری است که به نام نصرت و معاونت آمده است. و همچنین قرآن تهدیدهای مهم را ذکر می کند و نمونه هایی را به ما ارائه می دهد از اقوامی که می خواستند تمرّد و عصیان کنند و خداوند آن ها را سرکوب کرد. در سلسله آیاتی می فرماید : اگر خداوند اراده بکند، چیزی جلوی اراده̾ خدا را نمی گیرد. در بعضی از آیات می فرماید که ما آنجا اراده کردیم که فلان شخص را سرکوب کنیم و چنین کردیم یا اینکه آنها خواستند با پیغمبر ما به ستیز برخیزند، ما منکوبشان کردیم، که از یک جریان گذشته و واقع شده نقل و حکایت می کند. قابلیت قابل اما امر اوّل که سراسر جهان، مطیع خوبی هستند و از نظر اطاعت، نقصی در آنها نیست مانند آیاتی است که می فرماید : « و لله جنود السموات و الأرض »[1] ـ و برای خدا است لشکریان آسمان ها و زمین. « و ما یعلم جنود ربک الا هو » [2] ـو نمی داند لشکریان پروردگارت مگر خودش. « فقال لها و للأرض ائتیا طوعا او کرها قالتا اتینا طائعین » [3] ـ خداوند به آسمان ها و زمین فرمان داد که خواه، نا خواه مطیع باشید ؛ همه عرض کردند : ما خواهان اطاعت تو هستیم و ما با دیگر موجودات، همگی در برابر فرمانت گردن نهاده ایم و با طوع و رغبت نه با اکراه و نفرت، مطیع و فرمانبردار تو ئیم. « و له اسلم من فی اسلموات و الأرض » [4] ـ و هر چه در آسمان ها و زمین است، در برابر خداوند منقاد و مطیع اند. اسلام به معنای تسلیم و اطاعت محض است که در اینجا اسلام تکوینی و انقیاد تکوینی است. پس آنچه مربوط به قابل است، هیچ عصیانی نیست و هیچ عصیانگری وجود ندارد که نافرمانی کند و تمرّدی را روا بدارد. فاعلیّت فاعل در قرآن اما آنچه به فاعلیت فاعل بر می گردد، می بینیم قرآن کریم خدا را به عنوان « قدیر» محض معرفی می کند. « و الله علی کل شیء قدیر » [5] ـ همانا خداوند بر هر چیز قادر است. و گاهی به صورت صفت سلبی بیان می کند که هیچ چیز خدا را نا توان نساخته است، زیرا او فاعل تام الفاعلیّه است و قابل هم مطیع محض است. و نتیجه انضمام فاعل مقتدر و قابل مطیع این است که فرمود : « انّما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون » [6] ـ اراده̾ خدای سبحان همان و تحقیق آن شیء در خارج، همان، پس بین ایجاد خدای سبحان با وجود آن شیء، فاصله ای نیست و این « فاء » برای تفهیم فیض بر فیاض و وجود بر ایجاد است نه اینکه فاصله ای در بین باشد. بنابراین،اگر خداوند چیزی را اراده کند، اراده خدا همان ایجاد خدا و فیض خدا است و آن فعل و ایجاد همان و تحقیق آن شیء در خارج، همان. این هم نتیجه فاعل تام و قابل تام. و اگر کسی بخواهد در برابر اراده̾ خدای سبحان مقاومت کند، خواه بالاستقلال و خواه بالمشارکه، خواه خودش مستقل باشد و خواه در تحت تدبیر دیگری باشد، قرآن کریم همه̾ این موارد را نفی کرده است. می فرماید : « ما لکم من دون الله من ولیّ و لا نصیر »[7] ـ نه تنها خودشان قدرت مقاومت ندارند که در حال عذابند و نه عاملی در خارج وجود دارد که بتواند گره̾ آنها را بگشاید. نه ولی دارند و نه نصیر و نه واقی که آنها را نگه دارد. در همین سوره رعد نیز آمده است که « مالک من الله من ولی ولا واق » [8] پس اگر وقایت و نگهداری هست از آن خدا است که « یحفظونه من امر الله » [9] و اگر ولایتی هم هست، او است که « ولی کل شیء »است. ناتوانی موجودات در برابر اراده̾ خداوند یک سلسله آیات می فرماید که اگر خدای سبحان اراده کند همه̾ مردم را از بین ببرد، کسی نمی تواند جلوی او را بگیرد. این تهدیدی عمومی است. در آیات دیگری از حادثه̾ واقع شده و اتفاق افتاده خبر می دهد که مثلا او در برابر وحی ایستاد و ما سرکوبش کردیم. این خبر از یک حادثه و واقعه می دهد که جریان افتاده نه اینکه از نظام خبر بدهد. و اما آیاتی که خبر می دهد از ناتوانی و عجز کلی دیگران در برابر اراده̾ خداوندی : « انّ الله له ملک السموات و الأرض، یحیی و یمیت و مالکم من دون الله من ولیّ ولا نصیر » [10] ـ اگر نفوذ و ملکی در آسمان و زمین است، از آن خداست و اگر صاحب نفوذی هم در جهان هستی وجود دارد، خدای سبحان است. احیاء و امات هم فعل و هم فیض او است که شما نه ولی ای دارید که بلا استقلال شئون شما را تدبیر کند و نه نصیری که با کمک شما، مشکلتان را حل کند. در سوره انعام می فرماید : « و ان یمسسک الله بضرّ فلا کاشف له الّا هوو ان یمسسک بخیر فهو علی کل شیء قدیر، و هو القاهر فوق عباده و هو الحکیم الخبیر » [11] اگر خداوند بخواهد به شما آسیبی برساند، هیچ کس نیست ـ جز او ـ که بتواند مشکل شما را حل کند، و اگر خواست خیری به شما برساند، او بر همه چیز قادر و توانا است و احدی این قدرت را ندارد که جلوی فیض رسانی خدا را بگیرد، چون او بر همه چیز توانا و قاهر فوق بندگان خویش است و او است دانا و آگاه بر تمام امور. « أ أتخذ من دونه آلهةان یردن الرحمن بضرّ لا تغن عنّی شفاعتهم شیئا و لا ینقذون » [12] ـ آیا من تحت ولایت و ربوبیت غیر خدای سبحان به سر ببرم ؟ اگر او تصمیم سختی نسبت به من بگیرد، چه کاری از این خدایان ساختگی بر می آید و چه شفاعتی از این ها متوقّع است. در سوره فتح هم مشابه این دو مطلب هست که در خیر و شر، احدی نقش بازدارنده ندارد. می فرماید : « قل فمن یملک لکم من الله شیئا ان اراد بکم ضرّا او اراد بکم نفعا، بل کان الله بما تعملون خبیرا » [13] و این معنی که اگر خداوند بخواهد کاری را انجام بدهد از دیگری ساخته نیست در سوره احزاب هم آمده است : « قل من ذا الذی یعصمکم من الله ان اراد بکم سوء أ او اراد بکم رحمة » [14] ـ اگر خدای سبحان خواست که به شما ضرری برساند، کی می تواند جلوی او را بگیرد و اگر خواست خیری را عاید شما بکند، کی می تواند جلوی آن ریزش خیر را بگیرد. و این اطلاق ها هر سه را نفی می کند : 1- ولی مستقل بیرون 2- قدرت مستقل درون 3- تلفیقی از درون و بیرون به عنوان نصرت و معاونت. گاهی بالاطلاق و گاهی بالتصریح و التقیید می گوید : نه ولایت است، نه نصرت است و نه وقایت. نه شما بالاستقلال می توانید، نه تحت ولایت دیگری هستید و نه تلفیقی از شما و غیر شما نقشی در این بین دارد. گاهی می فرماید : کاری از غیر خدا ساخته نیست. دیگران به هر قدرتی تکیه کنند مانند تار عنکبوت است که به زودی از هم می پاشد. و ویران می گردد : « مثل الذین اتّخذوا من دون الله اولیاء کمثل العنکبوت اتخذت بیتا و ان اوهن البیوت لبیت العنکبوت... » [15] ـ اولیای غیر الهی مانند تار عنکبوت اند و همانا خانه ای سست تر و بی قدرت تر از خانه عنکبوت نیست. گاهی هم می فرماید هیچ ولایتی و هیچ قدرت و نصرتی نیست و هیچگونه وقایتی وجود ندارد. در سوره مائده در همین زمینه می فرماید : « قل فمن یملک من الله شیئا ان اراد أن یهلک المسیح بن مریم و امّه و من فی الأرض جمیعا ـ »[16] ـ اگر خدای سبحان خواست عیسای مسیح و مادرش و همه̾ مردم زمین را هلاک کند، چه کسی جلوی او را می گیرد ؟! اگر فاعل در فاعلیتش، نهایت اقتدار را دارد و سراسر جهان، سپاهیان ستاد حق اند ـ که اگر خداوند خواست، انسان را توسط دست و پا و اعضای خودش می گیرد ـ پس کجا می تواند کسی جلوی این اراده̾ حق را بگیرد ؟ شما که قائل به ربوبیت مسیح «ع» شدید، چه کاری از مسیح ساخته است ؟ او فرزند زنی است ماننند دیگر زن ها از نظر بشر بودن و او هم مانند دیگر افراد نیازها و احتیاجاتی دارد همانگونه که ممکنات دیگر چنین اند، لذا کاری از او و امثال او ساخته نیست. پس کافرانی که او را خدای خود می خوانند، سخت در ضلالت و گمراهی اند. چرا حدی نمی تواند در برابر خدای سبحان مقاومت کند ؟ زیرا خداوند مالک سموات و زمین و ملک آنها است واگر اراده کند، اراده اش نافذ است « و لله ملک السموات و الأرض، یخلق ما یشاء» [17] و هم او است که بر همه چیز قدرت دارد « و الله علی کل شیء قدیر » [18]. بنابراین، حال که مُلک و مِلک آسمان ها و زمین از آن خدا است، و او بر همه چیز مقتدر است، اراده اش نافذ و تخلف ناپذیر است. نمونه هایی از قرآن در سوره اسراء، آیه 103 در جریان فرعون می فرماید : « فاراد أن یستفزّهم من الأرض فأغرقناه و من معه جمیعا » ـ همان کسی که تا دیروز می گفت من خدای مردم هستم و این مصر است که ملک من است و این رودهای روان است که از زیر پایم ردّ می شوند، امروز نیز اراده کرده است که حضرت موسی و مؤمنین را از زمین دور سازد و تبعیدشان کند، و چون چنین قصد سوئی د رسر دارد، ما او را و تمام همراهانش را در دریا غرق می کنیم. در جریان حضرت ابراهیم علیه السلام می فرماید که : « وقتی حضرت ابراهیم به آنان اعتراض کرد گفتند : « حرّ قوه و انصروا آلهتکم ان کنتم فاعلین. قلنا یا نارکونی بردا و سلاما علی ابراهیم. و ارادو به کیدا فجعلنا هم الاخسرین » [19] ـ او را بسوزانید و خدایان خود را یاری دهید، اگر می خواهید کاری از پیش ببرید. ما به آتشی دستور دادیم که سرد شو و سلام شو بر ابراهیم. و آنان توطئه ای درباره او داشتند ولی ما آنان را از همه̾ افراد زیان دیده تر قرار دادیم. در جای دیگری نیز همین معنی چنین آمده است :« قالوا ابنوا له بنیانا فألقوه فی الجحیم فارادوا به کیدا فجعلنا هم الاسفلین » [20] ـ و گفتند که ساختمانی بسازید و او را در آتش سوزان بیندازید و همانا آنان نقشه ای داشتند درباره̾ او ولی ما نقشه شان را خنثی کردیم و آنان را به زیر افکندیم و منکوبشان ساختیم. پس هم آن اصول قرآنی را به عنوان سنت لا یتغیر، تبیین می کند و هم جریان های واقع شده را به عنوان نمونه ذکر می نماید.
از وحدت به کثرت « هو الذی یریکم البرق خوفا و طمعا و ینشیء السّحاب الثّقال ». ( رعد ـ آیه 12 ) او خدائی است که برق را، چه هولناک و چه با امید، به شما نشان می دهد و ابرهای سنگین را می آفریند. خدای سبحان که ربّ و پروردگار انسان است، ربّ جهان هم هست. همان طوری که به همه̾ شئون انسانی عالم و آگاه است، به شئون جهان هم عالم و آگاه می باشد. و اصولا چون قرآن کریم، سراسر کتاب توحید است، لذا هیچ بحثی نیست که سخن از خدا نباشد لذا اینجا که بحث از جریان فضا و رعد و برق و باد و باران دارد، باز هم سخن از خدا است ولی از وحدت به کثرت. هیچ بحثی در قرآن نیست که سخن از خدا نباشد. و در هر صورت بحث های قرآنی خارج از چهار قسم نیست : قسم اول : من الوحدةالی الوحدة: مانند آیات آخر سوره̾ حشر که فقط سخن از خدا و اوصاف و اسماء خدا است. می فرماید : « هو الله الذی لا اله الا هو عالم الغیب و الشهادةهو الرحمن الرحیم. هو الله الذی لا اله الا هو الملک القدوس السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبّار المتکبّر سبحان الله عمّا یشرکون هو الله الخالق الباری المصور له الأسماء الحسنی، یسبّح له ما فی السموات و الأرض وهو العزیز الحکیم ». همان طور که ملاحظه می کنید، این آیات اختصاص دارد به اسماء حسنیو اوصاف حضرت حق، و این سخن از وحدت و وحدت است. قسمت دوم : من الوحدة الی الکثیرة: در اینجا سخن از وحدت به کثرت است مانند آیه دوم سوره رعد که قبلا تفسیر آن گذشت و در آن آیه می فرماید : « الله الذی رفع السموات بغیر عمد ترونها » و در آیه بعدش می فرماید : « و هو الذی مدّ الأرض فیها رواسی و انهارا... » او است که این کارها را کرده است. این از وحدت الی الکثرة است. قسم سوم : من الکثرة الی الوحدة : یعنی محتوای آیه این است که اگر در جهان تدبّر و تأمل کنید، می فهمید خدائی هست. نمونه اش نیز در همین سوره رعد بود که مورد بحث قرار گرفت : « و فی الأرض قطع متجاورات و جنّات من اعناب و زرع و نخیل صنوان و غیر صنوان یسقی بماء واحد و نفضّل بعضها علی بعض فی الأکل، انّ فی ذلک لآیات لقوم یعقلون » [21] در زمین شما می بینید که قطعات گوناگون مجاور هم قرار دارد، در کی قطعه از زمین که اجزائش کنار هم هست، درخت ها و میوه های گوناگون از یک خاک و یک آب و یک هوا و یک باران وجود دارد، که از کثرت ما را به وحدت می رساند یعنی اگر خوب در زمین بنگری و آن را مورد مطالعه قار دهی، می فهمی خدائی هست که تدبیر این ها را به عهده دارد. قسم چهارم : من الکثرة الی الکثرة بالوحدة : هنگامی که آیات درباره̾ احکام و دستورات اخلاقی و آداب معاشرت و از این قبیل مسائل است، سخن از کثرت به کثرت است ولی با دید و وحدت. پس هر جا که حکمی آمده است و بحث از رفتار و معامله و جنگ و صلح و آداب و اخلاق است، همه سخن از توحید و اطاعت حضرت حق است. پس هیچ یک از بحث های قرآنی خارج از این چهار قسم نمی باشد. آیه ای که اینک مورد بحث است، از وحدت به کثرت است نظیر همان آیه « و هو الذی مد الأرض... » که قبلا بحث شد اینجا هم می فرماید : او است خدائی که رعد و برق را به شما می نمایاند. این رعد و برقی که در فضا مشاهده می شود، روی تدبیر و حساب شده خلق شده است، هیچ هرج و مرج و بی نظمی در وجود نیست. عدّه ای از این برق می هراسند، چون مثلا در حال مسافرت در دریا و یا بیابان ها هستند و از آمدن سیل یا طغیان دریا وحشت دارند ولی بعضی ها به دید طمع به آن می نگرند که عبارت از کشاورزان و دامداران است، زیرا با دیدن برق و شنیدن صدای رعد، امید باران رحمت الهی دارند. و چنین است که پس از رعد و برق، ابرهای سنگین که حامل باران است توسط خدای بزرگ ایجاد و خلق می شود و زمین را زنده می کند و درختان و میوه ها را می رویاند. و همه̾ این ها دلیل بر وجود خدای سبحان است و غیر از او هیچ کس چنین توانائی را ندارد که رعد و برق را خلق و ابرهای سنگین را ایجاد و باران رحمت را برای بقای زندگی در جهان ببارد. و الحمدلله رب العالمین. ادامه دارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 115 |