تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,747 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,962 |
یادداشت ها و خاطراتی از : زندگی امام خمینی ( قدس سره ) | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1368، شماره 94، مهر 1368 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
قسمت دوم یادداشت ها و خاطراتی از : زندگی امام خمینی ( قدس سره ) رعایت حق الناس حضرت امام در طول مدتی که در نجف اشرف اقامت داشتند، سالی چند بار به مناسبت زیارت های مخصوصه امام حسین علیه السلام به کربلا مشرف می شدند و در منزل محقری که یکی از اهالی کویت در اختیار آن حضرت قرار داده بود، سکونت می گزیدند. در کربلا، مغرب ها بیشتر در حسینیه مرحوم آیت الله بروجردی و ظهر ها در همان منزل نماز جماعت به امامت حضرت امام اقامه می شد. نماز جماعت منزل اکثرا با شرکت جمع معدودی از دوستان در اطاق بیرونی و گاهی که جمعیت بیشتر می شد در حیاط منزل برگزار می گردید. مساحت حیاط حدود 7×7 متر بود اما فرش به اندازه کافی نبود و افراد عباهایشان را تا می کردند و به عنوان سجاده و زیر انداز روی آن به نماز می ایستادند. وقتی حضرت امام از اطاق اندرونی از نقطه ای پشت به قبله برای اقامه نماز وارد حیاط می شدند باید برای رسیدن به جلوی جمعیت از میان صفوف جماعت عبور کنند، تمام افراد حاضر بی گمان افتخار می کردند که عبایشان به قدم مبارک حضرت امام متبرک شود و علی القاعده معظم له نیز به این نکته واقف بودند ؛ با این حال هنگام عبور، چه از پشت صفوف که کفش ها بود و چه در مسیر که عباها پهن بود، حضرت امام با حرکت زیگزالی و برداشتن گام های کوتاه و بلند با دقت سعی می کردند که به هیچ وجه پایشان را نه روی کفش ها بگذارند و نه روی عباهای دیگران و بدین گونه عملا رعایت دقیق حق الناس را به مقلدین و پیروان خود می آموختند. طبیعت سگ درنده چهار نفر از وعاظ سرشناس اصفهان به عتبات مشرف شده بودند. در کربلا به آن ها برخورد کردم. از ترس ساواک در بازگشت به ایران نمی خواستند امام را در ملأ عام ملاقات کنند. از حقیر خواستند کهیک ملاقات خصوصی را با امام در منزل ترتیب بدهم. توسط مرحوم شهید حاج آقا مصطفی وقت ملاقات گرفتم و آقایان را در موعد مقرر در اندرونی به محضر امام بردم. آنها را معرفی کردم. حضرت امام برای آنها سخنانی به این مضمون بیان کردند : « طبیعت اینها ـ شاه و ایادی او ـ مثل سگ درنده است. اگر در مقابل سگ درنده بایستید و دست به روی آن بلند کنید جا می خورد و اگر تهاجم کردید پا به فرار می گذارد ولی اگر از مقابل آن جا خالی کردید، ترسیدید و خودتان را باختید و حالت عقب نشینی به خود گرفتید، به طرف شما هجوم می آورد و تا پای شما را نگیرد و شما را از پا در نیاورد رهایتان نمی کند. اینها اول از شما می خواهند که مطالب کذا را نگوئید اگر تسلیم شدید. می خواهند که درباره فلان مسأله هم حرفی نزنید. اگر عمل کردید به شما می گویند به فلان کس دعا کنید و بعد تأیید لوایح کذا را از شما می خواهند و عاقبت هم از شما می خواهند که در خدمت ساواک قرار گیرید و برای آنها گزارش هم بدهید. بالاخره ما باید یک جائی جلوی آنها بایستیم و چه بهتر که این کار را در همان قدم اول بکنیم که در این صورت آنها وادار به عقب نشینی خواهند شد و حتما موفق خواهید بود. » تداعی خطبه شقشقیه حضرت امام رسمشان بر این بود که روز آخر درس قبل از تعطیلات ماه مبارک رمضان و محرم را به اندرز و تذکرات اخلاقی و عرفانی اختصاص می دادند. در یکی از این روزها که به مناسبت فرا رسیدن ماه مبارک در نجف اشرف معظم له در زمینه مذکور داد سخن می دادند و به تعبیر یکی از دوستان که جلسات متعددی از درس های اخلاق آن حضرت را در قم نیز درک کرده بود،این جلسه یکی از بهترین و تکان دهنده ترین درس های بی نظیر امام بود. سخنان امام در این روز چنان همه را منقلب کرده بود که صدای گریه فضای مسجد شیخ انصاری را پر کرده بود. طلاب تحت تأثیر سخنان روح بخش حضرتش که از جان بر می خاست و بر دل می نشست، از خود رسته و در فضای لایتناهی عالم بالا به پرواز در آمده بودند و این آهنگ دل ربای کلمات او بود که جان های همه را تسخیر کرده و از کالبدهای خاکی رهانده و به عشق معبود رسانده بود. سخن به اوج خود رسیده بود و این مضمون را داشت که : تا جوان هستید خود را اصلاح کنید که در پیری... که ناگهان صدای ناهنجار از گوشه̾ مجلس چون پتکی بر سر همه کوبیده شد. رشته افکار را گسست و آرامش جمع سالکان را بر هم زد. شیخی که در عین صفا و فضل نسبی به بذله گوئی و حرکات ناهنجار معروف بود و بر سرش کچلی بسیار بدریخت و براقی داشت در حالی که عمامه اش را از سر برداشته بود، محکم با کف دست به سر خود کوبید که صدای آن در فضای شبستان پیچید و گفت : من این سر کچل را چگونه اصلاح کنم ؟ مسلم او غرض و مرضی نداشت و خصلت شوخ طبعی تؤام با وقت نشناسی ابلهانه او را به این کار واداشته بود ولی به هر حال این حرکت بی جا اثر وضعی خود را بر جای گذاشت و امام بدون آنکه عکس العمل خاصی نسبت به ایشان نشان دهد به یک بار ادامه مطلب را رها و آهنگ صدایشان را کوتاه و با چند جمله دعا درس را به پایان رساندند. در آن لحظه در ذهن بسیاری از افراد ماجرای خطبه شقشقیه و حرکت ناهنجار اعرابی که موجب قطع سخنان حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام گردید تداعی کرد. همه به شدت متأثر و ناراحت شدند و اگر نبود که از معراج یک درس ملکوتی بازگشته بودند و همچنان در شرایط معنوی والایی به سر می بردند، شاید شیخ بیچاره به خاطر حرمانی که موجب گردید جانش در امان نمی ماند. کی این کار را کرده ؟ کتابی تحت عنوان « البیعة الواجبة علی المسلمین » به وسیله مؤلف آن برای حضرت امام ارسال شده بود. مؤلف آن یک عرب ظاهرا اهل حجاز و سنی مذهب ناشناس بود که سعی کرده بود به گمان خود با استناد به روایات عامّه اثبات کند امام خمینی همان مهدی موعود است !! این کتاب همراه با توضیحی مختصر از محتوای آن به عرض حضرت امام رسید. حضرت امام سخت برآشفتند و به طور کم سابقه ای ناراحت شدند و با تندی و تلخی فرمودند : کی این کار را کرده است ؟ ! عجب !!... تأثر شدید یکی از آقایان در رابطه با موشک باران ها به مسجد سلیمان سفر کرده بود در بازگشت و هنگام تشرف به محضر امام ظاهرا از قول امام جمعه آنجا نقل کرد در جریان اصابت یک موشک عراقی به مسجد سلیمان که عده ای شهید و زخمی شده بودند. بعد از ساعات متمادی که هنوز با برداشتن آوار ها در جستجوی کشته ها و زخمی های احتمالی بودند در آخر کار، کودکی خردسال که به شکلی فوق العاده بعد از این مدت زنده مانده بود از زیر آوار خارج گردید. هنگامی که این کودک، خاک آلود و زخمی سر از توده خاک برآورد و چشمش را به روشنائی زندگی باز کرد و انبوه جمعیت کمک رسان را دید بدون مقدمه و قبل از هر سخنی با صدای رسا فریاد کشید : « جنگ جنگ تا پیروزی » « خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار ». حضرت امام که گزارش و داستان را به دقت گوش می کردند و نگاهشان به گوینده بود وقتی مطلب به جمله اخیر رسید ـ با آنکه صلابت چهره امام تأثرات درونیشان را در خود محو می کرد و معمولا حزن و تالمات خود را در سرا پرده سینه فراخشان مستور می داشتند ـ این بار گویی ماجرای این کودک معصوم و درنده خویی دشمن چنان طوفانی در امام ایجاد کرد که تأثری شدید را در چهره ملکوتی اش نمودار کرد. اشک در چشمانشان حلقه زد و نگاهشان را به پائین انداختند، چشم هایشا را به هم فشردند و... این افراد را نباید طرد کرد یکی از نمایندگان معروف و مورد توجه حضرت امام بعد از تشرف به محضرشان نامه ای را جهت حضرت امام نوشت و به این جانب داد و گفت : اجمال این نامه را به عرض معظم له رساندم و قرار شد مکتوب آن توسط شما تقدیم ایشان شود. موضوع نامه مربوط می شد به یکی وعاظ دانشمند و متدین که به جرم دو بار دعا کردن برای شاه ملعون محکوم به خلع لباس شده بود با توجه به این که او فرد معتقد و علاقمند به انقلاب و امام و مروج بود به این ترتیب درخواست رسیدگی و تجدید نظر شده بود. روز بعد مضمون نامه به عرض امام رسید فرمودند :« به آقای اردبیلی بگوئید : چنانچه ایشان از افرادی نبوده اند که در خدمت رژیم بودند و تحت فشارهائی که آن زمان وجود داشت دچار لغزش شده اند و از افراد خوب هستند نباید این گونه با آنها رفتار شود و نباید این طور باشد که به خاطر آن اشتباه ـ که الآن هم از آن ناراحت هستند ـ آنها را طرد کرد. » و اینجانب مطلب را به آیت الله موسوی اردبیلی ابلاغ کردم و انجام گردید. دعا برای رزمندگان مقداری پارچه که جملات « الله اکبر » « عاشقان کربلا » « راهیان قدس » و غیره روی آنها چاپ شده بود و قرار بود به منظور پیشانی بند برای رزمندگان به قرار گاه کربلا ارسال شود به خدمت حضرت امام بردند و در خواست کردم که تبرک فرمایند. حضرت امام دستشان را داخل پارچه ها فرو بردند و شروع کردند به خواندن دعایی و تا وقتی که از اطاق خارج شدم همچنان به خواندن آن دعا مشغول بودند. 26/10/62 من کیف نمی کنم ! یکی از آقایان بسیار محترم که از مسئولین اصلی دفتر امام مد ظله هستند از مدت ها قبل از نوروز سال 1362 مقدمات سفر به خارج را در تعطیلات نوروزی فراهم کرده بودند و در حالی که ویزا و بلیط هواپیما را برای خود و اعضای خانوادشان گرفته بودند، صبح روز اول فروردین به عرض امام رساند که با اجازه همراه با خانواده عازم سفر عمره هستیم... حضرت امام با کمی مکث و تأمل با لحنی خاص فرمودند : التماس دعا. بگونه ای که نوعی برخورد منفی و نا خرسندی از کیفیت چهره و آهنگ معظم له احساس می شد که در نتیجه ایشان عرض کرد : اگر اجازه نمی دهید منصرف می شویم. حضرت امام با اندکی درنگ و با ملاطفتی تؤام با تلخی که در صدا و سیمایشان محسوس بود فرمودند : « من به قول معروف خیلی کیف نمی کنم که شما زیاد مسافرت کنید ولی حالا... التماس دعا... ». از خدمت امام مرخص شدیم و ایشان بعد از ساعت ها تحیر و دو دلی شدید سرانجام تا عصر آن روز به انصراف از سفر فردا رسیدند. این جانب با توجه به اینکه حضرت نهی نفرموده بودند و فقط با تعبیر « کیف نمی کنم » نا خرسندی خودشان را مطرح کرده بودند و با توجه به اینکه ایشان با خانواده و بچه هایشان عازم سفر بودند و انصراف بچه ها بعد از آمادگی کامل سفر مشکل می نمود، تصور می کردند که فردا صبح به مجرد اینکه امام چشمشان به ایشان می افتد از نرفتن و انصراف ایشان از سفر ناراحت میشوند و به هر حال با شرائط پیش آمده حد اقل این سفر را بلا مانع و مستثنی تلقی می کنند ولی هنگامی که فردا صبح خدمت امام رسیدیم گوئی دیروز هیچ صحبتی در بین نبوده و هیچ گونه واکنشی در ازاء انصراف ایشان از سفر ابراز نکردند ! حال باید فکر کنیم که در مواردی که امام نهی صریح و مؤکد و مکرر می کنند و بازهم خلاف آن انجام می گیرد چگونه دل پاک امام را آزرده و مکدر و متألم می کند. کلمه « عید » را حذف کنید ! در اواسط فروردین 62 متنی از سوی دفتر به منظور پاسخ و تشکر از عموم کسانیکه به مناسبت نوروز و یوم الله 12 فروردین برای حضرت امام تلگراف و پیام تبریک فرستاده بودند، تهیه شده بود. متن مذبور جهت تسویب خدمت حضرت امام قرائت گردید که در متن کلمه « عید » نوروز آمده بود حضرت امام فرمودند : « عید را حذف کنید ». قابل ذکر است که امام به طور کلی هر روز ساعت 8 صبح در اتاق کارشان حضور دارند و در ضمن استماع خلاصه اخبار زنگ مخصوصی در کنارشان هست که با محاسبه حدود کمتر از یک دقیقه که ما با شنیدن حرکت می کنیم تا خدمتشان مشرف شویم خلاصه اخبار نیز تمام می شود رادیو را خاموش می کنند و ابتدا پزشک فشار خون معظم له را می گیرند و با خروج پزشک ما مشغول کارمان می شویم. روز 29 اسفند 61 فرمودند : من فردا صبح ساعت 9 الی 9 و ربع می آیم. که به هر دلیل فردا که استثناءً تأخیر داشتند باز هم روی نظم و حساب پیش بینی شده بود و مقید هستند که خبر دهند تا در یک مورد استثنائی هم بی نظمی و بدقولی به وجود نیاید. به هر حال ما روز نوروز یعنی فردای آن روز را ساعت 9 و چند دقیقه به اتاق حضرت امام وارد شدیم. امام هنوز نیامده بودند، وقتی طبق قرار روز قبل هنوز ساعت 9 و ربع نشده بود تشریف آوردند با نشاط تر از روزهای گذشته و در حال تبسم و با قبای نو وارد شدند و به افراد حاضر که مجموعا با دکتر ها پنج نفر بودیم چند بار مبارک باشد گفتند و سپس خودشان سراغ سکه های یک ریالی را گرفتند و کف دست قرار دادند و افراد حاضر بعد از دست بوسی هر کدام چند عدد برداشتند. و مشابه این برنامه در نوروز سال های دیگر نیز تکرار شده است. من مایل نیستم... برای انتخابات مجلس خبرگان دوم دو نفر از اعضای معروف دفتر از سوی بعضی از جناح ها برای کاندیداتوری از مشهد مطرح شده بودند. یکی از آن دو نفر این مطلب را به عرض امام رساند، فرمودند : « من مایل نیستم شما که منسوب به من هستید در این کار شرکت کنید. اگر رأی بیاورید ممکن است بگویند تحمیل بوده و مضافا این که این کار توهین به علمای مشهد است ». لازم به ذکر است که این دو نفر هیچ کدام اهل خراسان نبودند. من نمی توانم ! در پائیز سال 1364 پوست ساق پای حضرت امام دچار خشکی و خارش شده بود یکی از پزشکان متخصص پوست به نام دکتر نجفیان به خدمت رسید. بعد از معاینه و توصیه دارو گفت : روزی یک یا دو بار هم پایتان را در شیر قرار دهید. با آن که حضرت امام در برخورد با پزشکان و دستور العمل های آنان بسیار با ملاطفت و انعطاف پذیر هستند ولی در این مورد همین که مسأله گذاشتن پا را در شیر شنیدند به شدت برآشفتند و با لحنی تند و خشن و شتابزده فرمودند : « من این کار را نمی توانم بکنم !». 21/7/64 چرا بسم الله ندارد ؟ صبح یکشنبه 11/12/64 مجموعه گزارش ها و بولتن ها خدمت حضرت امام تقدیم شد. حضرت امام طبق معمول در حالی که ما مشغول کارمان بودیم به مرور و بررسی و مطالعه آنها پرداختند. در این ضمن در حالی که یک بولتن مربوط به یکی از ارگان های تبلیغی را در دست داشتند فرمودند : « بگوئید چیزی که از... است چرا بسم الله ندارد ؟ ! ». و این نمونه ای از تیز بینی و دقت همه جانبه حضرت امام است که ظریف ترین نکات را نیز مد نظر داشته و به رعایت آداب اسلامی تا این اندازه تأکید دارند. به توضیح المسائل مراجعه کنید ! همراه حضرت امام بعد از درس از مسجد شیخ انصاری در نجف اشرف به طرف منزل معظم له می رفتیم، یک مسأله شرعی در ذهنم بود. خواستم از فرصت استفاده کنم و مسأله را سؤال کردم حضرت امام فرمودند : « به توضیح المسائل مراجعه کنید ». از این برخورد حضرت امام جا خوردم و عقب زدم ولی با مقداری تامل متوجه شدم که معظم له ضمن راهنمائی در مورد مسأله،درس بزرگتری را به من آموخته اند. یک طلبه و اصولا هر کسیکه توان مطالعه و تحقیق متناسب را دارد باید تا این اندازه به خود زحمت بدهد و به منابع معتبر مربوطه مراجعه نماید تا ضمن رسیدن به پاسخ و مطلب، به راه و روش تحقیق و مطالعه و کشف و دریافت مطالب و بالاخره روی پای خود ایستادن و حرکت در این راه آشنا بود و در عین حال در این راستا اگر به اشکال و مشکلی برخورد کرد به بالاتر از خود متوسل شود نه آن که از همان اول راحت طلبانه مسأله ای که می توان از توضیح المسائل و اگر نشد از تحریر وعروه و اگر باز هم به نتیجه نرسید از هیئت استفتاء پاسخ گرفت بدون طی مراحل وحفظ مراتب،به سیم آخر بزند. از دفتر استفتاء سؤال شود این روش را در موارد گوناگون دیگر و در سال های اقامت در جماران نیز به طور مکرر شاهد بودیم، از جمله به عنوان نمونه از قول آقای سید کمال موسوی شیرازی سؤال شد که اگر کسی قضای روزه به عهده دارد و وقت موسّع است می تواند روزه استیجاری بگیرد ؟ فرمودند، رساله را ببینید. از قول سید کمال به عرض رسید که در رساله نیست حضرت فرمودند : « از دفتر استفتاء سؤال شود !»، و نمونه های بسیار دیگر از این قبیل که به ما آموخته اند باید سلسله مراتب و نظم در کار حفظ شود و بدین ترتیب عموما این نکته رعایت می شود تا آن که اگر دفتر استفتاء درحل مسأله ای به بن بست برسند و با قید این که دفتر استفتاء هم نتوانسته اند جواب بدهند یا از قول یکی از اعضا دفتر مسأله سؤال می شود و امام در این صورت مسأله را جواب می دهند. حضرت امام در حفظ نظم طولی و رعایت سلسله مراتب در سایر امور و به ویژه در زمینه مسائل اداری مقید بودند. جز در مواردی خاص که اطلاع پیدا می کردند که دائره یا مسئولی وظیفه محوله̾ خود را انجام نداده است یا مرتکب خلافی شده که بر حسب مورد برخورد متناسب می کردند و حتی در مواردی، خود مستقیما دخالت می نمودند مانند آنچه اخیرا در مورد برخی از مسائل قضائی انجام دادند. ولی عموما به عنوان اصل اولی وقتی تشکیلات یامسئولیتی را مورد اعتماد و امین می دانستند اگر کاریخارج از دائره نظم و رعایت سلسله مراتب، به معظم له مراجعه می شد، صریحا می فرمودند : این کار که مربوط به من نیست چرا به اینجا فرستاده اند و گاهی هم سکوت می کردند و گاهی نیز می فرمودند به آقای فلان ـ مسئول مربوطه ارجاع شود. در این زمینه چند مورد به عنوان مثال یادآوری می شود : سکوت به عنوان پاسخ در مورد یکی از شهر های معروف مطرح بود که قرار است فلان کس فرماندار آن شهر شود یکی از چهره های سرشناس آن شهر که با حضرت امام علاقه و ارتباط دیرینه دارد پیغام موکد و درخواست مصرّانه داشت که به دلیل فلان نقص ـ که البته نقص نبود ـ از انتصاب آن شخص به فرمانداری شهر ممانعت فرمایند که مطلب با همان تأکید سخنی در این رابطه نشنیده اند، هیچ گونه واکنشی نشان ندادند و با سکوت محض پاسخ مورد نظرشان را اداء نمودند ! چرا اینجا فرستاده اند ؟! یکی از مسئولین عقیدتی سیاسی در یکی از نهادها نامه ای فرستاده بود در مورد تأسیس یک صندوق قرض الحسنه و ضمن بر شمردن مزایای آن از حضرت امام درخواست کمک کرده بود حضرت امام فرمودند : « چرا اینجا فرستاده اند ؟! این مربوط به دولت است ». به من چه ربطی دارد ؟ یکی از رهبران یکی از گروه های سیاسی طی تلگرافی از حضرت امام درخواست آزادی چند نفر از همفکرانش را کرده بود که به دلیلی دستگیر شده بودند. متن آن به عرض رسید فرمودند : « به من چه ربطی دارد ؟ مگر من آنها را دستگیر کرده ام ؟ ». ادامه دارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 81 |