تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,049 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,994 |
گفته ها و نوشته ها | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1368، شماره 94، مهر 1368 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
گفته ها و نوشته ها جوینده اسرار وقت آن است که جوینده̾ اسرار شویم بگذاریم تن کارو دل کار شویم جای آن دارد اگر صد دل و صد جان بدهیم قابل مرحمت یک نظر یار شویم « فیض کاشانی »
رایت مهدی به فلک زن دلیر ای بسرا پرده̾ یثرب بخواب خیز که شد مشرق و مغرب خراب تو به ده از سرکشی ایّام را باز خر از ناخوشی اسلام را مهد مسیح از فلک آور به زیر رایت مهدی به فلک زن دلیر صومعه را قاعده̾ تازه نه رخت خرابات به دروازه نه خرقه̾ تزویر به صد پاره کن جان مزوّر زتن آواره کن شعله فکن خرمن ابلیس را مهره شکن سبحه̾ تلبیس را گنج تو در خاک نهان دیر ماند نور تو غایب زجان دیر ماند بر فراقت چو جهان سوز شد مشعل یارانت شب افروز شد کاش فتد زاوج عروجت رجوع باز کند نور جمالت طلوع دیده̾ عالم به تو روشن شود گلخن گیتی زتو گلشن شود « جامی »
سه کریم ! روزی کریم خان زند در باغی که برای او می ساختند، بر سر سنگی نشست و قلیانی خواسته می کشید و کارکنان آن جا را می نگریست ناگاه یکی از گل کشان را دید سر به سوی آسمان کرده چیزی در زیر لب گفت و سر را به زیر انداخته، به کار خویش پرداخت. وکیل وی را نزدیک خواند و از او پرسید : رو که به سوی آسمان کردی چه گفتی ؟ گفت : با خدا در گتفگو بودم و می گفتم : خدایا ! تو یک کریمی که هر چه هستاز تو است، این نیز یک کریم است که قلیانی که در آن دانه های گران بها است در دست گرفته می کشد، من هم نامم کریم است که از بامداد تا کنون آرزوی قلیان گلی دارم که دسترس به آن ندارم ! کریم خان همان قلیان رابه وی بخشید و به او گفت : بهای این سی هزار تومان است مبادا تو را فریب داده به بهای اندک از تو بربایند. پس از چندی یکی از بزرگان شیراز، قلیان را به همان بهائی که گفته شده بود از ناوکش خریده و مرد خاک کش از توان گران روزگار شد.
نهی ها و دستور های پیامبر اکرم «ص» براء عازب گوید : پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله از هفت چیز نهی فرموده و به هفت چیز دستور فرموده است : ما را نهی فرموده که انگشتر طلا به دست نکنیم و از ظرف های طلا و نقره آب ننوشیم و فرموده : هرکس در دنیا در ظرف طلا و نقره آب بیاشامد، از ظرف های طلا و نقره عالم آخرت نخواهد نوشید و ما را نهی فرمود که بر زین ابریشمین سوار نشویم و جامه های پرنیان و دیبا و اطلس نپوشیم. و همانا پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله ما را دستور فرمود که جنازه ها را تشییع نمائیم و بر بالین بیماران حاضر گردیم و عطسه کننده را دعا نمائیم و ستمدیدگان و مظلومان را یاری کنیم و سلام را آشکار سازیم و دعوت دعوت کنندگان را بپذیریم و در سوگند هایمان راستگو باشیم.
جوانه گندم هم وزن طلا است جوانه گندم یاگندم جوانه زده غذای معجزه بخش و آن قدر گران بها است که هم وزن طلا است. سرچشمه شگفت انگیزی از آهن و ویتامین ها ( ب یک و ای ) می باشد. نیم فنجان از جوانه گندم دارای سه برابر و نیم جیره ویتامین « ب» است. قرن ها است انسان به غلات کامل و جوانه̾ آنها عادت کرده است ولی طریقه های جدید در صنایع غذائی مدرن باعث شده غذا ها تصفیه و از بسیاری مواد لازم طبیعی خالی شود ؛ در نتیجه این محصولات غذائی را وقتی ما می بینیم بسیاری از آن ها به طور غم انگیزی تغییر ظاهر داده و بعضی دیگر را مشکل است بشناسیم زیرا به کلی تغییر قیافه داده اند. شما می توانید به آسانی خودتان جوانه گندم تهیه کنید و جوانه گندمی که خودتان تهیه می کنید کاملاً ساده و طبیعی است و سرشار از ویتامین ها و املاح معدنی است،برای تهیه جوانه گندم باید یک قاشق سوپ خوری گندمی که در جای ییلاقی روئیده و مال امسال باشد در یک پیاله آب بریزید تا 24 ساعت بماند بعد گندم خیسیده را در دستمال تری بریزید و در پیاله دیگری بگذارید، بعد از دو روز گندم جوانه می زند که جوانه هایش دارای رنگ سفید و شیری است. هر روز صبح حتماً جوانه گندم یا گندم جوانه زده را بخورید و به کودکان خود نیز بدهید تا مقاومت بدن هایتان زیاد شود و از سرما خوردگی و انفلونزای پائیز در امان باشید.
آزادگی روزی خلیفه هزار درهم پول وسیله غلامی جهت اباذر فرستاد و گفت : اگر این مبلغ را به ابوذر قبولاندی، ترا آزاد خواهم کرد. غلام با هزار درهم پیش ابوذر رفت و گفت : این مبلغ را خلیفه برای تو فرستاده و گفته است : آن را قبول کن. ابوذر پرسید : آیا این مبلغ را برای همه مسلمین فرستاده است یا برای من ؟ غلام گفت : خیر !فقط برای تو، اباذر خشمگین شد و گفت : پول را ببر و بگو : من چنین پولی را نمیتوانم قبول کنم. غلام گفت : اگر قبول کنی، محض رضای خدا، من آزاد میشوم. ابوذر جواب داد : آری ! تو آزاد میشوی ولی من بنده میشوم. برو پول را ببر و به بندگی من راضی مباش ! مرد وار بر سر همّت نهیم سر طغاتیمور خان که از امرای ترک است، بر بعضی از بلاد ایران دست یافت و به خواجه یحیی کرمانی که فرمان روای کرمان بود، خبر داد که به اردوی او ملحق شود و اضهار داشت، دست از تمرد بکشد، خواجه یحیی جواب او را رد کرد. تیمور خان این قطعه را نوشت و برایش فرستاد : گردن بنه جفای زمان را و سر مکش کار بزرگ را نتوان داشت مختصر سیمرغ وار چون نتوان کرد قصد قاف چون صعوه خورد باش فرو گیر بال و پر خواجه یحیی این قطعه را در جواب او نوشت : گردن چرا نهیم جفای زمانه را ؟ راضی چرا شویم بهر کار مختصر ؟ دریا و کوه را بگذاریم و بگذاریم سیمرغ وار زیر پر آریم بحر و بر یا با مراد بر سر گردون نهیم پای یا مرد وار بر سر همّت نهیم سر
خر عیسی ! « برهمن » از اهالی اکبر آباد هند، منشی « دارا مشکوة » فرزند پادشاه هند بود، روزی شاهزاده به پدر گفت که « برهمن » اخیرا شعری سروده است، اگر اجازه دهید به حضور آمده بخواند ؟ چون به حضور شاه آمد، پادشاه به او گفت : شعری که پسرم از تو پسند کرده بخوان. برهمن این بیت بخواند : مرا دلیست بکفر آشنا که چندین بار به کعبه بردم و بازش « برهمن » آوردم پادشاه از این بیت شعر برآشفت و گفت : کی می تواند که جواب این کافر را بدهد ؟ « افضل خان » پیش آمد گفت : شیخ سعدی در چهار صد سال پیش، جوابش را گفته است که : خر عیسی گرش به مکه برند چون بیاید هنوز خر باشد سجده چوبها ! شخصی در خانه درویشی مهمان شد و درویش سقف خانه را از چوب های ضعیف پوشیده بود و بارگران داشت. هر لحظه از آن چوب ها، آوازی بیرون میآمد ! مهمان گفت : ای درویش، مرا از این خانه به جائی دیگر بر که می ترسم فرود آید. درویش گفت : مترس که این آواز، تسبیح و ذکر چوب ها است ! گفت : از آن میترسم که از بسیاری ذکر و تسبیح، چوب ها را وجدی و حالی به هم رسد که همه به یک باره در رقص و سماع آیند و به سجده بیفتند !
از سخنانش گوش باید گرفت روزی « حافظ غیاث » محدث که از مشاهیر علمای زمان بود بیمار شد. جامی به عیادتش آمد، حافظ بعضی مطالب مخالف اصطلاح گفت و جامی سکوت ورزید. چون از پیش حافظ رفت، حافظ به جمعی از فضلا که بعد از آن به عیادت او آمده بودند گفت : مولانا عبدالرحمن جامی امروز اینجا بود، چندان مسائل گفتم که گوش گرفت. این خبر به جامی رسید گفت : آری ! از آن سخنان که او گفت، گوش می بایست گرفت !
با وضو وارد اداره̾ پست شوید ! گویا اداره̾ پست نیّت کرده که هر تمبری را منتشر می کند مزیّن به آیه ای از قرآن باشد ! و چون بی وضو آیه قرآن را لمس نمی توان کردن لذا لازم است هر کس به اداره̾ پست می رود و تمبری را خریداری می کند، قبلا با وضو و طهارت باشد. ضمنا کارکنان پست نیز قبل از شروع کار باید وضو بگیرند تا دست بی وضو به آیه های قرآن نزنند ! از این پس هر کس نیز نامه ای به دوستی یا اداره ای می خواهد بنگارد، یادش نرود که وضو داشته باشد و گرنه نامه بی نامه !! اسم بی مسمّی « لطفی »، نام قاضی ای بود که بی نهایت جدّی و سختگیر بود و کمترین ارفاقی درباره̾ متهمین قائل نمی شد. روزی راهزنی را دستگیر کرده برای محاکمه او را پیش « لطفی» آوردند. از شانس بد اتفاقا نام خانوادگی ارهزن « ماجرا طلب »بود. لطفی در ضمن محاکمه به او گفت : اصلا تو ماجرا جو و ناراحت خلق شده ای و نامت حکایت از احوالت می کند. مرد راهزن در پاسخ گفت : قربان ! معمولا اسم اشخاص بر خلاف باطنشان تعیین می شود. مثلا نام شما لطفی است،در حالی که ذره ای لطف در سراسر وجود شما نیست ! گویا برای اولین بار به علت این لطیفه که از مرد راهزن شنید، در مجازات او تخفیفی قائل شد. محبوب شیطان از شیطان پرسیدند : کدام طایفه را بیشتر دوست می داری ؟ گفت : دلالان را چون من به دروغ گوئی آنان قانع بودم، آنها قسم دروغ هم بر آن افزودند ! هارون زاهد ! هارون از شقیق بلخی پرسید : شقیق بن ابراهیم زاهد توئی ؟ گفت : شقیق بن ابراهیم منم ولی زاهد توئی، چون من دنیای قلیل را ترک کردم و تو آخرت را پشت پا زدی ! فیض فیّاض ملا محسن « فیض » کاشانی صاحب کتاب « وافی » و ملا عبد الرزاق لاهیجی متخلّص به « فیاض » صاحب کتاب « شوارق » هر دو داماد عارف محقق ملاصدرای شیرازی « ره » می باشند و از وی تخلص دارند. صاحب روضات الجنّات نقل کرده که همسر « فیض » به پدرش ملاصدرا شکایت کرده گفت : « فیاض » که آن را لقب شوهر خواهرم قرار دادی، صیغه̾ مبالغه است و دلالت دارد بر این که او بر شوهر من مزیّت دارد. ملا صدرا گفت : نه، لقب شوهر تو بهتر است چون این عین فیض است. ( از باب حمل مصدر بر ذات. )
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 91 |