تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,753 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,965 |
معاد | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1368، شماره 95، آبان 1368 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
اصول اعتقادیاسلام معاد آثار اعمال آیت الله حسین نوری رشته بحث ما اخیراً در رابطه با مباحث « معاد » به این اصل کلی که اعمال انسانها دارای آثار و عکس العمل هائی هم در صحنه دنیا و هم در صحنه آخرت می باشد منتهی گردید و در این زمینه نمونه ها و شواهدی از قرآن مجید و احادیث اهل بیت علیهم السلام را متذکر شدیم و به طور خلاصه اصل ارتباط سرنوشت انسانها ـ چه از لحاظ سعادت و حسن عاقبت و چه از جهت شقاوت و گرفتاریها ـ با اعمال آنها سنّتی است از سنن الهی و قانونی است از قوانین مهمّ آفرینش و این سنّت خداوندی هرگز تغییر پذیز نیست. در 3 جا از قرآن مجید پس از این که اصل یاد شده مورد تذکر قرار گرفته با این عبارت نیز مورد تأکید واقع شده است. « » و آن 3 مورد به این شرح است: 1ـ شکست منافقین در سورۀ احزاب پس از این که اعمال ننگین منافقین کوردل که همواره علیه اسلام و مسلمانان توطئه می چیدند و بر ضد اسلام و مسلمین تبلیغات براه می انداختند و هیچ گونه ارشاد و وعظ در گوش آنها فرو نمی رفت و هیچ نصیحت و سخن حقی در دل آن کور دلان اثر نمی کرد را شرح می دهد این اصل را مورد نتیجه گیری قرار می دهد که نفاق و چند چهره بودن موجب رسوائی و شکست آنها در صحنه اجتماع گردید و تغییری که بکار برده است این است: « ملعونین اینما ثقفوا اخذوا و قتلوا تقتیلا »[1] ـ یعنی: آنها رانده شدۀ درگاه خدا و مورد نفرت می باشند و در هر جا که یافته شدند دستگیر و در سر پنجه قدرت اسلام گرفتار و کشته و نابود شدند و از آن پس این اصل را با این عبارت مورد بیان و تأکید قرار می دهد: « سنة الله فی الّذین خلوا من قبل و لن تجد لسنة الله تبدیلا »[2] ـ این سنّت خدا است که در همه ادوار گذشته بر قرار بوده که منافقان و فتنه انگیزان بدست پیغمبران خدا و طرفداران مکتب انسانساز آنها نابود می شدند و سنّت خداوند هرگز تغییر پذیر نیست. 2 ـ دروغگوئی های مستکبرین و بهم خوردن نقشه های آنها « واقسموا بالله جهد ایمانهم لئن جائهم نذیر لیکونن اهدی من احدی الامم فلمّا جائهم نذیر مازادهم الّا نفورا استکبارا فی الارض و مکر السّبی و لایحیق المکر السّیّیء الّا باهله فهل ینظرون الّا سنّة الله تبدیلا و لن تجد لسنّة الله تحویلا »[3] ـ یعنی مشرکین عرب محکم ترین سوگند را بنام خدا می خوردند که اگر پیغمبری از جانب خدا مبعوث شود آنها از هر یک از امم یهود و نصاری زودتر و بهتر براه هدایت گام خواهند نهاد و هدایت خواهند یافت و حال آنکه دروغ می گفتند زیرا چون پیغمبر اسلام (ص) در میان آنها مبعوث گردید چیزی جز مخالفت از خود نشان ندادند و بر نفرت و دوری خود ار راه حق افزودند و این موضوع از این جهت بود که آنها در روی زمین راه استکبار و « خود بزرگ بینی » پیش گرفتند و مکر و نقشه های شیطانی بکار بردند و نتیجه مکر زشت و فکر بد کاری جز هلاکت صاحبش چیز دیگری ببار نمی آورد آیا این قبیل افراد جز آنکه به طریقه ملّت های پیشین که دارای این گونه اعمال بوده اند هلاک شوند انتظار دیگری دارند؟ و طریقه خداوند دربارۀ هلاک بد اندیشان هرگز مبدّل نخواهد شد و سنّت الهی هرگز تغییر نمی پذیرد. 3 ـ غلبه حق بر باطل در مورد این که اگر کفّار با مسلمانان متحد و مجهّز و آگاه که پرچم دعوت مردم به سوی حق را بر دوش می کشید رو به رو شوند و با این رسالت اسلامی مخالفت کنند شکست می خورند و مسلمانان بر آنها غالب می گردند می فرماید: « و لو قاتلکم الّذین کفروا لولّوا الادبار ثمّ لا یجدون ولیّا و لانصیرا سنّة اللّه الّتی قد خلت من قبل و لن تجد لسنّة الله تبدیلا »[4] ـ اگر کافران با شما مسلمانان به جنگ برخیزند حتماً پشت به شما کرده فرار خواهند کرد و هیچ ناصر و یاوری برای خود نخواهند یافت و این سنّت الهی و نظام ربّانی است که حق بر باطل غالب می شود و هرگز در سنّت الهی تغییری نخواهی یافت. بنابراین بر ما لازم است این اصل که اعمال انسان هر چه و در هر بعد از ابعاد زندگی فرهنگی اجتماعی، سیاسی اخلاقی و اقتصادی باشد در همان بعد سر نوشت ساز است بلکه گاهی در یک بعد، در بعد و جهت دیگر اثر می گذارد را همواره نصب العین خود قرار بدهیم و بدانیم که اعمال خوب آثار خوب و اعمال بد آثار بد و نامطلوب دیر یا زود در این جهان و آن جهان ببار می آورد. رازها را می کند حق آشکار چون بباید رست تخم بدمکار باید دانست شاعرانی که از قرآن و احادیث الهام میگرفتند و همیشه سعی می کردند که محتوای قرآن و حدیث را در قالب اشعار خود بریزند و همین موضوع نیز موجب می شد که اشعار آنها حکمت آمیز و پر محتوا و آموزنده و سازنده باشد و در اعماق دلها اثر بگذارد بر این موضوع که نتائج اعمال انسان به وی بر می گردد تأکید می کنند مولوی این جهان را به کوهی و اعمال انسان را به آهنگی که انسان در برابر کوه ایجاد می کند و به کوه بر میخورد و بر می گردد تشبیه می کند و میگوید. این جهان کوهست و فعل ماندا سوی ما آید نداها را صدا [5] نظامی نیز اعمال انسان را به آهنگی که به گنبدی بر میخورد و بر میگردد تشبیه میکند و تشبیه به بر میخورد به کوه را نیز یاد آور می شود: هر نیک و بدی که در نوائیست در گنبد عالمش صدائیست با کوه کسی که زار گوید کوه آنچه شنید باز گوید سعدی این جهان را به مزرعه و اعمال انسان را به دانه و درخت تشبیه میکند: اگر بد کنی چشم نیکی مدار که هرگز نیارد گز انگور بار مپندارم ای در خزان کشته جو که گندم ستانی به وقت درو درخت زقوم اربجان پروری مپندار هرگز کز و بر خوری رطب ناورد چوب خرزهره بار چه تخم افکنی در همان چشم دار فردوسی: مکن بد که بینی بفرجام بد ز بد گردد اندر جهان نام بد اگر بد کنی جز بدی ندروی شبی در جهان شادمان نغنوی ناصر خسرو: تو خود چون کنی اختر خویش را بد مدارا زفلک چشم نیک اختری را درخت تو گر بار دانش بگیرد بزیر آوری چرخ نیلوفری را نظامی نیز: بدان را بد آید ز چرخ کبود به نیکان همه نیکی آید فرود مکن جز به نیکی گرایندگی که در نیکنامی است پایبندگی حافظ: خرمن سبز فلک دیدم و داس مه نو یادم از کشته خویش آمد و ایام درو در این مورد برای نمونه ذکر یک حدیث که در کتب فقهی مورد استفاده در مسائل مهم فقهی است و روشنگر این مطلب است که یک انحراف در از بین بردن خیر و برکت آسمان و زمین چقدر مؤثر است و به صحیحه ابی ولاد مشهور است را یاد آور میشویم: در دورانی که دستگاه سلطنتی بنی عباس افرادی را به عنوان عالم اسلامی و فقیه دینی پر و بال داده و در برابر ائمه اطهار علیهم السلام آنها را بزرگ کرده و به آنان قدرت بخشیده بود و از این راه مانع مراجعه مردم به اهل بیت (ع) که منبع زلال احکام اسلامی بودند می شدند، مردی بنام حفص که کنیه اش ابو ولاد بود استری را برای رفتن به نقطه ای که به کوفه نزدیک بود و شاید یک روز بیشتر رفت و آمد به آنجا طول نمی کشید و « قصر ابن هبیره » نامیده میشد به منظور گرفتن طلب خود از شخصی که شنیده بود به آنجا رفته است کرایه کرد و برای این مقصود از شهر کوفه خارج شد ولی همین که به خارج شهر رسید اطلاع حاصل کرد که آن بدهکار به نقطه دیگری رفته است و لذا تا آن نقطه راه پیمود امّا همین که به آنجا رسید اطلاع حاصل نمود که او به بغداد عزیمت کرده است و بالأخره به بغداد رفت و بدهکار خود را در آنجا ملاقات و طلب خویش را از او وصول کرد و به کوفه برگشت و پس از بازگشت که جریان رفت و برگشتش پانزده روز طول کشیده بود به پیش صاحب استر رفت و جریان پیش آمد کار خود را با او در میان گذاشت و برای این که رضایت او که « استر » او را به عنوان رفتن به نقطه نزدیک کوفه که میشد در یک روز رفت و برگشت کرایه کرده بود ولیمسافرت او پانزده روز طول کشیده بود را جلب کند 15 درهم به او داد امّا او به این مقدار از پول راضی نشد و گفت اجرت استفاده از استر من در مدت 15 روز پیش از این مبلغ است که تو به من میدهی ابو ولاد میگوید بالأخره پس از مشاجره و گفت گوی بسیاری که در میان ما به عمل آمد قرار بر این شد که دعوا را در نزد ابو حنیفه که یکی از فقهای معروف آن زمان بود مطرح کنیم و با رأی و قضاوت او دعوا را خاتمه بدهیم لذا با هم به پیش ابو حنیفه رفتیم و نخست من جریان را برای ابو حنیفه توضیح دادم و او نیز حرف خود را زد، ابو حنیفه رو به من کرد و گفت استر را چه کردی؟ گفتم آن را صحیص و سالم و صاحبش برگرداندم او گفت بلیباز گردانده است ولی پس از 15 روز ابو حنیفه به او گفت تو اکنون از او چه می خواهی؟ او در پاسخ گفت من کرایه استر خود را می خواهم زیرا او 15 روز استر مرا در اختیار خود داشت. ابو حنیفه گفت من حقی از برای تو بر او نمیبینم چه این که او آن را تا « قصر ابن هبیره » کرایه کرده و قرار بوده تا آنجا برود ولی او بر خلاف این قرار داد عمل کرده آن را از نیل ( نام نقطه ای ما بین کوفه و بغداد بوده است ) به بغداد برده و در نتیجه « ضمان استر تو » بر عهدۀ او آمده است. البته این حرف ابو حنیفه بر اساس نظریّه خاصّی است که او در برابر اهل بیت پیغمبر (ص) داشت و بر آن پایه قضاوت کرد در اینجا برای توضیح مطلب باید به این موضوع توجه کنیم که بنابر اعتقاد ما، عترت بزرگوار پیغمبر اسلام (ص) بر اساس حدیث ثقلین که از آن حضرت به طور متواتر از طریق اهل تشیع و تسنن نقل گردیده است هم طراز قرآن مجید می باشند قرآن و آن بزرگواران با هم وسیله هدایت مردم هستند و بر کنار و دور ماندن از هر یک از آنها نوعی گمراهی است و لذا ما برای بدست آوردن احکام الهی همانطور که به قرآن مراجعه میکنیم و آن را برای خود حجّت و دلیل می دانیم به آثار حضرت پیغمبر (ص) و اهل بیت کرام او نیز مراجعه میکنیم و آن را نیز برای خود حجّت میدانیم و بر اساس مکتب اهل بیت کسی که مالی را غصب میکند و بدون اجازۀ صاحبش در آن تصرف میکند علاوه بر این که مرتکب گناه شده است و وظیفه دارد هر چه زودتر آن را به صاحبش برگرداند، در مدّتی که در دست غاصب است نیز ضامن همه منافع آن مال نیز می باشد چه این که آن مال را مصرف کند و از فوائد آن بهره مند شود مثلاً خانه ای را که غصب کرده است در آن سکنی گزیند یا این که آن را مورد استفاده قرار ندهد و در آن خانه اصلاً ساکن نشود، مرکبی را که بدون اجازه صاحبش در اختیار گرفته است چه این که سوار بشود یا نشود و بالأخره در تمام مدّتی که آن را به صاحبش تحویل نداده است ضامن همه منافع آن نیز می باشد و اجرت آن را به طور کامل باید به مالک آن مال بپردازد. این مطلب نیز روشن است که اگر آن مال مغصوب در دست غاصب از بین برود باید قیمت آن را در چیزهائی که ارزش آنها را با پول معین میکنند مثل خانه و لباس و حیوانات یا مثل آن را در چیزهائی که نوعاً میتوان مثل و مانند آن را پرداخت کرد مانند حبوبات به مالک آن برگرداند. بنابراین مکتب، یعنی: مکتب اهل بیت بزرگوار پیغمبر اسلام (ص) که تنها منبع احکام اسلامی است لازم بود کسی که استر را 15 روز بدون اذن صاحبش در اختیار گرفته بود کرایه آن 15 روز را به صاحب آن بپردازد ولی ابو حنیفه در برابر اهل بیت (ع) موضع گیری و مبنای فقهی خاصی داشت و معتقد بود کسی که مالی را غصب میکند فقط دربارۀ آن ضمان دارد و لازم است که آن را عیناً و اگر آن از بین برود قیمت یا مثل آن را ( در قیمی قیمت و در مثلی مثل ) به صاحبش بازگرداند امّا در برابر استفاده هائی که از آن مال برده و یا نگهداشته و استفاده ای که می توانست از آن مال ببرد و نبرده است هر قدر مدّت طولانی هم آن را نگهداشته باشد اصلاً ضمانی ندارد و چیزی لازم نیست بدهد. در اینجا تصدیق میکند که نظریّه ای که بر اساس مکتب اهل بیت باشد با عدالت منطبق و منطق دوّم چه اندازه ظالمانه است و بالأخره ابو حنیفه بر اساس منطق خود به صاحب استر گفت او چون استر تو را صحیح و سالم به تو برگردانده است دیگر من حقی از برای تو بر او نمیبینم و تو چیزیاز او نباید بگیری. ابو ولاد می گوید: من و صاحب استر از نزد ابو حنیفه خارج شدیم ولی صاحب استر از این قضاوت سخت متأثر شده و با چشم گریان انالله و اناالیه راجعون میگفت و چاره ای و دادرسی برای خود نمیدید. تا این که من همان سال برای انجام مراسم حجّ به حجاز رفته مسأله را در محضر مبارک امام صادق (ع) مطرح کردم و قضاوت ابو حنیفه را بیان نمودم حضرت صادق (ع) متأثر شدند و فرمودند: در نتیجه این قبیل قضاوت ها است که آسمان باران خود را از مردم منع میکند و زمین برکت خود را قطع می نماید من عرض کردم اکنون وظیفه من چیست؟ حضرتش فرمودند نظر من این است که کرایه آن استر را در مدتی که از کوفه به « نیل » و از نیل به بغداد رفتی و از آن پس از بغداد به کوفه برگشتی ( که 15 روز طول کشیده بود ) باید به صاحب آن بپردازی من گفتم: چند درهم به او دادم و او راضی شد حضرتش فرمودند:او چون در چنگال قضاوت ابو حنیفه که ظالمانه قضاوت کرده بود واقع شده بود به آن چند درهم راضید تو اکنون حتماً به او مراجعه کن و حکمی را که من گفتم برای او بیان کن اگر او بعد از شنیدن حکمی که من بیان کردم حلال کرد آن وقت چیزی بر تو نیست. ابو ولاد گفت من پس از مراجعت از سفر حج به سراغ صاحب استر رفتم و نظر حضرت صادق (ع) را برای او توضیح دادم و گفتم هم اکنون در برابر آن 15 روز که استر تو را بدون اذن تو در اختیار داشتم هر قدر که میخواهی به تو میدهم او گفت این فتوای عادلانه حضرت صادق (ع) که باعث به وجود آمدن محبت عمیق در دل من نسبت به آن حضرت گردید مرا کافی است و من تو را حلال کردم و چیزی از تو نمیخواهم.[6] بر اساس این حدیث ـ چنانکه ملاحظه فرمودید ـ یک عمل انحرافی که قضاوت ظالمانه دربارۀ موضوعی که چند درهم ارزش دارد باشد وقتی که باعث قطع باران رحمت از آسمان و سلب برکت از زمین میشود سایر انحرافها و گناه ها نیز ـ همانطور که در مقاله های قبل گفته شد ـ چه آثار زیان باری ببار خواهد آورد روشن است. بنابر این با توفیق خداوند متعال باید سعی کنیم اعمال خود را از انحراف حفظ کنیم و با انجام کارهای نیک کفّه حسنات خود را سنگین نمائیم که سعادت دنیا و آخرت ما در گرو اعمال نیک ما است که به قول سعدی: سعدیا گر چه سخندان و مصالح گوئی بعمل کار بر آید بسخندانی نیست و در جائی دیگر میگوید: نابرده رنج گنج میسّر نمی شود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد نظامی می گوید: حاصل دنیا چو یکی ساعت است طاعت کن کز همه به طاعت است عذر میاور نه حبّل خواستند این سخن است از تو عمل خواستند گر بسخن کار میسّر شدی کار نظامی بفلک بر شدی
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 76 |