تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,756 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,967 |
وصیّت نامه امام «ره» و اسم مستأثر الهی | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1368، شماره 95، آبان 1368 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
وصیّت نامه امام «ره» و اسم مستأثر الهی قسمت سوّم آیت الله محمدی گیلانی · زبان هر قومی مانند برج رفیعی است که از بلندای آن میشود بر افکار و عقاید شان وقوف یافت. · زبان رسا و لبریز از گنج عرفان و هنر و ادب در پایندگی ملت ها دخیل است. · حمله رومیان به سرزمین فلسفه و علم و هنر یونان، ملت یونان را خرد نمود ولی ملیّت یونانیان در پرتو زبان سرشار از علم و معرفت، مصون ماند و نهایتاً رومیان مغلوب آن شدند. · زبان شیرین و شور انگیز فارسی، زبان معارف، و اسماء و صفات الهی در کلام و فلسفه و عرفان. · معانی ایکه در افق اعلا است فقط میتوان اشاره نمود. · کلام صاحب شوارق قدّس سرّه در اسماء و صفات. · اصطلاح اهل الله در اسماء و صفات. · روشن شدن معنی »اسم عین مسمّی است » و... تأثیر زبان در پایندگی ملت ها زبان هر قومی مانند برج رفیعی است که از بلندای آن میتوان، بر افکار و آراء و عقاید و مقاصد آن قوم، وقوف یافت و دربارۀ آنان داوری نمود و زبان هر ملّتی محور اساسی حرکات ادبی و هنری و فلسفی و عرفانی و علمی آن ملت است و به قدری که سرشار از معنویات و صفات آدمیّت و در تبیین مقاصد رساتر است، بقاء آن پاینده تر و دوام آن ملت بیشتر و در مقابل حوادث، مقاوم ترند. هنگامی که به تاریخ ملت های بزرگ نظر میافکنیم ملت فینیقی و قبطی و آشوری و کلدانی و آرامی و یونانی و ایرانی و همانند آنها را مشاهده میکنیم میبینیم که تند باد حوادث بسیاری از آنان را ریشه کن ساخته و اثری از وجود آنان در صحنه زمین پدیدار نیست فقط تاریخی از آنها به یادگار مانده است ولی اقوام و مللی را در امتداد زمان مشاهده میکنیم که با همه حوادث استیصال کننده، پایدار مانده اند. رومیان با قدرت نظامی و تدراکات جنگی و صلابت و مهارت فرماندهان و سربازان وحشی بر سر مردم یونان، بر سرزمین فلسفه و علم و ادب و هنر لشکر کشیدند و امپراطوری عظیمی تشکیل دادند امپراطوری که همچون آسیائی ملت یونان را خرد کرده و سائید، ولی زبان سرشار از منطق و حکمت و هنر و ادب و اخلاق آن ملت بزرگ بوده که نهایتاً بر نیروی نظامی رومیان، پیروز گردید و رومیان به ملیّت یونانیان روی آوردند و مغلوب زبان فلسفه و هنر و ادب و فرهنگ یونان شدند، چنانکه مغول و سپس تیمور، در حمله به ایران که ضرب المثل قساوت و خرابی جاودانه تاریخ شدند بالأخره مغلوب زبان شیرین و شور آفرین فارسی گردیدند و حتی گروهی از این فاتحان که به هندوستان هجرت کردند دارالهجرۀ خویش را با ادبیات فارسی لبریز از ذخایر عرفان و صلح و صفا آراستند و سبکی خاصّ از شعر فارسی بنام سبک هندی در ردیف سبک عراقی و خراسانی پدید آوردند زیرا این زبان بلیغ همانند موجود زنده ای، در عین نموّ و بالندگی، و توانائی قبول ترجمانی افکار جدید، خاصیّت انطباق به محیط را دارد و به یقین هر زبان زندۀ دنیا دارای این خواص است و زبان هائی که در جهان به کام مرگ فرو رفتند فاقد این ویژگیها بودند. باری، زبان هر قوم و ملتی،بابی است که به سوی فرهنگ و عقائد و افکارشان گشوده کردیده و بقدر غناء آن از گنج عرفان و معنویات،و آراستگیش به زینت فصاحت و بلاغت و ترجمانی افکار نو و علوم جدید، در بقاء ملت و قوم مربوط به خویش دخیل است. بدیهی است که خواص و صاحب فنون در هر ملتی، دارای زبان و اصطلاحات ویژه ای هستند که بدون شناخت آن نمیشود بر مقاصد شان واقف شد و در این باب، فنّ معارف و الهیّات دارای امتیاز و ویژگی چشمگیری هستند که بر آشنایان این فنون واضح است و حتی در بین همین خواصّ که متصدی بحث از عقائد و معارف الهی هستند، اصطلاحاتشان مختلف و متفاوت است و نهایتاً به رموز و اشارات می انجامد و در این مقاله به اصطلاح آنان در بحث اسماء و صفات، به نحو اختصار اشاره مینمائیم و راز رمز گوئی و اشارۀ اهل کمال را نیز بعضاً بیان میکنم و مناسب میبینم که قبلاً عبارتی از متکلم و حکیم بلند پایه مرحوم ملاّ عبد الرّزاق لاهیجی قدّس سرّه را در این جا نقل کنم: فرق میان اسماء الله و سایر اعلام: « بدانکه در موجودات خارجی هر چه جوهر و قائم به نفس خود است آن را ذات گویند و هر چه عرض و قائم به غیر است آن را صفت خوانند و هر لفظی که دلالت کند بر ذات بی اعتبار صفتی از صفات آن را اسم گویند چون رجل و زید و هر لفظی که دلالت کند به ذات به اعتبار اتّصافش به صفتی از صفات آن را صفت گویند چون قائم و ضارب و احمر و ابیض، پس ذات و صفت مقابل هم اند در معانی و مفهومات، و اسم و صفت مقابل هم اند در الفاظ و عبارات، و دربارۀ واجب تعالی لفظی که دلالت بر صفت تنها کند بی ملاحظه ذات، صفت گویند چون علم و قدرت و ارادت و مانند آن و این الفاظ را در غیر واجب تعالی صفت نگویند، بلکه معانی آنها را صفت مقابل ذات گویند و لفظی که دلالت کند بر ذات به اعتبار صفت اعنی لفظی را که به اصطلاح سابق دربارۀ دیگران صفت مقابل اسم میگفتند دربارۀ واجب تعالی آن را اسم خوانند چون عالم و قادر و مرید و امثال آن، پس الفاظ علم و قدرت و ارادت و مشیّت و حیات و مانند آنها صفات الله باشند و الفاظ عالم و قادر و مرید و شائی و حیّ و امثال آنها اسماء الله، پس آنچه اسماء است در واجب،صفات باشد در غیر واجب لکن فرقی هست میان اسم واجب، و صفت در غیر واجب و آن فرق است که ذات در مفهوم صفت در غیر واجب به طریق ابهام و اجمال معتبر است نه برسبیل تعیین و تفصیل مثلاً مفهوم قائم ذات ما است که مأخوذ باشد به آن صفت قیام و قرینه خارجی مفهوم شود که آن ذات مثلاً ذات زید است،و در مفهوم اسم در واجب ذات معین معتبر است، مثلاً معتبر در مفهوم عالم که از اسماء الله باشد ذات معین است که آن ذات واجب الوجود باشد مأخوذ با صفت علم و همچنین قادر و حیّ و امثال آن، و دور نیست که وجود آن فرق باعث مغایرت در تسمیه شده باشد و در میان اسماء الله اسمی است که بجای علمست در غیر واجب و آن لفظ الله است که موضوع است برای ذات واجب الوجود مستجمع جمیع صفات کمال، و ما گفتیم این اسم بجای علمست و نگفتیم که علمست، به سبب آنکه معتبر در مفهوم علم ذات معین است بی اعتبار معنی صفتی از صفات و در اسم الله معتبر ذات معیّن است با اعتبار جمیع صفات. پس فرق میان اسماء الله و سایر اعلام، اعتبار صفت است و عدم اعتبار صفت و فرق میان اسم الله و سایر اسماء الله، اعتبار جمیع صفات است و اعتبار بعضی از صفات پس فی الحقیقه سایر اسماء الله نیست مگر تفصیل اسم الله پس اسم الله اعظم اسماء الله باشد » ( گوهر مراد باب دوّم از مقاله دوّم ). این اسماء و نظائر اینها که در واجب تعالی استعال میشوند اسماء ملفوظه اند که اهل کلام و جدال و فلسفه عمومی از اسماء الهی، همین ها را قصد میکنند و اقشار مردم نیز چنین میفهمند، ولی اهل معرفت و اصحاب قلوب، طورشان وراء این طور است. اهل الله میگویند: علم مثلاً که از صفات حضرت واجب الوجود است، عبارت است از حقیقت الوجود در تعیّن علم، و عالم که از اسماء حضرت واجب الوجود است، عبارت است از ذات واجب تعالی ملحوظاً با تعیّن علم، پس حقیقت صفت و اسم باری تعالی در اصطلاح این طایفه، همان حقیقت وجود و ذات مقدّس واجب تعالی است و اما لفظ علم و عالم اسم اسم است، و بر این مقیاس است صفات و اسماء دیگر خدای تعالی که « کل یوم هو فی شأن » و به حسب شئون و تجلیّاتش دارای اسماء و صفات سلبیه و ایجابی است و با این بیان معنی « اسم عین مسمّی است » روشن میشود. و گاهی بعضی از معانی و برخی از معارف آنچنان در افق اعلا است که با معارف و معانی متعارف و معهود در افکار عموم قابل تطبیق نیست و دارای رنگ و قوام نوین و حدیث است،و طبعاً مورد انکار و رمیدگی مردم متعارف میگردد،و به همین معنی اشارت دارد روایات کثیره ای که از ائمه معصومین علیهم السلام به این مضمون آمده: «حدیثنا صعب مستصعب لا یحمله ملک مقرب ولا نبیّ مرسل ». صدوق الطائفه رضوان الله علیه در کتاب عیون اخبار الرضا علیه السلام در خبری طولانی از یزید بن سلیط نقل میکند که گفت از موسی بن جعفر علیهما السلام « راجع به معنی عمامه و سیف و کتاب و عصا و خاتم که نزد ائمه علیهم السلام میباشند » شنید که آن بزرگوار فرمودند: « امّا العمامه فسلطان الله تعالی عزّ وجلّ و امّا السّیف فعزّة الله عزّ وجلّ و امّا الکتاب فنورالله عزّ وجلّ و امّا العصا فقوة الله عزّ وجلّ و امّا الخاتم فجامع هذه الامور... ثمّ قال: یا یزید انّها ودیعه عندک فلا تخبر بها الّا عاقلاً او عبداً امتحن الله قلبه للایمان ». ( ج 1 ـ ص 25) یعنی عمامه و شمشیر و کتاب و عصا و انگشتر، غلاف و قشری است برای لباب معانی ای مانند سلطان الله و عزت الله و نور الله و قوّت الله تعالی: سخن در پوست میگویم که جان این سخن غیب است نه در اندیشه می گنجد نه آن را گفتن امکان است که برای درک اقشار چنین تعبیر شده و این اشارات و رموز را نمی بایستی نزد ناکسان افشاء نمود. این بیان امام علیه السلام مفتاحی است برای گشودن رموز و تأویل این سنخ آثار و احادیث وارده از انبیاء و اوصیاء صلوات الله علیهم و علم تأویل احادیث از نعمتهای بزرگ خداوند متعال است که به برگزیدگان خویش افاضه می فرماید و آنها به عنایت خداوندی از اقشار و پوسته های احادیث میگذرند و به لباب آنها نائل میشوند، قال الله تعالی: « و کذلک یجتبیک ربّک و یعلّمک من تأویل الاحادیث » یوسف علیه السلام برگزیدۀ پروردگار منّان که او را تأویل احادیث آموخت، توانست قشور صورت نومیّه سلطان مصر را کنده و جان و روح رؤیای وی را تفسیر و تعبیر کند. اهل معرفت و اصحاب قلوب همانطور که خداوند متعال وجهی از آیات خویش را در آفاق ارائه میدهد، وجه دیگری از آیات خویش را در انفس آنان، به آنان ارائه می دهد قال تعالی: « سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم » اینان به بطون قرآن و اسرار آفرینش از راه دل و تعلیم الهی واقف میشوند،و چون یافته آنها معنائی است، حدیث و نوین، و با یافته قشریّون تطبیق نمیکند، یا در صدورشان برای همیشه دفن شده و به خاک برده اند، یا با رمز و اشاره بیان کرده اند که بدینوسیله از تفتین و ایذاء و تکفیر قشریّون در امان باشند، زیرا اسرار را با رمز و اشاره القاء کردن غالباً بدست قشری بهانه نمیدهد و باب تهمت را مسدود میکند، چنان که حضرت صدیقه مریم علیها السلام بخاطر نجات خویش از اهل افک و افتراء به گاهواره اشاره فرمودند: فاشارت الیه...». مردم متعارف، چون دیده اند که عالم شدن از راه درس خواندن و تلقی از افواه رجال و متون کتابها است، این روش را روش منحصر در تعلّم پنداشته اند، و این پندار حجابی است ضخیم که مایه ضلال آنان گردیده و از اعتقاد به علم لدّنی، علمی که خدای تعالی معلّم آن است، محروم شده اند و برکات آیه:» علّمنا من لدنّا علماً » را خاتمه یافته تلقّی کرده اند. ادامه دارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 85 |