تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,083 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,028 |
گفته ها و نوشته ها | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1368، شماره 95، آبان 1368 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
گفته ها و نوشته ها وصل تو... خوش است راه تو به هر قدم که پویند خوش است وصل تو به هر سبب که جویند خوش است روی تو به هر دیده که بینند نکوست نام تو به هر زبان که گویند خوش است « ابو سعید ابوالخیر »
کرا میجوئی؟ ! گاه از غم او دست زجان میشوئی گه قصه او به درد دل میگوئی سر گشته چرا گرد جهان میپوئی کو از تو برون نیست،کرا میجوئی « مولوی » برتر و بدتر امیر المؤمنین علیه السلام میفرماید: ای مردم: 1ـ هیچ شرافتی بالاتر از اسلام نیست. 2ـ و هیچ کرامت و بزرگواری برتر از تقوی نیست. 3ـ و هیچ پناهگاهی،امن تر از پارسائی نیست. 4 ـ و هیچ شفاعت کننده ای رستگارتر از توبه نیست. 5 ـ و هیچ گنجی سودمندتر از دانش و علم نیست. 6 ـ و هیچ عزّتی بالاتر از بردباری و صبر نیست. 7ـ و هیچ حسب و نسبی، بهتر از ادب نیست. 8 ـ و هیچ مشقّتی بدتر از خشم و غضب نیست. 9 ـ و هیچ جمال و زیبائی بیشتر از عقل و خرد نیست. 10 ـ و هیچ بدی و شرّی، بدتر از دروغ نیست. 11 ـ و هیچ حافظ و نگهبانی، نگهدارنده تر از سکوت نیست. 12 ـ و هیچ لباسی زیباتر از عافیت و تندرستی نیست. 13 ـ و هیچ غائبی نزدیکتر از مرگ نیست. راستی و رستگاری یکی از حکمرانان روزی تصمیم گرفت،شخصاً به زندان رفته از نزدیک وضع زندان را ببیند و از آنها سئوالاتی کرده بیگناهان را آزاد کند. پس سرگذشت آنها و حرفه آنها را از خودشان جویا شد و بندیان همه خود را بی گناه معرفی کردند ! یکی سوگند ها خورد که او را بی گناه گرفته اند، دیگری از بی تقصیری خود سخن ها گفت، و دیگری بر خوبی خود دلایل بی شماری آورد و تنها در آن جماعت، یک نفر به گناهان خود اعتراف کرد و تقصیرات خود را باز شمرد و از آنها اظهار پشیمانی و ندامت کرد. حکمران گفت: این طور که معلوم است،همه این اشخاص،به کلی بیگناه و بی تقصیرند و از صالحان و نیکان اند !! و فقط این یک نفر، خود به بدی و بزهکاری خود اعتراف دارد و صلاح نیست که با وجود یک نفر، دیگران نیز با همنشینی وی فاسد شوند ! و رئیس زندان را خواسته دستور داد فوراً این نفر گناهکار را از آنها جدا نموده و او را آزاد نماید. ریا کار گرسنه ! زاهدی مهمان پادشاهی بود. چون به طعام بنشستند کمتر از آن خورد که ارادت او بود و چون به نماز ایستادند بیش از آن خواند که عادت او بود تا ظنّ صلاحیت در حق او زیادت کند. چون به منزل خویش بازگشت،سفره خواست تا غذا تناول کند. پسری صاحب فراست داشت گفت: ای پدر ! مگر در مجلس سلطان طعام نخوردی؟ گفت: در نظر ایشان چیزی نخوردم که به کار آید ! پسر گفت: پس نماز هم قضا کن که چیزی نخواندی که بکار آید ! ناصر خسرو و پینه دوز در زمانی که حکیم ناصر خسرو علوی را تکفیر کرده بودند و در همه جا طرفداران او را مضروب و مقتول میکردند، روزی ناصر خسرو، وارد شهری شد و نزد پینه دوزی رفته کفش خود را به او داد تا درز شکافته اش را بدوزد ولی ناگهان غوغا و هیاهوئی از دور برخاست و پینه دوز هم کارش را رها کرده به طرف جمعیت دوید و پس از چند دقیقه بازگشت، در حالی که درفش پینه دوزیش آلوده به خون بود. ناصرخسرو پرسید: چه خبر بود که درفش تو هم خونی شده است؟ پینه دوز جواب داد: چیز مهمی نبود؛ مردم یکی از پیروان ناصر خسرو علوی را به دست آورده کشتند،من هم برای اینکه از این ثواب محروم نمانم،درفشم را به پهلوی آن ملعون فرو بردم، تا خون آلوده شود !! ناصر خسرو این را شنید،دست دراز کرده کفش خود را برداشت و خواست برود. پینه دوز گفت: کجا میروی؟ دیگر کاری ندارم الآن بریت میدوزم. ناصر خسرو پاسخ داد: نه ! نه ! در شهری که گند نام ناصر خسرو به دماغ رسد،ما را مجال تنفس نیست ! خواص طبی مشهور پرتقال 1 ـ کرم کش است. 2 ـ تب بر است. 3 ـ خلط آور است. 4 ـ ادرار آور است و مجرای کلیه به مثانه را شستشو و پاک میکند. 5 ـ ملین است و یبوست را از بین میبرد. 6 ـ التیام دهندۀ زخم است. 7 ـ ترشحات معده را زیاد کرده و آن را تقویت میکند. 8 ـ پیوره را از بین برده و دندانها را قوی میسازد. 9 ـ مغز و سیستم اعصاب را نیرومند میسازد. 10 ـ خون کثیف و غلیظ را رقیق کرده و فضولات آن را دفع میکند. 11 ـ خون، بافته ها، چربیها، تشکیل استخوان بندی، استخوانها، ناخوها، موها، و دندانها را با سلولهای آن تجدید میکند. 12 ـ ضد سرفه و نزله های برونشیتی است. 13 ـ باد شکن است. 14 ـ سنگ و شن کلیه ها را از بین میبرد. 15 ـ فعالیت شدید عضلات را آرام کرده و بافته های بدن را تقویت میکند. 16 ـ ضد تورم و ضد استفراغ است. 17 ـ آثار سمی دواهای شیمیائی را از بین میبرد. 18 ـ ضد دیابت و ضد بیماری اسکوربوت است. 19 ـ ضد گریپ،ضد تیفوس و ضد راشیتیسم است. 20 ـ اعمال هضم غذا را در دستگاه هاضمه،سریع و آسان می سازد. اندر طلبت... اندر طلبت گر چه به سر میپویم رخساره به خوناب جگر میشویم چون در نگرم تو بامنی، من غلطم سر رشته خود جای دگر میجویم « اوحد الدین کرمانی » من بودم که بی قرارت کردم گفتم:دل و جان در سر کارت کردم هر چیز که داشتم نثارت کردم گفتا:تو که باشی که کنی یا نکنی کان من بودم که بی قرارت کردم « عطار نیشابوری » از دین خدا خارج میشوند زنی را نزد حجاج آوردند که قبیله او سر کشی کرده بودند گفت: ای زن ! آیه ای مناسب بخوان تا ترا ببخشم:« اذا جاء نصرالله والفتح ورأیت الناس یخرجون من دین الله افواجاً « یعنی چون باید نصرت و فتح خدای،میبینی مردمان را که بیرون میروند از دین خدای !! حجاج گفت: وای بر تو، درست بخوان، آیه میگوید:« یدخلون فی دین الله افواجاً « ـ یعنی مردمان فوج فوج به دین خدا در میآیند. زن گفت: مردمان در آمدند به دین خدای و تو ایشان را بیرون کردی ! » دخلوا وانت تخرجهم ». وصف نعمت نعمت این جهان چون روشنائی برق است بی دوام و ثبات و با این همه، مانند آب شور، هر چند بیش خورده شود، تشنگی غالب تر گردد، و چون خمرۀ شهد مسموم است؛ که چشیدن آن کام خوش کند و لیکن عاقبت به هلاکت کشد، و چون خوابی نیکو که دیده آید، بی شک دل بگشاید اما پس از بیداری،به جز حسرت و تأسف نباشد و آدمی در کسب آن، چون کرم پیله است؛ هر چند بیش تند، بند سخت تر گردد و خلاصی متعذّر تر شود. معجزۀ استخاره روزی کتاب قواعدی گم شده بود و صاحب آن که یکی از طلاب بود، بسیار از این پیش آمد ناراحت و نگران بود، در عالم خویش به قرآن مجید تفأل زد، آیه شریفه « و اذ یرفع ابراهیم القواعد من البیت » آمد،بلا درنگ دامن شیخ ابراهیم نامی را که به اطاق مدرسه رفت و آمد داشت، گرفت و کتاب « قواعد » را از او مطالبه نمود و از پریدن رنگ و تپیدن دل او روشن شد که از قضا اتهام بجا بوده است. کتاب را مسترد داشت و سوگند یاد کرد که قصدی نداشته است، فقط میخواسته مطالعه دقیق بکند ! جوانی و پیری افلاطون گوید: « کسی که در جوانی به شهوات و لذات گذراند، در پیری به جهت ضعف بدن، ناراحت و از لذتها بی نصیب خواهد بود. اما جوانی که در ایام شباب و حداثت عمر، به افکار نیک و بواعث کمال گراید، ـ هر چند برای او آسان نیست ـ لیکن در ایام پیری، آسوده و متلذذّ خواهد بود. پس برای شب پیری، در روز جوانی چراغی باید تهیه کرد ». سکوت اولاتر در مجلس معاویه، یکی از بزرگان، خاموش بود و هیچ نمیگفت: معاویه گفت چرا سخن نمیگوئی؟ آن مرد فاضل گفت: چه گویم، اگر راست گویم از تو بترسم و اگر دروغ گویم از خدا بترسم، پس در این مقام، سکوت اولاتر. پوست پلنگ یکی از حکما، فرمانروای جوانی را دید که پوست پلنگی بر زین اسب خود انداخته و با کمال تبختر راه میپیماید و خودی می نماید. حکیم گفت: این پوستی را که بر پشت پلنگ نگذاشتند، بر زین اسب تو چگونه خواهند گذاشت؟! دعای عابد ! مرد به ظاهر عابدی، مقداری گندم به آسیاب برد تا آرد کند. آسیابان گفت: امروز وقت ندارم برو فردا بیا. عابد گفت: من مرد با خدا و زاهدم، اگر گندم مرا آرد نکنی و دلم بشکند، دعا خواهم کرد تا خدا آسیابت را خداب کند ! آسیابان گفت: اگر راست می گویی دعا کن تا خدا گندمت را آرد کند که محتاج من نباشی ! | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 139 |