تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,762 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,968 |
خوف و خشیت ملائکه | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1368، شماره 98، بهمن 1368 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
هدایت قران قسمت بیست و هشتم تفسیر سوره رعد خوف و خشیت ملائکه آیه الله جوادی آملی « و یسبح الرعد بحمده و الملائکه من خیفته ...» بحث درباره تسبیح رعد پایان یافت و اکنون در رابطه با خوف و خشیت ملائکه مطالبی را تقدیم می داریم: خوف ملائکه از نوع خاصی است فرشتگان از ان نظر که عباد مکرم اند و بندگان معصوم اند خدا را تسبیح می کنندو از خدا هراسناک اند ترسی که فرشتگان دارند ترس مخصوصی است و ترسی است عقلی نه نفسی . خیفه نوع خاصی از خوف است زیرا فعله هیئت خاصی از فعل است پس اگر گفتند خاف خوفا اصل خوف را می رساند چون مصدر مطلق است نه خا ص و اگر گفته شد خاف خیفه نوع خاصی از هراس و ترس را می رساند ترسی که فرشتگان دارند ترس جرم وجسم نیست ترس کمی روزی و مانند ان نیست ان همان خوفی است که یک موجود نازل از موجودی عالی حریم می گیرد خداوند در قران می فرماید: یخافون ربهم من فوقهم [1]همواره خدا شاهد و مشرق برخود می دانند واز او حریم می گیرند . در اینجا فوقیت مکانی و مانند ان مطرح نیست پس اگر موجودی همواره خود را تحت اشراف قیم خود مشاهده میکند از او می هراسد این خوف مخصوص که خوف من الرب الفائق است خیفه می باشد و خدای سبحان مومنین را به این خیفه فرا می خواند و می فرماید از خوف خاص برخوردار باشید: « و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفه و دون الجهر من القول بالغوو الآصال و لا تکن من الغافلین»[2] خدا را با تضرع و خیفه به یاد خود بیاور و بی آنکه آوازت را بلند کنی در صبح و شام او را یاد کن و از غفلت کنندگان نباش. یاد خدا ابتهال و خیفه می اورد یاد خداوند بایددر انسان ایجاد خوف کند زیرا وقتی انسان قیم خود را می بیند حریم می گیرد یاد خدا در انسان باید ابتهال و تضرع ببار اورد اگر لحظه ای فیضش به شما نرسد نابود می شوید و ما بکم من نعمه فمن الله [3]پس ذکری که ذکر تضرع و خیفه است داشته باشید ان هم در جان و روانتان . یاد خدا در دل و نام خدا بر زبان،چه در صبحگاهان و چه در شامگاهان و باحال تضرع و خیفه باید باشد .« واذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفه » و لازم نیست خیلی هم باصدای بلند خدا را بخوانید « و دون الجهر من القول » و منظور از « غدو و آصال» تنها صبح و شام نیست بلکه منظور تمام روز و شب است . و در اخر ایه می فرماید و لا تکن من الغافلین و ازهمین فراز از یاه معلوم می شود تنها طرفی النهار و تنها اول صبح و اول شام نیست بلکه دائما به یاد خدا بود ان هم یادی که در انسان ایجاد تضرع و ابتهال کند یادی که در انسان خیفه بیاورد همان خوف عقلی که انسان در برابر قیم خود جریم می گیرد نه خوف نفسی که انسان از ما ر و عقرب می ترسد. مومنین و صفات برجسته فرشتگان ژ وقتی موسی کلیم سلام الله علیه عصارا اژدها دید و چون اولین لحظه بود می خواست بهراسد که به او فرمود لا تخف نترس چرا برای اینکه انی لا یخاف لی المرسلون [4] همانا مرسلین در برابر من ترسی ندارند ولی در جای دیگر می فرماید و لمن خاف مقام ربه جنتان [5] این همان خوف خاص عقلی است که انسان در مقابل یک مقام عظیم حریم می گیرد چرا وقتی انسان ارد کاخها و قصرها می شود خودش را جمع نمی کند ولی وقتی وارد حریم امامی شد خودش را جمع می کند او از چیزی نمی ترسد ولی چون در برابر مقام معظمی رسیده است در خویشتن احساس حقارت و کوچکی می کند و لذا خود را جمع می کند این نوع خاصی از ترس است که خداوند به مومنین امر کرده است ان را تحصیل کنند و این صفت فرشته ها است . خداوند همانگونه که صفات برجسته فرشتگان را ذکر می کند از مومنین هم م ی خواهد ان صفات را در خو د ایجاد و تحصیل کنند اگر در سوره انبیا می فرماید فرشته هرگز جلو نمی افتد لا یسبقونه بالقول و هم بامره یعملون[6] هرگز فرشتگان در سخن از او پیشی نمی گیرند و به امر و فرمانش عمل نمی کنند در سوره حجرات نیز می فرماید یا ایها الذین امنو لا تقدموا بین یدی الله و رسوله [7] ای مومنین شما از خدا ورسولش جلوتر نروید بگذارید او دستور دهد و شما انجام بدهید. در انجا هم که می فرماید ملائکه از خیفه خدا تسبیح می کنند در سوره اعراف می فرماید شما هم به خیفه خدا متذکر شوید سخن از خواستن نیست این بده و ان بده مطرح نیست بیاد خدا بودن با تضرع و خیفه مطرح است. بنابراین انچه که در ایه مورد بحث نشان میدهد این است که خوف ملائکه یک خوف خاص است که ان تسبیح می باشد. له دعوه الحق و الذین یدعون من دونه لا یستجیبون لهم بشی الا کباسط کفیه الی الماء لیبلغ فاه و ما هو ببالغه و ما دعاء الکافرین الا فی ضلال/[8] ان خواندن و دعائی حق است که از ان خدا باشد و اها که بت ها را می پرستند کاری از ان بتها ساخته نیست مانند کسی که بر اب انباری دست فرو برد که بیاشامد ولی دستش به اب نرسد و خواستن ودعای کافران جز در گمراهی چیز دیگری نیست . خواندن حق ، از ان خدا است. فرمود: خواندن حق از ان خدا است له دعوه الحق این تقدیم حرف جز مفید حصر است یعنی اگر بخواهید کسی را بخوانید خواستن حق از ان خدا است و شما غیر خدا را نخوانید انسان در اینکه محتاج است حرفی نیست چه کافر باشد چه مومن و در اینکه باید از جایی حاجاتش را رفع کند در این هم حرفی نیست انسان در تمام شئونش چه خوردن چه پوشیدن چه استراحت و غیر ان نیازمند است و باید از جایی کمک بگیرد کافر می گوید من از طبیعت کمک می گیرم بت پرست می گوید من می خواهم از اصنام و بت ها کمک بگیرم دیگری می گوید من از صاحب فلان مقام می خواهم استمداد کنم و ...قران می فرماید شما که محتاجید و دعوت و دعایی دارید این دعوت و دعایتان باید به سمت الله باشد و لا غیر؛ زیر ا او هم جهان را و هم انسان را و هم پیوند انسان و جهان را افرید. له دعوه الحق این حصر که درایه ذکر شده در ذیل ایه نتیجه حصر نیز امده است که ما دعا الکافرین الافی ضلال؛ پس کافر به بی راهه می رود یعنی : اگر دعوه الحق از ان خدا است و لا غیر در این طر ف نیز دعوت کافرین نیز جزو باطل نیست و اینجا هم مفید حصر است چرا؟ چون ما دو را ه حق در عالم نداریم بنابراین اگر یکی حق است قطعا دیگری باطل است فما ذا بعد الحق الا الضلال[9] و از این ایه کریمه چنین بر می اید که پس از حق چیزی بر ظلالت و گمراهی نیست نه اینکه یک مقدار حق است و یک مقدار ضلالت. ان کسی که گاهی حق و گاهی باطل را می پیماید او مسلمان فاسق است نه کافلر خلطوا عملا صالحا و اخر سیئا[10] عمل خوب را با عمل بد مخلوط کردند یعنی گاهی به سوی حق و گاهی به سوی باطل می روند و گرنه ک افر سراسر باطل و ضلالت است اگر هم به صورت ظاهر موسسه خیریه ای مانند درمانگاه می سازد یا راه می سازد باز هم ضلالت است زیرا نری به جهان اخرت ندارد و هرگز به هدف نمی رسد و او نظری جز شهرت مادی و دنیایی ندارد. راه بی راهه و هدف غیر مشخص قران کریم این معنای مبارک را چند گونه بیان می کند. گاهی می گوید این راهی که می روی به بیراهه است گاهی هدف و پایان راه را تبیین می کند و می گوید انجا که می روی خیری نیست . گاهی ر اهنما و هدایت کننده به انسان گمراه می گوید اینجا که پا می گذا ری راه نیست و یک وقت هم می گوید اگر به این راه رفتی به جائی نمی رسی و پایان این راه خیری ندارد این دو بیان در قران کریم هست. در سوره نوح می فرماید کا فر مانند انسان تشنه ای است که دوان دوان به طرف سراب می رود و وقتی به سراب و ابنما رسید اب نمی بیند مثل الذین کفروا اعمالهم کسراب بقیعه ، یحسبه الظمان ماء حتی اذا جاء ه لم یجده شیئا [11] اعمال کافران مانند سرابی است در بیابان صاف و دشت پهنی که او هم چون تشنه است به عنوان یک دریای زلال نظری به ان سراب می افکند و باسرعت و شتاب بدانجا می رود که به ان سراب برسد و وقتی به ان رسید چیزی را نمی یابد ولی در پایان کار و در سرانجام عمرش که اهداف دروغین را نمی بیند هنگام فرا رسیدن مرگ خدارا ملاقات می کند و خدا به حساب او رسیدگی می نماید این بیان سوره نور می فرماید ان ر اهی که کافر می پیماید پایانی ندارد زیراپایه اش چون سراب است نمی گوید این راه که می روی راه نیست بلکه می گوید این راه پایانی ندارد و پایانش باطل است. برای رسیدن به خدا وسیله لازم است. در تعبیرات دیگر قران به کافر می فرماید این راه که تو می روی راه نیست نمی گوید اگر رفتی خبری نیست بلکه می گوید این طور که شما دارید می روید راه درستی نیست و این طرز زندگی و شیوه زیستن نمی باشد این مطلب را در همین ایه مورد بحث(سوره رعد ایه 14) بیان می کند که کافر مانند ادم تشنه ای است که چشمه جوشانی جلوی رویش است و او هم تشنه است دست را دراز کرده که از چشمه ابی گوارا و خنک بیاشامد ولی مگر می شود بدون وسیله و بدون طناب و بدون دلو اب از چاه کشید به هرحال نیاز به تلاش و وسیله ای دارد ولی کافر بدون وسیله دست دراز کرده و می خواهد که اب در دستش بیاید. وسیله است که انسان را به چشمه زلال می رساند و اعتصام به حبل الله است که انسان را سیراب می کند ولی بت پرستی که با توسل به بتها و تکیه بر اصنام می خواهد به ج ائی برسد تالشش بی ارزش و بی ثمر است از اب گوارا چیزی نصیبش نخواهد شد ممکن است کافر سالیان دراز در برابر یک مکتب الحادی خضوع کند و دست دراز کند که عطشش برطرف گردد ولی هرگز ان عطش برطرف نمی شود زیرا ان راهی که رفته است او را به جائی نمی رساند. قران کریم در سوره تکویر از لسان مبارک رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم می فرماید به اینکه این حرفهای من حرفهای وحی است و سخن شیطان نیست پس به کجا می روید و ما هو بقول شیطان رجیم فاین تذهبون[12] این راهی که شما می روید راه نیست راه ان است که انسان را به هدف الهی برساند . قران تمام این مسائل را تبیین می کند و می فرماید که مومن راه را شناخت و هدف را دید و از ان راه به هدف می رسد ولی کافر هدف را تشخیص ندادند لذا به بی راهه می روند و این مطلب را گاهی به این صورت بیان می کند که پایان رفتنتان ای کفار – سراب است و گاهی به اینصورت توضیح می دهد که دراین راه که قدم گذاشته اید راه نیست . هر ادعایی که دارید بکنید و هر تلاشی که دارید بنمائید این بت ها هرگز نمی توانند به شما فایده ای برسانند و نه می توانند اصل اسیب را از شما بردارند چون کاری از انها ساخته نیتس فلا یملکون کشف الضر عنکم و لا تحویلا [13] در سوره رعد نیز پس از ایه مورد بحث می فرماید که انها نمی توانند خودشان راتامین و اداره کنند ان وقت چطور می خواهید که مالک نفع و ضرر شما شوند؟ قل من رب السموات و الارض قل الله ، قل افاتخذتم من دونه اولیاء لا یملکون لانفسهم نفعا و لا ضرا.[14] اما درباره مومن می فرماید: مومن کسی است که راهش را تشخیص و هدفش را معین نموده است پس از ایه 56 سوره اسراء که بتها را بی ارزش معرفی کرد درباره مومنین می فرماید اولئک الذین یدعون یبتغون الی ربهم الوسیله ایهم اقرب و یرجون رحمته و یخا فون عذابه ، ان عذاب ربک کان محذورا[15]انان که خدا را می خوانند در پی بدست اوردن وسیله هستند کدام نزدیکتر است به او رحمتش را می جویند و ازعذابش می هراسند چرا که عذاب پروردگارت سخت هر اسناک است. قران کریم می فرماید انچه که وسیله الی الله است ان رابجوئید و بهر حال عبادات وسیله الهی است چه مسحباتش و چه واجباتش و همه دستورات و سننی که به ما رسیده است وسیله های الهی اند و مومن است که در سباق است و سعی میکند گوی سبقت را برباید ایهم اقرب کدام یک زودتر از دیگری پیش می برد چون راه خیر است و هیچ تزاحمی هم در ان نیست هم مسابقه را تجویز کرده وهم تشویق کرده است که شما زودتر و جلوتر از دیگران به مقصد برسید این مومن است که راه را شناخت و هدف را هم شناخت و اما کافر است که نه هدف را شناخت و نه راه را و لذا بی راهه می رود و معنای بی راهه رفتن را در ذیل ایه تبیین کرد و فرمود و ماد عاء الکافرین الا فی ضلال ضلالت یعنی گمراهی و بی راهه رفتن. در سوره نور مستقیما راجع به هدف سخن می گوید و در سوره رعد مستقیما درباره راه سخن می گوید بنابراین اگر چیزی مالک هیچ امری نباشد خواندن ان مانند این است که انسان تشنه در بیابانی به یک چاه زلال پر ابی برسد و دست دراز کند که اب بیاشامد ولی دستش به اب نرسد و عطش او فروکش نکند یا اینکه ابشار زلالی از دور ریزش می کند واو دست دراز کرده که ر ایگان و مجانی اب بدستش برسد و ان را بیاشامد این هم شدنی نیست زیرا نیازی به حبل و ریسمان دارد این حبل همان رابط مستقیم بین خلق و خالق است و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا.[16]
[1] - سوره نحل – ایه 50 [2] سوره اعراف – ایه 205 [3] سوره نحل – ایه 53.
[4] سوره نمل – ایه 10 [5] سوره رحمن – ایه 46. [6] سوره انبیاء- ایه 27. [7] سوره حجرات – ایه 1 [8] سوره رعد – ایه 14 [9] سوره یونس- ایه 32 [10] سوره توبه ایه 103. [11] سوره نور ایه 39 [12] سوره تکویر – ایه 25 [13] سوره اسرا ء- ایه 56. [14] سوره رعد- ایه 16. [15] سوره اسرا- ایه 57 [16] سوره ال عمران. ایه 103. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 246 |