تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,077 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,024 |
وصیٌت نامه امام «ره» و اسم مستأثر الهی | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1368، شماره 98، بهمن 1368 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
قسمت ششم وصیت نامه امام « قدس سره»و اسم مستاثر الهی آیت الله محمدی گیلانی از نظر امام « قده» اسم مستاثر دارای مظهر مستاثر است. سر وجودی رابطه بین حقتعالی و هر موجودی است بدون واسطه. این موهبت لدنی را امام در تعلیقه بر شرح فصوص آورده. استدلال امام به آیه:« ما من دابة الا هو آخذ بناصیتها» بر سر وجودی. امام این وجهه عینی و سر وجودی را از کجای آیه شریفه استنباط فرموده اند؟ ذکر مقدمه موجزه برای این استنباط، که نتیجه آن استنباط از ضمیر« هو» می باشد. نقل کلامی لطیف از استاد شهید مطهری« قده» در معنای غیب. چنانکه دانستیم اسم مستاثر حضرت باریتعالی از نظر معلم عرفان مرحوم آیة الله آقای شاه آبادی قدس سره همان ذات احدیت مطلقه است که منزه از همه تعینات مفهومی و مصداقی حتی از وصف« مطلقه» می باشد و از اسماء ذاتیه ای است که مظهری برای آن در خارج نیست. وارث علوم حضرت سید المرسلین« صلی الله علیه و آله و سلم» امام بزرگوار قدس سره در ذیل این کلام استادشان فرمودند:« ولی در نزد من، برای اسم متاثر در اعیان خارجیه اثری است، منتهی، اثر آن نیز مستاثر است، زیرا برای احدیت ذاتیه وجهه و رابطه خاصی با هر چیز است که جز خدایتعالی احدی به آن عالم نیست و همان است که از آن به« سر وجودی ذات احدی» تعبیر می شود». و همین موهبت لدنی را امام بزرگوار در تعلیقه بر شرح فصوص الحکم تذکر کرده اند به این توضیح که شارح در فصل سوم از مقدمه بر فصوص، در ترتیب وصول فیض از حضرت ذات متعالیه با عیان خارجیه اوساطی را بیان کرده سپس می گوید: « و ان کان یصل الفیض الی کل ماله وجود من الوجه الخاص الذی له مع الحق بلاواسطه». - اگر چه فیض حقتعالی« وراء ترتیب مزبور» بهر موجودی از وجه خاصی که با حق سبحانه دارد بدون واسطه، میرسد. امام قدس سره در تعلیق شریفشان بر این عبارت چنین می فرماید: قوله: من الوجه الخاص، و هو الوجهة الغیبیة الاحدیة التی للاشیاء و قد یعبر عنها بالسر الوجودی و هذا ارتباط خاص بین الحضرة الاحدیة و بین الشیاء بسرها الوجودی،«ما من دابة الا هو آخذ بناصیتها». (سوره هود آیه 56) و لا یعلم احد کیفیة هذا الارتباط الغیبی الاحدی بل هو الرابطه بین الاسماء المستاثره مع المظاهر المستاثره فان الاسماء المستاثره عندنا لها المظاهر المستاثرة و لا یکون اسم بلا مظهر اصلا بل مظهره مستاثر فی علم غیبه،فالعالم له حظ من الواحدیة و له حظ من الاحدیة و حظ الواحدیة معروف للکمل و الحظ الاحدی سر مستاثر عند الله « و لکل وجهه هو مولیتها». (سوره بقره آیه 148- تعلیقه ص 27-26) قول شارح:« از وجه خاص» همان وجهه غیبی احدیت است که برای موجود است و گاها از آن به« سر وجودی» تعبیر می شود،و این ارتباط خاصی است بین حضرت احدیت و بین اشیاء به سر وجودیش که در آیه مبارکه« ما من دابة الا هو آخذ بناصیتها» بدان اشارت گردیده است. و کیفیت این ارتباط غیبی احدی را احدی نمی داند، بلکه آن، رابطه ای است بین اسماء مستاثره با مظاره مستاثره، زیرا اسماء مستاثره در نزد ما دارای مظاهر مستاثره است و اصلا هیچ اسمی بدون مظهر نیست و اسم مستاثر الهی نیز مظهر دارد، النهایه مظهر آن همانند خود اسم، مستاثر در علم غیب حضرت احدیت است. و بنابراین، برای عالم و جهان هستی،نصیبی از حضرت و احدیت و نصیبی از حضرت احدیت است و نصیب آن، از حضرت و احدیت، برای کاملین از اولیاء الله تعالی،معروف و روشن است و اما نصبت آن از حضرت احدیت، سر مستاثر عند الله تعالی است که در این آیه کریمه: « و لکل وجهة هومولیها» بدان اشاره شده است. امام ( قده) وجهه غیبی را از کجای آیه استبنطا فرمودند؟ پاسخ این سؤال، اقتضاء دارد که نگاهی عمیق به مسئله توحید« ذات متعالیه» گردد و چون مجال سخن در مقاله محدود است طبعا نگاه عمیق نیز زودگذر و محدود خواهد بود: هر مفهومی از مفاهیم بحمل اولی ذاتی با مفهومی دیگر، متباین و بیگانه است و اگر چه بحمل شایع ممکن است دارای مصداق واحدی باشند که در آن مصداق با هم یگانه و متحد شوند حتی متباین و بیگانه اند، زیرا آنچه که از «علم» مفهوم می شود غیر آن چیزی است که از «قدرت» فهمیده می شود، پس از نظر مفهوم و معنا از همدیگر منعزلند، ولی به حمل شایع در مصداق واحدی که همان حقییقت وجود واجبی است با هم یگانه و متحد، بلکه با ذات عینیت دارند و مالا عین همدیگرند، و بنابراین یعنی به مقتضای محدودیت و تنگنائی هر مفهومی، وقوع هر مفهومی بر مصداق طبعا تحدیدی در مصداق پدید می آورد و مصداق را در محدوده خود،محصور می نماید.و چون ذات مقدسه حضرت واجب الوجود تعالی حقیقة صرفه و نامحدود است بالضرورة، مبرا از جمیع تعینات مفهومی اعم از اسمی و وصفی است و این حقیقة صرفه از هر تعین و تقییدی آزاد و مطلق است حتی همین تعبیر به «آزاد و مطلق» نیز تقییدی برای آن ذات مقدسه نیست، و از این جا روشن می شود که عینیت بین ذات مقدسه و صفات متعالیه فقط از یک جانب است یعنی ذ ات مقدسه عین صفات است ولی صفات ذاتیه معروف، ذات نامتناهی را در خود محصور نمی کنند، زیرا چنانکه روشن شد، مفاهیم واقعه بر مصداق اگر چه از سنخ ماهیات هم نباشند، مستلزم تحیدید در مصداقند، و در صورتی که مصداق حقیقة صرفه و نامحدود است، چگونه ممکن است در آنها محدود و محصور شود؟! و از این رو، ذات مقدسه واجبی، غیب الغیوب است که اهل الله از آن به « هویت مطلقه» تعبیر می کنند و هویت که مرکب از «هو» و « یت» است به معین منسوب به «هو» که ضمیر غایب است، می باشد و اشاره دارد بحقیقت صرفه ای که نامحدود است و در هیچ مرآتی و مظهری متجلی نمی شود و قلوب اهل الله از مشاهده آن محجوبند، چنانکه در یکی از فقرات تعلیقه حضرت امام قده بر شرح فصوص تبیین گردیده و در یکی از مقالات قبل، باستحضارتان رساندیم. و چون این حقیقة صرفه چنانکه گفتیم همه تعینات و صفات از آن مسلوب و منتفی است، پس همین نفی تعین و سلب صفات از آن حقیقت، خود تعینی، است که همه تعینات و کثرات در آن فانی و مستهلک است.پس این خود، نخستین تعین از تعینات است و الزاما اول الاسماء است و« مقام احدیت» نامیده می شود که عرفاء از آن به مرتبه « عماء» و حضرت جمع و حضرت حقیقة الحقائق و جمع الجمع نیز تعبیر می کنند، و روشن است که مقام احدیت نیز همان هویت غیبیه است و هیچ تعینی جز نفی همه صفات، ندارد، پس از همه تعین اسمائی و صفاتی منزه است که «هو» اشاره و کنایتی از آن غائب است و در حدیث از امام محمد باقر علیه السلام آمده است که در تفسیر سوره اخلاص فرمودند:« هو» اسم مشار مکنی الی غائب...»(ج 3 من البحار طبع جدید ص 221) با توجه به آنچه که بیان شد چون این حقیقت غیبی برتر از آن است که بدون واسطه منال نیازمندان واقع شود، زیرا هیج تعینی جز سلب تعین ندارد پس بالضرورة در مرتبه« و احدیت» که مرتبه اسماء و صفات است متجلی گردید، که ارباب معرفت این مرتبه را مرتبه الوهیت و غیب مضاف نیز می گویند، و این مرتبه در واقع همان« هویت» غیبی است که در اسماء و صفات یعنی « الوهیت» تجلی کرده است:« قل هو الله» یعنی همان هویت غیبی، الله است که ذاتی است مستجمع همه اسماء و صفات علیاء با توجه به این مقدمه می گوئیم: امام بزرگوار قده، وجهه غیبی احدی را که همان سر وجودی و رابطه بین اسم مستاثر و مظهر آن است از ضمیر «هو» در آیه: «ما من دابأ الا هو آخذ بناصیتها» استنباط فرموده اند، بشرح موجزی که به عرضتان رساندم همچنین از ضمیر هو در آیه: «و لکل وجهة هو مولیها»،و ذلک فضل الله تعالی علیه(ره). استاد شهید آیة الله مطهری(قده) و معنای غیب از غیب و هویت غیبیة،سخن به میان آمد، عبارتی از استاد شهید آیة الله مطهری قدس سره را در مقاله «امدادهای غیبی در زندگی بشر» که مرتبط با معنای غیب است، در اینجا نقل می کنم: «پیغمبران راهنمایان جهان غیبند، آمده اند که مردم را بغیب و ماورای ظاهر و محسوسات، مؤمن و معتقد نمایند، پیغمبران به اینکه مردم بوجود غیب ایمن داشته باشند اکتفا نکرده اند، پیغمبران آمده اند که میان مردم و غیب رابطه برقرار کنند، حلقه اتصال میان مردم و جهان غیب باشند،مردم را مؤمن به مددهای غیبی و عنایتهای خاص غیبی در شرایط خاصی بنمایند. اینجا است که مسئله غیب عملا با زندگی بشر تماس پیدا می کند. گفتم غیب یعنی نهان،پس پرده، این پرده چیست؟ چگونه پرده است که جلو چشم ما کشیده شده که نمی توانیم ببینیم، آیا واقعا پرده ای وجود دارد که باید پس برود تا ببینیم یا اینکه این تعبیرات، کنیاه از حقایق دیگری است.اتفاقا همین تعبیر پرده در خود قرآن کریم نیز آمده است، درباره اهل قیامت می فرماید: «فکشفنا عنک غطائک فبصرک الیوم حدید».( سوره ق- آیه 22). یعنی: «امروز پرده را از جلوتر برداشتیم. اینکه دیده تو تیز است و می توانی همه چیز را ببینی» جمله معروفی منسوب است، بحضرت امیر علیه السلام: « لو کشف ما ازددت یقینا» یعنی: «فرضا اگر پرده برافتد بر یقین من افزوده نمی شود». مسلما این پرده از نوع ماده و جسم نیست، این پرده جز حجاب محدودیت حواس ما که تنها امور نسبی و محدود را درک می کند نمی باشد. بحسب فرض اولی عقل، موجود بر دو قسم است: محدود و نامحدود، وقتی محدود را تعریف می کنم نامحدود هم روشن می شود،شما که در اینجا نشسته اید، یک نقطه معین و یک مقدار معین از فضا را اشغال کرده اید و در نقطه دیگر و جای دیگر نیستید و اگر بخواهید در نقطه دیگر در روی صندلی دیگر بنشینید، ناچار باید این نقطه را رها کنید و با حرکت خود را به نقطه دیگر منتقل نمائید. یعنی نمی توانید در عین اینکه در این نقطه هستید در آن نقطه باشید، شما از نظر مکان، محدود به مکان خاص هستید.همینطور است از لحاظ زمان، ما در این زمان هستیم در زمان های پیش نبوده ایم همچنانکه در زمانهای بعد نخواهیم بود. حالا اگر موجودی از نظر مکانی و زمانی نامحدود باشد به معنی این است که هیچ مکانی و هیچ زمانی از او خالی نباشد و در همه زمانها و همه مکانها باشد، بلکه محیط بر مکان و زمان باشد. و در این وقت است که حواس ما از درک چنین موجودی عاجز و ناتوان است. ما به این دلیل یک شی ء خاص را می بینیم که محدود است و در جهت معین قرار دارد. قابل اشاره است، شکل دارد و اگر نامحدود باشد و شکل و جهت نداشته باشد، قهرا نخواهیم توانست او را دید. ما یک آواز را به این دلیل می شنویم که گاهی هست و گاهی نیست. اگر یک آواز ممتد و یک نواخت باشد، هرگز او را نخواهیم شنید... اهل معرفت و عرفان می گویند: حق متعال از کثرت ظهور در خفا است، یعنی حیثیت ظهور و خفا در او یکی است، او از این جهت مخفی است که هیچگونه غیاب و افول و غروبی ندارد و هیچ چیز و هیچ جا از او خالی نیست. یا من هو اختفی لفرط نوره الظاهر الباطن فی ظهوره... این کلام لطیف را از آن حکیم شهید، از آن عارف وارسته از هوی و وابسته بخدا بدین جهت نقل کردیم که اهل الله و ارباب قلوب که از ذات حضرت واجب به «هویت غیب مطلق» تعبیر می کنند، یا از مقام «لا تعینی»حضرتش به «احدیت غیبیه» و از مقام «واحدیت» به « غیب مضاف» تعبیر می کنند، به آن معنا است که استاد شهید رضوان الله علیه بدان اشارت دارند،یعنی چون ادراکات ما، ناقص و ظهور حضرتش نامتناهی ات، الزاما ما محجوبیم، ما در حجاب نقصانیم. وگرنه: یار بی پرده از در و دیوار در تجلی است یا اولی الابصار
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 167 |