تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,820 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,980 |
امثال در قرآن | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1369، شماره 104، مرداد 1369 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
هدایت در قرآن تفسیر سوره رعد امثال در قرآن آیت الله جوادی آملی قسمت سی و دوم «أنزل من السماء ماء فسالت أودیة بقدرها فاحتمل السیل زبدا رابیا و مما یوقدون علیه فی النار ابتغاء حلیة أو متاع زبد مثله، کذلک یضرب الله الحق و الباطل فأما الزد فیذهب جفاء و أما ما ینفع الاس فیمکث فی الأرض، کذلک یضرب الله الأمثال». (سوره رعد ـ آیه 17) خاصیت مثل قرآن کریم از آن نظر که نور است و هدایت برای مردم است نه برای گروهی خاص«هدی للناس» لذا بایدب شر زبان آن را بفهمد و بگونهای نباشد که گروهی ویژه آن را درک کنند و دیگران محروم باشند. اگر تمام بشر زبان وحی را نفهمند، نمیتواند«هدی للناس» و «نور» باشد. زبان وحی باید در هر شرائط و اوصافی، قابل درک برای مردمب اشد. بنابراین، سخن قرآن نه آنطور پیچیده و دشوار است که مخصوص خواص باشد و نه آنطور مبتذل است که جائی برای نقد ناقدان باشد. هر کسی که«انسان بودن» ر او صدق میکند، میتواند آن را بفهمد، در عین حال که هیچ کس توان انتقاد آن را هم ندارد. لذا برای اینکه آن معارف بلند را در دسترس همه قرار بدهد، آن مطالب بصورت«مثل» تنزل پیدا میکند. خاصیت مثل این است که سطح مطلب را پائین میآورد تا هم سطح فکر شنونده شود، آن وقت است که دست شنونده به دامن آن مطالب بلند و عالی میرسد و میتواند آنها را بفهمد، و حجت خدا بر او تمام شود؛ «لیهلک من هلک عن بینة و حییی من حی عن بینة»[1]. قرآن کریم در تمام امور حق و باطل، برهان اقامه کرده است. راجع به توحید و شرک که حق و باطلاند برهان اقامه کرده، و همچنین در رابطه با صدق و کذب، طهارت و آلودگی نفس و خلاصه تمام مسائل علمی و اخلاقی و احکام و حکم، برهان اقامه کرده است. و برای همه اینها یا بسیاری از اینها، مثل ذکر کرده که هم افراد عادی بتوانند درک کنند و همعلما، انچه را که درک کردهاند، بهتر روشن شود و لذا میفرماید: و لقد صرفنا للناس فی هذا القرآن من کل مثل»[2]ـ و ما برای مردم در این قرآن، از هر مطلبی، مثلی ذکر کردهایم. «و تلک الأمثال نضربها للناس و ما یعقلها الا العالمون»[3] ـ و ما این مثلها را برای مردمب یان کردیم، و عمق این مثلها را افراد عالم و دانا میفهمند. مثل برای توضیح مطالب عمیق بنابراین، هر مطلب بلندی را که قرآن کریم به عنوان یک برهان، اقامه کرده، همان را در حد یک مثل ذکر میکند که هم مردم آن را بدانند و هم علما به عمق آن پی ببرند. به عنوان نمونه، در جریان توحید، در سوره مبارکه انبیا، برای توحید خدای سبحان، آن دلیل سنگین برهان«تمانع» را به صورت یک«قیاس استثنائی» اقامه میکند که درک آن بای اوحدی از محققین، دشوار است: «لو کان فیهما آلهة الا الله لفسدتا»[4]ـ اگر در این آسمان و زمین(نظام موجود) دو خدا بود و دو خدا این نظام را اداره میکردند، این نظام از بین میرفت. این قضیه شرطیه است. و التالی باطل و المقدم مثله. بطلان تالی را در سوره«تبارک» بیان میکند، میفرماید: «ماتری فی خلق الرحمن من تفاوت»[5] ـ هرگز در نظام خداوند، ناهماهنگی نمیبینید. تفاوت چیست؟ تفاوت در آنجائی است که رشتهای در کار باشد، بعضی از حلقههای رشته از رشته بیرون رود و حلقههای دیگر به انتظار حلقه قبلی که بیرون رفته است، بمانند و نظم به هم بریزند و رشته گسیخته شود. تفاوت الامر: اضافات بعض الاشیاء عن بعضها الآخر. یک امری گسیخته است یعنی بعضی از اجزاءش از اجزای دیگرش فوت شده است. اگر در یک امر ذی اجزائی، بعضی از اجزایش فوت شد، میگویند: در آن امر، تفاوت پیدا شده است و چون تفاوت پیدا شود، بمقصد نمیرسد. خداوند در این آیه سوره ملک میفرماید که: در عالم هیچ ذرهای فوت نمیشود و خلاصه هر چه بیشتر بنگرید. ملاحظه خواهید کرد که هیچ فتور، شکاف، خلل و نابسامانی در عالم وجود ندارد. آن آیه بمنزله قضیه حملیهای است که در حکم بطلان تالی است، آن وقت قیاس استثنائی به این صورت میشود که: لو کان فیهما آلهة الا الله لفسدتا لکن لم تفسدا. چرا؟ برای اینکه: ما تری فی خلق الرحمن من تفاوت. پس«فالتالی باطل و المقدم مثله». این برهان، برهان تمام تمانع است که محققین اهل کلام در آن ماندهاند، لذا تحلیل این بهران تمانع برای بسیاری از علماء دشوار است و آن را به برهان«توارد علتینن برمیگردانند. خداوند همین معنی را به عنوان«برهان توحید» در آیاتی دیگر در حد یک مثال ذکر میکند، میفرماید: «ضرب الله مثلا رجلا فیه شرکاء متشاکسون و رجلا سلما لرجل هل یستویان مثلا»[6] اگر یک بندهای باشد که در تحت تدبیر و فرمان چند مولای مخالف یکدیگر و بداخلاق باشد، با یک بندهای که در تحت تدبیر یک مولای سالم، باشد، ایا این دو با هم برابرند؟! یقینا یکسان نیستند. آنگاه میفرماید: شما این عالم را«بنده» فرض کنید. الهه بمنزله خدایان و مولاهائی هستند که این بنده را اداره میکنند. اگر اینعالمچند خدا و مولا داشته باشد، هرگز منظم نخواهد بود، همچنان که یک بنده را چند مولای متشاکس نساز بد اخلاق بخواهند اداره کنند. و چون این عالم منظم است مثل آن بندهای است که تحت تدبیر یک مولای سالم است، پس معلوم میشود که رب و پروردگار آسمان و زمین یکی است و شریک بردار نیست. آن معنای بلند آیه سوره انبیاء را که به عنوان«برهان تمانع» معروف است و مورد بحث محققین اهل کلام است، در حد یک مثل برای کسی که قیاس استثنائی و برهان تمانع و بطلان تالی و بطلان مقدم و امثال ذلک، به گوشش نخورده، به این صورت بیان میکند. آنطور نیست که توحد را تنها به صورت یک قیاس استثنائی بیان کند که خواص بفهمند و عوام محروم باشند. پس در قرآن هیچ مطلبی نیست که مخصوص حکما و علما باشد و همان را در حد مثل برای توده مردم بیان نکرده باشد زیرا قرآن«هدی للناس» و «ذکری للبشر» است، پس باید با زبان بشر سخن بگوید و همه کس از آن بهره ببرد. البته ممکناست بسیاری از مردم، آن معارف عمیق را درک نکنند ولی خداوند همان معارف را بصورت مثل، قصه و صورتهای دیگر بیان کرده است که حجت بر آنها نیز تمام شود. کتاب مکنون ناگفته نماند که معارف عمیقی در قرآن وجود دارد که درشک مقدور احدی جز معصومین(ع) نیست زیرا برای قرآن، یک کتاب دیگری است که این قرآن در آن کتاب است. در سوره واقعه میخوانیم: «ان لقرآن کریم فی کتاب مکنون»[7] این قرآن کریمی است که در کتابی دیگر نهفته است. «لا یمسه الا المطهرون» و قیآن را مس نمیکند مگر کسی که طاهر باشد. آن کتاب مکنون را نیز کسی مس نمیکند مگر آنکه مطهر باشد. پس اگر کسی بخواهد با ظاهر این قرآن برخورد کند، باید دارای طهارت ظاهری باشد و اگر بخواهد با باطن قرآن که«کتاب مکنون» است، تماس بگیرد، باید مطهر از هر گناه باشد. و در سوره احزاب«مطهرین» معرفی شدهاند که همانا اهل بیت عصمت و طهارت(ع) میباشند: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»[8] ـ همانا خداوند میخواهد که تنها شما اهل بیت را از هر پلیدی دور سازد و مطهرتان نماید. پس اهل بیت هستند که مطهرند و تنها اینهایند که به«کتاب مکنون» دسترسی دارند، لذا حقایقی را اهل بیت عصمت و طهارت میفهمند که به ذهن احدی نمیآید و هر کس از طهارت ضمیبر برخوردار شد، بمقدار خودف از معارف قرآن استفاده میکند، اما آنها درجات زائد بر اصل ایمان است. و اصل ایمان و ظواهر قرآن کریم را خداوند بطوری تنظیم کرده است که همه بشر بفهمند و حجت بر آنها تمام شود. بنابراین، اصل مثل ذکر کردن برای آن است که سطح مطالب را مقداری پائین بیاورد تا در دسترس همگان قرار یگرد و در بسیاری از معارف قرآنی، سخن از مثل آمده است. یکی از آن آیات پر برکت قرآن کریم ـ که همهاش برکت و نور است ـ آیه 17 از سوره رعد است. و از این آیه اصول و قواعدی کلی بدست میآید که آیات دیگر را میشود با آن حل کرد. آیات کلیدی تفسیر قرآن به قرآن، این نیست ما ببینیم کلمهای در آیهای به کار رفته، بعد در آیات دیگر نگاه کنیم تا از جمع آیاتی که این کلمه در آنها بکار رفته، مطلبی را استفاده کنیم. تفسیر قرآن به قرآن این است که«آیات کلیدی» را بشناسیم و با استفاده از آنها، آیات یدگر را حل کنیم. اگر قیآن کریم بیش از شش هزار آیه دارد، پنج یا شش کلید دارد که باید آن آیات کلیدی را شناخت تا آیات دیگر را به آنها حل کرد. این آیات«قواعد قرآنیه» است. همانطور که برای فقه، قواعدی وجود دارد و اصول دارای«امهاتی» است و ادبیات قواعدی دارد، برای قرآن کریم نیز قواعدی است که اگر کسی آن قواعد و آیات کلیدی را بفهمد، میتواند بسیاری از آیات را با آنها حل کند. به عنوان مثال: در سوره فاتحة الکتاب میخوانیم: «اهدنا الصراط المستقیم، صراط الذین انعمت علیهم» یعنی راه کسانی که تو بر آنها«انعام» روا داشتی و به آنها نعمت دادی، به ما بنمایان و ما را به آن راه راست هدایت فرما. مقصود از «انعمت علیهم» چیست و اینها کیانند؟ در سوره نساء، آنها را بیان کرده است، میفرماید: «و من یطمع الله و الرسول فاولئک مع الذین أنعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حسن أولئک رفیقا»[9] ـ اگر کسی مطیع خدا و رسولش باشد، خداوند او را با کسانی که منعم علیهاند و خدا به آنها نعمت داده است، محشور میکند. آنها کیانند؟ 1- نبیین، 2- صدیقین ، 3- شهدا، 4- صالحین و اینها دوستان و رفقهای خوی برای مؤمن هستند. بنابراین ما در نماز همواره، در هر رکعت از خدا میخواهیم که با انبیا و صدیقین و شهدا و صالحین محشورمان کند و راه آنها را به ما نشان دهد. پس اگر ما توانستیم به آن آیات کلیدی پی ببریم، آنگاه رموز تفسیر و بسیاری از معارف قرآن برای ما حل میشود. و این از ابتکارات صاحب المیزان، است. سیدنا الاستاد(علامه طباطبائی) رضوان الله علیه در مورد این آیه از سوره رعد میفرمود: «هذه من غر الآیات القرآنیة» ـ این آیه از تابانترین آیات قرآن کریم است و خیلی از معارف را میشود با آن حل کرد، یا لااقل انسان را از ابهام درمیآورد. ماندنیها و رفتنیها میفرماید: خدای سبحان از آسمان ـ از جهت بالا ـ آب را فرو فرستاد که درهها و وادیهائی که در دامنه کوهها هستند، هر کدام به اندازه خود از این آب استفاده کنند. آنگاه سیل در آن حرکتش، یک کف برجستهای را روی دست گرفته(یا روی دوش گرفته) مانند یک تپه بلند و برجستهای، میماند یا مانند کف گداخته روی کورهای است که نگام آب کردن فلزات پدید میآید حال این فلز یا برای زینت است ـ مانند طلا و نقره ـ یا برای ساختن مصالح مختلف فلزی (جنگی، ساختمان و غیره) بالاخره این آهنها و فلزات را آب میکنند یا برای زینت مانند ساختن انگشتر و گوشواره و یا برای ساختن شمشیر، تر آهن و متاعی یگر، در هر صورت وقتی این فلزات را گداخته و آب میکنند، کفی روی آن میایستد و روی آن کوره، کفی پیدا میشود، حال چه این کف صنعتی و چه آن کف طبیعی که در اثر سیل و باران پدید آمده بودف هر دو ناپدید میشوند و از بین میروند ولی آنچه میماند، چیی است که برای مردم نافع و فایدهدار است. در مثال طبیعت با آن آب میشود کشاورزی و دامداری را تأمین کرد و عطش تشنگان را برطرف ساخت و در مثال صنعت میشود زیور و زینتهائی را ساخت یا سلاحها و مصالح ساختمانی درست کرد. حق و باطل نیز چنین است. هر یک از عقیده و خلق و عمل(اخلاق، رفتار و کردار) یا حقاند و یا باطل. حق مثل آن آبی است که می ماند و باطل مانند آن کفی است که میرود و نابود میشود. پس آنچه در این جهان میماند توحید است و آنچه نابود میشود و رفتنی است، شرک است و باطل. پس اگر کسی گوشهای از این دریای خروشان را دید، نباید بگوید: این کفها چیست؟ صبر کنید، اگر این سیل به دریا نشست، آنجا هم کف و زبد بود، آن وقت اشکال کنید. شما از راه رسیدهاید، یک گوشهای را میبینیدف میگوئید این کفها چیست؟ این کفها لازمه جوش و خروش است. اگر این کف ماندنی بود آن وقت میتوانید اعتراض کنید ولی مطمئن باشید که تمام این کفها و باطلها رفتنی هستند ولی آرام آرام از بین میروند و باید صبر و تحمل داشت. و آنچه میماند همان آب زلالی است که رفع عطش میکند و همانط لا و نقرهای است که زیور و زینت است یا همان آهن و فلزی است که برای سلاح و بنا و دیگر مسائل زندگی به کار میرود. استفاده از آیه مورد نظر اولین نکتهای که این آیه به ما میفهماند این است که: آنچه از طرف خدای سبحان میآید خیر است، او آب رحمت میفرستد و اگر آلوده شد، در اینجا آلوده شده است زیرا هیچ بدی و باطلی را خداوند نازل نمیکند و هیچ نقص و شر و باطلی هم به خدای سبحان، استناد ندارد، هیچ معصیت و هیچ کمبود و شری به خدا برنمیگردد. هر چه را که قرآن باطل نامیده است، کفی است که از این طبیعت برخاسته و هر چه را قرآن حق نامیده است، آب گوارائی اس که از سوی خدای سبحان تنزل کرده است. پس هم مسئله قضا و قدر، و هم مسئله جبر و اختیار و هم مسئله حکومت طغات با این آیه حل میشود. این یک آیه کلیدی است که به ما میفهماند چیزی جز آب رحمت از سوی خداوند نمیآید ولی در حال جوش و خروش و حرکت، کفهائی همراهش پیدا میشود پس نباید گفت: چرا این شرور و بدیها را خدا آفریده است؟ او آب رحمت را نازل کرده و هر کس به مقدار خود از آن رحمت استفاده کرده است. در خلال جوش و خروش ممکن است چند باطل پیدا شود که از همین جوش و خروش آب، برمیخیزند ولی فورا سرکوب میشوند و از بین میروند. این باطلها نه ماندنی هستند و نه از خدای سبحان تنزل کردهاند. اینها از همین طبیعت برخاستهاند و همین جا هم دفن میشوند و از بین میروند. آنچه که به نام«فیض» است از خدای سبحان تنزل کرده و برای همیشه خواهد ماند وآنچه که«باطل» است از همین خروش سیل نشأت گرفته و در لابلای نهر دفن میشود. اینجا است که باید ما میزان را در جاویدان بودن هر چه حق است و نابودی هر چه باطل است، بدانیم و آنگاه آیات حق را از آیات باطل بشناسانیم و درباره آنها به بحث بپردازیم. و الحمد لله رب العالمین. ادامه دارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 227 |