
تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,408 |
تعداد مقالات | 34,617 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,341,520 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,871,566 |
زلزله | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1369، شماره 104، مرداد 1369 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 04 اسفند 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
زلزله زمین لرزهای که اخیرا در استانهای گیلان و زنجان فاجعه به بار آورد عواطف و احساسات انسانی را در ایران و همه جهان بخصوص جهان اسلام جریحهدار نمود و موج انساندوستی مرزها را شکست و همه را به سوک نشاند. و در پی آن گفتهها و نوشتههای فراوانی در ابعاد مختلف زلزله ارائه شد ولی هنوز در ابعاد مهم و اساسی آن نیاز به کار تحقیقی فراوان دارد. و همچنان باید امیدوار بود تا شاید محققان و پژوهشگران در بعد تشخیص زلزله قبل از وقوع قدمهای بلندتری بردارند و مسئولان عمران و آبادانی برای شهرها و روستاهائی که هنوز ویران نگشته ولی هر لحظه احتمال بروز همین فاجعه در آنها میرود فکری بکنند. این عاقلانه نیست که ما در همه جا به انتظار حوادث بنشینیم تا به کمک برخیزیم. در بعد شناسائی به موقع مکان وز مان تقریبی زلزله گرچه بشر هنوز راه درازی در پیش دارد ولی ما باید تلاش کنیم که از همین مقدار که علم بشر پیشرفت کرده عقب نمانیم و گمان نمیرود که تمدن امروز با همه توحشش از نقل و انتقال اینگونه معلومات که از ارسال کمکهای مالی پس از حادثه هزاران بار انسانیتر است ممانعت کنند. این یک علم انسانی است که از طب برای اینگونه مناطق مهمتر و حیاتیتر است. بشریت باید در این مسئله همکاری کند تا از بروز فاجعه تأسفبار جلوگیری شود و نباید هر کشوری برای خود از صفر شروع کند. پیشرفت علمی در این زمینه از آن همه است و باید مانند یافتههای پزشکی به سرعت صادر شود. و اما مسئولان نظارت بر شهرسازی(و روستاسازی، اگر فرضا چنین بنیادی باشد که باید باشد) تنها همتی که ممکن است به خرج دهند این است که منطقه ویران شده را پس از جان باختن هزاران انسان و بیخانمان شدن صدها هزار و بیکس ماندن هزاران کودک و بزرگسال و سایر پی آمدهای وحشتناک انسانی و اقتصادی و اجتماعی چگونه بسازند که اگر بار دیگر زمین به خود تکانی داد فاجعه تکرار نشود. البته این مسئله لازم است و قابل تقدیر، ولی چرا نباید برای شهرها و روستاهائی که هنوز تخریب نشده و حداقل برای ساختمانهای جدید الاحداث آنها فکر اساسی بشود و نقشه و طرح خاصی ارائه شود که احتمال ویرانی آن کمتر باشد و در برابر زمین لرزهها مقاومت بیشتری داشته باشد. بهر حال ما امیدواریم که این فاجعه اخیر انگیزهای برای بالا بردن سطح همتها باشد و تا شعله آن فروزان است تصمیمات جدی گرفته شود که اگر به سردی گرائید و فاجعه فراموش شد و ترسها فرو ریخت تجربه نشان داده است که ما به فکر آینده نخواهیم بود. زلزله سؤالهای دیگری را نیز در اذهان عموم مردم برمیانگیزد. عامه مردم با اعتقاد به این که زلزله یک عذاب الهی است از خود یا دیگران میپرسند اگر چنین است چرا این عذاب بر سر کاخنشینان ستمگر فرو نمیآید و مگر این روستائیان مؤمن و مستضعف چه کردهاند که مستحق چنین عذابی شدند و حتی بعضی از سانده اندیشان به فکر توجیهی برای این تهمتی که به ساحت مقدس الهی زدهاند میافتند و تهمتهایی به مردم منطقه زلزله زده نسبت میدهند. به یاد دارم در مورد یکی از شهرها که در گذشته مورد چنین فاجعهای قرار گرفت در مجمعی سخن از توجیه این عذاب بود و بعضی معتقد بودند که در آن شهر رباخواری شایع است و شاید همین دلیل خشم الهی باشد ولی همانجا این سؤال مطرح میشد که آن رباخواران هرگز دچار حادثه نشدهاند و همچنان در کاخهای مستکم خویش آرمیدهاند و این ربا دهاناند که به حکم ضرورت و از روی ناچاری به آنان ربا دادهاند و اکنون که در زیر آوار ماندهاند هم اگر چیزی از آنان باقی مانده باشد آن رباخواران بیرحم قبل ازهمه به حکم اینکه طلبکارند مالک خواهند شد. آخر این از عدالت(نعوذ بالله) به دور است. این سؤال و اعتراض به گونههای مختلف ابراز میشود. بعضی با تعبیر خشم طبیعت و قهر طبیعت که زلزله را چنین توجیه میکنند ندانسته، آن را خشم و غضب الهی میخوانند زیرا طبیعت همان سنت الهی است و گرنه ماده کور و کر که خشم ندارد. بعضی میگویند آن روز که از بمباران و موشکباران دشمن به زیر آوار میرفتیم با فریاد مرگ بر آمریکا دل خود را خالی میکردیم و همین تحمل فاجعه را آسان میکرد ولی امروز که فاجعه از دوست(نعوذ بالله) بر ما روا شده است چه گوئیم و چه کنیم؟! در این میان بعضی از مصیبتزدگان شکر و ثنای الهی نیز شنیده میشود که خود تسکین دهنده و آرام بخش است ولی همان شکر هم خالی از اعتراض نیست. به عبارت دیگر خدا را(نعوذ بالله) مقصر اصلی حادثه میشناسیم ولی از روی علاقه یا ترس یا طمع به گونهای شکر میگوئیم که گویا گفتهایم از تو دیگر توقع نداشتیم. باید دید مسئول اینگونه حوادث کیست؟ آیا طبیعت در این میان از خود خشم و قهری نشان داده و یک حالت غیر طبیعی و قهر آلودی به خود گرفته است ما آن را عذاب الهی بدانیم یا مسئول آن خود ما هستیم و طبیعت هرگز از صورت طبیعی خود خارج نشده و هنوز هم همان مادر مهربان است و زمین همان باسط و مهادی است که خداوندش برای زیستن چنین رهوار و ذلول آفریده و هرگز چموش نشده است. این ما هستیم که در استفاده از آن راه و روش صحیحی را برنگزیدهایم. خداوند چنین خواسته است که انسان باید خود راه صحیح را برنگزیدهایم. خداوند چنین خواسته است که انسان باید خود راه صحیح زندگی را چه از بعد مادی و چه از بعد معنوی بگزیند. در بعد معنوی چون با غیب جهان مربوط است راه و بیراهه را به او نشان میدهد با عقل فطری و با رسالت انبیا تا او هر کدام را خواست انتخاب کند. و در بعد مادی تنها عقل و کاوش چراغ راه است. باید انسان بداند که در هر جای زمین زندگی باید به نحوی باشد که با شرایط طبیعی منطقه تناسب داشته باشد و اگر بخواهد با طبیعت و سنن الهی ستیزهجویی کند و بر خلاف آن سنن رفتار نماید خود گرفتار پی آمدهای نامطلوب آن خواهد شد و خود مسئول آن است. اگر کسی بر لب پرتگاهی بخوابد و با غلطیدن سقوط کند و دست و پایش بشکند، آیا حق دارد جاذبه زمین را مسئول بداند؟! طبیعی است که مسئول حادثه خود او است. زندگی در مناطق زلزله خیز شرایط خاصی دارد. بدون شک اگر کسی در این مناطق مثلا از خانه چوب ییا چادر استفاده کند یا طرح و نقشه ساختمان را متناسب با زمین لرزه تهیه نماید هرگز گرفتار حادثه نخواهد شد. اگر کسی در مسیل خانه بسازد و سیل بنیان کن خانهاش را ویران سازد آیا حق دارد به باران و کوهستان و سیل و طبیعت اعتراض کند؟! منظور ما این نیست که مسئول این حادثه همان افرادی هستند که دچار آن شدند. هرگز! ما خود نیز در همینگونه مناطق به وضعی شبیه به همان وضع زندگی میکنیم. منظور ما این است که مسئول اینگونه حوادث جامعه بشری است نه طبیعت و نه خالق طبیعت. ما به دست خود، زمین، این مرکب سواری رهوار را غیر قابل سکونت میسازیم. جنگلها را از بین میبریم آنگاه که سیل همانند سیل بنگلادش فاجعه به وجود آورد طبیعت را دشنام میگوئید و به خدا(نعوذ بالله) اعتراض میکنیم. با صنعت پیشرفته لایه اوزون را نابود میکنیم و خود میبینیم که به تدریج حرارت زمین زیاد میشود و باران کم میشود و یخهای قطبی ذوب میشوند و شهرهایی در آب فرو میروند و کشاورزی مشکل یا غیر ممکن میشود و قحطی و خشکسالی فرا میرسد، آنگاه طبیعت را مقصر میدانیم و خداوند را خشمگین. نظیر این اعتراض سؤال دیگری است که مکرر شنیده میشود: مگر نه خداوند رزاق است و روزی همه را میرساند؟ پس این آفریقائیها که از گرسنگی میمیرند مگر انسان نیستند؟ مگر نباید خداوند روزی آنها را برساند؟ این افراد تصور میکنند که اگر کسی در خانه بنشیند و دست روی دست بگذارد خداوند از آسمان روزی او را میرساند. خداوند طبیعتی را آفریده است که اگر با آن با روش صحیح برخورد شود روزی همه انسانها را میدهد و حتی نیاز به تحدید نسل هم نیست ولی این انسان ظلوم جهول(ستمگر نادان) است که زندگی را بر خود تنگ کرده با مرزبندیها، با نژادپرستیها، با تجاوزهاف با جنگها، با خود محوریها و از آن سوی با تسلیم ظلم و ستم از طرف مستضعفین و بر نخاستن در برابر ستمگران. آفریقا یک منطقه غنی و پرثروتی است که سالها است استعمارگران با قطعه قطعه کردن آن و بجای هم انداختن مردم و نفوذ آشکار و نهان در آنها و به وجود آوردن رژیمهای تجاوزگر و به غارت بردن ثروتهای طبیعی و خداداد آنها، آنان را به چنین روز سیاهی نشاندهاند. آیا مقصر طبیعت است یا خالق طبیعت یا انسان؟ هم انسان ستمگر و هم انسان ستمپذیر. بهر حال زلزله یک سنت طبیعی است و بقول بعضی از دانشمندان یک نعمت الهی است همانند باران و شاید مهمتر. این نوعی تحول و تکامل است که در لایههای زمین بوجود میآید و باید باشد و هیچ ربطی به خشم و غضب الهی یا قهر و خشونت طبیعت ندارد. انسان باید خود را با شرایط طبیعت وفق دهد و نباید با آنها به ستیز برخیزد. یا باید در چنین مناطقی زندگی نکند یا اگر زندگی کرد باید از روشهای علمی برای شناخت به موقع زمین لرزه استفاده کند و در این راه تلاش پیگیر داشته باشد یا در زمینه خانهسازی دقت کافی به عمل آورد و سر پناه خود را به گونهای بسازد که در برابر زمین لرزه مقاوم باشد. در غیر اینصورت مسئول فاجعه جامعه بشری است نه طبیعت و نه خالق مهربان طبیعت. زلزله آفریده خدا است و خیر محض است و شر از سوی ما است. و از جانب خداوند بجز خیر حاصل نمیگردد همچنانکه باران خیر محض است و رحمت الهی است ولی خانه هایی را ویران میسازد بلکه شهرها و آبادیها را نابود میکند. مقصر انسان است که در دانش یا به کار بستن دانستههای خود کوتاهی میکند و در نتیجه گرفتار جهل یا ستم خویش میشود. و از بعدی دیگر آیا مصیبتها و دردها و رنجها که بر فرد یا جامعه ای وارد میشود در مجموعه به زیان انسان و جامعه بشری است یا همین فجایع هم از جهاتی دارای مصالح بسیار مهم و ضروری است؟ شک نیست که انسان در همین مصیبتها و دردها ساخته میشود. کسی که هیچ دردی نداشته باشد انسان نیست. این حوادث اولا انسان را به خود میآورد و از خواب غفلت بیدار میکند. انسان متوجه ضعف و زبونی خویش در برابر قدرت الهی و سنن طبیعت میشود و به یاد مرگ میافتد و برای زندگی ابدی خویش فکری میکند. مرگهای طبیعی و مرگهائی که در اثر بیماری پیش میآید چندان تحولی در انسان بوجود نمیآورد ولی مرگهای ناگهانی و بخصوص دستجمعی همه را به یاد حیات ابدی میاندازد. بدون شک اکثر اینان که آن شب جان باختند برای فردای خود برنامهای تهیه کرده بودند، وعدههایی به خود و دیگران داده بودند و آرزوهائی در سر داشتند که همه را یک جا از دست دادند. هر انسانی با توجه به این حقیقت از این خواب غفلت بیدار میشود یا باید بیدار شود. این گونه حوادث مایه عبرت انسان است اگر گوش شنوا و چشم بیداری داشته باشد. ثانیا این حوادث انسان را به تضرع و زاری در درگاه خداوند وامیدارد. معمولا بشر چنین است که فقط در سختیها و ناملایمات به یاد خدا میافتد. آنجا که پناهگاهی بجز خدا نمیّیند. خداوند خود فرموده است: «چون شما را بیچارگی و درماندگی در دریا فرا میرسد همه را به جز او فراموش میکنید و چون شما را به خشکی رسانید و نجات داد روی برمیگردانید چرا که انسان کفور است و نعمتها و احسانها را فراموش و انکار میکند. آیا خود را در امان میبینید از این که در همان خشکی شما را به کام زمین فرو برد یا بر شما طوفانی از سنگریزه فرو آورد و آنگاه کسی را که به او پناه برید نمییابید یا شما را دوباره به دریا باز گرداند و بر شما بادهای سهمگین فرستد و شما را به کفرانتان غرق کند آنگاه کسی نیست که به خونخواهی شما برخیزد». (اسراء ـ 67- 70) آری انسان چنین است که اگر در ناز و نعمت باشد خدا را فراموش میکند و اگر هر از چند گاهی مصیبتی ببیند همواره به یاد خدا خواهد بود و لذا نباید پنداشت که آن مردمی که کمتر روی بلا را میبینند و همیشه در خوشی و نعمند موردل طف و عنایت الهیاند بلکه بر عکس آن جامعهای که خداوند آنها را به این بالها مبتلا میسازد مورد لطف و محبت اویند. این گوشمالیها واقعا یک نعمت است که باید بر آن شکر گفت. هدف اصلی از این حیات و این مرحله از زندگی بشر ساخته شدن و آماده شدن برای سعادت ابدی و پیوستن به دریای بیکران هستی است و این مقام میسر نمیشود مگر با تحمل ناگواریها و گذشتن از این بوتههای آزمایش. آزمایش نه به این معنی است که ناشناختهای شناخته شود یا اندوختهای بروز کند بلکه قابلیتی به فعلیت برسد. و ارزشها از آن فعلیتها است نه قابلیتها. هر انسانی میتواند با کسب کمال و علم و دانش، حکیمی عارف و دانشمندی محقق شود ولی کمال از آن کس است که این قابلیت را به فعلیت رسانده و با تحصیل علم و معرفت آن حکیم عارف شده است نه هر انسانی که قابلیت آن را دارد. در همه شئون چنین است. انسان با همین بلاها و گرفتاریها و سختیها و ناگواریها ساخته میشود و جوهر وجودی او تحقق مییابد نه این که بروز کند. اصولا قبل از این آزمایش و بلا او یک استعداد و لیاقت است و در این بوته، آلودگیها و ناخالصیها از او زدوده میشود تا به حدی که انسان کامل شود و اگر به بلایی مبتلا نگردد همچنان یک قابلیت و استعداد نهفته باقی میماند و این هیچ ارزشی ندارد بنابراین آن فرد و جامعهای مورد عنایت الهی است که دچار اینگونه بلاها میشود و ایمان خود را نگه میدارد بلکه رشد و شکوفایی میبخشد. و از بعدی دیگر مصیبتها انسان را از فرو رفتن در مادیات و رفاه طلبی بیش از حد باز میدارد. این مسئله در جامعه ما محسوس است که پس از پایان جنگ و رسیدن به آرام نسبی چگونه موج رفاهطلبی و آسایش خواهی از تهیه وسایل معیشت مادی هر چند از زوائد زندگی باشد اقتصاد کشور را گرفتار تورمی بیش از دوران جنگ نموده است گرچه تورم پس از جنگ علل دیگری نیز دارد ولی به یقین میتوان گفت یک علت آن همین حالت است.جامعه پس از رهائی از سختیهای جنگ عطش شدیدی برای تهیه لوازم خوشی ور فاه و راحتی از خود بروز میدهد متأسفانه بعضی از رهبران جامعه نیز به این آتش دامن زدند و ملتی که یک دهه فریاد معنویت برآورده بود خود را برای سختیها آماده کرده بود و اکنون دچار چنین حالتی شده بود بیشتر به کام رفاه طلبی فرو بروند و خود اکنون میدانند که از فرونشاندن چنین عطش فراگیر و هولناکی عاجزند. خداوند با یک بلای آسمانی از نوع زمینیاش یک باره مردم این مرز و بوم را بار دیگر به خود آورد و آنها را به ایثار و از خودگذشتگی واداشت و این موج همچنان ادامه دارد و ادامه خواهد داشت. انشاءالله. و این مطلب بسیار مهمی است که به نفع این جامعه است و ما چه میدانیم، شاید اگر چنین نبود خطر از هم گسیختگی جامعه در اثر توجه بیش از حد به مادیات ما را به جایی میبرد که ضرر آن به مراتب از ضرر زلزله و پیآمدهای آن بیشتر و بدتر است. تقویت روح نوعدوستی نه تنها در ایران نمودار شد بلکه جهان را تکان داد. در یک خانواده گاهی دیده میشود که دو برادر بر سر مسائل مادی با هم اختلاف دارند و هرگز با هم کنار نمیآیند مصیبتی بر هر دو وارد میشودمثلا با مرگ پدر و مانند آن که آنها را به هم نزدیک میکند و اختلافات خود را فراموش میکنند و نسبت به یکدیگر احساس محبت و مهربانی مینمایند این مسئله روشن و واضح است و همچنین است جامعه بشری ملتها در اثر اختلافات با یکدیگر به جنگ و ستیز برمیخیزند با قطع نظر از انگیزهها که گاهی خوب و گاهی بد است ولی بطور عموم جامعه بشری نیاز به یک چنین مصیبتهای دسته جمعی دارد تا دوباره مرزها شکسته شود و همه به یکدیگر احساس مهربانی و محبت بنمایند و کدورتها از میان برود. ناگفته نماند که منظور ما ملتهائی است که صادقانه به یکدیگر محبت میکنند نه دولتهای سلطهجو و ستمگر، آنها که برای رسیدن به مقاصد سیاسی خویش حاضرند میلیونها انسان را به بدترین وضع به کام مرگ فرو برند. آنها هرگز به انسان و حقوق انسان علاقهای ندارند و این پیشآمدها بهانهای است برای ترمیم و اصلاح وضع سیاسی خویش و رسیدن به اهداف ستمگرانه دیگری است. ما هرگز نمیتوانیم باور کنیم که آن دشمن خونخواری که با موشک هواپیمای مسافربری را میزند و آن همه انسان بیگناه را میکشد و با نهایت وقاحت به آن جنایتکار جایزه و مدال میدهد اکنون از روی انساندوستی اقدام به کمکرسانی به زلزله زدگان نموده است. ما هرگز نمیتوانیم بپذیریم که آن درندهخوی کفر پیشه که هر روز با بمب و موشک کورکورانه شهرها و آبادیهای کشور اسلامی و همسایه خود را ویران مینمود و هزاران انسان بیگناه را میکشد و مجروح میساخت و آواره مینمود اکنون بر کشتههای زلزله اشک میریزد و کمک میفرستد. نه تنها این دیو صفتان بلکه همه آن سردمدارانی که هرگز انسان دوستی آنها در آن بمبارانهای وحشیانه حداقل نتوانستمانع ارسال موشک و کمکهای مالی به آن حیوان خونخوار شود یا موجب محکوم نمودن این درندهخوئی شود، هرگز از روی انسان دوستی امروز به کمک زلزله زدگان برنخاستهاند. منظور ما از احساس انسان دوستی ملتها است که کدورتها را در این مصیبتها فراموش میکنند و به کمک همنوعان خویش برمیخیزند. سخن در اینجا به پایان نمیرسد و باز هم برای کلیه ناگواریهای انسان در این دنیا بخصوص مصیبتهای دستجمعی مصالحی است که رعایت آنها به مراتب بالاتر از حفظ جان انسانها است. خدا را بر همه نعمتها و بخصوص نعمتهایی که ما از آنها غافلیم شکر میگوئیم و برای جان باختگان این حادثه اسفبار که منشاء تأسفش خود ما انسانها هستیم از خداوند مهربان رحمت و مغفرت و برای بازماندگان آنها صبر و اجر و کمال معنوی و پیشرفت مادی و برای مسئولان کشور احساس مسئولیت بیشتر در این زمینه و همه زمینهها و موفقیت روز افزون برای خدمت به خلق خدا خواهانیم. خدایا، نمیگوئیم ما را آزمایش نکن که چنین دعائی مستجاب نیست و به مصلحت ما هم نیست ولی ما را در آزمایشها دستگیری کن هدایتنما که از راه راست و صراط مستقیم منحرف نشویم. آمین. درباره حادثه جانخراش زلزله شمال و شمال غرب ایران سرشب را خبر از وقت سحرگاه نبود هرکه در بستر خود خفت ورا خواب ربود همه اندر پی اندیشه فردائی خوش کودک اندر بغل ما در و مسرور غنود روستائی بامیدی بفلاحت مشغول ورد میخواند بمحصول ز چشمان حسود شهر یکپارچه در کار و تکاپو و تلاش هیچکس فکر چنان واقعه شوم نبود ناگهان حادثه مولمه از راه رسید و اذا زلزلت الارض عیان شد بشهود و اذا اخرجت الارض هویدا گردید از نهانخانه دل هر چه در او پنهان بود کوه چون غاشیه لرزید و دهن او وا کرد ریخت تا سینه دریا و درو دشت فرود رودها موج زنان زیر و زبر سردرگم آب دریای خزر چون شتری خشم آلود لحظهای خواست بشر را متنبه سازد شمهای خواست خداوند کند عرض وجود چه شد آن خطه سرسبز بهشتی طارم که درختان بدی از زیت چو ظلح منضود چه شد آن منظر زیبایی طراوات افزا که بدش جنگ و اشجار چو ظل ممدود خوابها از قفس دیده بیکباره پرید یا اگر ماند دگر از قفسش در نگشود چشم شهلای عزیزان زاشارت افتاد پلکها روی هم و لعل لبان گشت کبود هر که بیدار بد از خشم زمین کرد فرار چون زمانیکه سرافیل دمد در موعود آرزوها همه در زیر زمین پنهان شد مرغ آمال فتاد از طیران، کرد رکود مادران از غم فرزند و جوانان آنسان شیون و آه و فغان داشته چون ناله رود هرچه گشتند و در آوار تجسس کردند کشته و زخمی و معلول بآمار افزود گرچه از هر طرف آمد کمک و استمداد لیک بر آنکه از این دار فنا رفت چه سود این همان آیت یزدان بهب شر میباشد این همان خاطره واقعه عاد و ثمود ای بشر کیست ترا زنده کند، بعد از مرگ کیست بیدار کند جسم ترا بعد رقود کیست آنکس که دهد زلزله را باز سکون آنکه از کتم عدم آورد انسان بوجود این زمینیکه پس از زلزله ثابت گردد این نشانیست که باشد بجهان یک معبود ایکه با صنع بشر گشته خدا را منکر زانکه بنموده به پشت کره ماه صعود گرترا قدرت آن هست نگهدار زمین راه این زلزله ها را بنمایان مسدود ایکه قائل بطبیعت زجهالت هستی این نشانیست که فکرت همه باشد مردود همه از نزد خداوند بزرگ آمده ایم همه را عاقبت الأمر بود او مقصود شصت و نه سال پس از سیصد شمسی و هزار آخرین شام ز خرداد چنین حادثه بود «احمدی» در پی بیداری غفلت زدگان شعر این خاطره تلخ باندوه سرود اصفهان ـ عباس احمدی
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 96 |