تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,075 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,024 |
مبانی رهبری در اسلام | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1369، شماره 106، مهر 1369 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
قسمت چهارم مبانی رهبری در اسلام حجه الاسلام والمسلمین محمّدی ری شهری در قسمت گذشته فلسفۀ منطق رهبری از نظر اسلام تبیین شد، در این مقاله فلسفۀ ولایت فقیه که طبق آنچه قبلاً توضیح داده شده چهارمین مرتبه از مراتب امامت و رهبری است، مورد بررسی است. فلسفۀ ولایت فقیه بر اساس بررسیهایی که انجام شد، اسلام برخلاف منطق خوارج در گذشته و منطق دیالکتیک در عصر حاضر، نیاز قطعی جامعه را به رهبری تأیید میکند، ولی نه به این معنا که مطلق رهبری برای تکامل جامعه کافی است بلکه بدان جهت که رهبری امام فاجر بهتر از هرج و مرج و فتنه است و امّا تکامل جامعه از نظر اسلام جز از طریق پیاده شدن دین و مکتبی که شامل برنامۀ تکامل مادی و معنوی انسان است امکان پذیر نیست و بدین جهت تنها کسی میتواند جامعه را بسوی کمال رهبری کند که کارشناس دینی باشد و فلسفۀ ولایت فقیه چیزی جز این نیست. بنابراین فلسفۀ ولایت فقیه بر دو پایه استوار است: تکامل مادی و معنوی انسان که فلسفۀ آفرینش اوست، جز از طریق برنامهای که پیام آفریدگار هستی ارائه نموده امکانپذیر نیست. [1] شایستهترین فرد برای رهبری کسی است که برنامۀ تکامل انسان را بهتر از دیگران بداند و بیش از سایر افراد توان پیاده کردن آن را در جامعه داشته باشد. امام رضا (ع) سخنی در فلسفۀ امامت دارد که میتواند مبیّن فلسفۀ ولایت فقیه باشد، متن روایت این است: «فإن قال: فلم جعل اولی الأمر و امر بطاعتهم؟ قیل لعلل کثیره: منها: أن الخلق لما وقفوا علی حدّ محدود و أمروا أن لایتعدوا ذلک الحد لما فیه من فسادهم لم یکن یثبت ذلک و لاقوم إلاّ بأن یجعل علیهم فیه امیناً یمنعهم من التعدّی والدخول فیما خطر علیهم، لأنّه لولم یکن ذلک کذلک لکان احد لایترک لذته و منفعته لفساد غیره. فجعل علیهم قیماً یمنعهم من الفساد و یقیم فیهم الحدود والاحکام. و منها: أنا لانجد فرقه من الفرق ولاملّه من الملل بقوا و عاشوا الاّ بقیم و رئیس لما لابدّ لهم منه فی امر الدین والدّنیا فلم یجز فی حکمه الحکیم ان یترک الخلق مما یعلم انّه لابد لهم منه ولاقوام لهم إلاّ به فیقاتلون به عدوهم ویقسمون به فیئهم و یقیم لهم جمعیتهم و جماعتهم و یمنع ظالمهم من مظلومهم». اگر کسی از فلسفه رهبری و لزوم اطاعت از رهبر در ادیان الهی سؤال کند؟ در پاسخ گفته میشود که این امر دلائل و علل بسیاری دارد: یکی از دلائل ضرورت امامت و رهبری این است که جامعه نیاز به قانون دارد و مردم مکلفند که از مرز قانون تجاوز نکنند، چون شکستن این مرز موجب فساد جامعه است. و برای محافظت از مرز قانون، مرزبانی امین لازم است، در غیر این صورت کسی حاضر نیست لذت و منفعت شخصی خود را هر چند موجب فساد جامعه شود ترک کند. بر این مبنا خداوند زمام امور مردم را به فردی میسپارد تا از فساد مفسدین جلوگیری نماید و مقررات و قوانین را در جامعه پیاده کند. و دلیل دیگر اینکه هیچ فرقه و ملّتی نمیتوانند بدون سرپرست و رئیس ادامۀ حیات دهند و امور دینی و دنیوی خود را که چارهای جز انجام آن ندارند، اداره کنند، بنابراین حکمت حکیم تجویز نمیکند که خلق را در مورد آنچه برای آنها ضروری است و قوام زندگی آنها است، رها کند: مانند جنگ با دشمن، تقسیم مالیات، اقامۀ جمعه و جماعت و جلوگیری ظالم از ستم بر مظلوم. این دلایل ضرورت مطلق امامت و رهبری را اثبات میکند، مانند آنچه از امیرالمؤمنین (ع) در پاسخ خوارج گذشت و خلاصۀ کلام امام این است که «جامعه نیاز به قانون دارد، و اجراء قانون نیاز به حکومت و رهبری، و بر این مبنا ادامۀ زندگی دینی و دنیوی برای هیچ جامعه و ملتی بدون رهبری و حکومت امکانپذیر نیست» ولی دلایلی که در ادامۀ کلام امام آمده میتواند بیانگر فلسفۀ ولایت فقیه باشد، متن روایت این است: «ومنها: انّه لولم یجعل لهم اماماً فیماً امیناً حافظاً مستودعاً لدرست الملّه و ذهب الدّین و غیرت السنّه والأحکام ولزاد المبتدعون ونقص منه الملحدون وشبّهوا ذلک علی المسلمین». [2] یکی دیگر از دلایل ضرورت رهبری این است که اگر خداوند رهبری امین را برای سرپرستی و حفظ امانت امامت امّت، قرار ندهد مذهب و دین بتدریج از بین میرود و سنت پیامبر و احکام الهی دستخوش تغییر و تبدیل میگردد، بدین ترتیب که بدعتگذاران اموری را بر دین میافزایند و ملحدین مسایلی را از دین میکاهند و در نتیجه حقیقت را بر مسلمین مشتبه میسازند... . فلسفه امامت در این بخش از بیانات امام رضا (ع) در یک جمله عبارت است از: «حراست دین و پیشگیری از تحریف احکام الهی». تردیدی نیست که برای تأمین این هدف، رهبر باید در مسایل اسلامی متخصص و کارشناس و به تعبیر رایج فقیه باشد. بنابراین، آنچه در روایت علل الشرایع دربارۀ فلسفۀ امامت و رهبری آمده به طور خلاصه عبارت است از: الف: اجراء قانون. ب: حفظ نظام جامعه در امور دینی و دنیوی. ج: پیشگیری از تحریف قوانین الهی. این امور در روایات دیگر با تعبیرهایی مختلف به عنوان فلسفۀ امامت مورد تأکید قرار گرفتهاند: نظام اسلام، نظام مسلمین و نظام امت، عناوینی است که در لسان پیامبر اسلام و ائمه هدی در تبیین فلسفۀ امامت مورد استفاده قرار گرفتهاند، پیامبر اسلام دربارۀ وجوب اطاعت از ولی امر مسلمین چنین میفرماید: «اسمعوا واطیعوا لمن ولآه الله الأمر فإنّه نظام الإسلام». بشنوید و اطاعت کنید از کسی که خداوند او را ولی امر شما قرار داده که اطاعت از رهبر، نظام اسلام است. [3] امام رضا (ع) در این باره فرموده: «إن الامامه زمام الدین و نظام المسلمین». [4] امامت مهار دین و نظام جامعۀ اسلامی است. امیرالمؤمنین (ع) نیز میفرماید: «فرض الله الإیمان تطهیراً من الشّرک... والامامه نظاماً للامه». [5] خداوند ایمان را به دلیل پاکسازی انسان از شرک... و امامت را به دلیل نظام دادن به امت اسلامی واجب نموده است. نظام در لغت عرب به نخی گفته میشود که از مهرههای تسبیح یا گردنبند میگذرد و آنها را به نظم درمیآورد. امام علی (ع) در کلامی که میتواند تفسیر روایات گذشته تلقّی شود میفرماید: «مکان القیّم من الامر، مکان النّظام من الخزر یجمعه و یضمّه فإذا انقطع النظام تفرّق الخرز [6] و ذهب ثمّ لم یجتمع بحذا فیره ابداً». [7] رهبر و سرپرست امور جامعه مانند رشتۀ مهره است که آنرا گرد آورده و بهم پیوند میدهد، پس اگر رشته بگسلد مهرهها از هم جدا شده و پراکنده گردد و هرگز همۀ آنها گرد نیاید. بنابراین فلسفۀ امامت طبق این روایات حفظ نظام اسلامی است و امام رشتهای است که پیوند امت، در جهت اجراء برنامههای انسانساز اسلام و پیاده کردن قوانین الهی که ضامن تکامل مادی و معنوی جامعه است، به او بستگی دارد. امام صادق (ع) دربارۀ فلسفۀ امامت چنین میفرماید: «إن الأرض لاتخلوا وفیها امام، کیما إن زاد المؤمنون شیئاً ردّهم و إن تقصوا شیئاً ائمه». [8] زمین هیچ گاه از امام خالی نمیشود، تا اگر اهل ایمان چیزی بر دین افزودند آنها را به واقع بازگرداند و اگر چیزی کاستند آنرا کامل نماید. این روایت مانند ذیل روایت علل الشرایع فلسفۀ امامت را حراست از اسلام واقعی و پیشگیری از تحریف میداند. هرچند این روایات چنانکه توضیح خواهیم داد در اصل ناظر به فلسفۀ ولایت معصوم هستند ولی تردیدی نیست که آنچه به عنوان دلیل ضرورت رهبری الهی در این روایات آمده، دلیل ولایت فقیه در عصر غیبت امام معصوم نیز هست. فقیه جامع شرایط رهبری در عصر غیبت امام معصوم در رابطه با تشکیل حکومت و اجراء قوانین الهی و پیشگیری از تحریف اسلام ناب، همان مسئولیتی را دارد که امام معصوم در عصر حضور داشته، موفقیّت یا عدم موفقیّت فقیه نیز در تحقّق اهداف حکومتی اسلام مانند امام، بستگی به شرایط زمان و مکان دارد. رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران امام خمینی رضوان الله علیه که خود بزرگترین فقیه جامع شرایط رهبری بود، در پیام تاریخی خود درباره فلسفۀ عملی فقه چنین میفرماید: «حکومت در نظر مجتهد واقعی فلسفۀ عملی تمامی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت است، حکومت نشاندهندۀ جنبۀ عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی و سیاسی و نظامی و فرهنگی است، فقه تئوری واقعی و کامل ادارۀ انسان و اجتماع از گهواره تا گور است. هدف اساسی این است که ما چگونه میخواهیم اصول محکم فقه را در عمل فرد و جامعه پیاده کنیم و بتوانیم برای معضلات جواب داشته باشیم و همۀ ترس استکبار از همین مسأله است که فقه و اجتهاد جنبۀ عینی و عملی پیدا کند و قدرت برخورد در مسلمانان بوجود آورد». [9] انقلاب اسلامی ایران، تجربۀ تحقّق فلسفۀ عملی فقه و ولایت فقیه در رابطه با تشکیل حکومت و اجراء قوانین الهی و دفاع از اسلام واقعی است. صلابت بنیانگذار جمهوری اسلامی امام خمینی رضوان الله تعالی علیه در ارائه اسلام ناب و مبارزۀ جدی او با تحریف این آئین الهی که اصلیترین ارکان فلسفۀ ولایت فقیه است، بزرگترین راز پیروزی و تداوم انقلاب اسلامی در ایران است. همه تلاش امام این بود که آنچه را اسلام واقعی میداند به جامعه عرضه کند. و در این راه از ملامت ملامتگران و جوّسازی مخالفان نمیهراسید، در همین رابطه چندماه قبل از پرواز روح پاکش به ملأ أعلی، وقتی یکی از فضلای قم ضمن طرح چند سؤال دربارۀ فتوای ایشان در مورد شطرنج و آلات موسیقی از راه خیرخواهی و پیشگیری از جوّسازی مخالفان به امام پیشنهاد میکند: «در هر صورت اگر ساحت قدس حضرتعالی از اینگونه مسائل به دور باشد بنظر من بهتر است و ضرورتی در نشر آنها نیست». بنیانگذار جمهوری اسلامی پس از پاسخ به سؤالها در مورد این پیشنهاد چنین میفرماید: «شما خود میدانید که من به شما علاقه داشته و شما را مفید میدانم ولی شما را نصیحت پدرانه میکنم که سعی کنید تنها خدا را در نظر بگیرید و تحت تأثیر مقدسنماها و آخوندهای بیسواد واقع نشوید، چرا که اگر بنا است با اعلام و نشر حکم خدا به مقام و موقعیتمان نزد مقدسنماهای احمق و آخوندهای بیسواد صدمهای بخورد بگذارید هر چه بیشتر بخورد». [10] خطرناکترین تحریفی که در زمان معاصر، اسلام را تهدید میکرد شعار جدایی دین از سیاست بود که امام با تمام توان در برابر آن ایستاد و در این راه رنجهای فراوان دید، در این زمینه در پیام مورخ 3/12/1367 خطاب به مراجع اسلام، روحانیون سراسر کشور، مدرسین، طلاب حوزههای علمیه و ائمۀ جمعه و جماعات چنین میفرماید: «استکبار وقتی که از نابودی مطلق روحانیّت و حوزهها مأیوس شد، دو راه را برای ضربه زدن انتخاب نمود. یکی راه ارعاب و زور و دیگری راه خدعه و نفوذ. در قرن معاصر وقتی حربه ارعاب و تهدید چندان کارگر نشد، راههای نفوذ تقویت گردیده اوّلین و مهمترین حرکت، القای شعار جدایی دین از سیاست است که متأسفانه این حربه در حوزه و روحانیّت تا اندازهای کارگر شده است تا جایی که دخالت در سیاست دون شأن فقیه و ورود در معرکه سیاسیون تهمت وابستگی به اجانب را بهمراه میآورد. یقیناً روحانیون مجاهد از نفوذ بیشتر زخم برداشتهاند. گمان نکنید که تهمت وابستگی و افتراء بیدینی را تنها اغیار بر روحانیّت زده است. هرگز. ضربات روحانیّت ناآگاه و آگاه وابسته، به مراتب کاریتر از اغیار بوده و هست... خون دلی که پدر پیرتان ازین دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختیهای دیگران نخورده است. وقتی شعار جدایی دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردی و عبادی شد. و قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست و حکومت دخالت نماید... یاد گرفتن زبان خارجی کفر و فلسفه و عرفان گناه و شرک به شمار میرفت. در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم مرحوم مصطفی از کوزهای آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چرا که من فلسفه میگفتم. تردیدی ندارم اگر همین روند ادامه مییافت وضع روحانیت و حوزهها وضع کلیساهای قرون وسطی میشد که خداوند بر مسلمین و روحانیّت منّت نهاد و کیان و مجد واقعی حوزهها را حفظ نمود». ادامه دارد
[1] - مشروح این بحث در کتاب فلسفۀ وحی تألیف نگارنده آمده است. [2] - عیون اخبار الرضا، باب 34، حدیث 1. [3] - امالی، مفید ص 7. [4] - اصول کافی، ج 1، ص 200. [5] - نهج البلاغه فیض الاسلام- قصار الحکم 244. [6] - خرز به معنای مهرههای سوراخداری است که برای درست کردن گردنبند یا تسبیح مورد استفاده قرار میگیرد. [7] - نهج البلاغۀ فیض، صفحه 443، خطبه 146. [8] - اصول کافی، جلد 1، صفحه 178. [9] - پیام امام به روحانیون سراسر کشور (3/12/67). [10] - نامۀ امام به حجه الاسلام والمسلمین قدیری (2/7/68). | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 157 |