تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,769 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,971 |
درگیری حق با حق و حق با باطل | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1369، شماره 107، آبان 1369 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
هدایت در قرآن قسمت سی و پنجم تفسیر سوره رعد درگیری حق با حق و حق با باطل آیه الله جوادی آملی «انزل من السّماء ماءً فسالت أودیهٌ بقدرها فاحتمل السیل زبداً رابیاً و ممّا یوقدون علیه فی النار ابتغاء حلیه اومتاع زبد مثله، کذلک یضرب الله الحق و الباطل فأما الزبد فیذهب جفاء وامّا ماینفع الناس فیمکث فی الارض، کذلک یضرب الله الامثال». (سوره رعد- آیه 17) خداوند پس از اینکه اصل آن معارف را با ادله و براهین اثبات فرمود و شکوک و شبهات را رد کرد، همان حقیقت را به صورت یک مثل تبیین میفرماید که بهتر به ذهن بنشیند. آنها که اهل برهاناند، این تمثیل برایشان، مانند یک تأیید است و آنها که اهل برهان و استدلال نیستند، خود تمثیل، برای آنها یک تبیین است. نکتههای مختلف میان دو مثل در مثل اوّل که فرمود: «انزل من السماء ماء فسالت أودیه بقدرها» دو نکته مهم هست که در مثل دوم نیست. 1- اوّلین نکته این است حق مانند آب زلال است که از سوی خدای سبحان نازل میشود و هر نعمت حقی که هست از خدا است. این را آیاتی نظیر این آیه را میفرماید: «الحق من ربک» (سوره آل عمران- آیه 60) تأیید میکند. فرق است بین اینکه بگوئیم «الحق من ربک» و بین اینکه بگوئیم «الحق مع فلان» زیرا هر چه در جهان ثابت است از خدا و من الله است، پس نمیشود گفت الحق مع الله! برای اینکه ذات اقدس الهی، هستی محض است و همه کمالات و خیرات از او سرچشمه میگیرد نه با او چون با الله چیزی نیست؛ هر چه هست، فیض است از الله. لذا فرمود: «الحق من ربک». بنابراین تمام خیرات و برکات من الله است و دیگر اولیای الهی در محور حق و با حق هستند. 2- نکته دوم اینکه هر فیضی از خدای سبحان تنزّل کند، مستفیضها و گیرندهها، به اندازۀ استعدادهای خاصّ خود دریافت میکنند وگرنه آنچه از مخزن خدای سبحان صادر میشود، بیحدّ و اندازه است، مانند آب زلالی است که از بالا نازل میشود؛ این آب زلال به اندازه 10 یا 100 متر مکعب نیست ولی هر درّه و وادی به اندازۀ وسعت خودش آن را میگیرد، پس اگر وادی وسیعتر باشد، آب بیشتری میگیرد. این درّهها و ظرفها هستند که به اندازۀ ظرفیّت خود آب میگیرند. پس این نکته هم در مثل آب هست و در مثل «ومما یوقدون علیه فی النار» نیست. نکتههای مشترک بین دو مثل اما نکتههای مشترک بین این دو مثل، آن است که در مثل آب میفرماید: آب در حرکت و خروش، با کف روی آب همراه است؛ آن مواد فلزّی و گداخته هم در حرکت و جوشش خود با کف روی آن مواد، همراهند. کف همیشه تلاش میکند خود را برجسته نشان دهد که این مشترک است بین آب و آن مادّۀ گداخته شده. آب یک امر نافع و سودمندی است که میماند و آن مواد فلزی گداخته شده هم که برای زینت یا تأمین نیازها است، میماند. کف در هر دو جا رفتنی است و اصل که آب یا مواد گداخته است، باقی میمانند. پس این دو نکته، مشترک است میان هر دو مثل. حق با باطل سازگار نیست و اما اینکه حق و باطل یعنی آب و کف، اینها با هم هماهنگ نیستند، برای آن است که آب میکوشد که به مقصد برسد که مقداری از کفها در بین راه و مقداری پس از رسیدن آب به مقصد، از بین میروند و هرگز کف بر روی آب تا آخر نمیماند. حق نیز با باطل سازگار نیست و تلاش حق این است که باطل را از بین ببرد. حق وقتی ظهور کرد، باطل سرکوب خواهد شد و بدینوسیله از بین میرود. و لذا در مورد حضرت موسای کلیم سلام الله علیه فرمود که آن ساحران چشمهای تماشاچیان را خیره کردند ولی موسای کلیم وقتی به اذن خداوند عصا را انداخت، چون حق بود، تمام آن باطلها از بین رفت «فوقع الحق و بطل ما کانوا یعلمون» (سوره اعراف- آیه 118) اینجا است که اگر حق بیاید، دیگر جائی برای باطل نمیماند. سحر غیر از معجزه است در سوره اعراف آیه 116 به بعد آمده است: «قالوا یا موسی إمّا أن تلقی و امّا أن نکون نحن الملقین»- ای موسی، در این مسابقه شما از اوّل عصایت را میاندازی یا ما ابزارمان را بیندازیم تا به این صورت درآید؟ حضرت موسی فرمود: شما از اوّل بیندازید. «قال القوا فلما القوا سحروا أعین الناس واستبرهبوهم وجاؤوا بسحر عظیم»- وقتی ابزارشان را انداختند، چشمهای مردم را گرفتار سحر کردند، یعنی واقعیت نداشت ولی مردم آنطور میدیدند، و مردم را به ترس وادار کردند زیرا به سحری بزرگ دست زده بودند (که در اثر چشمبندی و سحرشان، تمام آن چوبها و طنابها بصورت مار و اژدها درآمد و تماشاچیان را ترساند). آنگاه بود که به حضرت موسی وحی شد که حالا تو هم عصای خود را بینداز «و أوحینا الی موسی أن الق عصاک، فإذا هی تلقف ما یأفکون»- ما به موسای کلیم وحی فرستادیم که عصا را القا کن که تمام آن مارها و اژدهاهای دروغین را ببلعد و از بین ببرد. وقتی عصا را به اذن خداوند انداخت، آنجا بود که حق آمد و آن خلأ را پر کرد و اگر حق بیاید، جا برای باطل نمیماند «فوقع الحق و بطل ما کانوا یعملون». مشهور بین مفسّرین این است که آن اژدهای موسای کلیم سلام الله علیه، مارهای ساحران را بلعید ولی بعضی از بزرگان اهل تفسیر گفتهاند: اینچنین نیست که عصای موسی آنها را خورده باشد. میدان مسابقه و تماشا بود. وسط میدان دیدند که یک سلسله مارها به راه افتادهاند، وقتی عصای موسی القا شد، همه آنها باطنشان، ظاهر گشت و آنکه چوب بود یا طناب بود به حالت اولیه خود بازگشت زیرا سحر آنها باطل شد. خداوند در قرآن مواد خام کارشان را بازگور کرده است که چوب و طناب بود و آنها با چشمبندی کاری کردند که مردم خیال کنند که اینها مارها و افعیهای واقعی هستند ولی عصای موسی که حق بود، آن باطلها را نابود ساخت و مردم دیدند که یک مشت طناب و چوب در وسط میدان افتاده است. این مطلب چشمبندی غیر از آن است که انسان حق را ظاهر یا باطل را ظاهر کند؛ گاهی ممکن است انسان کم را زیاد، یا زیاد را کم ببیند؛ این چشمبندی نیست. این هم یک واقعیّت معجزه است تا کار چه باشد و از چه کسی سرزده باشد. گاهی ممکن است انسان، کم را زیاد ببیند و این حق باشد و اعجاز، گاهی ممکن است زیاد را کم ببیند و این حق باشد و اعجاز. در جریان جنگ بدر آن طور که در اوائل سوره انفال آمده، میفرماید: «ویقللکم فی اعنیهم» خدا شما را در چشم آنها کم نشان میدهد. در یک مرحله تقلیل است و در یک مرحله تکثیر. یک بخش این بحث در سوره آل عمران از آیه 13 به بعد آمده است که میفرماید: «قد کان لکم آیه فی فئیتن التقتافئه تقاتل فی سبیل الله وأخری کافره» این آیتی است الهی و معجزهای است درباره دو گروه که یکی در راه خدا قتال میکند و دیگری کافر است. آیت الهی در این است که کفّار، مؤمنین را دو برابر میبینند «یرونهم مثلیهم رأی العین» این دیگر چشمبندی نیست چون اعجاز آن است که حق را روشن کند. مگر نه آن است که مؤمن واقعاً کثیر است؟ مگر نه آن است که ایمان، حق است و ثابت و ماندنی و کثیر؟ مگر نه آن است که باطل قلیل است و اندک و بیدوام؟ «قل متاع الدنیا قلیل» (سوره نساء، آیه 77) بگو ای پیامبر که متاع دنیا کم است و اندک. بهرحال اگر مؤمنین، جمعیت فراوان کافر را در میدان جنگ با چشمشان کم ببینند، این معجزه الهی است زیرا حق را دیدهاند و حقیقت اینها کم است. مؤمنین که با تأیید فرشتگان و خدای سبحان پیش میروند، زیادند؛ پس اگر کفار، مؤمنین را زیاد دیدند، حق دیدهاند نه چشمبندی شده است. پس چشم ممکن است گاهی ساکن را متحرک، متحرک را ساکن، کم را زیاد و زیاد را کم ببیند و سحر باشد و همین چشم هم ممکن است گاهی کم را زیاد و زیاد را کم ببنید و اعجاز باشد. در اینجا بین سحر ساحران که در چشم اثر میگذاشتند با اعجاز رسول اکرم صلی الله علیه و آله خیلی فرق است. در جریان جنگ بدر، حق روشن شد. اینطور نیست که خدای سبحان- العیاذبالله- چشمبندی کرده باشد که کم را زیاد یا زیاد را کم ببینند. باطل که نمیتواند معجزه باشد؛ پس آنچه کفار به رأی العین دیدهاند، حق بوده است زیرا باطن مؤمنین فراوان است و کثیر. و گاهی خداوند این باطن را نشان آنها میدهد که بهراسند و گاهی هم این باطن را به آنها نشان نمیدهد که آنها بگویند مؤمنین اندک هستند و با ساز و برگ کم و سادهای بیایند و بدام بیافتند. همه اینها اعجاز است. در طلیعۀ جنگ «یقللکم فی اعینهم» شما را در چشمان آنها کم جلوه میدهد تا با ساز و برگ کم حمله کنند. وقتی جنگ شروع شد، باطنتان را به آنها نشان دهند تا بهراسند. پس گاهی لازم است که باطن واقعی مؤمنین نشان داده شود که چقدر زیادند و گاهی باطن واقعی کفار به نمایش درآید که چقدر اندکاند. نظیر جریان حضرت سجاد علیه السلام در عرفات که از حضرتش راجع به کثرت حجاج سؤال شد. حضرت بین دو انگشت مبارکش را به سائل نشان داد و فرمود: نگو حاجیان زیادند و نالهها کم بلکه نالهها زیاد است و حاجیهای واقعی خیلی کماند. این شخص اعجاز امام سجاد علیه السلام را دید و یک سلسله افراد معدودی را به عنوان حجاج واقعی بصورت انسان دید و بقیه بصورت حیوانات بودند. این بحث باید در جای خود به تفصیل بیشتر، توضیح داده شود ولی منظور این است که فرق است بین «سحروا اعین الناس» و «یرونهم مثلیهم رای العین» بنابراین، حق، باطل را از بین میبرد در صورتی که ظهور کند و هرگز با باطل سازگار نیست. امّا خود حق با حقّی دیگر در نظام آفرینش برخوردی سازنده دارند. حق با حقی دیگر درگیر نیست که کارشکنی کند بلکه درگیر است تا موجودی کامل بپروراند؛ مثل درگیری تیشه با چوب که محصول آن دربها و میزها و دیگر ابزار ظریف و مفید است. اختلاف مذموم و ناپسند این اختلاف، اختلافی است مقدس بنام تنازع تا اصلح پیدا شود، نظیر اختلاف دو طلبه در بحثهای علمی تا روشن شدن حق. تمام درگیریهای جهان طبیعت این است. وقتی این دو کفّۀ ترازو زد و خوردشان تمام شد، درگیری تمام میشود و قسط و عدل برقرار میگردد. پس از آن اگر اختلافی باشد، اختلافی است مذموم و ناپسند، زیرا بعد از ظهر حق، هرگونه درگیری و اختلاف باطل است و از بین رفتنی است. تمام زحمتها و تلاشها برای این است که اشکال برطرف شود و مسئله حل گردد. اگر اشکالها برطرف شد و مسئله حل شد، از آن به بعد هرگونه اختلافی بود، اختلاف مذموم و باطل است و نابودشدنی است. بنابراین، حق با حق درگیر است تا حق کامل محقق شود؛ حق با باطل درگیر است تا باطل را سرکوب نماید. تمام آبهائی که از آسمان نازل میشوند، گردهم جمع میگردند تا مزرعههای تشنه را سیراب کنند و تمام فلزهای گداخته دورهم جمع میشوند تا زینت و مصالح ساختمان را تأمین نمایند و باطل و ویرانی را از بین ببرند. پس حق با حق هرگز درگیر نیست مگر برای ظهور حق کامل. و اگر حق کامل ظاهر شد، از آن به بعد هر اختلافی رخ دهد، اختلاف ناپسند و مذموم و باطل است و یقیناً از بین رفتنی است. ادامه دارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 156 |