تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,125 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,044 |
گفته ها و نوشته ها | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1369، شماره 107، آبان 1369 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
گفتهها و نوشتهها خاصیّت مال دنیا در زمان هلاکوخان، غازان بهادر از سوی وی به آمل رفت و مأمور حکومت مازندران شد. گویند که در آن زمان خواجه اصیلالدین نایب صدر دیوان استیفا بود و غازان بهادر را مسخرهای (دلقکی) بود که صدور و اکابر و حکّام را در دیوان به مسخرگی منفعل میکردی وی با همۀ بزرگان، هزل و مزاح و اهانت میکردی مگر با اصیلالدین. امیر غازان به او گفت: چون است که با همه کس مزاح و اهانت میکنی جز با این خواجهزاده؟! گفت: او مرد بزرگی است. امیر گفت: او از این بزرگان حاضر به چه چیز بزرگتر است؟ گفت: بزرگی او این است که به یک دفعه مرا صد دینار میدهد و دیگران دو دینار. امیر دستور داد که اصیلالدین را حاضر کردند و از او سؤال کردند سبب این معنی چیست؟ خواجه اصیلالدین در پاسخ گفت: مال دنیا را دو خاصیّت است: یکی برای اینکه به کسی دهند که دستشان بگیرد. دوّم اینکه به کسی دهند که پایشان نگیرد، وگرنه فایدۀ مال چیز دیگری است. آرزوی استکبار دیوجانس حکیم از اسکندر پرسید: در حال حاضر، بزرگترین آرزوی شما چیست؟ اسکندر جواب داد: بریونان تسلّط یابم! دیوجانس: پس از آنکه یونان را فتح کردی چه؟ اسکندر: آسیای صغیر را تسخیر کنم! دیوجانس: و پس از آنکه آسیای صغیر را هم مسخّر گشتی؟ اسکندر: دنیا را فتح کنم! دیوجانس: و بعد از آن؟ اسکندر: به استراحت بپردازم و از زندگی لذّت ببرم. دیوجانس: چرا هم اکنون بیتحمّل رنج و مشقّت، به استراحت نمیپردازی و از زندگیت لذّت نمیبری؟ آداب و ویژگیهای سفره امام مجتبی علیه السلام فرمود: در سفره دوازده ویژگی وجود دارد که لازم است هر انسان مسلمانی آنها را بشناسد. چهار خاصیّت آن واجب و چهار ویژگی آن مستحب و چهار دیگر از آداب سفره است. امّا ویژگیهای واجب: 1- معرفت و شناخت (که انسان، نعمت دهنده را بشناسد). 2- راضی بودن (نعمتی را که خداوند عطا فرموده است، انسان به آن نعمت راضی و خشنود باشد). 3- تسمیه (به نام خدا، غذا خوردن را آغاز کردن و «بسم الله» گفتن). 4- شکر (خدای را سپاس گفتن و بر این نعمت و دیگر نعمتهایش شکر کردن). و امّا خصلتهای مستحب عبارتاند از: 1- پیش از غذا خوردن، دست شستن. 2- به ران چپ نشستن. 3- با سه انگشت غذا خوردن. 4- انگشتان را لیسیدن. و امّا آداب سفره: 1- خوردن از آنچه جلوتو است (و به جای دیگر سفره، دست درازی نکردن). 2- لقمه را کوچک برداشتن. 3- لقمه را کاملاً جویدن. 4- و به روی دیگران- در وقت غذا خوردن- کمتر نگریستن. پند نیکو «ابوعلی دقّاق» روزی به نزد «امیر ابوعلی الیاس» آمد که سپه سالار و والی خراسان بود و این ابوعلی، سخت فاضل بود. چون ابوعلی دقّاق پیش وی بنشست به دو زانو، ابوعلی الیاس گفت: مرا پندی ده! گفت: یا امیر، مسئلهای میپرسم از تو، بینفاق جوابم ده. گفت: بپرس. گفت: مرا بگوی تا تو زرّ را دوستتر داری یا خصم؟ گفت: زرّ. گفت: پس چگونه است که آنچه همی دوستتر داری اینجا میگذاری و خصم (گناه) را که دوست نداری بدان جهان میبری؟ ابوعلی الیاس را آب در چشم آمد و گفت: نیکو پندی دادی و مرا همۀ حکمت و فایدۀ دو جهان اندر این سخن درآمد و مرا از خواب غفلت بیدار کردی. دیوان و دیوان! ملا شیدای شاعر وقتی در کشمیر پیش اسلام خان نواب به دیوان اعلا رفته شکایتی کرد و چون در شکایت خود ابرام نمود، یساولان بیحرمتی کرده از پیش راندند، چنانکه دستارش از سر افتاد؛ بانگ برداشت که نواب بسلامت، عرض دیگر دارم، برای خدا بشنو. چون قدری نزدیکش بردند گفت: «عزّتی که من به دیوان (مجلس) شما دیدم، شما نیز به دیوان (شعر) من خواهید یافت!» نواب عذرخواهی کرد!! سکسکه چیست؟ بدن عکسالعملهای گوناگونی دارد. عکسالعمل یعنی پاسخی یا کاری که عضوی از بدن ما در برابر محرّک خارجی انجام میدهد. این پاسخگوئی بر اثر ارتباطات عصبی خاصّی صورت میگیرد که سیستم اعصاب ما بدان مجهزّ است، بنابراین، در این گونه موارد، اعصاب ما بدون اراده ما، عکسالعملهائی را در اعضای ما پدید میآورند. عطسه، سرفه، استفراغ و سکسکه از همین عکسالعملهای بدن هستند که به کمک آنها بدن برخی از موادّی را که دوست ندارد، از درون خود بیرون میکند. سکسکه عبارت است از تمایل و کوشش ضعیف بدن برای استفراغ. پس سکسکه ممکن است بدین سبب باشد که غذای بسیار گرم یا تندی وارد معده شده و برخی از مجاری گوارش را تحریک کرده باشد. یا آنکه گازهائی از معده برخاسته و یکی پس از دیگری بر دیافراگم فشار وارد آورده باشند. (دیافراگم پردهای است که بین شکم و سینه کشیده شده و آن دو را از هم جدا میسازد). چون گاز نمیتواند از این پرده عبور کند، لذا هنگام برخورد با آن، ضربهای احساس میکنیم که با تکرار آن سکسکه به ما دست میدهد، و برای بیرون راندن گاز یا غذای ناسازگار از معده، به کار میافتد. اگر آب در نمیآید... گویند: وقتی حاجی میرزا بر سر چاهی از مقنّی، احوال آب میپرسد، مقنّی که نمیدانست چه کسی از بالای چاه سخن میگوید، پاسخ میدهد: حاجی دماغش معیوب است؛ بیخود در شنزار چاه میکند. حاجی از بالای چاه جواب میدهد: اگر آب در نمیآید، برای تو هم نان در نمیآید. «اشتیاق، اتّصال» بگذار تا بریزد اشک از رخت چو باران تهذیب نفس گردی در کلبۀ گلستان معشوق را زدیده یک لحظه برنداری کاخر زدیده داری اشکی چو غمگساران مفتاح راه حق شو، دل را بدو طلب شو زهر جفا بلب شو، از جام سربداران شبهای قربتت را دیگر سحر نباشد مقروق بندگی شو، بر محتوای قرآن «سرخس- محمود اجتهادی» اندر طلب دوست اندر طلب دوست، همی بشتابم عمرم بکران رسید و من در خوابم گیرم که وصال دوست در خواهم یافت این عمر گذشته را کجا دریابم؟ «مولوی» *** کسی که کعبۀ جان دید زکوی یار زمانی کرانه نتوان کرد جز آستانۀ او آشیانه نتوان کرد کسی که کعبۀ جان دید، بیگمان داند که سجده گاه جزآن آستانه نتوان کرد «عبید زاکانی» باید که کتابخانه در سینه بود «شاه مرتضی» پدر دانشمند ملامحسن فیض کاشانی «ره» از مراجع بنام عهد خود بود. و کتابخانۀ معتبر و مشهوری داشته است. هنگامی موریانه به یکی از صندوقهای کتاب شاه مرتضی راه پیدا کرد و همۀ کتابها و اوراقی که در آن صندوق بود خورد و از اعتبار انداخت. تنها قطعهای از پوست که رباعی ذیل بر آن نگاشته بود، باقی گذارد: علمی که حقیقی است در سینه بود در سینه بود هر آنچه درسی نبود صد خانه ترا کتاب، سودی ندهد باید که کتابخانه در سینه بود پاسخ رستم بعد از آنکه «عبدالله خان ازبک» به خراسان تاخت، روزی در سیستان، عبورش بر سر قبر رستم افتاد و بطور شماتت، این شعر را خواند: سر از خاک بردار و ایران ببین به کام دلیران توران ببین و گفت: ندانم اگر رستم قادر بر گفتن بود، چه میگفت؟ یکی از وزرای او که ایرانی نژاد بود به او گفت: اگر هر آینه خشم نگیری خواهم گفت. گفت: بگو. گفت: اگر قادر به گفتن بود، میگفت: چو بیشه تهی ماند از نرّه شیر شغالی به بیشه درآید دلیر نابینا و امیر تیمور امیرتیمور چون به هندوستان رسید، رامشگران را بخواست و گفت: شنیدهام در این نواحی نوازندگان چیرهدست و ماهر بسیارند. نابینائی را نزد وی آورند که در این فن بینظیر بود. به دستور امیرتیمور، نابینا رود بگرفت و سرود آغاز کرد. امیر را سروری شگفت آمد. پرسید: نام تو چیست؟ گفت: دولتشاه. امیر گفت: آیا دولت هم نابینا میشود؟ جواب داد: اگر نابینا نبودی به سرای لنگ نیامدی!
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 124 |