تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,331 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,288 |
نامه منتشر نشده حضرت امام (ره) خطاب به حجت الاسلام سید احمد خمینی | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1369، شماره 111، اسفند 1369 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
نامه منتشر نشده حضرت امام (ره) خطاب به حجت الاسلام سید احمد خمینی اشاره: «محرم راز» عنوان مجموعه ای از آثار حضرت امام خمینی (قدس سره) است که برای اوّلین بار از سوی مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام منتشر می شود. این کتاب شامل تعدادی از غزلیات و رباعیات منتشر نشده امام و نامه ای دیگر از آن حضرت می باشد که در تاریخ 28/9/1366 خطاب به یادگار گرامیشان جناب حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی مرقوم داشته اند. آنچه در پی می آید متن کامل فوق الذکر است. توجه خوانندگان گرامی را به این نامه عرفانی، اخلاقی و سیاسی جلب می کنیم: بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین الذی لارحمن و لارحیم غیره ولایعبد ولایستعان الامنه ولایحمد سواه ولارب ولامربی الا ایاه وهو الهادی الی الصراط المستقیم ولاهادی ولامرشد الاهوولا یعرف الا به هو الاوّل و الآخر و الظاهر و الباطن و الصلوة والسلام علی سیّد الرسل و مرشد الکل الذی ظهر من غیب الوجود الی عالم الشهود و اتم الدّائره وارجعها الی اولها وعلی آل بیته الطاهرین الذین هم مخازن سرّالله و معادن حکمة الله وهداة ما سوی الله. و بعد این وصیعتی است از پیری درمانده که تمام دوره عمر قریب به نود ساله اش در غرقاب ضلالت و سکر طبیعت به سر برده و اکنون ارذل العمر را بسوی قعر جهنم می پیماید و امیدی به نجات خود ندارد ولی از روح الله و رحمته مأیوس نیست و امیدی جز او ندارد و آن چنان در پیچ خم علوم رسمی، که سر بسر قیل است و قال خود را عاجز می داند که جز خدای تبارک و تعالی نتواند احصاء معاصی او کند این وصیت به جوانی است که امید است به توفیق خدای بزرگ و هدایت هادیان سبل (ع) راهی به سوی حق پیدا کند و خود از این منجلاب که پدرش را گرفته نجات یابد. ای پسر عزیزم احمد!- سلمک الله تعالی- در این اوراق نظر کن و «انظر الی ما قال ولا تنظر الی من قال» من خود آنچه به تو می گویم گرچه خودم عاری و بری هستم لکن امیدوارم که برای تو تنبهی باشد. بدان که هیچ موجودی از موجودات از غیب عوالم جبروت و بالاتر و پائین تر چیزی ندارد و قدرتی و علمی و فضیلتی را دارا نیست و هرچه هست از او جل و علا است، او است که از ازل تا ابد زمان امور را به دست دارد و احد و صمد است. از این مخلوقات میان تهی پوچ و هیچ باکی نداشته باش و چشم امیدی هرگز به آنها مبند که چشم داشتن یه غیر او شرک است و باک از غیر اوجل و علا کفر، پسرم! تا نعمت جوانی را از دست ندادی فکر اصلاح خود باش که در پیری همه چیز را از دست می دهی، یکی از مکاید شیطان که شاید بزرگترین آن باشد که پدرت بدان گرفتار بوده و است مگر رحمت حق تعالی دستگیر او باشد استدراج است. در عهد نوجوانی شیطان باطن که بزرگترین دشمنان اوست او را از فکر اصلاح خود بازمی دارد و امید می دهد که وقت زیاد است اکنون فصل برخورداری از جوانی است و هرآن و هر ساعت و هر روز که بر انسان می گذرد درجه درجع او را با وعده های پوچ از این فکر بازمی دارد تا ایام جوانی را از او بگیرد و آنگاه که جوانی رو به اتمام است او را به امید اصلاح در پیری سرخوش می کند و در ایام پیری نیز این وسوسه شیطانی از او دست نکشد و وعده توبه در آخر عمر می دهد و در آخر عمر و شهود موت، حق تعالی را در نظر او مبغوض ترین موجود جلوه می دهد که محبوب او که دنیا است از دستش گرفته است، این حال اشخاصی است که نور فطرت در آنها به کلی خاموش نشده است و اشخاصی هستند که غرقاب دنیا آنها را از فکر اصلاح به دور نگهداشته و غرور دنیا سرتاپای آنان را فراگرفته است من خود چنین اشخاصی را در اهل علم اصطلاحی دیده ام و اکنون بعض آنها در قید حیاتند و ادیان را هیچ و پوچ می دانند. پسرم! توجه کن که هیچ یک از ما نمی تواند مطمئن باشد که به این دام شیطانی نیفتد. عزیزم! ادیه ائمه معصومین را بخوان و ببین که حسنات خود را مستحق عذاب الهی می دانند و به جز رحمت حق به چیزی نمی اندیشند و اهل دنیا و آخوندهای شکم پرور این ادعیه را تأویل می کنند، چون حق جل وعلا را نشناخته اند. پسرم! مسأله بزرگتر ازآن است که ما تصور می کنیم، آنان که در پیشگاه عظمت حق تعالی از خود فانی شده اند و جز او چیزی نمی بینند در آن حال کلام و ذکر و فکری نیست و خودی نیست این ادعیه کریمه در حال صحو قبل از محو یا بعد از محو که خود را در حضور حاضر می بینند صادر شده است و دست ما و همه کس غیر از اولیاء خلص از آن کوتاه است پس سخن را از آن که درخور مثل منی نیست درهم پیچم و آنچه برای تو فرزندم ممکن است که امید است به فضل خدا و دستگیری اولیاء او (ع) بدان برسی آغاز کنم و آن چیزی است که در «فطرت الله التی فطر الناس علیها» جمیعا حاصل است یعنی فطرت توحید که تمام انسانها بلکه تمام موجودات بر آن مفطورند و آنچه توجه به آن شود و دنبال آن هر کس رود چه در علوم و فضائل و فواضل و چه در معارف و امثال آنها و چه در شهوات و هواهای نفسانی و چه در توجه به هر چیز و هرکس از قبیل بت های معابد و محبوب های دنیوی و اخروی ظاهری و خیالی معنوی و صوری، چون حبّ به زن و فرزند و قبیله و سران دنیوی چون شاهان و امیران و سپهبدان یا اخروی چون علماء و دانشمندان و عارفان و اولیاء و انبیاء (ع) همه و همه عین توجه به واحد کامل مطلق است، حرکتی واقع نشود جز برای او و وصول به او. و قدمی برداشته نشود جز به سوی آن کمال مطلق و اکنون امثال ما در حجاب های ظلمانی بعضها فوق بعض واقعیم دردها و رنج ها و عذاب ها از این احتجاب است و اوّل قدم که مقدمه رفع حجب است آن است که گرایش پیدا کنیم که در حجابیم و از این خدر طبیعت که تمام وجود ما را از سرّو علن و باطن و ظاهر فراگرفته بتدریج بهوش آئیم و این یقظه ایست که بعض اهل سلوک منزل اوّل دانسته اند و چنین نیست بلکه این به هوش آمدن و بیدار شدن مقدمه دخول در سیر است و رفع همه حجب ظلمانی و پس از آن نورانی وصول به اوّل منزل توحید است و اگر به قدم عقال عقل پیش رویم، آن هم با همه عقال، همین نغمه را دارد و گوید کمال مطلق همه کمالات است والا مطلق نیست و هیچ کمالی و جمال و جمیلی ممکن نیست در غیر حق ظهور کند که این غیریت عین شرک است اگر نگویم الحاد است. عزیزم! اوّل باید با قدم علم لنگان لنگان پیش روی و این هر علمی باشد حجاب اکبر است که با ورود به این حجاب به رفع حجب آشنا می شوی، بیا با هم به سوی وجدان رویم که ممکن است راهی بگشاید. هر انسانی بلکه هر موجودی بالفطره عاشق کمال است و متنفر از نقص؛ شما اگر علم می جوئید چون کمال است می جوئید و از این جهت ممکن نیست که فطرت شما به هر علم که دست یابد به آن قانع شود و اگر توجه کند که مراتب بالاتری است در این علم بالفطره آن را می جوید و می خواهد و از این علم که دارد به واسطه محدودیت و نقصش متنفر است آنچه به آن دل باخته حیث کمال آن است نه نقص و اگر قادری توجه به قدرتش دارد این توجه به کمال قدرت است نه نقص آن ولهذا قدرتمندان دنبال قدرتهای بالاتر می گردند و خود نمی دانند قدرت مطلق، موجود مطلق است و تمام دار تحقق جلوه ایست از آن موجود مطلق و به هر چه روآوری به او روآوردی و خود محجوبی و نمی دانی و اگر به قدم وجدان همین مقدار را درک کنی و بیابی ممکن نیست که به جز موجود مطلق به چیزی توجه کنی و این گنجینه ایست که انسان را بی نیاز کند از غیر او و هرچه به او برسد از محبوب مطلق از او سلب کرده است، در این حال که از از عیب جوئی ها و هرزه درائی های دشمنان لذت می بری چه که از محبوب است نه از اینان و دل به هیچ مقامی نمی بندی جز به مقام کمال مطلق. پسر عزیزم! حالا می خواهم با تو با زبان و قلم ناقصی که دارم صحبت کنم: تو و همه می دانید که در نظامی واقع هستید که به یمن قدرت الهی و توفیق او جل وعلا و دعا و تائید حضرت بقیة الله ارواحنا لتراب مقدمه الفدا و ملت انقلابی ایران که جانم فدای یک یک آنها دست ردّ به سینه همه قدرتهای شیطانی زده است، نظام بی نظام ستمشاهی را که هزاران سال جز ستم و ظلم و مردم آزاری و قتل و غارت کاری نکرده اند به خاک مذلت کشاند و در این راستا کسانی که به طفیل آنان دود و دمی داشتند و ظلم و ستمی و غارت و چپاولی می کردند و الآن هم بسیاری از آنان یا در ممالک دیگر و یا در داخل هستند و شیفته آنانند؛ و با بلوک غرب سرپنجه نرم کرده و آنان را که با قدرتهای شیطانی و تبلیغات وسیع عالم که در تحت فرمان آنان است از اوج قدرت نمائی به پائین کشیده و در صحنه های بین المللی مشت آنان را باز کرده و رسوائی آنان را بر سر زبانها انداخته و اکنون همه خصوصا َآمریکای جهانخوار طرفدارانی در جهان و بین ملت های دربند و غافل از قدرت اسلام و بین افراد بسیاری از ملت ما که دل باخته آنان یا قدرت آنانند موجود و شمشیرها را بر ضد این جمهوری بسر میبرند و چون منافع غرب در خطر است و اسلام قدرتمند تنها قدرتی است که این خطر را پیش آورده است و همین طور بلوک شرق ملحد که با هر صدائی که منافی قدرت آنان است مخالف و نصفی از جهان بدست آنان است و احساس خطر بزرگ از اسلام قدرتمند برای خود و دوستان خود می کنند و در داخل و خارج نیز دل باختگی دارند که آنان نیز به تبع معبودشان با اسلام بزرگ و جمهوری اسلامی و دست اندرکاران آن در دشمنی به سر می برند و در فکر محو آثار آنند با این اوضاع و احوال توقع این دارید که دست جمهوری اسلامی را بفشارند و «اهلاً و سهلاً» گویان به مداحی جمهوری اسلامی و گردانندگان آن برخیزند! این طبیعی افکار فاسد بشر است که باید به هر وسیله خار راه را از سر راه برداشت و یک وسیله بزرگ علاوه بر وسائل نظامی و اقتصادی و قضائی همان بعد فرهنگی است. فرهنگ فاسد غرب و شرق اقتضاء می کند که با وسائل عظیمی که در دست دارند در تمام ساعات روز به دروغ پردازی و تهمت و افتراء بر فرهنگ الهی اسلام بتازند و در هر فرصتی قوانین الهی، جمهوری اسلامی را بکوبند و وابستگان به آن را مرتجع کهنه پرست فاقد شعور سیاسی بخوانند و قوانین اسلام را کافی برای این زمان ندانند، به بهانه آنکه قوانینی که هزار و چهارصد سال بر آن گذشته قدرت اداره امور را ندارد، که دنیا نوآوردهایی دارد که در آن اعصار نبوده و بعض اشخاص مدعی اسلام نیز این مطلب را تکرار کرده و می کنند، در این محیط باید به حسب فرهنگ الهی اسلامی، در مقابل این توطئه های دامنه دار استقامت کرد و از این فرصت الهی که بدست آمده است نویسندگان متعهد و گویندگان و هنرمندان استفاده کرده و به مدد روحانیون آشنا به فقه اسلام و قرآن کریم احکام الهی را که برای همه قرون است با اجتهاد صحیح از قرآن کریم، سنت نبی اکرم (ص) و اخبار سرشار از معارف الهی و فقه سنتی استخراج کرد و به عالم عرضه داشت و از خرده گیری کج روشان و آخوندهای درباری و وعاظ السلاطین نهراسید و به آن روحانی نمایان یا روحانیان که از روی عمد یا کج فهمی، یا حسد و دسیسه های شیطانی «مخالفت می کنند»، با موعظه حسنه و طریقه نبی اکرم (ص) و امیرالمؤمنین (ع) و سایر ائمه معصومین (ع) فهماند که این کج رویها اگر خدای ناخواسته بجای برسد و خللی در جمهوری اسلامی که می خواهد اسلام مظلوم در طول تاریخ را تجدید کند وارد شود، اسلام چنان سیلی از غرب و شرق و وابستگان به آنان می خورد که قرنها فسادی بالاتر از عصر ستمشاهی را شاهد خواهیم بود. و اکنون وقت آن است که وصیت و نصیحت پدرانه به احمد فرزند خود بکنم. پسرم! تو با آنکه در هیچ شغلی از شغلهای سران اسلامی ایدهم الله تعالی وارد نیستی، این سیلی های طاقت فرسا را که می خوری برای آن است که فرزند منی و به حسب فرهنگ غرب و شرق باید من و هرکس به من نزدیک و به ویژه تو که از هر کس نزدیکتری مورد تهمت و آزار و افتراء واقع شود. در حقیقت جرم تو این است که فرزند منی و این در نظر آنان کم جرمی نیست، البته بالاتر از اینها هم باید بگویند و خواهند گفت و باید منتظر و مهیا باشی، اما اگر ایمان ایمان و اعتقاد به حکمت و رحمت بی پایان او بکنی، خواهی این تهمتها و افتراها و آزارهای بی پایان را تحفه ای از دوست برای سرکوب نفسانیت خود بدانی و ابتلایی و امتحانی است الهی برای خالص کردن بندگان خود، پس سیلی ها را بخور و شکر خداوند را به جا آور که چنین عنایتی فرموده و آرزوی بیشتر بکن. پسر عزیزم! بارها به من گفتی که درباره تو صحبتی که دال بر تبرئه تو از این تهمتها است نکنم و این را برای اسلام و مصلحت جمهوری اسلامی گفتی لکن من اگر در این ورقه برخلاف آنچه گفتی درباره تو چیزی بگویم برای اداء تکلیف الهی است که یک نفر مسلمان یا بنده خدا برای من مورد این همه تهمت و آزار باشد و من آنچه می دانم درباره او نگویم. من خدای قاهر حاضر منتقم را شاهد می گیرم که احمد از آن روزی که در کمک اینجانب در بیرونی مشغول اداره امور من بوده تا الآن که این ورقه را می نویسم قدمی یا قلمی برخلاف گفتار و نوشتار من برنداشته و با وسواس عجیب در کلیه گفتارهای من یا نوشته های من سعی نموده که حتی یک کلمه بلکه گاهی یک حرف را که به نظر او محتاج به اصلاح است بدون اذن من تصرف نکنند. من در نوشته و گفتارهایی که دارم به او و بعض اعضاء دفتر حفظهم الله و به اشخاصی که متکفل رسانه ها بوده اند و هستند اجازه دادم که هرچه برخلاف صلاح به نظر آنها است به من تذکر دهند و احمد فرزند من در جریان این امور بوده و هست و تا کنون اتفاق نیفتاده که کلمه (ای) را بدون رجوع به من اضافه یا کم کند «والله علی کل ذلک شهید». خداوندا! من با آنکه نمی خواهم از بستگانم چیزی که بوی مدح و ثنا می آید بگویم یا بنویسم، لکن تو می دانی که ساکت ماندن در مقابل تهمتها جرم و گناه است. اینجانب از دوستانی که در دفتر هستند خلافی که موجب نارضایتی من باشد سراغ ندارم. اینان سابقه ممتد با من دارند و در بین آنها به آقای صانعی برای بستگی به من در طول زندگی من صدمات بسیار وارد شده است که از خدای متعال برای همه اجر جزیل و صبر جمیل خواهانم. و درآخر این را هم بگویم که احمد تاکنون برای مصارف خود دیناری از بیت المال صرف نکرده و من از مال شخصی خودم زندگی او را اراده می کنم. خداوندا بر ما بندگان ناچیز سرتا پا گناه ببخشا و رحمت واسعه خود را از ما دریغ نفرما هر چند نالایق هستیم لکن مخلوق تو هستیم. خداوندا! این جمهوری اسلامی و دست اندرکاران آن را و رزمندگان عزیز ما در پناه عنایت خود حفظ، و شهداء و مفقودین و شهداء عزیز را با خانواده آنها در رحمت خود غریق بفرما، و محبوسین و مفقودین ما را به وطن خود بازگردان. به حق محمد و آله الأطهار علیهم صلوات وسلم. تاریخ 27 ربیع الثانی 1408 (28/9/1366) روح الله الموسوی الخمینی
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 170 |