
تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,408 |
تعداد مقالات | 34,617 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,341,424 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,871,559 |
دستور مهاجرت بمدینه | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1370، شماره 114، خرداد 1370 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 04 اسفند 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
درسهائی از تاریخ تحلیلی اسلام قسمت سی و سوم دستور مهاجرت بمدینه(2) حجة الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی رسول خدا(ص) علی(ع) را دستور داد در جای او بخوابد و انتخاب رسول خدا(ص) هم روی همین جهات و با توجه بهمه این پیشبینیها بوده، و بهمین منظور علی(ع) را که نزدیکترین شخص به آنحضرت و در عین حال فداکارترین و امینترین افراد نسبت به رسول خدا(ص) بود برای اینکار انتخاب فرمود، و حوادث بعدی هم نشان داد که هیچکس جز علی بن ابیطالب(ع) نمیتوانست این مأموریت پر مخاطره را در آنشب انجام دهد، و بگونهای عمل کند که کوچکترین بهانهای بدست دشمنان ندهد و حرکات و رفتار او در بسرت رسول خدا(ص) چنان باشد که دشمن حتی احتمال جابجائی شخص خفته در بستر و هجرت رسول خدا(ص) را در آن شب ندهد. باری پیغمبر به فرمان خدا، علی(ع) را برای این کار انتخاب کرد و به او فرمود: تو باید امشب در بستر من بجای من بخوابی و پارچه مخصوص و روپوشی را که من معمولا بر سرمیکشم تو آنرا بر سر کشی. در روایاتآمده که وقتی رسول خدا(ص) جریان را به علی گزارش داد و به او فرمود: تو امشب باید در بستر من بخوابی تا من از شهر مکه خارج شوم تنها سؤالی که علی(ع) از رسولخدا کرد این بود که پرسید: ـ اگر من اینکار را بکنم جان شما سالم میماند؟ رسول خدا(ص) فرمود: آری. علی(ع) سخنی دیگر نگفت و لبخندی زد ـ که کنایه از کمال رضایت او بود ـ و بدنبال انجام مأموریت رفت و دیگر از سرنوشت خود سئوالی نکرد که آیا من در چه وضعی قرار خواهم گرفت و به سر من چه خواهد آمد. و راستی این یکی از بزرگترین فضائل علی(ع) است که مفسران اهل سنت نیز در کتابهای خود ذکر کرده و بیشتر آنها گویند این آیه شریفه که خدا فرمود: «و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله»[1] درباره علی(ع) و فداکاری او در آنشب نازل شده و غزالی و ثعلبی و دیگر از علمای اهل سنت نقل کردهاند که در آنشب خدای تعالی به جبرئیل و میکائیل وحی کرد که من میان شما دو تن ارتباط برادری برقرار کردم و عمر یکی را درازتر از دیگری قرا ردادم کدامیک از شما حاضر است که عمر خود را فدای عمر دیگری کند؟ هیچیک از آندو حاضر به این گذشت و فداکاری نشدند، خدای تعالی به آندو وحی کرد: چرا مانند علی بن ابیطالب نبودید که میان او و محمد برادری برقرار کردم و علی بجای او در بسترش خوابید و جان خود را فدای محمد کرد، اکنون هر دو به زمین فرود آئید و او را از دشمن حفظ کنید، جبرئیل بالای سر علی آمد و میکائیل پائین پای او و جبرئیل میگفت: به به! ای علی! توئی آنکس که خداوند به وجود تو به فرشتگان خویش میبالد! آنگاه خدای عزوجل این آیه را نازل فرمود: «و من الناس من یشری...» تا بآخر.[2] باری اهل تاریخ نوشتهاند علی(ع) با توجه به حساسیت مأموریت، و اهمیت کاری را که بعهده گرفته بود بخوبی آنرا انجام داد، و تا بصبح در بستر رسول خدا(ص) خوابید، و با اینکه همه حرکتها و اعمال او زیر نظر مستقیم مشرکین و دشمنانی که اطراف خانه جمع شده بودند قرار داشت کوچکترین عملی که برای آنها حتی تردید ایجاد کند که آیا این خفته در بستر همان رسول خدا است یا شخص دیگری انجام نداد، و با اینکه بنوشته مورخین چند تن از آن مشرکین که از طرفی نمیخواستند با سخن ابولهب مخالفت کرده و شبانه بریزند و از طرفی هم بخاطر خشم درونی که با رسول خدا(ص) داشتند و کار آنحضرت را پایان یافته تلقی میکردند نمیتوانستند آسوده و بیحرکت بنشینند و پیوسته بر روی بستر آنحضرت سنگ پرتاب میکردند با اینحال علی(ع) بخود میپیچید آن سنگها را بر سر و سینه و پشت و پهلوی خود تحمل میکرد[3] و سخنی و یا حرکتی و حتی نالهای که موجب بشود تا آنها شخص خفته در بستر را بشناسند نمیکرد و به هر ترتیبی بود همچنان تا بصبح آنها را در پشت خانه مشغول ساخت تا رسول خدا(ص) با خیالت راحت بتواند از دست مشرکین نجات یافته و برنامهای را که تنظیم کرده و در نظر گرفته بود انجام دهد. و اگر در آنشب این مأموریت به ابوبکر داده شده بود، و به اصطلاح مأموریت علی و ابوبکر جابجا میشد یعنی ابوبکر بجای آنحضرت خوابیده بود معلوم نبود چه وضعی پیش میآمد، با توجه به اینکه ابوبکر که همراهر سول خدا رفت بمضمون آیه شریفه«... إذ قالَ لصحابه لا تحزن...» با اینکه در کنار رسول خدا بود و چنان یار و پشتوانه محکمی داشت، مضطرب و نگران شد تا اینکه بالاخره رسول خدا او را دلداری داده و او را مطمئن ساخت که دست مشرکین به آنها نخواهد رسید... در اینجا بد نیست گفتار دو تن از دانشمندان بزرگ روز را که یکی از نویسندگان شیعه و دیگری از اهل سنت است برای شما نقل کرده و سپس بدنبال ماجرا باز گردیم: هاشم معروف حسنی درباره فداکاری امیرالمؤمنین(ع) در آنشب میگوید: و در اینجا یکی از جالبترین داستانهای فداکاری انسانها که در تاریخ ثبت شده است جلب توجه میکند. زیرا شجاعان و پهلوانانی که در میدانهای جنگ رودرروی دشمنانشان میایستند در حالی حماسه آفریده و دفاع میکنند که سلاح جنگ در دست و یاران و انصاری بهمراه دارند، و قانون معرکه و جنگ با دشمن نیز آنهار ا وادار به ایستادگی در برابر دشمن میکند... اما اگر انسانی به استقبال مرگ رود با کمال علاقه و اطمینان بدون هیچگونه اسلحه و پشتیبان آنچنانکه میخواهد محبوبی را در آغوش کشد، در بستری بخوابد که همه گونه خطر و حملهای او را تهدید میکند و بهیچ چیز جز به ایمان و اعتماد به پروردگارش و علاقه شدید بهس لامت و حفظ جان رهبر به چیز دیرگی نیندیشد... چنین گذشت و پایداری در تاریخ شجاعان نامدار تاریخ نیامده، و چنین فداکاری در راه مبدء و عقیده، تاریخ به یاد ندارد. و این نخستین باری هم نبود که علی(ع) بمنظور حفظ جان رسول خدا(ص) در بستر آنحضرت میخوابید بلکه پیش ازآن نیز در ایام محاصره شعب ابیطالب، بارها ابوطالب فرزندش علی را در بستر پیغمبر خدا خواباند، و هر بار علی(ع) با رضایت خاطر و طیب نفس دستور پدر را در این باب اجرا مینمود.[4] و دانشمند دیگری که در اینباره قلمفرسائی کرده، و این داستان را نشانهای بر خلافت علی(ع) پس از رسول خدا دانسته یکی از دانشمندان و نویسندگان اهل سنت است بنام«عبدالکریم خطیب»، که از وی نقل شده در کتابی که درباره زندگانی و شخصیت علی بن ابیطالب(ع) نگاشته میگوید: «هذا الذی کان من علی فی الیلة الهجرة، إذا نظر إلیه فی مجری الأحداث التی عرضت للامام علی فی حیاته بعد تلک اللیلة؛ فانه یرفع لعینی الناظر إمارات واضحة، و إشارات دالة علی أن هذا التدبیر الذی کان فی تلک اللیلة لم یکن أمرا عارضا بالاضافة الی علی، بل هو عن حکمة لها آثارها و معقباتها، فلنا أن نسأل: اکان لإلباس الرسول(ص) شخصیته لعلی تلک اللیلة ما یوحی بأن هناک جامعة القرابة القریبة التی بینهما؟ و هل لنا أن نستشف من ذلک أنه إذا غاب شخص الرسول کان علیا هو الشخصیة المهیأة لأن تخلف، و تمثل شخصه، و تقوم مقامه؟ و أحسب أن أحدا فبلنا لم ینظر إلی هذا الحدث نظرتنا هذه إلیه، و لم یقف عنده وقفتنا تلک حتی شیعة علی...»[5] و همانگونه که ملاحظه میکنید نویسنده مزبور ضمن اینکه این داستان را نشانهای بر جانشینی علی(ع) از رسول خدا دانسته و معتقد است که این موهبت و شخصیتی را که رسول خدا(ص) در این ماجرا به علی(ع) داد تنها بخاطر قرابت و خویشاوندی و نزدیکی علی به رسول خدا نبود بلکه موهبتی فراتر و برتر از این مسائل بود... و در پایان نیز تعجب میکند که این مطلبی است که کسی بدان توجه نکرده حتی شیعیان علی(ع)... نگارنده گوید: از آنجا که اهل سنت بخاطر نداشتن دلیلی بر خلافت خلیفه اول و اعتقاد آنها به اینکه رسول خدا از دنیا رفت جانشین خود را تعیین نکرد، عادت کردهاند تا از حوادث واتفاقاتی که افتاده برداشتها و استحساناتی کرده و احیانا آنها را نشانه و دلیلی بر خلافت بگیرند چنانچه برخی از آنها در همین داستان هجرت یا غار بودن خلیفه اول را نشانهای بر جانشینی و خلافت او دانسته و آنرا به رخ شیعیان کشیدهاند، نویسنده مزبور هم در اینجا روی دلسوزی یا هر هدف دیگر شاید خواسته در این ماجرا راهی را به شیعیان نشان داده تا در برابر اهل سنت بدان تمسک جویند... ولی ما ضمن سپاسگزاری از این راهنمائی و استحسانی که ایشان کرده است به او و همه کسانی که در صدد تحقیق و قضاوت صحیح در اینباره هستند میگوئیم: شیعیان با داشتن احادیث و نصوص معتبر و متواتری همچون حدیث غدیرخم و حدیث منزلت و حدیث یوم الدار و حدیث طیر و خیبر و غیره بحمدالله تعالی نیاز در باب خلافت بلافصل امیرالمؤمنین(ع) به این استشهادات و استحسانات ندارد و مسئله روشنتر از این است که نیازی به تمسک به این گونه مطالب باشد. و بهر صورت بهتر است به اصل ماجرا بازگشته و این بحث را که بحثی کلامی است رها کرده به بحث تاریخی خود بپردازیم: باری علی(ع) در آنشب مأموریت دیگری هم پیدا کرد که خود فضیلت بزرگ دیگری برای او محسوب میشود و آن رد ودایع و امانتهائی بود که مردم مکه نزد رسولخدا(ص) به امانت گذارده بودند و امیرالمؤمنین(ع) مأمور شد سه روز در مکه بماند تا آن امانتها را بصاحبانش باز گردانده و سپس چندتن از زنان را هم که در مکه بودند و از نزدیکان آنحضرت و رسولخدا بودند با خود به یثرب منتقل کند. و اگر کسی بخواهد از این حوادث و مأموریتها استنباط و برداشتی بکند میتواند بگوید: علی(ع) روی ایمانی که به سخنان رسول خدا(ص) داشت از این مأموریت استنباط کرد که خدای تعالی او را از دست مشرکان نجات خواهد داد، و آنها صدمهای به او نخواهند زد، و زنده خواهد ماند تا ودائع مردم را به آنها برساند و سپس به یثرب برود، و این برداشت و استنباط در پایداری و مقاومت آنحضرت اثر خوبی داشته و او را دلگرم ساخته است. بسوی غار ثور موضوع دیگری را که پیغمبر خدا پیشبینی کرد، مسیری بود که برای رفتن به یثرب انتخاب نمود، زیرا بخوبی معلوم بود که چون مشرکین از خروج آنحضرت مطلع شوند با تمام قوائی که در اختیار دارند درصدد تعقیب و دستگیری آنحضرت برمیآیند و رسولخدا(ص) باید راهی را انتخاب کند و بترتیبی خارج شود که دشمنان نتوانند او را پیدا کرده و بمکه باز گردانند. برای این منظور هم شبی که از مکه خارج شد بجای آنکه راه معمولی یثرب را در پیش گیرد، و اساساً به سمت شمال غربی مکه و ناحیه یثرب برود، راه جنوب غربی را در پیش گرفت و خود را به غار معروف«غار ثور» رسانید. و سه روز در آن غار ماند آنگاه بسوی مدینه حرکت کرد. در این میان ابوبکر نیز از ماجرا مطلع شد و خود را به پیغمبر رساند و با آنحضرت وارد غار شد[6] و یا بگفته دستهای از مورخین رسولخدا(ص) همان شب او را از ماجرا مطلع کرده بهمراه خود به غار برد. ابن هشام مینویسد: ساعتی که رسول خدا(ص) خواست تصمیم خود را در هجرت از مکه عملی سازد بخانه ابوبکر آمد و او را برداشته از در کوچکی که در پشت خانه ابوبکر بود، بسوی غار ثور حرکت کردند غار مزبور در کوهی در قسمت جنوبی مکه قرار داشت، شب هنگام بدانجا رسیدند و هر دو وارد غار شدند. ابوبکر بفرزندش عبدالله دستور داد در مکه بماند و اخبار مکه و قریش را هر شب به اطلاع او در همان غار برساند و از آنسو غلام خود عامر بن فهیره را مأمور کرد تا گوسفندان او را بعنوان چرانیدن به آن حدود ببرد و شب هنگام آنها را به در غار سوق دهد تا بتوانند از شیر و یا احیانا از گوشت آنها در صورت امکان استفاده کنند، و برای اینکه رد پای عبدالله بن ابیبکر هم که شبها بغار میآمد از بین برود و اثر پائی از او بجای نماند عامر بن فهیره هر روز صبح گوسفندان را از همان راهی که عبدالله آمده بود و در همان خط به چرا میبرد. ادامه دارد نامحدود بودن نعم الهی حضرت رسول«ص»: «من لم یر ان لله علیه نعمة الا فی مطعم او مشرب فقد جهل و کفر نعم الله وضل سعیه ودنا منه عذابه». (تحف العقول ـ صفحه 51) آنکس که از تمام عطایای الهی در وجود خودش جز خوردنی و نوشیدنی نمیبیند و بشریت را تنها از دیده لذائذ و شهواتش مینگرد نادان و کفران کننده نعمتهای خداوند است، او با این تصور باطل راه حقیقت را گم کرده و کیفر نزدیکی در پیش دارد.
[1]- سوره بقره ـ آیه 207 ـ یعنی و برخی از مردم کسانی هستند که جان خود را در راه جلب رضای خدا میفروشد... [2]- برای اطلاع کافی از کتابهای بسیار از اهل سنت که این حدیث و شأن نزول آیه را درباره علی(ع) ذکر کردهاند به کتاب شریف احقاق الحق ـ ط جدید ج 3 ص 24- 44 مراجعه شود. [3]- این مطلب هم در روایات شیعه آمده و هم در روایات اهل سنت، به کتاب بحارالأنوار ـ ج 19 ص 78 و احقاق الحق ـ ج ص 336 مراجعه شود و شاید در صفحات آینده متن آن را برای شما ذکر کنیم. [4]- سیرة المصطفی ـ ص 250، 252. [5]- نقل از کتاب علی بن ابیطالب عبدالکریم خطیب ـ ص 105. [6]- احمد بن حنبل یکی از امامان اهل سنت در کتاب مسند خود(ج 1 ص 331) داستان را همینگونه نقل کرده که میگوید: علی به جای پیغمبر(ص) خوابید در این وقت ابوبکر به خانه رسول خدا(ص) آمد و خیال کرد پیغمبر است که خوابیده از اینرو صدا زد: یا نبی الله، ای پیغمبر خدا ـ علی(ع) فرمود: پیغمبر خدا انیجا نیست و بسوی«بئر میمون» ـ چاه میمون ـ رفت... و به دنبال آن ابوبکر خود را به رسول خدا(ص) رسانید و وارد غار گردید. و طبری ـ یکی از بزرگترین مورخان ایشان ـ نیز داستان را به همین گونه(در ج 2 ص 100) با اضافاتی نقل کرده گوید: هنگامی که ابوبکر بالای بستر آمد و علی(ع) بدو فرمود: پیغمبر رفت. ابوبکر با سرعت بدان سمت که رسولخدا(ص) رفته بود براه افتاد و هنگامی که پیغمبر(ص) صدای پای او را شنید دانست شخصی در تعقیب او میآید در آن تاریکی گمان کرد یکی از مشرکین است از اینرو پیغمبر نیز بسرعت خود افزود و همین کار او سبب شد تا بند پیشین نعلین آن حضرت پاره شود و انگشت ابهام پای حضرت بستگی خورد و شکافت و خون زیادی از آن رفت و با این حال رسولخدا(ص) از ترس شخصی که او را دنبال میکرد پیوسته بر سرعت رفتن خود میافزود تا آنجا که ابوبکر فریاد زد و رسول خدا(ص) او را شناخت و ایستاد تا ابوبکر نزدیک شد و با یکدیگر به غار رفتند، و از پای پیغمبر همچنان خون میرفت... و سیوطی نیز در در المنثور چندحدیث به همین مضمون نقل میکند. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 62 |