تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,225 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,142 |
اهداف و استراتژی امریکا در منطقه خلیج فارس | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1370، شماره 115، تیر 1370 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
نقش سیاسی و نظامی تنگه هرمز اهداف و استراتژی امریکا در منطقه خلیج فارس قسمت چهارم اهداف و استراتژی امریکا در منطقه خلیج فارس امریکا همانند سایر قدرتهای جهانی در جستجوی بهرهگیری از ارزشهای خلیج فارس بویژه نفت آن، پا به منطقه گذاشت. اولین قراداد تجاری و دریانوردی امریکا در منطقه با کشو عمان در سال 1832م امضاء شد و کشف نفت در بحرین منجر به نفوذ امریکائیان به منطقه خلیج که خود تحت نفوذ انگلیسها بود گردید و بدنبال کسب امتیاز نفت روابط بین امریکا و بحرین از سال 1932 شروع شد و بعد از آن بدنبال کشف نفت در تپههای نمکی عربستان پای شرکتهای بزرگ آمریکائی به منطقه باز شد و شرکت نفتی آرامکو برای اکتشاف، تولید و صدور نفت عربستان تشکیل گردید. شرکت نفتی عربی ـ امریکائی آرامکو، از چهار شرکت نفتی استاندارد اویل اف نیوجرسی، استاندارد اویل اف کالیفرنیا و تکزاکو و سوکونی موبیل تشکیل شده است. شرکتهای امریکائی در سال 1934 امتیاز نفت کویت را بدست آوردند و در سال 1954 و بعد از کودتای ایران درتاریخ 28 مرداد 1332ه.ش و با تشکیل کنسرسیوم، امتیاز نفت ایران را نیز کسب نمودند. امریکا همچنین در سال 1947 م مقداری اسلحه به ایران فروخت و تعدادی مستشار جهت تقویت پلیس ایران اعزام کرد. بعد از جنگ جهانی دوم طرح کمکهای امریکا به کشورها، که براساس اصل 4 ترومن انجام میپذیرفت نقش عمدهای در گسترش نفوذ امریکا در منطقه بعهده داشت و بدین ترتیب زمینههای سلطه بلند مدت امریکا بر ایران فراهم شد. در سواحل جنوبی خلیج فارس انگلیس حضور علنی داشت. ولی در عربستان زمینههای نفوذ امریکا فراهم شده بود و اولین موافقتنامه مشترک دفاعی میان دو کشور به امضاء رسید که براساس آن امریکا متعهد گردید در قبال استفاده از پایگاه هوائی ظهران اسلحه و تجهیزات نظامی به عربستان ارسال نموده و نیروهای نظامی آن کشور را آموزش دهد. دکترین آیزنهاور مبنی بر اینکه، امریکا متعهد میشود بدون قید و شرط به کشورهای خاورمیانه در قبال تهدیدات اقمار شوروی کمک نماید منجر به نزدیکی بیشتر امریکا و عربستان شده و در سال 1957م کمکهای نظامی امریکا به ارزش 180 میلیون دلار به عربستان فرستاده شد. توجه خاص امریکا به ایران و عربستان و پرورش تدریجی آنها مقدمات پذیرش مسئولیت واگذاری ژاندارمی منطقه را پس از خروج علنی انگلیس از خلیج فارس فراهم آورد که نهایتا در سال 1971 شاه ایران با توافق مشترک امریکا و انگلیس بعنوان ژاندارم منطقه و مأمور حفظ امنیت در خلیج فارس در چهارچوب استراتژی غرب و امریکا تعیین شد و امکان تسلط مجدد ایران بر جزایر تنب و ابوموسی و تسلیح و تقویت ارتش ایران فراهم گردید. امریکا در منطقه خلیج فارس بدنبال اهداف اساسی و مهمی است که از ارزشهای نهفته در خلیج فارس ناشی میشود و برای امریکا دارای ارزش حیاتی است اهداف دسترسی به نفت، بازار منطقهای خلیج فارس، کنترل موقعیت استراتژیک خلیج فارس و تنگه هرمز، تقابل با نفوذ شوروی در منطقه و مقابله با انقلاب اسلامی و غیره... در گذشته و حال مورد نظر آمریکا بوده و میباشد. بمنظور تشخیص اهداف حیاتی امریکا در منطقه خلیج فارس بهتر است سند از اظهارات سیاستگذاران و صاحبنظران مسائل امریکا انتخاب شود. ویلیام راجرز وزیر امور خارجه اسبق امریکا در گزارش 26 مارس 1971 میوید: «شبه جزیره عربستان، عراق و ایران در حدود دو سوم از ذخایر شناخته شده نفت جهانی را دارا میباشند، استفاده از این نفت در شرایط مناسب سیاسی و اقتصادی برای کشورهای متحد ما در اتحادیه آتلانتیک و سایر کشورهای اروپای غربی و ژاپن واجد کمال اهمیت است، میزان سرمایهگذاری خصوصی امریکا در نفت شبه جزیره عربستان و سواحل خلیج فارس از یک میلیارد و نیم دلار تجاوز میکند». هارولد براون وزیر دفاع وقت امریکا در سال 1980 اهداف امریکا را در خلیج فارس بشرح ذیل بیان کرد: 1- تضمین دسترسی به عرضه نفت کافی. 2- ایستادگی در مقابل گسترش و نفوذ شوروی. 3- ایجاد ثبات در منطقه. 4- توسعه فرایند صلح در خاورمیانه. او اضافه میکند که 16% نفت وارداتی جهان از این منطقه است که حدود 13% نفت مصرفی امریکا و 45% نفت مصرفی آلمان و 75% مصرف فرانسه و ژاپن را تشکیل میدهد و قطع آن لطمه سنگینی بر اقتصاد آنها وارد خواهد کرد. ژنرال ماکسول تایلور رئیس پیشین ستاد مشترک ارتش امریکا گفت: «سلاح نفت اوپک برای امنیت امریکا به همان اندازه مهم است که تهدیدی که از ناحیه نیروهای پیمان ورشو متوجه نیروهای ما در اروپای غربی باشد». اداره خدمات پژوهشی کنگره امریکا طی گزارشی اعلام داشت که چون نفت و گاز این کشور کاهش یافته است، در آینده وابستگی آن به نفت خاورمیانه بیشتر خواهد شد و خطر تسلط شوروی بر چاههای نفت منطقه، تحریم نفت، جنگهای منطقهای و خرابکاری در امور استخراج نفت سبب شده است که بیشتر کشورهای صنعتی به فکر ذخیرهسازی نفت خود باشند. نویسنده کتاب تکاپوی جهانی نوشت: «امریکائیها، سرانجام به اهمیت عربستان پی میبرند و کارشناسان پنتاگون به این نتیجه میرسند که هر که این قلعه را در دست داشته باشد برتری بزرگی خواهد داشت» و تا به آنجا میرسند که میگویند، «ظرف ده سال هر که بر عربستان و خاورمیانه مسلط باشد، بر هر قاره اروپا مسلط خواهد بود». برژینسکی مشاور امنیتی اسبق رئیس جمهوری امریکا مینویسد: «تزهلال بحرانی و لزوم تجدید نظر کلی در سیاست امریکا در منطقه خلیج فارس را من از اواخر سال 1978 و به موازات اوج گرفتن بحران ایران عنوان کردم و در سال 1979 طی یادداشتی برای رئیس جمهوری ضمن تأکید بر لزوم اتخاذ یک سیاست جدید امنیتی در منطقه خلیج فارس نوشتم که امریکا در شرایط فعلی باید از تعقیب فکر غیر نظامی کردن اقیانوس هند صرفنظر نماید، در واقع با سلب مسئولیت انگلستان در این منطقه از اوائل دهه 1970 و فرو ریختن محور استراتژیک شمال خلیج فارس در اواخر همین دهه یک تجدید نظر اساسی در سیاست امریکا در این منطقه ضروری بنظر میرسد و مقدمات طرح جدید استراتژیک امریکا در منطقه از همین زمان فراهم شده است». برژینسکی بعد از بحران اشغال کویت از سوی عراق در سال 1990 گفت: «در بحران کنونی خلیج فارس آنچه برای امریکا اهمیت دارد این است که عربستان مورد تهاجم قرار نگیرد و وضعیت نفت از یک قیمت مقبول تجاوز نکند و نگهداشتن قیمت نفت در سقف 30 دلار از اهداف اصلی امریکا در مقطع کنونی است و جوانان امریکا نباید فدای کویت شوند». کارتر رئیس جمهور اسبق ایالات متحده امریکا در سال 1980 م دکترین خود را در ارتباط با خلیج فارس بشرح زیر اعلام کرد: «لازمست همه موضع ما را در ارتباط با خلیج فارس بدرستی دریابند، هر اقدامی که توسط نیروهای خارجی برای در اختیار گرفتن کنترل خلیج فارس انجام گیرد اقدامی علیه منافع حیاتی ایالات متحده امریکا تلقی میشود و با همه وسائل از جمله نیروهای نظامی دفع خواهد شد». در سال 1981 ریگان رئیس جمهوری، اهداف امریکا در خلیج فارس را در مقابل کمیته مشترک اقتصادی کنگره چنین تشریح کرد: 1- دسترسی به نفت خلیج فارس و حفاظت از خطوط کشتیرانی. 2- متوقف کردن توسعهطلبی شوروی. 3- تقویت روابط تجاری ـ اقتصادی ـ سیاسی امریکا در منطقه. 4- دستیابی به نقاط کلیدی و کشورهای منطقه که در پروژههای نظامی امریکا قرار دارند. دیک چنی وزیر جنگ امریکا در ارتباط با بحران کویت اعلام داشت: «برای ما آل صباح مطرح نیست، ما نفت را میخواهیم». همچنین بیکر وزیر امور خارجه امریکا هدف عمده حضور نظامی آن کشور را در منطقه پس از بحران کویت، حفاظت از نفت خلیج فارس اعلام کرد. بوش نیز اعلام کرد که اگر از کشورهای حوضه خلیج فارس حمایت نکنیم کنترل نفت منطقه بدست صدام خواهد افتاد و این امر بر زندگی و صنعت ما که به نفت وابسته است تأثیر خواهد گذاشت. شلزینگر وزیر انرژی سابق آمریکا اظهار داشت: «در صورت هرگونه درگیری در خلیج فارس قیمتهای نفتی حتی تا بشکهای 50 دلار افزایش خواهد یافت، بعلاوه در صورت بروز جنگ تخریب چاههای نفت در منطقه از اهداف دو طرف محسوب میشود و این مسئله ضربه مهلکی به اقتصاد کشورهای غربی وارد خواهد کرد و لذا همه کشورهایی که به نفت این منطقه وابستهاند باید برای حل بحران کنونی سهمی را تقبل کنند و نسبت به حل مسئله مشترکا اقدام نمایند». سناتور جیمز مک کلوریکی از اعضای کمیته انرژی و منابع طبیعی سنای امریکا در سمپوزیوم انرژی نوامبر 1987 در واشنگتن گفت: «کاهش تولید نفت در امریکا باعث افزایش وابستگی آن کشور به نفت خلیج فارس در دهه 1990 خواهد شد». جرج بوش رئیس جمهوری امریکا در گزارش اخیر خود به کنگره تحت عنوان«استراتژی امنیت ملی امریکا» به نکات مهمی اشاره کرد کهب یان فرازهائی از آن در اینجا به روشن شدن اهداف امریکا در منطقه خلیج فارس کمک مینماید. «به رغم تحولات و ابهامات موجود، بیشک اتحاد شوروی کماکان بعنوان یک قدرت نظامی باقی خواهد ماند، زیرا ابر قدرتی است که از قابلیت هستهای و غیر هستهای منهدم کنندهای برخوردار است که تنها از طریق حفظ موازنه قدرت در اروپا و دیگر نقاط جهان میتوان آن را کنترل کرد و حفظ موازنه قدرت با اتحاد جماهیر شوروی بعنوان یک اولویت غیر قابل اجتناب برای امریکا دیده میشود». «اگرچه در برنامهریزی استراتژی موازنه قدرت توان رزمی امریکا از نظر کیفی کاهش مییابد ولی از نظر کمی برای برخورد دقیقتر و چابکتر با ناآرامیهای منطقهای آمادهتر میشود». «اتکای جهان آزاد به عرصه انرژی از این منطقه(خاورمیانه و آسیای جنوبی) حیاتی است و روباط قوی ما با بسیاری از کشورهای منطقه همچنان برای منافع امریکا مهم میباشد». «خاورمیانه نمونه روشنی است از منطقهای که حتی اگر تشنجات شرق و غرب در آن فروکش کند نگرانیهای استراتژیکی امریکا همچنان بقوت خود باقی خواهد ماند، منافع ما از جمله امنیت اسرائیل، امنیت کشورهای میانهروی عربی و همچنین خروج آزادانه نفت از منطقه، از سوی منابع گوناگون مورد تهدید است از این رو ما به حضور نظامی خود در منطقه شرقی مدیترانه، خلیج فارس و اقیانوس هند همچنان ادامه خواهیم داد». «تروریسم مذهبی کماکان بعنوان عناصر تهدید کننده منافع امریکا بویژه در جهان سوم بحساب آمدهاند، از این رو هدف اطلاعاتی و نظامی امریکا بر خنثی کردن این نوع تهدیدات متمرکز خواهد شد... خطر بنیادگرائی ممکن است ادامه داشت و جان اتباع آمریکا و کشورهای دوست در خاورمیانه که دنیای آزاد به منابع انرژی آنها نیازمند است همواره مورد تهدید قرار گیرد.» «ما سعی خواهیم کرد روابط خاص خود را با متحد دیرینه خود یعنی پاکستان گسترش داده و با هند روابط خود را بهبود بخشیم... در حالیکه ما از عقبنشینی نیروهای شوروی از افغانستان استقبال میکنیم، ادامه عرضه حجیم تسلیحات روسی به رژیم غیر قانونی، نیازمند ادامه حیات امریکا از مجاهدین است». «تأمین مستمر عرضه انرژی برای پیشرفت و امنیت ما حیاتی است، تمرکز 65% از خایر شناخته شده نفت جهان در خلیج فارس بدین معنی است که باید تضمین کنیم که در آینده هم به مواد نفتی با قیمت قابل رقابت در بازار جهانی دسترسی داشته باشیم. علاوه بر این باید بتوانیم در صورت بروز هرگونه اختلال عمدهای در عرضه نفت در این منطقه پاسخی مناسب و سریع داشته باشیم، همچنین باید ذخایر نفتی استراتژیکی خود را در سطح مناسبی برای حفاظت از اقتصاد خود در مقابل بروز اختلال جدی در عرضه نفت حفظ کنیم، باید همچنین به ترغیب صرفهجویی در مصرف انرژی و متعدد نمودن منافع نفتی و گاز ادامه دهیم، در حالیکه کل عرضه نفتی خود را برای تأمین نیازهای اقتصادی رو به رشد توسعه میدهیم باید تلاشهای خود را برای ارتقاء منابع جایگزین انرژی(هستهای، گاز طبیعی، ذغال سنگ و همچنین مواد تجدید شونده) تشدید کنیم». مؤسسات مطالعاتی مختلفی در آمریکا همزمان با انتخاب ریاست جمهوری بوش با بررسیهائی که نمودهاند اقدام به تبیین اهداف استراتژیک امریکا در منطقه خلیج فارس کردهاند، در این مؤسسات افرادی چون کیسینجر، برژینسکی، اسکوگرافت(مشاور امنیتی فعلی بوش)، راکفلر، کارتر، فورد، والتر ماندیل(معاون کارتر) ایگل برگر(قائم مقام وزارت خارجه امریکا) دنیس راس(مشاور بوش در امور خاورمیانه) و دهها کارشناس و صاحبنظر مسائل استراتژیکی حضور دارند و نظرات آنها معمولا شالوده سیاست خارجی آمریکا را تشکیل میدهد، این مؤسسات عبارتند از: 1- انستیتو مطالعات واشنگتن. 2- بنیاد هریتیج. 3- انستیتو مطالعاتی هوور. 4- انجمن سیاست خارجی. 5- شورای روابط خارجی. 6- مرکز مطالعات استراتژیک و بینالمللی واشنگتن. مؤسسات مزبور در ارتباط با اهداف آمریکا در خلیج فارس به بیان موارد زیر پرداختهاند: 1- تأمین دسترسی جهان صنعتی به نفت و ذخایر منطقه. 2- ممانعت از کنترل و سلطه سیاسی و نظام شوروی و یا هر قدرت متخاصم با امریکا. 3- حفظ ثبات و استقلال کشورهای منطقه خلیج فارس و محدودیت تهدی بنیادگرائی(انقلاب اسلامی) و حفظ امنیت دوستان آمریکا. 4- حفظ روابط خوب با کشورهای میانهروی عربی. 5- تأمین امنیت اسرائیل. 6- جلوگیری از گسترش نفوذ جمهوری اسلامی ایران در منطقه. مدیر مرکز امریکائی در اسلام آباد پاکستان طی نامهای رسمی به تاریخ ژوئن 1987 برای رئیس مؤسسه مطالعات استراتژیک پاکستان اهداف بلند مدت استراتژیک امریکا را در منطقه خلیج فارس بشرح ذیل اعلام مینماید: 1- عدم ممانعت از عبور و خروج نفت از تنگه هرمز که علاقه حیاتی امریکاست، و قطع آن بحران بزرگی برای سلامت اقتصادی جهان غرب محسوب میشود و همچنین آزادی کشتیرانی در خلیج فارس در چهارچوب آزادی و امنیت خطوط دریائی جهان. 2- امنیت، ثبات و همکاری با کشورهای میانهروی منطقه جزو اهداف اقتصادی و سیاسی مهم ماست که در حال حاضر از سوی ایران(امام) خمینی تهدید میشوند. 3- محدودیت نفوذ و حضور شوروی در خلیج فارس که یک ناحیه استراتژیکی برای شوروی است زیرا غرب به عرضه نفت آن وابسته است. اظهار نظرهای بیان شده معرف اهمیت منطقه خلیج فارس و تنگه هرمز برای امریکاست که سعی دارد تسلط و کنترل خود را بر آن حفظ نماید. امریکا بعد از جنگ جهانی دوم که به سوی سیاست سلطهطلبی متوجه شد در داخل حدود 40 پیمان امنیتی حضور داشته و از تمامی این پیمانها سه هدف: 1- تسلط بر نقاط استراتژیک. 2- کسب بازارهای مصرفی. 3- کنترل منابع انرژی و مواد اولیه را تعقیب نموده است. از مجموع اظهار نظرها نتیجه گرفته میشود که اهداف عمده امریکا در خلیج فارس عبارتند از: ادامه دارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 752 |