تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,296 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,222 |
ریشههای تحریف امامت | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1370، شماره 120، آذر 1370 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
مبانی رهبری در اسلام ریشههای تحریف امامت حجة الاسلام والمسلمین محمدی ریشهری در قسمت هفدهم از این سلسله مقالات، پس از تبیین تحریف مستقیم و غیرمستقیم اصل امامت در تاریخ شیعه به وسیله جمعی از مدعیان تشیع، به ریشههای تحریف رسیدیم و در ریشهیابی تحریف به احادیثی رسیدیم که ظاهرا با فلسفه اعتقاد به امامت منافات دارند و اینک ادامه بحث: این روایات بحسب ظاهر تأکید میکنند که هرگونه تلاش برای مبارزه با حکومتهای جور و تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت ولی عصر(عج) باطل و بیثمر و تلاش کننده مذموم و محکوم است، مردم هیچ وظیفهای برای تشکیل حکومت الهی ندارند. تنها وظیفه آنها پیش گرفتن سیاست صبر و انتظار و فرو رفتن در لاک تقیه و هرکس قبل از قیام قائم علیهالسلام از این لاک بیرون آید از دائرة تشیع و اعتقاد به اصل امامت بیرون آمده و حداکثر وظیفهای که مردم در عصر غیبت دارند- آن گونه که در احادیثی دیگر آمده- دعا برای ظهور امام زمان(ع) است و دیگر هیچ! به عبارت دیگر در عصر غیبت ولی عصر ارواحنا فداه مسلمین موظفند با هر جنایتکاری که زمام امت اسلام را به دست گرفت بسازند و با او مخالفت نکنند یعنی دست همان نتیجهای که احادیث مجعول مربوط به تفکیک امامت داشت! تنها تفاوت این است که آن احادیث صریحا و برای همیشه مردم را به سازش با رهبران جائر دعوت میکرد و این احادیث با توجیه بی ثمربودن مبارزه، برای مدتی نامعلوم مدرم را به عدم مخالفت با ستمگران میخوانند ولی هر دو دسته در دلالت بر مکلف نبودن مردم به تشکیل حکومت اسلامی تفاوتی ندارند. مجعول بودن احادیثی که دلالت بر تفکیک امامت از اسلام دارند بقدر واضح است که نیازی به توضیح ندارد و تنها آشنا شدن با مضمون آنها- برای کسی که با قرآن و مبانی اسلام اجمالا آشنا است- برای اثبات ساختگی بودنشان کافی است ولی مجعول بودن احادیثی که برای تحریف امامت مورد بهرهبرداری قرار میگیرند تا این حد روشن نیست بلکه میتوان گفت بخشی از آنها قطع مجعول نیست. بررسی تفصیل صحت و سقم این احادیث و نیز بیان مقصود واقعی از آنها با در نظر گرفتن سایر متون اسلامی از حوصله این مقاله خارج است لکن به طور اجمال با در نظر گرفتن نکات ذیل میتوان به تحریف گران پاسخ داد: 1- اکثر احادیثی که قابل بهرهبرداری برای تحریف است از نظر سند مخدوش است و صدور آن از امامان معصوم(ع) قطعی نیست.[1] 2- بسیاری از این احادیث بلکه همه آنها وقتی در کنار سایر احادیثی که در زمینه قیام علیه حکومتهای جور قبل از قیام قائم(ع) مورد بررسی قرار گیرند، معلوم میشود مقصود تخطئه مطلق قیام قبل از ظهور آن حضرت نیست بلکه مقصود قیامهایی که با انگیزههای نفسانی صورت میگیرد مثل بسیاری از قیامهایی که در عصر امامان صورت گرفت. مثلا وقتی آن حدیث که تصریح میکرد «هر پرچمی که قبل از قیام قائم برافراشته شود پرچمدارش طاغوت است» در کنار احادیثی قرار داده شود که قیام زید را مورد تأیید قرار میدهند معلوم میشود که مقصود همان است که در حدیث مشابه آن از امام باقر(ع) روایت شده است، متن حدیث این است: «وانه لیس من أحد یدعو الی أن یخرج الدجان إلا سیجد من بیایعه، و من رفع رایة ضلالة فصاحبها طاغوت»[2] قبل از خروج دجال هیچ کس مردم را به قیام نمیخواند مگر این که عدهای را پیدا میکند که با او بیعت کنند و کسی که پرچم ضلالتی را برافرازد، پرچمدا آن طاغوت است. همان طور که ملاحظه میشود در این روایت، پرچم طاغوتی مقید شده به پرچم ظلالت و این قرینه میتواند باشد بر آن، در حدیث قبلی نیز مقصود چیزی جز هشدار به مردم درباره قیامهایی که با انگیزه جاه طلبی صورت میگیرد نیست. 3- فرض میکنیم همه روایاتی که درباره محکوم کردن قیام برای تشکیل حکومت اسلامی قبل از قیام حضرت قائم(ع) وارد شده است از نظر سند صحیح و از نظر دلالت بر این معنا بیاشکال است در این صورت به دلیل مخالفت مدلول آنها با حکم بدیهی وقطعی عقل، قرآن کریم، سیره انبیاء و امامان(ع) و نیز احادیثی که برخی از قیامهای پیش از قیام جهانی حضت مهدی روحی له الفداء را تأیید کردهاند، نمیتواند در مسألهای مانند رهبری و تشکیل حکومت الهی که مهمترین مسایل اسلامی است ملاک عمل باشند: مبارزه با ظلم از واجبات عقلی است یکی از بدیهیات عقل، قبح ظلم و حسن عدل است و بر این اساس مبارزه با ظلم و ظالم و زمینهسازی برای اجراء عدالت در جامعه از واجبات بدیهی و قطعی عقل میباشد، بنابراین هیچ دلیلی نمیتواند به طور دائم یا موقت صبر بر ظلم و یا سازش با ظلم را تجویز نماید. پیامبر اسلام درباره مردود بودن احادیثی که مطلبی بر خلاف نظر صریح و روشن عقل به جامعه القاء میکنند چنین میفرماید: «اذا سمعتم الحدیث عنی تعرفه قلوبکم و تلین له أشعارکم و أبشارکم و ترون أنه منکم قریب فأنا اولاکم به و إذا سمعتم الحدیث عنی تتکره قلوبکم و تنفر منه أشعارکم و أبشارکم و ترون أنه بعید منکم فأنا أبعدکم منه»[3]. وقتی حدیثی از من شنیدید که با دل شما آشنا است و با همه وجود نسبت به آن احساس پذیرش و آرامش میکنید و مضمون آن را به عقل و منطق نزدیک میبینید بدانید که من سزاوارترین شما که آن سخن را گفته باشم. و اگر به عکس سخنی از من به گوش شما رسید که با روح شما ناآشنا است و با همه وجود نسبت به آن احساس نفرت میکنید و آن را دور از منطق و عقل میبینید، بدانید که صدور چنین سخنی از من بعیدتر از صدور آن از شما است. رد روایتی دیگر آن حضرت در این رابطه چنین فرموده است: «ماورد علیکم من حدیث ال محمد صلوات الله علیهم فلانت له قلوبکم و عرفتموه فاقبلوه وما اشمأزت قلوبکم و انکرتموه فردوه الی الله والی الرسول والی العالم من آل محمد(ص)».[4] از احادیث خاندان رسالت آنچه دل شما گواهی به صحت آن میدهد و احساس آشنایی آن دارید را بپذیرید، و آنچه دل شما از آن میرمد و عقل شما آن را انکار میکند را به خدا و رسول و دانشمند از خاندان رسالت ارجاع دهید. آنچه در این دو حدیث- که اولی از طریق اهل سنت و دومی از طریق شیعه از پیامبر اسلام(ص) روایت شده است- آمده، چیزی جز ارشاد به حکم بدیهی و قطعی عقل نیست. به عبارت دیگر: اگر این احادیث هم نباشد عقل در برخورد با روایات نامعقلو همین قضاوت را دارد که نمیتوانند ملاک عمل باشند. نکتهای که قابل توجه است این است که حدیث اول تأکید میکند مطالبی که عقل بطلان آن را به روشنی درک میکند، اصولا نمیتواند سخن پیامبر باشد، ولی حدیث دوم ضمن تأیید عدم جواز عمل طبق این گونه احادیث، توضیح میدهد که ممکن است در برخی از موارد، شنونده مقصود واقعی حدیث را درک کند و لذا آن را نامعقول پندارد، بنابراین نمیتوان گفت که هر حدیث را هر کس نامعقول پنداشت مردود است بلکه برای فهم مقصود واقعی حدیث باید به اهلش مراجعه کرد. تعارض با قرآن قرآن کریم همه اهداف و سیاستها و برنامههای خود را در یک آیه خلاصه کرده و آن آیه این است: «یا ایها الناس قد جاء کم الحق من ربکم»[5] هان ای مردم ازجانب پروردگارتان، حق برای شما آمد. بدیهی است که مردم در صورتی میتوانند به این ندای قرآن به طور اصولی پاسخ مثبت دهند که با باطل و ظلم مبارزه و برای تشکیل حکومت حق و عدل قیام کنند. بنابراین، احادیثی که مردم را به صبر و سکوت و سازش با ظالمین ولو به طور موقت دعوت کنند، به دلیل تعارش با قرآن نمیتوانند ملاک عمل باشند. پیامب اسلام و امامان معصوم(ع) مکرر توصیه کردهاند که برای شناخت صحت واعتبار حدیث باید آن را بر قرآن عرضه کرد و اگر سخنی از انها نقل شد که مخالف قران است فاقد اعتبار است. پیامبر اسلام(ص) میفرمود: «ماجاء کم عنی یوافق القرآن فأنا قلته و ماجاء کم عنی لایوافق القرآن فلم أقله»[6] آنچه از من برای شما روایت شد که موافق قرآن است من گفتهام، و آنچه که موافق قران نیست گفته من نیز نیست. امام صادق(ع) میفرمود: «مالم یوافق من الحدیث القرآن فهو زخرف»[7] هر حدیثی که مخالف قرآن باشد دروغ است. تعارض با سیره امامان یکی از معیارهای قابل اعتماد و دقیق در زمینه شناخت احادیث مجعول و مفاهیم تحریف شده اسلامی، سیره عملی پیامبر اسلام و امامان معصوم است. بدین معنا که اگر سخنی از پیامبر و یا امام نقل شد ویا به گونه ای تفسیر گردید که با عمل او تعارض دارد، قطعا آن سخن مجعول و آن تفسیر، تحریف است. مطلعه زندگی امامان معصوم نشان میدهدکه آنها کمترین نرمشی از خود در برابر حکومتهای باطل نشان نداند بلکه با همه وجود در برابر ائمه جورایستادند و از هر فرصت برای درهم شکستن توان آنها و تشکیل حکومت اسلامی تلاش کردند ولی به دلیل مساعد نبودن شرایط جامعه، تلاشهای آنان برای حاکمیت عدالت به ثمر نرسید. شگفت اینجا است که بخشی از احادیثی که مردم را دعوت به صبر و سکوت میکنند از امام علی(ع) روایت شده[8]! در صورتی که هر کس کمترین آشنایی با تاریخ زندگی این امام بزرگ داشته باشد، میداند که او آنچه میتوانست برای درهم کوبیدن قدرتهای باطل و تشکیل حکوم حق انجام داد. با این که میدانست در شرایط آن روز تلاشهای او به نتیجه نهایی نخواهد رسید. سدابن طاووس روایت کرده که روزی امام در جمع اصحاب بود که ناگاه فریاد هیاهوی مردم در فضا طنین افکند. امام پرسید: چه خبر است؟ گفتند: آقا بشارت! معاویه هلاک شد! خبر مهمی بود، دشمن شماره یک اسلام و امام و حکومت اسلامی از بین رفته، حتی شایعه آن کافی بود که بطور طبیعی هر شنونده را ذوق زده کند ولی با کمال تعجب کمترین اظهار خرسندی در چهره امام مشاهده نشد و بر عکس دیدند با کمال آرامش این کلمات تلخ بر زبان او جاری شد و فرمود: «کلا! والذی نفسی بیده لایموت حتی یجتمع هذا الامر فی یده». چنین نیست! این خبر شایعهای بیش نیست، او نخواهد مرد تا این حکومت را قبضه کند!! این پیشگوئی پس از آن شایعه شعفانگیز، آبی سرد بر آتش امید مردمی ریخت که سالها در کنار امام به عشق پیروزی میجنگیدند، دیگر مجالی برای گفتگو نبود فقط مسأله مهم برای هر کس که این سخن را میشنید این بود که چگونه کسی که میداند تلاشهای او در یک جنگ خونین و خطرناک بی ثمر است و بالاخره دشمن غلبه خواهد کرد، همه توان خود را برای پیکار به کار گرفته و مردم را به نبرد با معاویه وا میدارد! بالآخره یکی از آن جمع این ایراد را مطرح کرد و گفت: شما که میدانید معاویه عاقبت پیروز میوشد و حکومت را میگیرد بنابراین چرا با او میجنگید؟ امام در پاسخ، سخنی نفرمود و درسی جاوید برای همه پیروان واقعی اسلام ناب بیان کرد. متن گفته امام این است. «بلی، عذرا فیما بینی و بین الله عزوجل» آری، تا بین خود و خداوند عزوجل معذور باشم! یعنی این که من میدانم بالاخره معاویة حکومت را خواهد گرفت موجب نمیشود تکلیف مبارزه با ظالم ساقط شود، نه. تا وقتی که مردم از من اطاعت میکنند و توان مبارزه دارم، تکلیف این است که با ظالم بجنگم تا در پیشگاه حضرت حق معذور باشم که به وظیفه خود عمل کردهام. و بر این مبنا بود که امام علیهالسلام تا آخرین لحظات زندگی مبارزه را ادامه داد. و بر این مبنا بود که امام(ع) تا آخرین لحظات زندگی مبارزه را ادامه داد. ابن ابی الحدید مینویسد: «امام تازه از جنگ با خوارج «مارقین» فارغ شده بود که در «نهروان» ایستاد و شروع به سخنرانی کرد، در این خطبه پس از حمد و ثنای حضرت حق فرمود: «اما بعد، خداوند در برخورد با خوارج خوب شما را یاری کرد، اکنون لازم است بدون تأخیر و در اسرع وقت آماده حرکت به سوی دشمنان خود از اهل شام باشید!» سپاهیان امام با شنیدن این سخن از جای برخاستند و خطاب به آنحضرت گفتند: «یا امیرالمؤمنین تیرهای ما تمام شده، شمشیرها کند گردیده، نیزهها فرسوده گردیده[9] ما را به شهر خود بازگردان تا کاملا آماده شویم، امیدورایم در بازگشت به اندازهای که از ما هلا ک شده امیرالمؤمنین به تعداد سپاهیان بیفزاید تا برای برخورد با دشمن نیرومندتر شویم». امام در پاسخ آنها آیه کریمه 21 از سوره مائده که حکایت از اصرار حضرت موسی(ع) به قوم خود در رابطه با جنگ با دشمن حق و تصرف ارض مقدسه داشت و آنها زیربار نمیرفتند. را قرائت فرمود: «یا قوم ادخلوا الأرض المقدسة التی کتب الله لکم ولاترتدوا علی أدبارکم فتنقلبوا خاسرین». ای قوم من وارد سرزمین مقدسی شوید که تصرف آن را خداوند برای شما مقرر فرموده و به عقب باز نگردید (عقبنشینی نکنید) که زیان خواهید کرد. باز هم بهانه جویی ادامه دادند و گفتند: «هوا خیلی سرد است، اجازه بدهید هوا کمی گرمتر شود». امام فرمود: «آنها هم مانند شما احساس سرما میکنند!» بالاخره باز هم بهانهجویی کردند و از پذیرفتن فرمان امام سرباز زدند، امام در این جا ناراحت شد و فرمود: «اف بر شما مردم! این سنتی است که در تاریخ جریان یافته». سپس این آیه که حاکی از پاسخ منفی قوم موسی به دعوت او در حرکت به سوی ارض مقدسه است، را تلاوت فرمود: «قالوا یا موسی إن فیها قوما جبارین و أنا لن ندخلها حتی یخرجوا منها فإن یخرجوا منها فإنا داخلون». (مائده 22) گفتند: ای موسی در آن سرزمین قومی ستمگر هستند و تا آنها از آن جا خارج نشوند هرگز وارد در آن نخواهیم شد، بنابراین ورود ما متوقف بر خروج آنها است! بالاخره عدهای واسطه شدند که امام را قانع کنند از این تصمیم باز گردد و گفتند: «مجروحین جنگ بسیارند اجازه بدهید به کوفه باز گردیم چند روزی در کوفه توقف به فرمایئد بعد به سوی شام حرکت کنید خداوند آنچه خیر است برای شما پیش بیاورد»! امام با مشاهده این وضع بر خلاف میل باطنی خود به کوفه بازگشت.[10] پس از بازگشت به کوفه با این که روزهای واپسین عمر خویش را پشت سر میگذاشت و مکرر از شهادت قریب الوقوع خود خبر میداد، اصرار عجیبی در تحریک مسلمانان برای جنگ با معاویه داشت و میفرمود پس از من با هر امامی علیه معاویه بجنگید و بالأخره قریب یکهفته قبل از شهادتش با سخنرانی آتشین و مهیجی سپاه خود را آماده جهاد کرد، از جمله کسانی را که در این بسیج عمومی به فرماندهی منصوب نمود فرزندش امام حسین(ع) و قیس بن سعد و ابوایوب انصاری بودند که هر یک برای فرماندهی ده هزار نفر تعیین شده بودند، بدین ترتیب امام تصمیم داشت به صفین بازگردد که قبل از پایان هفته توسط ابن ملجم ترور شد.[11] باری، نه تنها امام علی(ع) نهایت تلاش خود را برای مبارزه با ظالمین و غاصبین حکومت حق و عدل به کار گرفت و انتظار حکومت جهانی اسلامی کمترین تردیدی در این راه برای او ایجاد نکرد، که امامان پس از او نیز همین سیره را عملا تعقیب کردند و بهترین سند برای اثبات این مدعا این است که هم آنها به دست زمامداران فاسد معاصر خود شهید شدند.[12] بدیهی است اگر آنها کاری به کار حکومت نداشتند و متعرض مستکبرین حاکم نمیشدند دلیلی نداشت که سرنوشت همه آنها شهادت باشد، بلکه با عنایت به اینکه تظاهر به اسلام، اصلیترین پایههای حکومت جباران حاکم بر مسلمین بود و کشتن فرزندان پیامبر اسلام بالاترین ضربه را بر حاکمیت آنان وارد میساخت، قطعا مرتکب این خطا میشدند. ادامه دارد
[1] - فروع کافی- ج 8 ص 296 [2] - کنزالعمل- ج 1 ص 179 حدیث 902 [3] - بحارالانوار- جلد 2 ص 189 [4] - سوره یونس- آیه 108 [5] - بحارالانوار- ج 2 ص 244 [6] - اصول کافی- ج 1 ص 69 [7] - مانند انچه در خطبه 232 (نهجالبلاغه فیض ص 756) آمده است: «الزموا الأرض ولاتحرکوا بایدیکم و سیوفکم فی هوی السنتکم ولاتستعجلوا بما لم یعجله الله لکم، فإنه من مات منکم علی فراشه و هو علی معرفة حق ربه و حق رسوله و اهل بیته مات شهیدا و استوجب ثواب مانوی من صالح عمله وقامت النیة مقام اصلاته لسفیه، فان لکل شی مقدة واجلا» و نیز مراجعه شود به شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید- ج 6 ص 382. [8] - ملاحم- ص 110 [9] - متن کلام این است: «وانلت أسنة رماحنا وعاد اکثرها قصدا» [10] - شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید- ص 192، 193. [11] - نگاه کنید به شرح ابن ابی الحدید جلد 10 صفحه 99 به بعد [12] - نگاه کنید به بحارالانوار جلد 27 باب 9 «... انهم لایموتون الا بالشهادة». | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 153 |