تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,222 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,139 |
گفته ها و نوشته ها | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1370، شماره 121، دی 1370 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
گفتهها و نوشتهها از آسمان افتاده! روزی مالک خانهای به نزد وزیر نظام شکایت برد و اظهار کرد که شخصی وارد خانهاش شده و آن را به زور متصرف شده است و هر قدر خواهش و درخواست از او میکند، خانه را تخلیه نمیکند. وزیر نظام در اطراف قضیه تحقیقات کرد و فهمید که حق با شاکی، که مالک حقیقی خانه است، میباشد. لذا شخص غاصب را خواست و به وی گفت: این شخص قباله دارد و دیگران هم شهادت میدهند که او مالک خانه است. تو با چند سند و به چه عنوان متصرف هستی؟ مرد غاصب گفت: من از آسمان افتادهام توی این خانه و کسی هم در آن نبوده است، پس من فعلا متصرف و مالکم! وزیر نظام پس از شنیدن این سخن، دستور داد او را دویست تازیانه بزنند. پس از اتمام عمل او را نزد خود طلبیده، گفت هیچ فهمیدهای که چرا تو را شلاق زدم؟ گفت: نه؟ گفت: برای اینکه اگر دوباره خواستی از آسمان بیافتی، توی خانه خودت بیافتی، نه خانه مردم! آتش سودای تو... من لوح دل از جمله امانی شستم جان را زنشاط و کامرانی شستم تا آتش سودای تو در جان من است من دست از آب زندگانی شستم «اوحدالدین کرمانی» فواید نماز در دنیا و آخرت پیامبر اکرم(ص) فرمود: نماز از راههای بندگی در دین است و رضایت پروردگار عزوجل و راه و رسم انبیا و پیامبران است. نمازگزار: 1- دوستی فرشتگان را بهمراه دارد 2- به هدایت و ایمان میرسد 3- نور معرفت در سیمایش است 4- برکت در روزیش 5- آسایش در بدنش 6- و ناخوشی شیطان بهمراه دارد 7- نماز اسلحهای است علیه کافر 8- مستجاب شدن دعا و پذیرش اعمال، نصیب نمازگزار میشود. 9- نماز توشه مؤمن در دنیا و آخرت است در عالم برزخ: 1- نماز باعث آرامش قلب در قبر است. 2- نماز بستر زیرپهلوی انسان است. 3- نماز پاسخ منکر و نکیر است. در روز رستاخیز: 1- نماز بنده، تاجی است بر سرش. 2- نوری است بر تنش 3- جامهای است میان او و آتش 4- پردهای است میان او و آتش 5- حجتی است میان او و پروردگار جل جلاله 6- باعث رهائی تن او است از دوزخ 7- سبب گذشتن او است از صراط 8- کلید بهشت است 9- کابین حوریان بهشتی است. 10- بهای بهشت است. وبالاخره بنده بوسیله نماز به بالاترین درجه میرسد، زیرا نماز یاد کردن خدا است به پاکی و یگانگی و سپاس و بزرگداشت و اقائی و پاکیزگی و گفتگو باخدا و دعا نمودن است. خواب آن بود که تو دیدی! جهوی و ترسائی (نصرانی) و مسلمانی، رفیق بودند. در راه «زر» یافتند. حلوا ساختند. گفتند: بیگاه است فردا بخوریم. و این اندک ا ست، آن کس خورد که خواب نیکو دیده باشد. غرض این بود که مسلمان را حلوا ندهند. مسلمان نیمه شب برخاست .... جمله حلوا را خورد بامداد، عیسوی گفت: دیشت عیسی فرود آمد، مرا برکشید به آسمان! جهود گفت: موسی مرا در تمام بهشت برد! مسلمان گفت: محمد(ص) آمد و گفت: ای بیچاره! یکی را عیسی برد به آسمان چهارم و آن دگر را موسی به بهشت برد! تو محروم بیچاره برخیز و این حلوا را بخور! آنگه برخاستم و حلوا را خوردم! گفتند: خواب آن بود که تودیدی، آن ما همه خیال بود و باطل. این نیز بگذرد ای کم شده وفای تو، این نیز بگذرد وافزون شده جفای تو، این نیز بگذرد گر هست بیگناه دل زار مستمند در محنت و بلای تو، این نیز بگذرد وصل تو کی بود نظر دلگشای تو گر نیست دلگشای تو این نیز بگذرد گردوری از هوای من و هست روز و شب جای دگر هوای تو، این نیز بگذرد بگذشت آن زمانه که بودم سزای تو اکنون نیم سزای تو، این نیز بگذرد گرسرکشی تو از من و خواهی که نگذرم گرد درسرای تو، این نیز بگذرد «سنائی» به تنهائی من نیست! بوی سر زلف تو به شیدائی من نیست آوازده حسن تو به رسوائی من نیست هر چند که حسن تو در این شهر غریب است در عالم انصاف، به تنهائی من نیست. «صائب تبریزی» کی میرود و کی ماند؟ شخصی را زنی بود باوفا، باغی با صفا و کتابی پر از علم و دانش. روزی به باغ رفتی و روزی کتاب خواندی و روزی در منزل بسر بردی چون مرگ نزدیک شد، باغ را گفت: تو را آب دادم و آبادان داشتم، امروز میروم با من چه خواهی کردن؟ از باغ آوازی برآمد که مرا پای نباشد که با تو بیایم، چون تو بروی دیگری آید. مرد از باغ نومید شد. پس زن را گفت: عم رد سر تو کردم و از بهر تو رنجها کشیدم، امروز بخواهم رفت، پس از من چه کنی؟ گفت: تا زنده باشی، خدمت کنم. اگر بمیری، جزع و فزع و فریاد کنم. چون ترا ببرند، تا لب گور با تو میایم. چون پنهان شوی در خاک نیایم، اما بنالم و بگریم و باز گردم و شوهری دیگر کنم! مرد از وی نیز ناامید شد. روی با کتاب کرد و گفت: ای مصحف، من بخواهم رفت، تو چه خواهی کرد؟ گفت: من با تو باشم، اگر در گور شوی، مونس تو گردم. چون قیامت شود، دستگیر تو شوم و هرگز تو را رها نکنم. علیک اللعنة! کودکی در مکتبخانه بر معلم قرآن میخواند، به این ایه رسید: «و ان علیک اللعنة الی یوم الدین» یعنی: لعنت بر تو تا روز قیامت. این آیه را مکرر خواند. معلم در قهر شد و گفت: علیک و علی والدیک!! کودک گفت: در این مصحف «علیک» هست ولی «علی والدیک» نیست. آیا آن را نیز الحاق کنیم؟! دریا باش!! مردی پیش عارفی رفت و گفت: چرا هجرت نکنی و به سفر بیرون نشوی تا خلق را فایده دهی؟ گفت: دوستم مقیم است و به وی مشغولم و به دیگری نمیپردازم. آن مرد گفت: آب که دیر ماند به جای خود، بگندد! عارف گفت: دریا باش تا هرگز نگندی. ادعای مشهود جمعی شهود نزدکی قاضی آمدند و به مرافعه چند اصله درخت خرما، شهادت دادند. قاضی به آنان گفت: عدد درختان چند است؟ گفتند: نمیدانیم: قاضی گفت: شهادت شما مقبول نیست. یکی از شهود گفت: چند وقت استکه در این مکان به قضاوت نشستهای؟ گفت: سیسال. آن مرد گفت: عدد ستونهای این مکان چقدر است؟ گفت: چه میدانم! آن شخص گفت: وقتی در مدت سیسال عدد ستونهای اینجا را نمیدانی، چگونه ما در چند ساعتی که در نخلستان بودهایم، تعداد آنها را بدانیم. قاضی تبسم نمود و شهادت آنان را پذیرفت.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 67 |