تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,327 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,287 |
آزمایش الهی در رفاه و تنگدستی | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1370، شماره 122، بهمن 1370 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
تفسیر سوره رعد آزمایش الهی در رفاه و تنگدستی «الله یبسط الرزق لمن یشاء و بقدر و فرحوا بالحیوة الدنیا و ماالحیوة الدنیا فی الآخرة الامتاع». (سوره رعد- آیه 26) هرکس را خدا بخواهد روزی فراوان میدهد و یا روزی بر او تنگ میکند و (کفار) به زندگانی دنیا خشنود شدند در حالی که زندگی دنیا در برابر آخرت (و زندگی جاودان آخرت) جز متاعی اندک نیست. قبض و بسط بدست خدا است پس از آنکه سیره عملی اولوالالباب را بیان فرمود، پایان کار آنان را که جنات عدن است ذکر کرد و کیفر کسانی که هواپرست اند نیز بیان نمود. آنگاه به بیان عامل انحراف میپردازد و آن را حب دنیا ذکر میکند که «دنیا» بزرگترین عامل انحراف عدهای است و آنان را از دریافتن حق باز میدارد. و بهرحال در این آیه کریمه، سفارش میفرماید که نه داشتن دنیا شما را به طرف فساد بکشاند و نه نداشتن و دوری از اموال و دارائیهای دنیا. نه ثروت باعث طغیان شما شود و نه فقر و تنگدستی، شما را منحرف سازد. زیرا قبض و بسط، کلا بدست خدا است، پس قبض و بسط رزق نیز بدست خدا است. و قبض و بسط، هر دو آزمون الهی است، نه تکریم و تحقیر است. وظیفه انسان در برابر قبض و بسط خدا، نه آن است که نشاط پیدا کند و نه غمگین شود. چرا خداوند همه را یک نواخت متمکن نکرد؟ با اینکه او غنی محض است. اگر مال را به همه میداد و هم را متمکن می ساخت، چه میشد؟ چرا به بعضها میدهد و به بعضیها نمیدهد؟ خداوند در پاسخ به این سؤال میفرماید: «ولو بسط الله الرزق لعباده لبغوا فی الأرض»[1] اگر خداوند تمام بندگانش را سرمایهدار کند، فساد، جهان را فرا میگیرد. و چون این خصوصیت و ویژگی در انسان وجود دارد که غالبا در اثر داشتن سرمایه فراوان و پول بسیار، طغیان میکند و فساد در زمین پیدا میشود، لذا خداوند، با اندازه و هندسه خاصی اموال را نازل میکند. و این اندازهگیری بر اساس خبیر و بصیر بودن حق به اوضاع بندگانش است «... ولکن ینزل بقدر ما یشاء، انه بعباده خبیر بصیر». این، هم دلیل عدم بسط است که چرا برای همه،روزی فراوان مقرر نفرمود و هم پاسخ این پرسش است که چرا به یک عده میدهد و به یک عده نمیدهد. او میداند که به چه کسی بدهد و به چه کسی ندهد؛ او در کارش حکیم و خبیر و بصیر است؛ او به اوضاع و احوال بندگانش بیش از همه و بیش از خود بندگان آگاه و مطلع است. چه بسا پولی که به زید داد،اگر به عمرو میداد، او فساد در زمین میکرد و یا به عکس. و أما در مورد مردم: وظیفه مردم را خداوند در این آیه معین فرموده است و گوشزد نموده که چه خداوند روزی زیاد بدهد و چه کم بدهد، در هر دو مورد انسان در معرض آزمایش الهی قرار گرفته است. اینطور نیست که اگر به کسی روزی اندک داد، نشانه تحقیر و اهانت به او باشد. اگر مردم خودشان را اصلاح کنند، اشکالی ندارد که همه، روزی فراوان داشته باشند لیکن طبع نظام اینچنین است که اگر همه مرفه باشند، به فساد میافتند و این مردم که در این جهان هستند، اکثرشان گرفتار دنیایند، ولی در بهشت تمام نعم الهی، به وفور پیدا میشود و همه هم از آن برخودارند زیرا در آنجا فسادی نیست، و آزمایش و امتحانی وجود ندارد. بنابراین، برای حفظ نظام موجود در جهان، عدهای باید پول داشته باشند و عدهای نداشته باشند؛ و بهرحال هر دو گروه، چه آنها که دارند و چه آنها که ندارند،در کلاس امتحان نشستهاند و دارند امتحان میدهند، و هرگز این دو مورد، دلیل تکریم یا تحقیر اشخاص نیست. وظیفه انسان در برابر اموال وظیفهای که بندگان نسبت به خدا دارند در برابر این نحوه توزیع روزی را در سوره فجر بیان فرموده است: «فأما الانسان اذاماابتلیه ربه فأکرمه و نعمه، فیقول ربی أکرمن، و أما اذا ماابتلیه فقدر علیه رزقه، فیقول ربی أهانن، کلا»[2] طبع انسان این است که خدای سبحان او را به مال مبتلا کند و نعمت فراوان به او بخشد، بگوید که پرودگارم مرا گرامی داشته است و اگر او را به فقر مبتلا کند و روزی را بر او تنگ بگیرد، بگوید که پروردگارم،مرا اهانت کرده! چنین نیست؛ هر دو در حال آزمایشاند. بنابراین چیزی در جهان نشانه تکریم یا تحقیر نیست، هرچه هست آزمایش و امتحان است؛ چه آن که ثروت دارد و چه آن که فقیر است، چه او که سالم و چه او که بیمار است. تمام اینها برای برقراری نظم در جامعه و آزمایش فرد فرد انسانها است. و وظیفه این دو گروه در برابری خدای سبحان آن است که: آن کس که گرفتار شد و مالی را از دست داد یا مالی را بدست نیاورد، نباید حزن و اندوه به خود راه دهد،و آن هم که اموال فراوانی بدستش رسید، نباید نشاط و فرح و سرور داشته باشد، چون هر دو امتحان است. اگر برای انسان روشن شد که همه این امور، امتحان است، انسان در موارد امتحانی، نه غمگین است، نه با نشاط چون میداند مال او نیست. چند روزی در این حالت است تا درون او شکوفا شود، آنگاه معلوم شود که چه میکند؟ آیا در اثر نداشتن مال از توحید، دست بر میدارد،یا در اثر داشتن مال فراوان؟! وظیفه بندگان هم مشخص شده است «لکیلا تأسوا علی مافاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم» تا اینکه برای از دست رفتن نعمت، تأسف نخورید و برای بدست آوردن آن، خوشحال نگردید. کیفیت روابط اجتماعی در قبال اموال در سوره زخرف ادعای مرفهین را چنین بیان میکند که مالدار فکر میکند اصالت، از ان مال است پس هر کسی این اصل و این شرف را دارا است،اصیل و شریف خواهد بود! لذا میگفتند: نبوت که یک مقام شریفی است باید نصیب کسی بشود که این اصل نزد او است یعنی ثروت زیاد دارد، پس باید بر فلان سرمایه دار مکه نازل شود: «و قالوا لولا نزل هذا القران علی رجل من القریتین عظیم»[3] و خداوند در رد زعم باطل آنان میفرماید: «أهم یقسمون رحمت ربک؟» آیا آنها رحمت پروردگارت را قسمت میکنند؟! بلکه تمام اقسام معیشت و رزق، چه رزق ظاهری و چه رزق باطنی، و معنوی، بدست ما است «نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیوة الدنیا» ما معیشت و روزی دنیا را میان آنان تقسیم کردیم «و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضا سخریا» ما اینها را در طبقات مختلف آفریدیم تا هم یکدیگر را تسخیر متقابل کنند. البته این تسخیر متقابل ممدوح است، به این معنی که هر کسی در دنیا برای دیگری بنحوی کار کند. و اصلا گردش نظام عالم به این است، همه خدمت به یکدیگر کنند. اگر امروز آن طبیب متمکن، بار بر ضعیف را مسخر خود کرده است که بارش را بردارد، فردا که آن باربر مریض شد،آن طبیب هم باید آن بیمار را معالجه و درمان نماید. این تسخیر متقابل است ک هر کسی به نحوی حق بر دیگری دارد و لازم است همه حقوق اجتماعی را بپردازند. در این صورت است که هیچ چیز باعث فخر نخواهد شد. هم آنکس که دارد، میفهمد که در حال امتحان است و هم آن کس که ندارد، احساس حقارت در جامعه اسلامی نمیکند. و دیگر جائی برای گلایه کردن نمیماند. تلاش،یک نواخت و برداشت، گوناگون قرآن کریم همه مردم را به کاروا میدارد و میفرماید: «فامشوا فی مناکبها وکلوا من رزقه»[4] تلاش کنید و روی دوش زمین سوار گردید و از رزق و روزی خداوند بهرهمند شوید. پس از این قرآن میفرماید: «شما نگاه کنید ببینید خیلیها تلاش میکنند، زحمت میکشند، تلاششان یک نواخت است ولی برداشتها گوناگون. بعضیها زیاد متنعم میشوند و برخی کمتر از نعمتها برخوردارند. آن کس که آنها را تنظیم میکند و روزی هر فردی را به اندازه خودش میدهد، خداوند است. و این نحوه قبض و بسط را که به بعضی زیاد و به بعضی کم میدهد، از آیات الهی است. میبینید که دو نفر با هم درس میخوانند،با هم کار میکنند یا با هم مغازه دارند،یکی را آنقدر به پیش میبرد و نعمتها بر او افزایش میدهد که در مدتی کوتاه دارای مکنت و ثروت بسیاری میگردد و یکی را بقدری با حوادث غیرمترقبه روبرو میکند و گرفتاریهایش زیاد میشود که در بین راه میماند. اینها هرگز دلیل هرج و مرج عالم یا شانس و اقبال نیست که عقل و وحی هم این را نمیپذیرد،بلکه نظمی در کار است و منظم، تشکیلات جهان را با قبض و بسط خود، میچرخاند، هرچند برانسان لازم است که تلاش کند و کار کند ولی بهرحال، قبض و بسط دست خدا است. انسان در برابر مالش موظف است که مالک آن باشد نه مملوکش و او مال را مسخر کند نه اینکه مال، او را تسخیر نماید. و اما اینکه چقدر میتواند با تلاش خویش، تحصیل کند، آن دیگر بدست او نیست؛ پس آن کس که مال زیاد یا حتی علم زیاد دارد که نباید به مالش و علمش بر دیگران فخر بفروشد و نباید خیال کند که خدای سبحان او را گرامی داشته و با عملش، تکبر جوید، آن هم که پیشرفت نکرده و در حد متوسط از سواد است،نباید خود را تحقیر شده بداند. ولی بهرحال تلاش برای بدست آوردن علم و مال لازم است. پس اگر بر ما لازم است که علما را احترام کنیم،بر علما هم لازم است که علم خود را وسیله مباهات بر دیگران ندانند و از مردم توقع احترام نداشته باشند. در روایت آمده است: «من أحب أن یتمثل الرجال عنده قیاما فلیتبوّأ مقعده من النار»[5] اگر کسی علاقمند است، وقتی وارد شد، مردم به احترامش قیام کنند، جایگاهش در دوزخ است. این همان حب جاه است که بیش از هرچیز، مذمت شده است و جای چنین آدمی که توقع احترام از دیگران- بخاطر علم یا مالش- دارد، جهنم است از آن طرف به مردم سفارش شده است که وقتی علما را دیدید، احترام کنید. پس هر دو در حال امتحاناند، چه آن دانشمند عالم و چه آن انسان غیرعالم- آن عالم نباید حب جاه داشته باشد و علمش را مایه فخر و مباهات قرار دهد و آن انسان معمولی نیز باید در برابر عالم، احترام کند و او را گرامی بدارد. بیانی را مرحوم کلینی از امام باقر علیهالسلام در تبیین فقه و فقاهت ذکر کرده است که فرمود: اگر کسی فقیه بود، درد دنیا را میفهمد. و اگر درد دنیا را فهمید، دوای دنیا را هم میفهمد. این است فقه ممدوحی که خدای سبحان او را به این نعمت متنعم کرده است. پس اگر کسی این چنین نبود، مستأکل بالعلم است. یعنی درس خواندن و عالم شدن،مانند مغازهای است برای او؛ مغازه علم فروشی! بنابراین نباید کسی بگوید که من زحمت کشیدهام،بحث کردهام،درس گفتهام بلکه باید بگوید: علما زحمت کشیدهاند تا مرا تربیت کردهآند و بدینجا رساندهاند؛ من هم باید به نحوی این خدمات را جبران کنم. حضرت امیر سلام الله علیه میفرماید: «الغنی و الفقر بعد العرض علی الله»[6] یعنی پس از این که همه عرضه شدند بر خدای سبحان،معلوم میشود چه کسی دارد و چه کسی ندارد. پس اگر انسان درس بخواند و زحمت بکشد، برای اینکه پیش مردم محترم شود و با القاب از او تجلیل کنند و عنوانهای بزرگ برای او قائل شوند، اجر خود را در همین دنیا دیده است و اجری در آخرت نخواهد داشت. پس همه باید خدمت کنند؛او که درس خوانده است باید، علم خود را منتشر سازد و جهال را از جهل بیرون آورد و او هم که درس نخوانده است تلاش کند که بر علمش بیافزاید و در مقابل خدمات عالم، به او خدمت کند نه اینکه یک عالم- مثلا- یک جانبه جاهلی را تسخیر نماید بلکه تسخیر باید متقابل و هریک به نحوی نسبت به دیگران خدمت کنند. «الله یبسط الرزق لمن یشاء و یقدر» یقدر، یعنی تنگ میگیرد. و این سختگیری یا بسط در روزی را خداوند به عنوان یک آیت الهی نقل میکند چون خدا قدیر است و علیم و میداند که در حد یک مقدار ممکن، چه کسی را به مال بیازماید و چه کسی را به فقر امتحان کند در سوره قصص، آیه 81 به بعد جریان قارون را ذکر می کند، میفرماید: «فخسفنا به و بداره الأرض، فما کان له من فئة ینصرونه من دون الله و ما کان من المنتصرین»- ما او و خانهاش را در زمین فرو بردیم، پس نه کسی داشت که او را یاری دهد و نه خود قدرت انتقام داشت. «واصبح الذین تمتوا مکانه بالأمس یقولون و یکأن الله یبسط الرزق لمن یشاء من عباده و یقدر، لولا أن من الله علینا لخسف بنا، و یکأن لایفلح الکافرون»[7] این طبقه محروم که آرزو داشتند، مانند او باشند، گفتند، معلوم است که خداوند روزی را به هر یک از بندگانش بخواهد میدهد و از هر یک بخواهد میدهد و از هر یک بخواهد برمیگیرد؛ اگر خدا بر ما منت نمی گذاشت، ما را هم در زمین فرو میبرد، گویا کافرون هرگز رستگار نمیشوند. مشابه این بیان را در سوره عنکبوت، در آیه 62 دارد که میفرماید: «الله یبسط الرزق لمن یشاء من عباده و یقدر له» خداوند روزی را به یک نفر فراوان میدهد و بر دیگری تنگ میگیرد زیرا «أن الله بکل شیء علیم» خداوند بر همه چیز دانا و علیم است. یک استدلال لطیفی حضلرت امیر«ع» در نهج البلاغه دارد، که سفارش میکند، انسان در برابر سرمایهدار و ثروتمند،خود را نبازد، میفرماید: این ثروت و اموال برای اداره زندگی است ولی کمال نیست؛ داشتن پول کمال نیست زیرا اگر کمال بود، خدای سبحان این ثروت را به رسولش و حبیبش میداد و از اینکه نداده است، معلوم میشود که کمال نیست. پس این اموال امانت است. و اگر امانت شد، دید دیگران درباره سرمایهدار هم یک دید امین خواهد بود. انسان یک آدم فقیر را که میبیند با یک آدم غنی، اگر بتواند این دو نفر را با یک دید ببیند، وظیفه خودش را انجام داده است، به این معنی که ثروتمند در چشمش عظیم جلوه نکند و فقیر در چشمش حقیر جلوه نکند. والحمدالله رب العالمین. ادامه دارد.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 358 |