تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,369 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,311 |
امام راحل سلام الله علیه و فقه سنتی | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1370، شماره 122، بهمن 1370 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
امام راحل سلام الله علیه و فقه سنتی آیت الله محمدی گیلانی قسمت چهاردهم امام راحل: «علم کلام فلسفه مقدسها است». عقل در روایت اسبغ بن نباته، و عقل بمعنای: «ما عبد به الرحمن». خدایتعالی این عقل را بما موهبت فرماید. همین عطیه ملکوتی است که چون اسیر شهوت نفسانی شود، نکراء و شیطنت میگردد. انبیاء صلوات الله علیهم از هدایتشان مأیوس میشوند، و بیاثر بودن نفس خویش را به سوء القضاء مستند میکردند و با زبان حال میگفتند: عقل اول راند بر عقل دوم، ماهی از سر گنده گردد نی ز دم. کار از جائی خراب است که بدان دسترسی نداریم. کلام شیخ الرئیس در اشارات و شفاء در اثبات «عقل نظری» و «عقل عملی». صراحت کلام شیخ در تعدد این دو عقل. بهمنیار و آیة الله شیخ محمد حسین غروی و محقق بزرگوار مظفر مرحوم «قدهما» منکر تعددند. گفتیم که امام راحل سلام الله علیه در درس اصول به مناسبتی میفرمودند: «علم کلام چیزی جز فلسفه مقدسها نیست، همان فلسفه مقدسها علن کلام نامیده شده است» و تذکر دادیم که برهان ناب در این مسیر جدال و تنازع اهواء و آراء ملل و نحل طبعاً آلوده به اوهام و تخیلات گردیده است و بر محقق صاحب بصیرت است که مسئله، «اصالت عقل برای نقل» را از منبع اصیل آن که فلسفه است استفسار کند، چه آنکه شؤن نفس و قوای آن که از آن جمله عقل است در فلسفه مورد بحث و مصب برهان واقع گردیده است ومعانیای که برای عقل است باید در آنجا استفسار کرد، و در این مقام دعا میکنیم که خدایتعالی از معانی عقل آن معنائی را بما موهبت فرماید که در روایت اصبغ بن نباته آمده است که امیرالمؤمنین«ع» فرمودند: «هبط جبرئیل علیهالسلام علی آدم علیه السلام فقال: یا آدم ان امرت ان اخیرک واحدة من ثلاث فاخترها ودع اثنتین، فقال له آدم: یا جبرئیل و ماالثلاث؟ فقال: العقل و الحیاء و الدین: فقال آدم علیهالسلام: ان قد اخترت العقل، فقال جبرئیل، للحیاء والدین. انصرفا و دعاه فقالا: یا جبرئیل انا امرنا ا نکون مع العقل حیث کان قال: فشأنکما و عرج». (اصول کافی- ج 1 ص 10) جبرئیل علیهالسلام برآدم علیهالسلام نازل شد، عرض کرد: من مأمور شدم که شما را در انتخاب یکی از این سه موهبت مخیر گردانم، یکی را انتخاب کن و دو موهبت دیگر را واگذار، آدم فرمودند: آن مواهب سهگانه کدامند؟ عرض کرد. عقل و حیا و دین. آدم علیهالسلام فرمودند: من عقل را برگزیدم، جبرئیل به حیاء و دین فرمودند: برگردید و عقل را واگذارید آنها به جبرئیل گفتند: ما مأموریم که از عقل جدا نشویم، جبرئیل فرمودند: طبق امر عمل کنید و خود عروج نمودند. و دعا کنیم همان عقلی را بما عطا کند که امام صادق«ع» در جواب سؤال از حقیقت عقل فرمودند: «ما عبد به الرحمن واکتسب به الجنان. قال: قلت: فالذی کان فی معاویة؟ فقال: تلک النکراء، تلک الشیطنة وهی شبهة بالعقل و لیست بالعقل» (اصول کافی- ج 1 ص 11) عقل آن قوه موهوبی است که خدایتعالی بدان عبادت میشود و بهشت بدان وسیله اکتساب میگردد، سائل میگوید: عرض کردم: پس آنچه که در معاویه بود، چه بوده است؟ فرمودند: آن زرنگی بوده که شیطنت است و آن شبیه به عقل است اما عقل نیست. همین قوه قدسی که طبق روایت از ملکوت اعلی نازل گردیده، مایه امتیاز و برتری انسان بر دیگر جانداران است و با آن، تدبیر و اصلاح امور معاش و معاد به عمل میآید و راهنمای آدمی به نفع و خیر و نیکی است و او را از سقوط در مهالک و لغزشها و مفاسد نگهبانی می کند. و همی قوه است وقتی که اسیر شهوت و هوسات نفسانی گردد، اماره بالسوء میگردد و هوشمند اما در تزویر و خدعه و فریفتن،و زیرک اما در دام گستری و شیادی و سالوسی و حق زدن از لوازم چنین شیطنت عقل نام، حس برتری جوئی و خودمحوری وخودخواهی و گندهنمائی است و تا انجا سقوط میکنند که هیچ آیت و معجزهای در آنان اثری ندارد: «ولو فتحنا علیهم بابا من السماء فظلوا فیه یعرجون لقالوا انما سکرت ابصارنا بل نحن قوم مسحورون». (سوره حجر- آیه 14 و 15) اگر بر آنان دری از آسمان بگشائیم که از آن بالا روند، هر آینه میگویند: چشمان ما را جادو کردهاند بلکه ما مردمی جادوزده هستیم و انبیاء صلوات الله علیهم از هدایتشان نومید میشوند «حتی اذا استیئس الرسل وظنوا انهم کذبوا جاءهم نصرنا ...» (سوره یوسف آیه 110) یعنی انبیاء گفتند با خاطر که چند میدهیم این را و آن را وعظ و پند چند کوبیم آهن سردی زغی دردمیدن در قفس هین تابکی جنبش خلق از قضا و وعده است تیزی دندان ز سوز معده است عقل اول راند بر عقل دوم ماهی از سرگنده گردد نی از دم پیمبران بیتأثیری نس گرمشان را در اشقیاء مستند به سوءالقضا میکردند و با خاطر خویش میگفتند ما بیهوده تلاش کنیم چرا که آب از سرچشمه گل آلوده و کار از بالا خراب است و ما را به بالا راهی نیست همانطور که گندیدگی ماهی هم از قسمت بالا یعنی سر ان است. اعاذناالله من سوء القضاء. باری حکماء در علم طبیعی بعد از اثبات نفس ناطقه انسانی برای نفس، دو قوه مخصوص اثبات میکنند،قوهای که منفعل از عالم بالا است بنام «عقل نظری» و قوهای که مدبر بدان و قوای آن است بنام «عقل عملی» خوانده میشوند. شیخ الرئیس «ره» در اشارات در تعداد قوای مختصه به انسان می فرماید: «یکی از قوای نفس ناطقه قوهای است که در تدبیر به آن محتاج است. و این قوه استکه بنام عقل اختصاص یافته است و شأن این قوه، انجام کارهای جزئی را که بر انسان واجب است از مقدمات اولیه و مشهوده و تجربیه استباط میکند تا به هدفهای اختیاری خویش نائل شود، و در انجام این وظیفه، به عقل نظری در رأی کلی جهت رسیدن به جزئی استعانت میجوید». محقق ظوسی «ره» در توضیح آن میفرماید: «قوای نفس در تقسیم اولی منقسم میشود به دو قسم: 1- به اعتبار تأثیر اختیاریش در بدن و تکمیل آن که موضوع تصرفات نفس است. 2- به اعتبار تأثیر و انفعالش از نیروی فوق خویش که گوهر ذاتش را بدین وسیله کامل میگرداند. قوه نخستین، عقل عملی و دومی عقل نظری نامیده میشود، شروع در عمل اختیاری مختص به انسان میسور نیست مگر به ادراک آنچه که شایسته عمل است درهر باب، و آن ادراک، ادراک رأی کلی است که از مقدمات کلیه:«اولیه، تجربیه، مشهوده، ظنیهای است که عقل نظری بدان حکم کرده است و عقل عملی در تحصیل رأی کلی که بجزئی معینی اختصاص ندارد آنها را استعمال میکند، پس عقل عملی در انجام وظیفه خویش از عقل نظری کمک میگیرد و رأی کلی واقع در طریق انجام کار جزئی را از مقدمات کلیه فوقانی بیرون میکشد و مقدمات جزئیه و محسوسهای را با آن مرتب ساخته، رأی جزئی حاصل میگردد و طبق آن عمل مینماید و با عمل به آن مقاصدش در امر و معاش و معاد حاصل میشود». صاحب محاکمات«ره» با مثالی مقصود علمین را روشن میکند، میفرماید: «مثلا ما دارای مقدمه کلیهای هستیم که عبارتست از: «هر کار خوبی شایسته است که انجام شود» از این کبرای کلی نظری رأی کلیای را استنباط میکنیم که عبارت باشد از: «راستگوئی کار خوبی است» که اختصاص به جزئی معینی از راستگوئی ندارد و مقدمه جزئیای «مثل این راستگوئی» را با آن مرتب میسازیم و نتیجه میگیریم که انجام این صدق شایسته است و طبق آن عمل میکنند و مقصدش بدینوسیله حاصل میشود، پس، صدور افعال و اعمال از نفس انسانی با توسط آراء جزئیهای است که منبعث از آراء کلیهای است که از مقدمات کلیه فوقانی استنباط میگردند». (شرح اشارات- ج دوم ص 352 و 353 طبع جدید) شیخ الرئیس علیه الرحمه در مبحث نفس از طبیعات کتاب شفاء چنین میفرماید: «اخص خواص به انسان تصور معانی کلیه عقلیه مجرده میباشد که با تجرید تام از ماده تجرید گردیدهاند، و انسان از معلومات عقلیه به معرفت و شناخت مجهولات تصدیقی و تصوری نائل میشود، این احوال یاد شده از اموری است که برای انسان موجودند و عمده آنها از مختصات انسان است اگر چه بعضی از آنها مربوط به بدن است ولی ارتباطش به بدن به سبب نفس ناطقه انسانی است که سایر حیوانها از آنها محرومند، بیتردید برای انسان تصرفی در امور جزئیه و تصرفی در امور کلیه است، در امور کلیه همانا اعتقاد تنها کافی است اگرچه در طریق عمل نیز واقع شود، زیرا کسی که دارای رأی کلی در کیفیت ساختن خانه باشد، از چنین رأی کلی بتنهائی،ساختن خانه مخصوص نشأت نمیگیرد چه آنکه افعال به امور جزئیهای تشخص یافته از آراء جزئیه، تعلق میگیرند،و رأی کلی نسبت به همه مصادیق متساوی است و شرح این مطلب در صناعت حکمت در آخر فنون خواهد آمد. پس نتیجه این شد که برای انسان، قوهای است که مختص به آراء کلیه است و قوه دیگری است که به رویه و اندیشه در امور جزئیهای که مورد سود و زیان و کدامیک سزاوار انجام و کدامیک سزاوار ترک، و چه چیز خوب و چه چیز بد و شر کدام و خیر کدام است، اختصاص دارد، که با نوعی قیاس و تأمل اعم از منتج و عقیم صورت میپذیرد که مصب این رأی جزئی امور ممکنه در آینده است زیرا امور واجبة الوقوع و ممتنع الوجود از مصب رویه و اندیشه است ایجاد بیرونند، و امور گذشته نیز از حوزه رویه ایجاد خارج است. هنگامیکه این قوه به چیزی حکم کند، قوه اجماع و اراده جهت تحریک بدن روان میشود و این قوه، از قوه مختص به آراء کلیه، کبریات رویه و استنتاج در امور جزئیه را وام میگیرد. قوه نخستین که منسوب به نظر و کلیات محض است عقل نظری و قوه دوم را که منسوب به عمل است عقل عملی میگویند، آن قوه ویژه صدق و کذب،و این قوه ویژه واجب و ممکن و ممتنع، این قوه ویژه قبیح و جمیل و مباح است، مبادی آن قوه مقدمات اولیه، و مبادی این قوه مشهورات و مقبولات و مظنونات و تجربیات یک از دو قوه، رأی و ظنی است، رأی اعتقادی است که جزم به آن تعلق گرفته و ظن اعتقادی است که با احتمال طرف مقابل میلی بدان تعلق یافته است، پس اینطور نیست که هر کس به چیزی ظن حاصل کند، اعتقاد بدان دارد، چنانکه اینطور نیست که هر کس احساس چیزی کند، آن را تعلق کرده باشد، یا تخیل امری مساوی با ظن و اعتقاد و رأی بدان نیست پس در انسان حاکم حسی و حاکم تخیلی وهمی و حاکم نظری و حاکم عملی است و مبادی محرکه قوه اجماعیه انسان بر تحریک اعضاء وهم خیالی، و عقل عملی و شهوت و غضب و میباشند». (فصل اول از مقاله پنجم از کتاب نفس- طبع جدید ص 184- 185) چنانچه ملاحظه فرمودید، کلام شیخالرئیس«ره» صریح است در اینکه عقل نظری و عقل عملی دو قوه از قوای نفس ناطقهاند که هر یک از آنها طبق مرتبه خویش درا کند و توضیح ادراک هر یک از آنها و مرز و حد مدرکات هر یک در کلام شیخ گذشت. ولی شاگرد شیخ، بهمنیار در کتاب تحصیل چنین میگوید: «لیس من شأنها ان تدرک شیئا بل هی عمالة فقط و لایمتنع ان تکون العلاقه بین النفس و البدن بقوة لها بدنیة، ولاقوة التی تسمی عقلا عملیا هی عامله لا مدرکه علی ماذکرت ولها اعتبار بالقیاس الی القوة الحیوانیة النزوعیّة ...» (تحصیل به تصحیح و تحقیق استاد شهید مطهری«ره» ص 789 و 790) شأن قوهای که عقل عملی خوانده شده ادراک چیزی نیست، بلکه آن فقط عمالة است و هیچ امتناعی ندارد که علاقه بین نفس و بدن به قوه بدنی انجام پذیرد، و این قوه که عقل عملی نامیده میشود، تمام شأن آن عمل است نه ادراک چنانکه یادآور شدم و این قوه نسبت به قوه باعثه ارتباط و اعتباری دارد ... آیة الله محقق مرحوم اقای مظفر«ره» در اصول الفقه میفرماید: «لیس الاختلاف بین العقلین الا بالاختلاف بین المدرکات، فان کان المدرک – بالفتح- مما ینبغی ان یعلم مثل قولهم: «الکل اعظم من الجزء» الذی لاعلاقة له بالعمل فیسمی ادراکه (عقلا نظریا) و معنی حکم العقل – علی هذا- لیس الا ادراک ان الشیء مما ینبغی ان یفعل اویترک و لیس للعقل انشاء بعث و زجر و لا امر و نهی الا یمعنی ان هذا الادراک یدو العقل الی العمل، ای یکون سببا لحدوث الارادة فی نفسه للعمل و فعل ماینبغی. اذان-
المراد من الحکام العقلیه هی مدرکات العقل العملی و آراؤه». (ج 1 ص 222) و معنی حکم عقل بر این اساس همان ادراک حسن و قبح افعال است و برای هیچ عقل هیچگونه انشاء بعث و زجر، و امر و نهی نیست مگر به معنی ادراک که عقل را به جانب عمل دعوت میکند. ادامه دارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 71 |