تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,239 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,147 |
داستان بنای مسجد مدینه | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1370، شماره 122، بهمن 1370 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
درسهائی از تاریخ تحلیلی اسلام داستان بنای مسجد مدینه روایات جالبی در داستان بنای مسجد در داستان بنای مسجد مدینه روایات جالبی نیز نقل شده که ذکر آنها خالی از فایده و لطف نیست مانند این روایت: 1- رسول خدا(ص) از خواندن شعر پرهیز میکرد: اهل تاریخ گفتهاند: هنگامی که مسلمانان و مهاجر و انصار دست به کار ساختمان مسجد شدند رسول خدا«ص» نیز برای تشویق و ترغیب آنها شخصا به کمک آنها آمد، و بهمین منظور ردای خود را از دوش برگرفت و خشت و سنگ بدوش گرفته پای کار میبرد. و چون مردم آن منظره را مشاهده کردند رداها را از دوش افکنده و شروع به حمل مصالح و کمک به ساختمان مسجد شدند و این ارجوزه را نیز میخواندند: لئن فعدنا و النبی یعمل لذاک منا العمل المضلل یعنی- اگر ما بنشینیم و رسول خدا کار کند براستی که این عمل از ما گمراهی است و کار نابخشودنی. و گاهی نیز این ارجوزه را میخواندند: اللهم لاعیش الا عیش الآخرة اللهم ارحم الانصار والمهاجرة بار خدایا زندگی نیست جز زندگی آخرت، بار خدایا انصار و مهاجرین را مورد مهر و رحمت خویش قرار ده. رسول خدا«ص» نیز برای هماهنگی و تشویق آنان مضمون شعر را زمزمه میکرد، اما نه به صورت شعری بلکه آن را بصورت نثر درمیآورد و میگفت: اللهم لاعیش الا عیش الآخرة فارحم المهاجرین و الانصار و این بخاطر آن بود که از خواندن شعر و انشاد آن پرهیز میکرد، که موارد مشابهی هم در تاریخ دارد ... و در وفاء الوفاء سمهودی آمده که علی بن ابیطالب علیهالسلام نیز در کار مسجد شرکت کرده و کار میکرد و برای خود رجزی داشت و میخواند: لا یستوی من یعمر المساجدا یدأب فیه قائما وقاعدا و من یری عن الغبار حائدا یعنی مساوی نیست کسی که تعمیر مساجد میکند و ایستاده و نشسته در آن تلاش و کوشش دارد، با آن کسی که از غبار و گرد و خاک (مسجد) روگردان است (و حاضر نیست حتی گرد و خاک آن هم به بینی او برسد!) مورخ مزبور، میگوید: علیبن ابیطالب وقتی این رجز را خواند که مشاهده کرد عثمان بن عفان که مردی نظیف بود وقتی خشتی را برمیدارد و بر زمین میگذارد آستین خود را تکان داده و جامهاش را میتکاند تا گرد و خاک بر آن ننشیند، و با مشاهده این وضع بود که علی(ع) به او نگریسته و این رجز را خواند ... عمار بن یاسر نیز که ای رجز را از علی(ع) شنیده بود آن را میخواند – بیآنکه بداند منظور علی(ع) از آنکس نیست- در این وقت گذار عثمان به عمار افتاد و چون شنید که آن رجز را میخواند با ناراحتی و با چوبدستی که در دست داشت به او اشاره کرده گفت: «یابن سمیه ... لتکفن أو لاعترضن بها وجهک ...!» ای فرزند سمیه ... یا این که از خواندن این رجز خودداری کن یا اینکه با این چوب بر صورتت خواهم زد! و در سیره ابن هشام داستان را به همین گونه نقل کرده بیآنکه اسم عثمان را ببرد و بجای آن گفته: مردی که در آنجا بود و چون این رجز را شنید به عمار گفت: «قد سمعت ما تقول منذالیوم یابن سمیه، والله انی لأرانی سأعرش هذه العصا لدنفک». ای پسر سمیه من امروز مرتبا شندیم آنچه را گفتی، و بخدا چیزی نمانده که این «عصا» را به بینی تو بکوبم! و در پاورقی آن نقل شده که ابن هشام به خاطر اینکه کسی نام آن مرد را به بدی نبرد نامش را ذکر نکرده و سپس از ابیذر نقل کرده که نام آن مرد عثمان بن عفان بوده .... و بهر صورت در کتاب مزبور ( یعنی سیره ابن هشام)آمده که وقتی رسول خدا«ص» داستان مزبور را شنید غضبناک شده و فرمود: «مالهم ولعمار یدعوهم الی الجنة و یدعونه إلی النار،ان عمارا جلدة ما بین عینی و انفی». اینها را با عمار چه کار! او اینها را بسو ی بهشت میخواند و آنها او را بسوی دوزخ می خوانند! براستی که عمار همانند پوست میان دو چشم و بینی من است![1] و در وفاء الوفاء سمهودی قسمت اول روایت یعنی جمله «ما لهم ولعمار یدعوهم الی الجنة و یدعونه الی النار» را نقل نکرده، و تنها همان قسمت دوم یعنی «ان عمارا جلدة ما بن عینی و انفی» را نقل کرده است. یک تذکر کوتاه در اینجا تذکر یک مطلب لازم است و آن اینکه بر طبق روایاتی که رسیده[2] مسجد مدینه در زمان رسول خدا«ص» دوبار ساخته شد یک بار اصل بنای آن بود و بار دوم بنای دوم که بمنظور توسعه آن انجام شد،بنای اول همان سال اول هجرت بود، و بنای دوم در سال هفتم و پس از فتح خیبر بوده بتفصیلی که در تاریخ آمده و داستان عثمان و برخورد او با عماربن یاسر- چنانچه از رویهمرفته روایات استفاده میشود در بنای دوم سال هفتم بوده ... زیرا طبق رویات دیگر، عثمان بن عفان در سال اول هجرت هنوز در حبشه بوده و در حال هجرت بسر میبرده و سال دوم هجرت بمدینه آمده است و برای تحقیق بیشتر در این باب به کتاب وفاء الوفاء سمهودی و الصحیح من السیرة مراجعه فرمائید.[3] 2- و این هم فضیلتی دیگر از عمار و خبری غیبی از رسول خدا(ص) و در همین ماجرای بنای مسجد مدینه داستان جالب دیگری نقل شده که حاوی معجزهای از رسول خدا(ص) است یعنی خبر از آیندهای دور، و فضیلت بزرگ دیگری از عماربن یاسر- رضوان الله تعالی علیه- و آن داستان چنین است که در سیره ابن هشام و صحیح مسلم و کتابهای دیگر به سندهای مختلف و با مختصر اختلافی نقل کردهاند که: در داستان بنای مسجد مدینه و نقل مصالح ساختمانی، مردم بیشترین بار را بر دوش عمار میگذاردند و بیشترین کار را از او میکشیدند و او را خسته و کوفته کردند تا جائی که وی بنزد رسول خدا«ص» عرض کرد: «یا رسول الل قتلونی». ای رسول خدا- مرا کشتند! ام سلمة گوید: پس رسول خدا(ص) را دیدم که موهای مجعد سرعمار را با دست مبارک خود میتکاند و به او میفرمود: «لیسوا بالذین یقتلونک،انما تقتلک الفئة الباغیة». [4] - اینها نیستند که تو را میکشند،بلکه تو را گروه ستمکار خواهند کشت! و در نقل دیگری است که به او فرمود: «ابن سمیة!للناس اجرولک اجران، واخر زادک شربة من لبن و تقتلک الفئة الباغیة». ای فرزند سمیه! مردم یک پاداش دارند و تو را دو پاداش است،و آخرین توشه تو (از دنیا) شربتی است از شیر، و تو را گروه ستمکار میکشند. و در روایت ابوسعید خدری که ابن کثیر و دیگران نقل کردهاند اینگونه است که فرمود: «ویح عمار تقتله الفئه الباغیة یدعوهم ألی الجنة و یدعونه الی النار»[5] دریغ بر عمار که او را گروه ستمکار میکشند در حالی که او ایشانرا بسوی بهشت میخواند و آنها او را بسوی دوزخ دعوت میکنند! و در برخی از روایات آمده که بدنبال آن نیز به عمار فرمود: «و انت من اهل الجنة»[6] و تو از اهل بهشتخواهی بود. و چنانچه میدانیم عمار در جنگ صفین در لشکر علیبن ابیطالب(ع) بود و پس از آنکه مدتی از آن جنگ خانمانسوز و تأسفبار که به توطئه معاویه و همدستانش واقع شد گذشت در یکی از روزها که جنگ سختی درگرفت عمار بن یاسر بدست لشکر معاویه ستمکار و یارانش به شهادت رسید، و همانگونه که رهبر بزرگوارش رسول خدا«ص» خبر داده بود آخرین توشه او هم که نوشید مقداری شیر بود که غلامش برای او آورد،و جالب این است که در آنروز وقتی شیر را نوشید گفت: «سمعت خلیلی رسول الله یقول: ان آخر زادک من الدنیا شربة لبن». از خلیل خود رسولخدا«ص» که فرمود: براستی که آخرین توشه تو از دنیا شربتی از شیر خواهد بود. و ما شرح ماجرای جانگذار شهادت عمار را در تاریخ زندگانی امیرالمؤمنین(ع) بتفصیل نقل کردهایم هر که خواهد بدانجا مراجعه کند.[7]
[1] - سیره ابن هشام – ج 1 ص 497، وفاء الوفاء سمهودی- ج 1 ص 329 [2] - برای اطلاع از اینگونه روایات به کتاب وفاء الوفاء- ج1 ص 338 به بعد مراجعه شود. [3] - وفاء الوفاء- ج 1 ص 332 و 338 و الصحیح من السیره- ج 3 ص 20 [4] - سیره ابن هشام- ج 1 ص 496 [5] - سیره ابن کثیر- ج 1 ص 307 [6] - وفاء الوفاء سمهودی- ج 1 ص 331- 332. [7] - زندگانی امیرالمؤمنین- ج 2 ص 121 الی 131. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 88 |