تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,344 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,295 |
امام راحل سلام الله علیه و فقه سنتی | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1370، شماره 123، اسفند 1370 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
امام راحل سلام الله علیه و فقه سنتی قسمت پانزدهم آیت الله محمدی گیلانی · نظر آیت الله غروی اصفهانی ( ره ) درشرح کفایه درباره̾ عقل نظری و عقل عملی . · اعتراف به صعوبت شناخت نفس و قوای آن . · اعتراف علم جدید به اینکه قسمت عمده̾ مغز ناشناخته مانده . · مطالعه هیجان انگیزی درباره شعور انسانی . · انتقاد به کلام بهمنیار و آیتین : غروی و مظفّر در دو مورد است : اوّل پندار وحدت قوه عاقله ذاتا و تعدد به حسب مدرکات ، مورد دوّم انتقاد به اعلام مذکورین پندار نفی حکم از ایجاد و نهی و حکم به ثبوت شیئی برای شیئی است که صریح کلام آیتین است . · پاسخ هر دو پندار و ابطال آنها . مرحوم آیت الله محقق آقا شیخ محمد حسین غروی اصفهانی علیه الرحمه در مبحث حجیّت زن دراین باره بحث طولانی دارند که قسمت اول کلامشان همان است که مرحوم مظفّر «ره » در اصول الفقه ایراد کرده اند و عین عبارت آن بزرگوار ملخصا چنین است : « انّ القوة العاقله شأنها التعقّل و لیس للعاقلة بعث و زجر و اثبات شیء لشیء و انّ تفاوت العقل النظری مع العقل العملی بتفاوت المدرکات من حیث ان المدرک مما ینبغی ان یعلم او ممّا ینبغی ان یؤتی به اولایؤتی به فمن المدرکات العقیلة الداخلةفی الاحکام العقلیة العملیة الماخوذة من بادی الرأی المشترک بین العقلاء المسّماة تارة بالقضا یا المشهورة و اخری بالآ راء المحمودة ، قضیة حسن العدل و الاحسان و قبح الظلم و العدوان و قد بیّنا فی مبحث التجری من مباحث القطع انّ امثال هذه القضایا لیست من القضایا البرهانیة و نزیدک هنا ان المعتبر عند اهل المیزان فی القضا یا البرهانیه مطابهتها للواقع و نفس الامر و المعتبر فی القضایا المشهورة والآراءالمحمودة مطابقتها لما علیه آراء العقلاء حیث لا واقع لها غیر توافقالعقلاء علیها ... » ( شرح کفایة ـ ج 2 ) ـ قوه عاقله شأنی جز تعقل و ادراک ندارد ، و برای آن ، هیچ گونه حکم ایجابی و زجری یا حکم به اثبات محمولی از برای موضوعی نیست ، و تفاوت عقل نظری با عقل عملی« تفاوت در ذات نیست بلکه » به سبب تفاوت در مدرکات است از آن حیث که اگر مطلوب در مدرک دانستن فقط است عقل مدرک را نظری می خوانند و اگر مطلوب در آن ، فعل یا ترک است عقل مدرک را عملی می خوانند ، از مدرکات عقل عملی که از رأی ابتدائی مشترک بین همه̾ عقلا است و قضایای مشهوره و آراء محموده نامیده می شوند ، قضیه̾ حسن عدل و احسان ، و قبح ظلم و عدوان است . در مبحث تجرّی از مباحث قطع روشن کردیم که این سنخ قضایا از قضایای برهانی نیست و در این مقام می افزائیم که در قضایای برهانیه معتبر است مطابقت آنها با واقع و نفس الامر و در قضایای مشهوره و آراء محموده معتبر است مطابقت آنها با آنچه که آراء عقلاء بر آن معتقد گردیده است . لازم می دانم قبل از نقد این نظر باید اعتراف کنم که شناخت نفس و قوای آن و اعمال مربوط به هر یک از آنها عویصه ای است کم نظیر ، از دوران کهن این موجود ناشناخته مورد بحث واقع بوده ولی مشکل شناخت ، آن چنان که باید از نظر برهان ، حل نگردیده . علم تجربی با آن همه بذل مساعی ، از چگونگی ادراک انسانی و امکانات آن جز اطلاع ناقصی ندارد ، قسمت عمده̾ خود مغز که آلت ادراک است هنوز کشف ناشده مانده است ، در مجله̾ « یغما » خواندم : « لکن همان اندازه هم که دانشمندان کشف کرده اند آن چنان پیچ در پیچ است که مایه حیرت می باشد یک دانشمند بنام و مشهور می گوید اگر ممکن بود همه̾ شبکه های الکتریکی جهان را یک جا جمع کنند ، مجموع آنها از ساختمان این یک لیترونیم ماده خاکستری مغز ساده تر به نظر می آمد. پیچیده تر از ساختمان مغز عمل آن است . چطور است که کلمه̾ « خانه » مثلا ، که آن را می شنویم یا آن را می بینیم ، یک معنا می دهد ، در صورتیکه مرکز حسّ بینائی و حسّ شنوائی در دو ناحیه̾ مختلف مغز قرار گرفته اند ؟ آیا در مغز مرکز خاصّی است که دیده ها و شنیده ها ، حافظه و تخیل را با هم می آمیزد تا در ما مفهوم کلی که کلمه̾ « خانه » بیان می کند ایجاد نماید ؟ مطالعه̾ هیجان انگیزی درباره̾ شعور انسانی زیر نظر دکتر ویلدر پنفیلد انجام گرفته . دکتر پنفیلد به وسیله « الکترود » نواحی مختلف مغز یک « معمول » را که کاملا هوشیار بود لمس کرد . موقع لمس یکی از نقاط مغز « معمول» او شهاب آسمانی می دید ، موقع لمس نقطه̾ دیگر ، صدای زنگ می شنید وقتی دکتر پنفیلد ناحیه دیگری را لمس می کرد ، معمول به طور معجزآسائی بازوان خود را بلند می کرد . از همه شگفت انگیز تر آنکه چون الکترود ناحیه ای از مغز را لمس می کرد ، معمول چنین به خاطر می آورد مادرش سرگرم نواختن پیانو است و می گفت : می بینم مادرم چه لباسی در بر دارد و آنچه در آنجا می گذرد احساس می کنم و می شنوم ، درست مثل اینکه هم اکنون در آنجا هستم . قضیّه فوق واقعا به معجزه می ماند ، این واقعه خیلی بیش از یک تخیل بصری است ، ادراکی است عمیق و دقیق. بر طبق گفته̾ « معمول » صحنه ای را که چندین سال پیش در مقابل او اتفاق افتاده اکنون همان طور درک می کند . تمام آنچه در آن موقع ادراک شده در این حال از نو ظهور کرده ، دیده ها و شنیده ها ، تفکرات و انفعالات ، عقیده و داوری ، همه تجدید شده اند » . ( شماره دهم ـدی ماه سال 1343 ) و حقا امر نفس بی نهایت شگفت انگیز است ، همه̾ این تفتیش و تحقیق در امر « خود» و سرانجام چنانکه باید خود را نشناسیم و از درک آلات و ادوات آن ناتوانیم باشیم ، بی نهایت جای تعجب است . ونعم ما قیل : و من عجب انّی احسّن الیهم و ا سأل شوقا عنهم وهم معی فتبکیهم عینی و هم فی سوادها و یشکو النوی قلبی و هم بین اضلعی انتقاد و اشکال به رأی بهمنیار و آیتین در دو مورد است : مورد اول : پندار وحدت قوه̾ عاقله ذاتا و اینکه تعدد در مدرکات است ، چنان چه مدرکات ، مطلوب در آنها فقط دانستن باشد قوه عاقله ، عقل نظری نامیده می شود و اگر مدرکاتی است که مطلوب در عملند ، همان قوه عاقله عقل عملی خوانده می شود ، و در کلام شیخ الرئیس در مبحث نفس شفاء و اشارات ، بطلان این پندار گذشت که فرمودند : « بی تردید برای انسان ، تصرفی در امور جزئیّه ، و تصرفی در امور کلیّه است . در امور کلیه همانا اعتقاد تنها کافی است اگر چه در طریق عمل نیز واقع شود ، زیرا کسی که دارای رأی کلّی در کیفیت ساختن خانه باشد ، از چنین رأی کلّی به تنهائی ، ساختن خانه̾ مخصوصی نشأت نمی گیرد چه آنکه افعال به امور جزئیه ای که از آراء جزئیّه تشخّص یافته اند تعلّق می گیرند ، و رأی کلی نسبتش به همه̾ مصایق متساوی است ، پس برای انسان قوه ای است که مختص به آراء کلیه است و قوه دیگری است که به رویه و اندیشه در امور جزئیه ای که مورد سود و زیان ، و کدام سزاوار فعل ، و کدام سزاوار ترک ، و چه چیز خوب و چه چیز بد ، و شرّ کدام و خیر کدام است ، اختصاص دارد که با نوعی قیاس و تأمّل چه متنج و عقیم صورت می پذیرد، و مصبّ این رأی جزئی مربوط به عمل جزئی امور ممکنه در آینده است ، زیرا امور واجب الوقوع یا ممتنع الوجود ، از مصبّ رویه و اندیشه̾ ایجاد بیرون اند و امور گذشته نیز مصبّ ایجاد واقع نمی شوند ... قوه دوم را عقل عملی گویند » . مورد دوم : انتقاد بر اعلام مذکورین ، پندار نفی حکم از ایجاب و نهی و حکم به اثبات محمولی از برای موضوعی است که صریح کلام آتین رضوان الله علیهما بوده است و بطلان این پندار نیز در کلام شیخ الرئیس مورد اشاره واقع شده است در این عبارت که فرموده اند: « مصبّ این رأی جزئی مربوط به عمل امور ممکنه در آینده است ، زیرا امور واجب الوقوع ... » . توضیح آنکه صدور فعل ممکن الوقوع از فاعل های عدیم العلم و الشعور مانند آتش با شرط فقدان عایق به صرف ملاقات با منفعل مانند پنبه ، ضروری الوقوع است و در مثال مذکور ، احراق ، حتمی الوقوع است که تفصیل آن در محل خویش که مبحث علّت و معلول از فلسفه̾ اعلی است ، تبیین گردیده است . ولی صدور فعل ممکن الوقوع از قوا و فواعل ذوات العلم و الشعور ، به صرف ملاقات قوا و فواعل و حضور منفعل ، واجب و ضروری نیست و فعل ممکن الصدور از استواء امکانی بین وجود و عدم بیرون نمی آید و ممتنع الصدور است مگر آنکه ضروری الوجود شود به نحوی که طرف مقابل وجود یعنی عدم ، ممتنع گردد . مثلا فرض کنیم انسان فاعلی که متنبه به آشامیدن آب شد و آن را تصور نمود و تروّی در صلاح و فساد آن کرد و به صلاح آن تصدیق کرد و میل و شوق در آن پدید آمد ، به گونه ای که اجماع النفس یعنی اراده̾ فعل ، حادث گردید ، و آن فعل وجود یافت ، با دقت نظر در شأن فعل حادث از آن نظر که موجودی است ممکن ، ناگزیر مسبوق به علّت تامّ است ، علّتی که ضرورت دهنده به آن است زیرا بدیهی است که « الشّیء مالم یجب لم یوجد » و معلوم است که اراده نسبت به آن ، علیّت دارد و خود اراده مستند است به شوق شدید منبعث از تصدیق و اذعان که علم است ، و به این علم جازم است که شوق شدید ضروری الوجود گردید تصدیق جازم همان حکم نفس است به ضرورت انجام دادن فعل مفروض ، و چنانچه جزم نباشد ، تصدیق بدون جزم ، تأثیری در صدور فعل ندارد ، و در حصول جزم ، ناگزیر از اعمال فکر و رویّه است که جزم حاصل شود . و بالجمله امکان استعدادی قدرت برای انجام فعل ، علاوه بر وجود آلت وافی ، و تصور فعل نیازمند به اذعان جزمی است یعنی تصدیق به حتمیّت صدور فعل است که همان بعث و حکم نفس به ضرورت انجام فعل است که الزاما طرف مقابل آن که ترک است ممتنع می شود ، و در این صورت ، آشامیدن آب مثلا با وجوب علّت ، ضروری الوجود می گردد ، که شیخ به همین معنا در مبحث نفس شفاء تصریح فرمودند ، که نقل نمودیم : « هنگامی که این قوه به چیزی حکم کند ، به دنبال حکمش ، قوه̾ اجماع و اراده جهت تحرک بدن روان می شود ، و این قوه « یعنی عقل عملی » از قوه مختص به آراء کلیه « یعنی عقل نظری » کبریات رویه و استنتاج در امور جزئیه را به وام می گیرد » و خلاصه̾ عبارتشان در این باره در الهیّات شفاء چنین است : « هذه القوی « القوی المقارنة للنطق و التخیل » انفسها تکون قوة علی الشیء و علی ضدّة ، لکنّها بلاحقیقه لا تکون قوة تامّه بالفعل الّا اذا اقترن بها الارادة منبعثة عن اعتقاد و همیّ تابع لتخیّل شهوانی او غضبیّ ، او عن رأی عقلی تابع لفکرة عقلیة او تصور صورة عقلیة فتکون اذا اقترن بها تلک الارادة و لم تکن ارادة ممیلة بعد بل ارادة جازمة ، و هی الّتی هی الاجماع الموجب لتحریک الاعضاء صارت لا محالةمبدءا للفعل بالوجوب اذ قد بیّنا انّ العلة مالم تصر علة بالوجوب عتّی یجب عنها الشئ لم یوجد المعمول ، و قبل هذه الحالة فانّما تکون الارادة ضعیفة لم یقع اجماع فهذه القوی المقارنة للنطق بانفرادها لا یجب من حضور منفعلها و وقوعه منها بالنسبة التی اذا فعلت فیه فعلا ،فعلت بها ، ان یکون یفعل بها و هی بعد قوة، و بالجملة لایلزم من ملاقاتها للقوة المنفعلة ان تفعل ذلک ، و ذلک لانه لوکان یجب عنها وحدها ان تفعل لکان یجب منذلک ان یصدر الفعلان المتضادان و المتوسطات بینهما و هذا محال ، بل اذا صارت کما قلنا فانها تفعل بالضرورة » ( فصل 2 از مقاله 4 )
ـ قوای فاعله̾ ذوات العلم و الشعور ، فاعلیّت بالقوه نسبت به فعل و ترک آن دارند و تمامیّت فاعل . بودنشان مشروط است به اقتران اراده ای که منبعث از اعتقاد وهمی که از تخیّل شهوانی یا غضبی است یا اراده ای که منبعث از رأی عقلی ناشی از اندیشه است ، در صورتی که صرف اراده̾ گرایشی نباشد ، بلکه اراده̾ جازم باشد ، و در صورت اقتران اراده با قوای فاعله ذوات العلم و الشعور ، فاعل تام و ضروری از برای فعل است ، ودر جای خود تبیین کرده ایم که تا علّت ، علّت بالوجوب یعنی علّت ضرورت دهند هبه معلول نباشد معلول موجود نمی گردد و مادام که به حدّ جزم نرسد ، اراده ایاست ضعیف و اجماع النفس به سوی فعل متحقق نمی شود . پس قوای ذوات الشعور با صرف حضور منفعل های مربوطه شان و لقاء با آنها بدون اراده جازمه ، ایجادی از آنها صورت نمی پذیرد وهنوز هم در مرتبه̾ بالقوه هستند ، وبا فرض بالقوه بودن اگر فاعلیت دارند باید فاعل طرفین باشد یعنی هم فعل و هم مقابل فعل از آنها صادر شود زیرا فرض این است که بالقوه اند ونسبت به طرفین متضادین و اوساط بین آنها محال است پس وقتی قوای ذوات العلم و الشعور مبادی افعال واقع می شوند که فاعلیت آنها با اراده̾ جازمه به مرتبه̾ وجوب برسد . اطاله̾ کلام و سخن بیرون از طور مقاله بدین جهت است که طرف بحث دانشمندانی چون بهمنیار و آیتین عظیمتین آیت الله غروی و آیت الله مظفر اعلی الله درجاتهم بوده اند و مقابله با آن بزرگواران جز با بضاعت برهانی مانند شیخ الرئیس « ره » احتمالا خلاف ادب و احیانا کمتر مسموع اصحاب برهان و بحث واقع می شود . و الله یقول الحق و هو یهدی السبیل . بحث اختلاف مبانی استنباط بین مجتهدین و اخباریین که عمده̾ آنها عقل بود ، مستلزم این همه تطویل گردید ، ولی مورد ، مورد اطناب لازم بوده ، زیرا با اینکه نفوذ این طائفه از حوزه های رخت بربسنتد ، هنوز هستند گروهی از اولیاء این طائفه که در فقه سنتی ، و طریقه̾ استنباط فقهاء عظام امامیه علیهم السلام که اتصال به وحی الهی دارد ، القاء شبهه می کنند ، و الله تعالی احکم الحاکمین . و امّا اثبات کبریات عقلیه که در طریق استنباط احکام شرعی واقع می شوند و ثبوت ملازمه عقلیه بین حکم عقل و حکم شرع ، بر عهده̾ علم کلام و علم اصول است و از طوق و طور مباحث و مقاصد ما خارج است . ادامه دارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 211 |