تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,447 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,386 |
داستان بنای مسجد مدینه | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1370، شماره 123، اسفند 1370 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
درس هائی از تاریخ تحلیلی اسلام قسمت چهل و یکم داستان بنای مسجد مدینه (3) حجة الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی توجیهی نا به جا و مضحک ابن کثیر پس از نقل حدیث مزبور از منابع مختلف ، و ذکر اختلاف های آن گفته : و این حدیث از نشانه های نبوت است زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله خبر می دهد که عمّار را گروه ستمکار می کشند ... و به دنبال آن گفته : و عمّار را اهل شام در واقعه̾ صفین کشتند ، و عمار در آن وقت به همراه علی و مردم عراق بود ، و سپس گفته . « و قد ان علی احق بالامر من معاویه » یعنی و به راستی که علی ( علیه السلام ) از معاویه به خلافت سزاوار تر بود ... آنگاه گوید : و اینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله یاران معاویه را ستمکار خوانده موجب کفر آنها نخواهد شد و مستلزم تکفیر آنها نیست چنانچه جاهلان فرقه̾ ضالّه شیعه و دیگران پنداشته اند زیرا این ها اگر چه در واقع ستمکاران و « باغی » بودند ، امّا درباره̾ جنگی ک می کردند آنها از روی اجتهاد خود می جنگیدند ، و هر مجتهدی همیشه راه صواب نمی رود بلکه هر مجتهدی که به صواب رفت دو اجر دارد و هر که به خطا رفت یک اجر دارد . « للمصیب اجران و للمخطیء اجر واحد » .[1] و در توجیه حدیث : « یدعوهم الی الجنّة و یدعونه الی النار » . گفته : ... عمّار و یارانش اهل شام را به الفت و اتحاد دعوت می کردند ولی اهل شام می خواستند مردم پراکنده باشند و هر منطقه ای برای خود امام و رهبری داشته باشد و این موجب افتراق و جدائی می شد و این لازمه̾ راه و روش و نتیجه مسلک آنها بود اگر چه هدفشان این نبود ... و سپس برای اینکه خود را راحت کند و بیش از این ناچار نباشد دست به اینگونه تاویلات و توجیهات بی معنی و رطب و یابس ها بزند می گویند : منظور ما در این جا نقل بنای مسجد است نه این گفتار ها و از این رو به دنبال سخن خود باز می گردیم . [2] و ما هم می گوئیم : اکنون جای این بحث نیست ، و باید در این باره در جای دیگری به تفصیل بحث کرد ولی برای رفع مغالطه و توجیهات بی جای ایشان ناچار ذکر چند جمله هستیم و آن اینکه ، می گوئیم : اولا ـ اینکه ایشان با این پیش داوری که کرده اند و شیعه را فرقه̾ گمراه و ضالّه̾ خوانده و قبل از آن که دعوا را طرح کنند قضاوت کرده ظاهرا برای این بوده که ما را از اظهار نظر و سؤال باز دارند ، ولی به راستی ما نفهمیدیم منظور ایشان از اینکه معاویه و یارانش در جنگ با علی علیه السلام اجتهاد کردند ، و در اجتهادشان به خطا رفتند و این سبب تکفیر و مذمت آن ها نمی شود چیست ؟ مگر خلافت علی بن ابی طالب مورد تردید بود تا این ها درباره̾ آن اجتهاد کنند ؟ و اگر به خطا رفتند یک اجر داشته باشند و گرنه دو اجر ! شما هر معیاری را که برای خلافت قبول داشته باشید از « نص و اجماع اهل حلّ و عقد و غیره » همه̾ آنها در آن حضرت بود و روی همه̾ آن معیار ها علی علیه السلام خلیفه̾ رسول خدا بود ،دیگر چه جای اجتهادی بود ؟ و خود معاویه هم یک چنین ادعائی که شما به او نسبت داده اید و دفاعیه برای او درست کرده اید نداشت و احتمال آن را هم نمی داد ، و گرنه حتما آن را به زبان می آورد و اظهار می کرد و یا در نامه هائی که به امیرالمؤمنین علیه السلام می نوشت ذکری از آن به میان می آورد . و ثانیا این حدیث « للمصیب اجران و للمخطی ءاجرا واحد » را که در باب اجتهاد احکام آمده و به دنبال آن بحث مصوّبه ومخطئه پیش آمده بر فرض صحت ، مربوط به شرعیات و فروع جزئی دین است نه در عقلیات و اصول مانند توحید و نبوّت و امامت و معاد که در آن ها جائی برای اجتهاد و تخطئه و تصویب نیست و در آن جا همه قائل به تخطئه شده اند و مسئله مورد اتفاق شیعه و سنی است که در این گونه مسائل جای اجتهاد نیست ـ به شرحی که در کتاب های اصولی ذکر شده ـ و ثالثا ـ اگر شیعه قائل به تکفیر معاویه و یاران او هستند نه به خاطر این حدیث بوده تا شما این گونه توجیه کنید بلکه به خاطر احادیث زیاد دیگری است که در کتاب های اهل سنت به طور متواتر نقل شده ، مانند آنکه رسول خدا ( ص) به علی علیه السلام فرمود : « یا علی سلمک و حربک حربی » و حدیث : « علی مع الحق مع علی » و حدیث :« لا یحبک الا مؤمن و لا یبغضک الّا منافق او کافر ... » و حدیث : « من سبّ علیّا فقد سبب رسول الله ... » . و احادیث بسیار و متواتر دیگر که در کتاب های اهل سنّت مذکور است[3] و به گفته ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه در همین باره : « الیس یعلم معاویه و غیره من الصحابة انه قال له فی الف مقام : « انا حرب لمن حارب و سلم لمن سالمت ؟ » و نحو ذلک من قوله : « اللهم عاد من عاداه و وال من والاه » . و قوله : « حربک حربی و سلمک سلمی » و قوله : « أنت مع الحق و الحق معک » . و قوله :« هذا منّی و انا منه » و قوله :« هذا اخی » و قوله : « یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله » . و قوله :« اللهم اتنی بأحب خلقک الیک » و قوله : « انّه ولیّ کلّ مؤمن بعدی » . و قوله فی کلام قاله : « خاصف النعل » و قوله :« لایحبّه إلّا مؤمن و لا یبغه الّا منافق » . و قوله : « انّ الجنّة تشتاق الی أربعة و جعله اوّلهم »و قوله لعمّار : « تقتلک الفئة الباغیة » . و قوله : « ستقاتل الناکثین و القاسطین و المارقین بعدی ... الی غیر ذلک ممّا یطول تعداده جدّا و یحتاج الی کتاب مفرد یوضع له ... » . [4] یعنی آیا معاویه و دیگر اصحاب نمی دانستند ک رسول خدا در هزار جا به علی علیه السلام گفته بود : من در جنگم با آن کس که تو با او در جنگی و صلحم با آن کس که تو با او در صلح هستی ، و مانند آن از سخنان دیگر آن حضرت ـ و پس از شمردن مقداری از این احادیث که متن آن در بالا است و نیازی به ترجمه ندارد ... گوید : و غیر این ها از روایاتی که شمارش آنها به طور جدّی طولانی خواهد شد ، و نیازی به تدوین کتاب جداگانه ای دارد ... و اکنون می رسیم به این سخن که با وجود این همه روایات و تواتر آن ها میان مسلمانان صدر اسلام و اصحاب رسول خدا (ص) دیگر جائی برای اجتهاد معاویه و امثال او درباره̾ حقانیت امیرالمؤمنین علیه السلام باقی نمانده بود و ابهامی در کار نبود تا ما بیائیم و درباره̾ اجتهاد و صواب و خطای آن بحث کنیم چون به قول معروف اجتهاد در مقابل نص بود ... و راهی و محملی جز عناد و دشمنی ، و پیروی از هواهای نفسانی باقی نمی ماند ، و این همان چیزی است که شما روی تعصبی که دارید از آن فرار می کنید و همان مطلبی است که در کلمات خود امیرالمؤمنین علیه السلام و نامه های آن حضرت که به معاویه می نویسد به طور مکرر و فراوان دیده می شود که بهتر است برای اطلاع بیشتر به نامه های مذکور در نهج البلاغه و کتاب های دیگر مراجعه کنید . و در خاتمه این را هم بد نیست بدانید که اینان در جاهای دیگر نیز مورد سؤال قرار می گیرند مانند سؤال در مورد بر پا کنندگان جنگ جمل و دیگران همین پاسخ را داده و به همین توجیهات متوسل می شوند و می گویند : اجتهادی کردند و به خطا رفتند ... ، یعنی به توجیهات و تشبّثاتی که حتّی خود بر پا کنندگان آن جنگ ها و معاویه و دارو و دسته اش هم با همه̾ فریب کاری و تزویر بدان متشبّث نشدند . چنان چه اهل تاریخ نوشته اند : هنگامی که عمّار کشته شد ولوله ای در لشکر معاویه افتاد ، و لشکریان به سوی خیمه معاویه و عمرو عاص هجوم آورده که شما تا به حال به ما می گفتید : ما بر حقیم ، ولی اکنون که عمّار کشته شد معلوم شد که « فئه̾ باغیه » و گروه ستمکار شمائید ؟ و معاویه برای فرو نشاندن غائله با عمرو عاص مشورت کرد و بالاخره گفتند : « إنّما قتله الذین جاؤابه » . یعنی قاتل عمار کسانی هستند که او را به این جا آورده اند ! که وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام این توجیه مسخره و خنده آور را شنید فرمود : « فالنبی قتل حمزة حین أرسله إلی قتال الکفّار » . یعنی روی این توجیه باید گفت : رسول خدا صلی الله علیه و آله حمزة را کشت که او را به نبرد با کفّار فرستاد ؟ و امّا در مورد توجیه قسمت دوم حدیث هم باید به طور خلاصه بگوئیم : این توجیه هیچ دلیلی ندارد ، جز درماندگی از پاسخ ، و تعصب بی جا در پافشاری از یک عقیده̾ نادرست که ایشان را مجبور کرده تا از هر کس که عنوان « صحابی » پیدا کرد و حتّی یک لحظه پیغمبر را دیده دفاع کرده و او را تطهیر کنند و گرنه کسی که با اصطلاحات قرآن و حدیث مختصر آشنائی داشته باشد به خوبی می داند که « جنّه » و « نار » همه جا به معنای بهشت و دوزخ آمده مگر آنکه قرینه ای در کار باشد . و روی همین جهت بوده که ابن حجر هیثمی ـ با همه̾ تعصب و حمایتی که از معاویه کرده و حتّی کتابی در تطهیر معاویه نوشته به نام « تطهیر الجنان واللسان عن الخطور و التفوه بثلب سیدنا معاویة بن ابی سفیان » وقتی به این حدیث می رسد دست به چنین توجیه نادرست و مخالف با لغت عرب نزده و به ناچار در صدد تضعیف سند آن برآمده و خواسته است از این راه حدیث را از اعتبار بیندازد ، و سپس گوید : اگر هم حدیث صحیح باشد مربوط است به مردمان عادی که همراه معاویه بودند نه خود معاویه ... [5] ادامه دارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 216 |