تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,369 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,313 |
دیداری با خانواده̾ شهید محمّد جواد تندگویان | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1370، شماره 123، اسفند 1370 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
گرامی داشت یاد شهید محمّد جواد تندگویان در دیداری با خانواده̾ آن شهید بازگشت پیکر مطهّر شهید غریب محمّد جواد تندگویان وزیر نفت کابینه̾ شهید رجائی به میهن اسلامی « پاسدار اسلام » را بر آن داشت تا دیداری با خانواده̾ محترم آن شهید داشته باشد . زمان این دیدار ، ایّام الله دهه̾ مبارک فجر ، مکان آن ، خانه̾ پدری آن شهید واقع در یکی از محلّات قدیمی جنوب شهر تهران ـ خالی آباد ـ می باشد . در این منزل ، پدر ، مادر ، همسر و خواهر محترمه̾ آن شهید درباره̾ « جواد » و خاطرات دوران کودکی تا آخرین لحظات عمرش صحبت نمودند . آنچه در پی در می آید گزیده ای از این اظهارات می باشد . مناسبت دیگر این گرامیداشت در شماره̾ اسفندماه مجلّه را شاید بتوان « روز ملّی شدن صنعت نفت » دانست که در حقیقت ، وزیر نفت شهید ما و دیگر شهدائی از این دست ، استقلال واقعی و ملی شدن حقیقی صنعت نفت را تثبیت نموده اند .
دیداری با خانواده̾ شهید تندگویان خواهر محترمه̾ شهید تندگویان : بسم الله الرحمن الرحیم ـ برادرم محمّد جواد تنگویان از ابتدا در زندگی در یک محیط مذهبی پرورش پیدا کرده بود و از این جهت، هم روحش آشنا با قرآن و عترت بود و هم شیفته̾ قرآن و عترت و مسیر زندگیش را هم از ابتدا به گونه ای انتخاب کرده بود که بتواند در جهت رضای خدا حرکت کند . و پیوندش از همان ابتدا با مسجد و محراب به وضوح در زندگی دیده می شد . در تمامی مراحل زندگیش هم معمولا این پیوند را حفظ کرد . برادرم یک عشق عجیبی از دوران نوجوانی نسبت به امام داشت و عکس امام را از همان سنین دبیرستان ( یک عکس جوانی امام را ) پیش خودشان داشتند و حفظ می کردند . رساله̾ امام را از ابتدا داشتند یعنی هیچ زمانی مقلّد کس دیگری جز امام نبودند از همان ابتدا و در واقع این رساله را به عنوان یک گنجینه حفظ می کرد و هر جا که می توانستند مخفی می کردند و به رساله̾ امام فقط رجوع می کردند با این که در بهترین رشته های دانشگاهی در پنج دانشگاه معتبر و قوی پذیرفته شدند وهمزمان در بورسیه̾ بانک مرکزی دانشگاه انگلیس پذیرفته شدند ولی خودشان دانشکده̾ نفت را ترجیح دادند و رفتند دانشکده̾ نفت آبادان و در دانشکده شروع کردند به تحصیل و نیز فعّالیّت در انجمن اسلامی. ایشان در تماس های دائمی که با استاد مطهّری و استاد جعفری در آن زمان داشتند توانستند پای این اساتید را به آن جو کفر آمیز دانشکده̾ نفت آبادان باز کنند و به طور مداوم در رفت و برگشت بین تهران و آبادان بودند و جلسات بحث و درس و گفتگو بین این اساتید و دانشجویان را دایر کردند. بعد از دانشکده̾ نفت آبادان ، ایشان به تهران آمدند و در پالایشگاه نفت تهران مشغول بکار ، و نیز ادامه̾ فعالیّت های سیاسی شدند تا این که در سال 52 به دلیل پخش اعلامیّه̾ حضرت امام دستگیر شد . البتّه غیر از نشر و پخش اعلامیّه̾ حضرت امام ، ایشان در ارتباط با انتشار کتاب های مختلف و همان مباحثی که در دانشکده مطرح می شد در انتشار آنها هم سهم عظیمی داشت ساواک آمد و جواد را دستگیر کرد و حدود هفت ماه شکنجه̾ مداوم را ایشان تحمل کرد . شکنجه ها بسیار سخت بود ، آثار شکنجه تا زمانی هم که رفتند باقی بود ، وهمین آثار را خانمشان به عنوان مدارکی جهت شناخت پیکرشان ارائه داده بودند و به لطف خدا توانسته بود از زیر بار همه̾ شکنجه ها رو سفید و مقاوم در مقابل خدا بیرون بیاید . در آن حرکت هائی که در زندان قصر ، در ارتباط با نماز جماعت هائی که صورت گرفت در سال 51 – 52 ایشان سهم اساسی داشت و هر بار که نماز جماعت به پا می شد ایشان باز شکنجه های بعدی را می پذیرفت . این طور که در مقالات با مادرم داشتند اظهار کرده بودند که بروید بیرون و این را اظهار کنید و به همه بگوئید که ما را به سبب این که نماز جماعت می خوانیم و نماز را اقامه می کنیم سرازیر آویزان می کنند و شکنجه می نمایند . یعنی در مجموع انسانی بود که هیچ زمان خوفی از غیر خدا به دلش راه نمی داد و از ایثار و نثار جانش در هیچ مرحله ای دریغ نمی کرد . خوشبختانه خانواده هم کاملا با ایشان هماهنگ بودند و همسرشان همیشه در جهت خودشان حرکت می کردند و مشکل داخلی چون نداشتند راحت می توانستند در جهت مسیری که انتخاب کرده بودند حرکت بکنند . در تظاهرات 17 شهریور ، در تمامی حرکت های مردمی ، در کمیته̾ استقبال امام ، بهشت زهرا ، هسته های مقاومت مردمی ، دیگر به عنوان یک عنصر فعال در کلیّه̾ این ها حضور داشت ، به خصوص که نیروهای حزب اللهی انقلابی را هم که کاملا جریانات سیاسی برایشان روشن بود می شناخت جریانات سیاسی را و تن به اینکه اسیر این حزب و این گروه و آن دسته بشود نداد و هیچ وقت نداد و تا آخر هم نداد یعنی همیشه آن غنای فکری که داشت مستقل آن را حفظ کرد ، مستقل باقی ماند ، در کمیته̾ استقبال از حضرت امام ایشان عضو بود و روزی که امام وارد شدند ، ایشان به عنوان بهترین روز خودشان آن را نامیدند ، در تمام ایّام زندگیشان بسیار خوشحال بودند که چنین توفیقی را داشتند و بعد از حضور امام در بین مردم ایشان دیگر جذب کارهای مردمی شدند ، و هر جا که می شد، انجام وظیفه می کرد . در مجموع همیشه شیفته̾ امام بود و قبلا هم اشاره کردم که قرآن و عترت را به خوبی شناخته بود می دانست که اگر بخواهد به لقاء برسد باید قبل از هر چیزی در خدمت خلق الله باشد و خود امام همیشه می گفتند که راه خدا از میان خلق می گذرد . جواد این را با تمام وجودش درک کرده بود . و به همین جهت هم هیچ زمانی نمی شد ما جواد را جدا از مردم و جدای از خدمت به مردم ببینیم و همیشه او اگر با قرآن بود ، با ذکر بود ف با دعا بود ، با نماز بو د ولی این ها را در یک حالت کناره گیری و گوشه گیری از مردم نمی یافت در کنار مردم بود و بعد از انقلاب هم با همین انگیزه هر کاری که به او محوّل می شد این کار را می پذیرفتند . جواد می گفت که اگر به من امر کنند با وجود داشتن این مدرک تو بیا و اینجا را تمیز کن و جارو بکش ، من این کار را می کنم و می پذیرم چون تکلیفی که برای من تعیین شده این تکلیف است یعنی واقعا سمعا و طاعتا در مورد تکلیفی بود که به عهده اش قرار داده می شد . و زمانی هم که با شهید بهشتی و هم اینکه جالب این بود خود شهید بهشتی هم عجیب شیفته̾ ایشان شده بودند که خدمت آقای خامنه ای هم که رفتیم ایشان به عنوان خاطره یاد می کردند می گفتند شهید بهشتی این قدر تعریف کردند از آقای تندگویان که مشتاق شدیم که ایشان را ببینیم . و خواستیم که ایشان تشریف بیاورند در مجلس که حضور داشتیم و آمدند و دیدیم که جوان بسیار مؤدب و متواضع و مدیر و صحبت که کردند احساس کردیم که ایشان آن لیاقت و شایستگی را برای تصدّی وزارت نفت دراند . همسر محترمه̾ شهید : آن قدر که من یادم می آید اتفاقا در همین منزل پدرشان بود که صحبت بود از طرف دوستان پیشنهاد می شد به ایشان که ممکن است همین روزها به شما پیشنهاد وزارت نفت را بدهند و خلاصه خودتان را آماده کندی برای این پست ، ایشان می گفتند من به هیچ وجه خودم را شایسته̾ این وزارت نمی بینم . با اینکه تخصّصش نفت بود و می گفت من می ترسم چون این پست حسّاس است و خیلی مسئولیت سنگین . تا آنجائی که بتوانیم زیر بارش نمی روم و خلاصه به این حالت روال قبول مسئولیت ایشان طی می شود که حقیقتا خودشان را در موقعیتی می بینند که حکمی و تکلیف شرعی برگردن خودشان حس می کنند که می پذیرند و واقعا خیلی برایشان مشکل بود پذیرفتن این مسئله ، و ترس از اینکه نکند کوتاهی بشود و نکند نتواند آن طور که باید و شاید انجام دهد . چند روزی از قبول مسئولیت ایشان نگذشته بود که جنگ شروع شد و موقعیّت جنگی پیش آمد . در مدّت کوتاهی که در این پست بود سه بار به این سفر مخاطره آمیز قدم گذاشت که بار دوّم ایشان را از نیمه راه پلیس راه برگردانده بود . ایشان به شدّت ناراحت شده بود و از شدّت ناراحتی مریض شد. این روحیّه را داشت و ما هم به هر حال در این موقعیّت همیشه طوری که ایشان اطمینان داشت که ما هم گله ای نداریم و به هر حال بچّه ها هم دیگر عادت کرده بودند به روحیّات ایشان و معمولا وقتی ایشان از منزل خارج می شدند که بچّه ها خواب بودند و زمانی هم که برگشت اکثرا باز خواب بودند مگر روزهای تعطیل ، اگر ایشان فرصتی برایش پیدا می شد بچّه ها چند ساعتی ایشان را می دیدند و گاها می گویند ما خاطرات پدر را خیلی به یاد نداریم به خاطر اینکه اکثرا ایشان به کار می پرداختند . پدر محترم شهید تندگویان : نکته̾ بارز در شخصیّت جواد این بود که در فکر مقام نبود ، در فکر ریاست طلبی نبود ، بلکه در فکر آرامش مملکت بود زیرا آن عقیده ای که داشت استقلال ، آزادی ، جمهوری اسلامی ، روی این نظر ایشان می گفت اگر به من بگویند جارو بکش ، من جارو می کنم نگاه نمیکنم که من مهندس هستم . طالب مقام نبود . لباسی ساده می پوشید ،ایثار گریش هم این بود وقتی که اسیر شد حالا به وزارت و این ها را خانم ها تشریح کردند وقتی که اسیر شد قرار بود خودش را معرّفی نکند ولی وقتی دید نزدیک به صد نفر ، قریب صدو بیست نفر را می خواهند اعدام کنند و به گلوله ببندند ، ایشان به معاونینشان اظهار می کنند که باید ما خودمان را معرّفی کنیم شاید از کشتن این ها جلوگیری کنیم و اظهار می کند که « انا وزیر نفت » ، آنها دست نگه می دارند از کشتن آنها . خواهر محترمه̾ شهید : در مورد روحیه̾ برادر شهیدم این نکته قابل ذکر است که آن طور که گفته اند آن شب آخری که ایشان را می بردند شعارش این بود که : « خمینی عزیزم ، بگو که خون بریزم » . جواد آدمی نبود که دست از عقیده و آن شعار حماسی اش بر دارد و تا آخرین لحظات هم این شعار ها را داده تا جائی که به شهادتش منجر شد . عنوان بسیجی که آیت الله خامنه ای دادند به ایشان ، عنوانی است که بی دلیل به ایشان داده نشده . جواد با آگاهی کامل حرکت کرده بود قبل از رفتنش ، به پابوس امام رضا علیه السلام رفته بود ، اینجا وقتی برگشته بودند از زیارت حضرت رضا علیه السلام به آقای بوشهری پیشنهاد داده بودند که برویم دیدار امام شاید دیگر موفّق نشویم ایشان را ببینیم و به دیدار امام رفته بودند . ( پدر شهید ـ بنده هم که به ایشان گفتم آنجا شلوغ است ایشان گفتند که شما حسودیت می شود من شهید شوم ) و بعد هم به دیدار مجروحین رفته بودند ، مجروحین همان یک ماه . در مورد روحیّه̾ خانواده هم ، ما واقعا باور نداشتیم من خودم به شخصه با توجّه به آن محبّت خاصی که پدرم و مادرم نسبت به جواد داشتند اصلا باور نمی کردم که وقتی پیکر ایشان بیاید این ها بتوانند این طور تسلی بگیرند . حقیقتا شهید همراه با خودش همه نوع برکتی می آورد و آن نقش تربیتی را که خداوند خودش در مورد شهید دارد در مورد خانواده̾ شهید هم اعمال می کند . و بلا فاصله بعد از ورود ایشان ما آن حالت سکینه را در تک تک اعضای خانواده حقیقتا دیدیم ،این حالت سکینه را ـ یعنی روحیه آن چنان متحوّل شد و آن چنان در مقابل این امر این ها با روحیه برخورد کردند و خصوصا چهره̾ ایشان آن صلابت و آرامش و آن طمأنینه ای که در چهره̾ ایشان مشاهده می شد خوب هر کدام از ما که این چهره را دیدیم به وجد آمدیم و احساس کردیم که جواد به چه آسایش و آرامشی رسیده و اصلا جای حزن و اندوه نیست این روحیه بعد از دیدن ایشان دیگر کاملا همان چیزی بود که شایسته̾ یک روح شهید است و خانواده̾ شهید . الحمدالله . پدر محترم شهید : خدا می داند که من برای این ها نگران بودم ، مادرش ، همسرش ، خواهرهایش و دختر و پسرش و به لطف خدای متعال وقتی که آمدم دیدم که روحیه̾ همسر بسیار خوب است ، روحیه̾ خواهرش بسیار خوب است ، روحیه̾ مادرش هم الحمدالله رب العالمین آن طور که باید و شاید خوب بود . « پاسدار اسلام »شهادت این وزیر نفت بسیجی را به خانواده̾ محترمشان و امّت قهرمان پرور ایران به ویژه مقام معظم رهبری تبریک و تسلیت عرض می نماید.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 180 |