تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,413 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,363 |
فرایند سقوط شوروی | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1370، شماره 123، اسفند 1370 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
گسست امپراطور شوروی فرایند سقوط شوروی دکتر محمدرضا حافظ نیا در بحث قبلی به ساخت جغرافیایی شوروی سابق اشاره شد و ساخت طبیعی و انسانی آن مورد بررسی و تبیین قرار گرفت و به این نکته پرداخته شد که ساخت فضائی واحدهای سیاسی تابعی از ساخت اقوام در آن کشور برده است . درک ساخت جغرافیایی یک واحد سیاسی یا کشور ، انسان را کمک می نماید تا بتواند پدیده های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و امنیتی و رفتار دولت حاکم را در ابعاد مختلف پیش بینی نموده و آن را حدس زند. زیرا دولت و سازمان سیاسی یک کشور چاره ای جز تأثیرپذیری از محیط و قلمرو خود ( شامل سرزمین و ملت ) با همه خصیصه ها و محتوای آن ندارد و اگر چه نظام سیاسی و دولت حاکم بر محیط و خصلت های آن تأثیر می گذارد ولی وضعیّت جدید محیط و کنش های جدیدی که خلق می کند نظام سیاسی حاکم را متأثر می نماید . در واقع نظام سیاسی و محیط ( سرزمین و ملت ) دائما در حال کنش و واکنش نسبت به یکدیگر می باشند و این همان چیزی است که ماهیت و موضوع جغرافیای سیاسی را تشکیل می دهد . محیط شوروی سابق با مشخصّه ها و خصلت های خاصّ آن در بعد سرزمین و ملت و جمعیت بر نظام سیاسی و رفتار آن در سیاست داخلی و سیاست خارجی تأثیر داشته است و حتی گزینش ساخت سیاسی فدرال در آن متأثر از محیط بوده است بقای این ساخت آن هم در غیاب آرمان سیاسی متّحد کننده دولت شوروی را وادار به پذیرش مقتضیات جدید محیط نموده و واگرائی واحد های سیاسی داخلی را پذیرا گردید . شوروی کشوری چند ملّیتی است ( حدود 127 ملت ) که هر ملیت ویژگی ها و هویت ناحیه ای خود را حفظ نموده است طبعا چنین کشور چند ملیتی برای حفظ وحدت و انسجام ملّی نیاز به یک عامل پیوند دهنده ملّت و به عبارتی ملاط چسبندگی ملّت به همدیگر را دارد و این همان چیزی است که در جغرافیای سیاسی از آن به آرمان سیاسی تعبیر می شود . یعنی هر کشور و یا واحد سیاسی مستقل برای حفظ وحدت و انسجام ملی خود در جستجوی آرمان سیاسی است تا به وسیله̾ آن آحاد ملّت را دور هم جمع نماید و از ایجاد تفرقه و جدائی گزینی اعمّ از جدائی گزینی اجتماعی و قشری و یا جدائی گزینی جغرافیایی و سرزمینی جلوگیری به عمل آورد . به خصوص کشورهای چند ملیتیاعمّ از هم وزن و نا هم وزن بیشتر از کشور های یک ملیتی به این امر مهم توجّه نمایند . توسعه و تثبیت آرمان سیاسی در ملّت خود به صورت علّت وجودی کشور عمل نموده و به بقای آن کمک می نماید . ناگفته نماند که گاهی اوقات انسجام ملّی و وحدت و تمامیّت ارضی یک کشور ممکن است بر آرمان سیاسی متکی نباشد بلکه اقتدار و قدرت سیاسی و نظامی حکومت مرکزی باعث حفظ وحدت ملّی به طور صعوری بگردد ولی چنین وحدتی پایدار نخواهد بود زیرا با زوال قدرت مرکزی واگرائی ملّی تشدید خواهد شد. دولت روسیه تمامیّت ارضی خود را با تکیه بر قوه̾ قهریه حفظ نموده است و پس از انقلاب اکتبر 1917 با انتشار ایدئولوژی کمونیسم و متکی کردن نظام سیاسی شوروی بر آن در واقع اقدام به ساختن آرمان سیاسی برای جمعیت چند ملیتی شوروی نمود تا شاید چتری بسازد که موزائیک اقوام در سرزمین گسترده و نامتجانس شوروی را به وحدت کشانده و ملّت نوینی با آرمان سیاسی جدید یعنی کمونیزم تشکیل دهد و برای تحقق و تثبیت آن ، قوه̾ قهریه و نیروی نظامی را بکار گرفت و سعی داشت هویت های ناحیه ای را نیز کم رنگ نماید که برخورد بی رحمانه با مسلمانان و ارزش های اسلامی نمونه ای از چنین رفتاری محسوب می شود. ولی این آرمان سیاسی بعد از سال ها تلاش و کوشش فکری ، فرهنگی ، تربیتی ، سیاسی و نظامی استقرار نیافت و زعمای حزب کمونیست بر کارآ نبودن آن اذعان داشته و راه چاره̾ دیگری را جستجو نمودند . یقینا می توان اذعان کرد که تلاش حزب کمونیست برای حذف خدا از زندگی مردم در این فرایند بی تأثیر نبوده است چرا که اعتقاد به خدا امری فطری است و در نهاد هر انسانی وجود دارد و کمونیسم نه تنها اساسی ترین نیاز انسان را نادیده گرفت بلکه تلاش میکرد وجود آن را در انسان انکار کرده و تجلیات آن را سرکوب نماید و امام راحلمان ( ره ) دقیقا بر همین مسئله تأکید نمود و ریشه̾ مسائل شوروی را در سیاست خدا زدائی و دین زدائی سردمداران کمونیسم می دانست و در مکتوب تاریخی اش به گورباچف نوشت : « جناب آقای گورباچف باید به حقیقت رو آورد . مشکل اصلی کشور شما مسئله̾ مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست . مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست ، همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بن بست کشیده و یا خواهد کشید . مشکل اصلی شما مبارزه̾ طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است » . زمامداران حزب کمونیست شوروی که خود اعتقادی به خدا و مبدأ آفرینش نداشتند تلاش کردند آرمان سیاسی جمعیت چند ملّیتی و چند آرمانی شوروی را بر پایه̾ ایدئولوژی ای مغایر با فطرت انسان قرار دهند و این خود نشان دهنده̾ حماقت و نادانی آنان بود که وقتی مشاهده کردند مردم شوروی این ایدئولوژی را جذب نمی نمایند به حربه̾ قدرت نظامی و سرکوب وحشیانه متوسّل شده و قوه̾ قهریه را ضامن اطاعت مردم از حزب کمونیست قرار دادند و در واقع علت وجودی حاکمیّت و استقرار کمونیسم ، قوه̾ قهریه و سرکوب خشن بود و طبیعی است که با حذف علت وجودی کمونیسم ، حاکمیّت آن نیز از بین می رفت زیرا با از بین رفتن علّت شیئی ، شیئی نیز ساقط می شود . و با شروع اصلاحات اقتصادی و سیاسی شوروی که گورباچف بانی آن بود و حصارهای آهنین حزب کمونیست برداشته شد مردم علیه آرمان سیاسی تحمیلی یعنی ایدئولوژی کمونیسم به پا خاسته و در مدتی بسیار کوتاه بساط آن را آن هم به دست رهبران رسمی آن در سراسر شوروی برچیدند. و نمادهای آن را نیز از بین بردند تا عبرتی برای دیگران باشد . سقوط کمونیسم در شوروی به مفهوم سقوط آرمان سیاسی تحمیلی بر مردم شوروی بود و کشور را در وضعیّت جدیدی قرار می داد که اوّلین مسئله برای آن حفظ وحدت و انسجام ملّی و تمامیّت پیکر بندی سرزمین بود . زیرا نبود آرمان سیاسی آن هم برای کشور چند ملیّتی نسبتا هم وزن مشکل آفرین بوده و واگرائی در مدتی بسیار کوتاه از زمان شروع اصلاحات و اعلام غیر رسمی ورسمی کنار گذاشتن کمونیسم از صحنه̾ سیاسی و اجتماعی و فرهنگی شوروی ، بیانگر بی پایه بودن وحدت ملی شوروی در پرتو حزب کمونیست و صوری بودن آن می باشد و به یک معنی کارساز نبودن تلاش های به عمل آمده برای تثبیت کمونیسم به عنوان آرمان سیاسی در طول هفت دهه ( هفتاد سال ) را نیز بیان می نماید . پس از سقوط آرمان سیاسی تحمیلی یا کمونیسم ، برای شوروی آینده ، چهار وضعیت قابل تصور بود که عبارتند از 1- اعاده̾ کمونیسم 2- ایجاد جایگزین و آرمان سازی جدید 3- استبداد و خشونت 4- تجزیه . اینک امکان تحقّق هر یک از وضعیت های گوناگون مزبور را مورد بررسی اجمالی قرار می دهیم : در مورد وضعیّت اوّل ، از همان ابتدا قابل پیش بینی بود که کمونیسم قابل برگشت و اعاده در شوروی نیست زیرا تجربه̾ هفتاد ساله ثابت نموده که آرمان ساز برای مردم شوروی نمی تواند باشد و بقای حاکمیّت آن در دوره̾ یاد شده نه از باب پذیرش مردمی آن ، بلکه به لحاظ چاشنی قوه̾ قهریه و خشونت رژیم کمونیسم نزد مردم شوروی امکان اعاده و بازگشت آن وجود نداشت و لذا باید به عنوان یک امر تاریخی به آن نگریسته می شد و به قول امام راحل برای همگان روشن بود که پس از این باید کمونیسم را در موزه های تاریخ سیاسی جهان جستجو نمود . در مورد وضعیّت دوم ، گرچه امکانی بسیار ضعیف برای آن قابل تصوّر بود ولی از آن جائی که شتاب تحوّلات و واگرائی در شوروی بسیار زیاد و غیر قابل کنترل به نظر می رسد امکان تحقق برای آن وجود نداشت زیرا ساختن و پرداختن یک آرمان سیاسی باید اوّلا از زمینه̾ جغرافیایی و فرهنگی و اجتماعی و تاریخی در جامعه و مردم برخوردار باشد ثانیا جا انداختن و ایجاد پذیرش عمومی برای آن نیاز به کار فرهنگی زمان بر ، همراه با اهرم های سیاسی و اداری و آموزشی و نظایر آن دارد که شتاب تحوّلات در جامعه̾ شوروی چنین فرصتی را به کارگزاران حکومت مرکزی نمی داد ، مضافا به اینکه یافتن آرمان سیاسی برخوردار از زمینه های یاد شده در جامعه̾ شوروی نیز مشکل می نمود . در مورد وضعیّت سوم ، احتمال ضعیف آن وجود داشت یعنی اینکه قوه̾ قهریه و قدرت نظامی مجددا به کار گرفته می شد و با سرکوب آواهای جدائی گزینی آن هم در آغاز راه برای مدتی کوتاه ، وحدت اجباری تحمیل می شد و این همان چیزی است که بعضی از مقامات دولت مرکزی و به طور مشخّص آقای شوارد نادزه وزیر امور خارجه̾ وقت شوروی از آن به خطر حاکمیّت استبداد تعبیر می نمود و این هشدار را در پاسخ به گرایش استقلال طلبی جمهوری ها اعلام می داشت . همچنین پدیده̾ کودتای اوت 1991 شوروی را نیز می توان در این چارچوب توضیح داد . حاکمیّت استبداد بر شوروی نیز تحقق نمی یافت زیرا اولا جهت حرکت گورباچف اینگونه نبود و خود نیز به خاطر حفظ وحدت کشور و جلب نظر جمهوری ها در فرایند دموکراسی مورد نظر وی که به آنها امتیاز می داد عملا به واگرائی ها کمک می نمود و از کاربری ارتش در امور سیاسی پرهیز داشت ثانیا ارتش نیز آمادگی مقابله با مردم را نداشت ، که احتمالا یا از تجربه های ناموفق حوزه̾ بالتیک و آذربایجان ناشی شده و یا اینکه اصولا ارتش نیز از فرایند تحوّلات ساختاری در شوروی متأثر شده بود. وضعیّت چهارم در واقع محتمل ترین وضعیتی بود که تحقق آن پیش بینی می شد زیرا وضعیت اوّل و دوّم و سوّم یا غیر قابل اجرا بودند یا احتمال اجرای آن ها بسیار ضعیف بود و تنها وضعیت واگرائی و تجزیه پذیری شوروی بود که احتمال زیادی را داشت و عملا هم همین طور شد . زیرا آرمان سیاسی برای مردم و حفظ اتحاد ملّی وجود نداشت و طبیعی بود که یک کشور چند ملیّتی همراه با فقدان آرمان سیاسی مشترک راهی جز تن دادن به سقوط و تجزیه و یا جدائی گزینی سرزمینی در پیش روی نداشت و شوروی نیز از این قانون جغرافیائی جدا نبود و لذا در نهایت تن به نوعی تجزیه داده و از صحنه̾ جغرافیایی سیاسی جهان محو گردید . هر چند تلاش زیادی به عمل می آید تا پیکر بندی کشور شوروی سابق در قالب نوعی شبه اتحاد یعنی جامعه̾ مشترک المنافع محفوظ بماند که آینده̾ آن نیز چندان روشن نمی باشد . و بیان این نکته نیز در این جا ضرورت دارد که احتمال و لو ضعیف حقیقی نبودن گسستگی در شوروی را نباید از نظر دور داشت . ادامه دارد .
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 182 |