تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,468 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,414 |
امام راحل سلام الله علیه و فقه سنتی | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1371، شماره 124، فروردین 1371 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
امام راحل سلام الله علیه و فقه سنتی قسمت شانزدهم آیت الله محمدی گیلانی · اتصال مبانی و قواعد فقه شیعه̾ امامیه به وحی الهی . · تردید در اتصال مبانی و قواعد فقه اهل سنّت به وحی . · کلام حافظ ابن حجر عسقلانی در مقدمه فتح الباری در توجیه حرمان صحابه از کتابت حدیث به دو جهت : 1- نهی رسول الله صلی الله علیه و آله از کتابت حدیث 2- حافظه قوی صحابه و قلّت وجود آشنای به کتابت . · کلام جلال الدین سیوطی در تنویر الحوالک : مالک از میان یک صد هزار حدیث که خود راوی آنها بوده ، ده هزار را در موطّأ ذکر کرد و همواره در آن ها تجدید کرده و اسقاط می نمود که منتهی به بقاء پانصد حدیث گردید . · روایت عایشه که پدرش ابوبکر مجموعه̾ پانصد حدیث مکتوب خویش را سوزاند ! و عمر هم احادیث مکتوب خویش را محو کرد ! ... مقالات گذشته نمادی بود از طریقه و روش شیعه̾ امامیه که بر محکم ترین و مطمئن ترین روش های فقاهت است و قواعد فقهاء عظام و مبانی و معالم استنباط احکامشان ، مأخوذ از وحی الهی و عترت طاهرین علیهم السلام است و امّا فقه اهل سنت و جماعت و مبانی و قواعد آن ، با تأمل و نقد در آنچه که درباره̾ تدوین حدیث بزرگان قوم مرقوم فرموده اند ، اتّصال همه آن مبانی و قواعد ، به وحی الهی ، مورد تردید است . امام حافظ احمد بن علی بن حجر عسقلانی ( 773 -852 ) در فصل اوّل از مقدمه فتح الباری در شرح صحیح بخاری ، گفتاری دارند که ترجمه آن چنین است : « آثار و احادیث نبیّ اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در عصر اصحاب و تابعین ، به دو جهت ، نه مدوّن بود ، و نه مرتّب ، جهت اول این بود که آنان در آغاز حال از کتابت و تدوین حدیث نهی شده بودند چنان که در صحیح مسلم ثبت گردیده تا مبادا بعضی از احادیث به قرآن عظیم مختلط و مشتبه شود . و جهت دوم همان وسعت حفظ و سیلان اذهانشان بود و دیگر آن که اکثر آنان ، معرفتی به کتابت نداشتند ، سپس در اواخر عصر تابعین ، تدوین آثار و احادیث پدید آمد ، و بعد از انتشار علماء در شهر ها و کثرت بعدها ها از خوارج و روافض و منکرین قدر الهی ، تدوین و تبویب اخبار باب شد. پس اوّل کسی که در جمع حدیث دست یازید ، ربیع ابن صهیب ـ متوفای سال 160 هجری ـ و سعید بن عروبه ـ متوفای سال 156 هجری ـ و بعضی دیگر بوده اند که هر بابی را جداجدا تصنیف می نمودند تا این که کبار اهل طبقه سوم به پا خاستند و احکام را تدوین نمودند مالک کتاب موطّأ را تصنیف کرد و در این کتاب در طلب حدیث قوی اهل حجاز بوده که آن را به اقوال صحابه و فتاوای تابعین و بعد از تابعین ، ممزوج و مخلوط کرد ، و ابن جریج و اوزاعی در شام و سفیان بن سعید ثوری در کوفه و حمابن سلمه در بصره دست به تصنیف آثار و روایات زدند و کثیری به دنبال آنان حرکت نمودند و بر منوال آنان تصنیف کردند ... » . ( ص 6 ـ طبع دار المعرفه بیروت لبنان ) و امام الحفّاظ جلال الدین عبد الرحمن سیوطی ـ متوفای 911 هجری ـ در تنویر الحوالک شرح موطّأ مالک در فایده دوم از فوائد مذکور در مقدمه می گوید : « عمر رضی الله عنه اراده کرد که سنین را به کتابت در آورد و در این جهت با اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مشورت کردند و عموم آنان این رأی عمر را پسندیدند ، و تا یک ماه عمر ، در استخاره از خدای تعالی در این امر بوده است ، سپس خداوند متعال به او عظیمت دادند و روزی به صحابه محترم ، گفتند : من درباره کتابت سنن با شما گفتاری داشتم که می دانید ، سپس متذکر شدم که گروهی از اهل کتاب پیش از شما ، کتاب هایی همراه کتاب آسمانی خود نوشتند و آن کتاب ها را وجهه̾ همت خویش ساختند و کتاب الله را ترک نمودند و من به خدا سوگند می خورم که کتاب الله را به هیچ چیزی ملتبس و مشتبه نمی سازم . و کتابت سنن را ترک کردند » . و بعد از آن ، فرمان مکتوب عمر بن عبدالعزیز اموی را به ابوبکربن عمرو بن حزم در جمع و تدوین سنن نقل می نماید و ابوبکر نیز امتثال نمود و کتاب هایی در این رابطه نوشتند ولی قبل از ارسال این کتب عمروبن عبد العزیز وفات نمودند و به دنبال آن عبارت ابن حجر را از فتح الباری می نگارند که قبلا نقل نمودیم . و در فایده سوم می گوید : قاضی ابوبکر بن العربی در شرح ترمذی گفته : « موطّأ اصل اول و لباب در این باب است ، و کتاب بخاری اصل دوم در این باب است ، و این دو اصل مبنا برای همه مانند مسلم و ترمذی بوده ، و ابن هباب یادآور شده که مالک راوی یک صد هزار بوده است و از همه̾ آن ها ده هزار را در موطّأ جمع کرده و همواره این ده هزار را بر کتاب و سنت عرضه می نمود و به وسیله آثار و اخبار آنها را اختبار می کرد ـ و غیر معتبر را اسقاط می نمود ـ تا بالاخره همه̾ آن ها به پانصد حدیث برگشت » و از عتیق بن یعقوب نقل کرده که گفت : مالک در موطّأ ، حدود ده هزار حدیث نهاده بود و همواره در هر سال ، در آن ها تأمّل و نظر می کرد و از آن ساقط می نموده تا اینکه همین مقدار فعلی باقی ماند ... » . ( ص 4 و 5 ) و علامه احمد بن محمد قسطلانی « 851 ـ 923 » در فصل دوم از مقدمه ارشاد الساری در شرح صحیح بخاری تقریبا به منوال عسقلانی و سیوطی سخن گفته است . با اعتراف به منع رسول الله صلی الله علیه و آله از کتابت حدیث و امر به محو آنچه مکتوب بوده ، تاریک به نظر می آید مستندی قابل اعتماد بر آیندگان در تدوین حدیث باقی مانده باشد ، و ظاهرا همین امر موجب بوده که مالک از میان یک صد هزار حدیث مروی خویش ، ده هزار را در کتاب موطّأ جمع نمود و هر سال با مطالعه و دقّت نظر و عرضه آن ها بر کتاب و سنّت قطعی واختبار و سنجیدن ، تعدادی از آن ها را اسقاط می کرد تا به تعداد موجود فعلی منتهی گردید . وهویت کتاب موطّأ که اصل و اساس برای مدونات و جوامع حدیثی بعد از خویش است در نظر شخص مالک بدین گونه مورد شک و تردید بوده و چنان که گفتیم ، مستندی قابل اعتماد برای روایات مرویه در دست مالک نبوده و گرنه اسقاط تدریجی روایات در طول سال ها از کتاب موطّأ اسقاط و ابطال حجج الهی بوده و چگونه می توان به مالک چنین اسنادی را داد ؟ ذهبی در تذکرة الحفّاظ از عیاشه روایت کرده که گفت : « جمع ابی ، الحدیث عن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم کانت خمسأة حدیث فبات لیلة یتقلّب کثیرا قالت فغمنی فقلت : اتتقلّب لشکوی أولشیء بلغک ؟ فلمّا اصبح قال : ای بنیة هلمّی الاحادیث التی عندک فجئته بها فدعابنار فحرّقها ، فقلت لم ارقتها ؟ قال : خشیت ان اموت وقی عندی فیکون فیها احادیث عن رجل قد ائتمنته و وثقت و لم یکن کماحدّثنی فاکون قد نقلت ذاک » . ( ج 1ـ ص 5) ـ پدرم ابوبکر از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم پانصد حدیث جمع آوری کرد ، شبی در خوابگاه خویش بسیار بی قرار بوده و از این پهلو به آن پهلو می گردید ، و مرا غمناک کرد ، عرض کردم : این بی قراری شما به خاطر رنجوری یا خبری نگران کننده است ؟ چون صبح شد فرمودند : دختر جان ، احادیثی که نزد تو است برایم بیاور ، من هم آن احادیث را آوردم آتش طلبید وآن ها را سوزاند ، عرض کردم : چرا سوزاندی ؟ فرمودند : ترسیدم که بمیرم در حالی که این احادیث از من به جا بماند و در میان آن ها احادیثی باشد که از کسی که مورد اطمینانم بوده و با اعتماد به وی نقل کرده باشم و در واقع چنان نباشد . این احتیاط ابوبکر دلالت روشن دارد بر اینکه احادیث و آثاری کهدر نزد آنان بوده صبغه حجة اللهی نداشته است و گرنه چگونه مانند خلیفه در محو آن ها با سوزاندن اقدام می نماید ؟ وقتی که در عصر خلیفه آن هم خلیفه ای که ملقب به صدیق است ، احادیث مکتوبه آن اندازه بی اعتبار باشد که خلیفه محو آن ها را با احراق واجب بداند ، اعتبار احادیثی که بعد از صد سال و بیشتر نوشته شده و مورد استناد ارباب تصنیف و تألیف واقع شده روشن است ! و از طبقات ابن سعد نقل شده : هنگامی که عمربن الخطاب مورد اصابت واقع گردید و طبیب آوردند عمر دریافت که اجلش نزدیک است پسرش فریاد زد : « یا عبد الله بن عمر ناولنی الکتف ، فلو اراد الله ان یمضی ما فیه امضاه ، فقال له ابن عمر : انا اکفیک محوها ، فقال : لا والله ، لا یمحوها احد غیری فمحاها عمر بیده و کان فیها فریضة الجد » . ـ یا اباعبد الله بن عمر ، لوحهرا به من بده ، عبد الله عرض کرد : من در محو آن کفایت می نمایم . عمر گفت : نه ، به خدا سوگند جز من احدی آن را نباید محو کند ، پس به دست خویش آن را محو نمودند در صورتی که در آن احکام میراث جدّ مرقوم بوده است . و از عبدالله بن مسعود نیز محو احادیث به وسیله آب در سنن دارمی و غیر آن روایت شده که « از مکه تا یمن ، صحیفه ای که در آن احادیثی در شأن آل بیت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود علقمه آورد و با استیذان بر عبدالله بن مسعود داخل شدند و صحیفه را به خدمتشان تقدیم نمودند ، عبدالله ـ بعد از ملاحظه صحیفه ـ کنیزک را آواز داد و طشتی که در آن آب باشد طلبید ، راوی می گوید : مابه ایشان عرض کردیم : یا ابا عبدالرحمن نگاهی در صحیفه کنید ، که در آن روایات خوبی است ولی او ، آن صحیفه را در آب خیس می نمود ، و می فرمود : « نحن نقص علیک احسن القصص بما اوحینا الیک هذا القرآن » قلوب و جان ها اوعیه و ظروفند ، باید با قرآن آن ها را مشغول و پرنمائید نه با غیر قرآن . و در خبر آمده « صحیفه ای که در آن حدیث بوده نزد عبدالله بن مسعود آوردند ، آب خواست ، حروف و کلمات را با آب محو نمود سپس آن را سوزاند آنگاه فرمودند : خدا را همواره به یاد آن کس می آورم که می داند این گونه صحیفه در کجاست مگر آن که به من خبر دهد و الله که می داند چنین صحیفه ای در دیر هند است خودم را به آن می رسانم و محوش می کنم . اهل کتاب ، چنان کردند که هلاک شدند » . و اخبار و آثار در کتب اهل سنت در این باره بسیار است و ظاهرا اصل و ریشه̾ همه̾ آن ها خبری است که مسلم در صحیح خویش از ابو سعید خدری از رسول الله صلی الله علیه و آله روایت کرده و ابن حجر عسقلانی در مقدمه فتح الباری بدان اشاره داشت ، و ما آن را مطابق صحیح مسلم به شرح النووی نقل می کنیم : « عن ابی سعید الخدری انّ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قال : « لا تکتبوا عنّی و منکتب عنّی غیر القرآن فلیمحه و حدثوا عنّی و لا حرج و من کذب علّی .. متعمدا فلیتبوّء مقعده من النّار » . ( ج 18ـ از شرح مزبور ـ ص 129 ) ـ از ابی سعید خدری روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند : « چیزی از من منویسید و اگر کسی از من چیزی غیر قرآن نوشته است ، باید محوش نماید و از من حدیث کنید که مانعی ندارد وهرکس که بر من متعمّدا دورغ ببندد جای خویش را در آتش برگزیند . و اخبار و آثار بسیاری نیز در اباحه و تجویز کتابت احادیث در کتب اهل سنت آمده است که به حسب اقتضاء مقام طایفه ای از آن ها را نقل می کنیم : دارمی در سنن خویش آورده : « عن عبد الله بن عمرو قال : کنت اکتب کلّ شیء أسمعه من رسول صلی الله علیه و سلم أرید حفظه فنهتنی قریش و قالوا تکتب کلّ شیء سمعته من رسول صلی الله علیه و سلم و رسول الله بشر تیکلم فی الغضب و الرضا فامسکت عن الکتاب فذکرت ذلک لرسول صلی الله علیه و سلم فأومأ باصبعه الی فیه و قال : اکتب فوالذّی نفسی بیده ما خرج منه الّا حق » ( ج1 ص 125 ) ـ از عبدالله عمرو « بن العاص » آمده که گفت : من هر چیزی که از رسول الله صلی الله علیه و سلم می شنیدم ، می نوشتم تا حفظش کنم ، قریش مرا از این کار منعم کردند و گفتند : هر چه از رسول صلی الله علیه و سلم شنیده ای می نویسی ، رسول صلی الله علیه و سلم بشر است ، در غضب و رضاء تکلم می کند ، من با نهی قریش از نوشتن خود داری کردم ، پس به عرض رسول الله صلی الله علیه و سلم رساندم ، آن بزرگوار بدهان خویش اشارت فرمودند و گفتند : بنویس ، سوگند بخدائی که جانم در قبضه اوست خارج نمی گردد از دهانم مگر حق . و خبر دیگری از عبدالله مزبور نقل می کند : « که خدمت رسول (ص) آمدند و عرض کردند : یا رسول الله من می خواهم حدیث از شما روایت کنم، اگر رأی مبارک است ، می خواهم همراه از بر کردن در قلب ، بدست خطّم کمک جویم ؟ رسول الله (ص ) فرمودند : اگر حدیث من است ، همراه حفظ قلب بدست خط خویش استعانت کن » . ( ج 1ص125 -126 ) از مسند امام احمد بن حنبل از ابوهریره نقل شده : « انّه لمّا فتح الله علی رسول الله صلی الله علیه و سلم مکة قام الرسول صلی الله علیه و سلم و خطب فی الناس ، فقام رجل من اهل الیمن یقال له ابوشاه ، فقال : یا رسول الله اکتبوا لی فقال اکتبوا له ، قال ابو عبدالرحمن ( عبدالله بن احمد ) : لیس یروی فی کتاب الحدیث شیء اصحّ من هذا الحدیث لانّ النّبی صلی الله علیه و سلم امرهم ، قال : ( اکتبوا لا بی شاه ) » . ـ چون مکه را خدای تعالی به رسول الله صلی الله علیه و سلم فتح فرمودند ، حضرت رسول صلی الله علیه و سم بپا خاست و در میان مردم خطبه خواندند ، مردی از اهل یمن که او را ابوشاه می گفتند ، بپاخاست عرض کرد یا رسول الله برایم بنویسید ، فرمودند : برایش بنویسید . ابو عبد الرحمن عبدالله پسر احمدبن حنبل می گوید : در کتابت حدیث چیزی صحیح تر از این حدیث روایت نشده است زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم امر فرمودند و گفتند : «اکتبوا له ». ادامه دارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 107 |