گفته ها و نوشته ها

 

گفته ها و نوشته ها

  هجران خندید

چونتاج منی زفرق خود افکندیم              اینک کمر خدمت تو بربندیم

بسیار گریستیم و هجران خندید             وقتست که او بگرید و ما خندیم

                                                                      « جلال الدین رومی »

نگهبان ملک و دین

دو خصلت اند نگهبان ملک و یاور دین

بگوش جان تو پندارم این دو گفت خدای

یکی که گردن زور آوران به قهر بزن

دوم که از در بیچارگان به لطف درآی

« سعدی»

آسودگی مجوی

گیتی تو را از حادثه ایمن کجا کند ؟

کور از حادثات امان هم نیامده است

آسودگی مجوی که کس را به زیر چرخ

اسباب این مراد ، فراهم نیامده است

« خاقانی شروانی »

جواهر کلام

عامر شعبی گوید : امیرالمؤمنین علیه السلام ، بدون هیچ پیش بینی قبلی ، نه جمله فرمود که دیدگان بلاغت را خیره کرد و جواهر حکمت را یتیم نمود و دست تمام مردم از این که بتوانند یکی‌ از آن جمله ها را به خوبی ادا کنند ، کوتاه کرد : سه جمله آن ها در راز و نیاز و سه جمله در حکمت و سه جمله در ادب معاشرت است .

الف : مناجات :

1-    خدای من ! همین عزّت و سربلندی بس که تو را بنده باشم .

2-    و مرا همین سرافرازی بس که تو پروردگارم باشی .

3-    تو آن چنانی که من دوست دارم ، مرا نیز آن چنان کن که تو دوست داری .

ب ـ  حکمت :

1-    ارزش هر کس به همان است که او را زینت بخشد و نیکویش سازد .

2-    آن کس که قدر و ارزش خویش بدانست ، از هلاکت رها شد.

3-    مرد در زیر زبان خود نهفته است .

ج ـ ادب و معاشرت :

1-    به هر کس که می خواهی با احسان و نیکی منّت بگذار تا سرورش باشی .

2-    اگر خواهی‌ اسیر کسی باشی ، به او نیازمند باش .

3-    اگر خواهی هم تراز کسی باشی ،‌از او بی نیاز باش .

 

پول یادگاری !

 مردی از دوست خود صد تومان قرض می خواست . ولی دوستش انگشتر الماسی را که در انگشت وام خواه بود ، نشان داده گفت : از رفتار شما تعجّب می‌ کنم ، زیرا این انگشتر که در دست شما است ، هم اکنون دست کم پانصد تومان خریدار دارد ، و شما به جای این که آن را بفروشید و احتیاجات خود را برآورید ، به قرضی متوسّل می‌ شوید ؟!

آن مرد گفت : صحیح است ، امّا آخر این انگشتر یادگاری مادرم است و نمی‌ خواهم آن را از دست بدهم !

دوستش گفت : بسیار خوب ،‌پول من هم یادگاری پدرم است و نمی‌ خواهم آن را از دست بدهم !!

تو عاری بر نسب خود !

یکی از حکما نسبی چنان که باید نداشت . یکی از بزرگزادگان جاهل به وی تعرّض کرد و گفت : اصل و نسب تو ای حکیم ، عار است بر تو .

حکیم گفت : تو با این جهل و نادانی ، عاری بر نسب خود !

سلام نظامی

ژنرال مغرور در خیابان سرباز ساده ای را دید که خونسرد و آرام از کنار او گذشت و سلام نظامی نداد . ژنرال برگشت و با عصبانیت از سرباز پرسید : سرباز ! به من بگو وقتی یک ژنرال و یک سرباز در خیابان یکدیگر را می بینند ،‌کدام یک باید اوّل سلام بدهد ؟

سرباز با خونسردی پاسخ داد : هر کدام با ادب تر باشد !

 

من دینم را فروخته ام !

یکی از معروف ترین دانشمندان قرن دوّم هجری ، « شریک بن عبدالله نخعی » است که معاصر مهدی عباسی بوده است . خلیفه عباسی به دلیل علم و درایت « شریک » ، اصرار داشت که و‌ی کار آموزش فرزندانش را به عهده بگیرد و شریک هر بار به شکلی از زیر بار این تکلیف شانه خالی می کرد تا این که بالاخره یک روز خلیفه عباسی وی را احضار کرد و گفت : سه توقع از تو دارم و ملزم هستی که یکی از آن ها را بپذیری : اول این که عهده دار منصب قضاوت بشوی . دوم این که کار تعلیم فرزندان مرا قبول کنی . و سوم این که همین امروز میهمان من باشی و سر سفره ام بنشینی !

شریک بن عبدالله تأمّلی کرد و جواب داد : اگر اجبار باشد که یکی از این سه کار را بکنم ، ترجیح می دهم ، مورد سوم را بپذیرم .

خلیفه قبول کردم به آشپز خود دستور داد لذیذترین غذاها را آماده نماید و از شریک به بهترین وجه ممکن پذیرائی کند . هنگام غذا ، شریک که تا آن روز هرگز اغذیه ای چنان لذیذ نخورده بود ، با ولع از خود پذیرایی می‌ کرد و در همین حال یکی از نزدیکان خلیفه به وی یادآور شد که : شریک همین روز ها است که هم منصب قضاوت را بپذیرد و هم آموزگاری فرزندان شما را .

اتفاقا همین طور هم شد و او هر دو وظیفه را عهده دار گردید و مقرری نسبتا مناسبی هم برایش در نظر گرفتند ، به طوری که در کتاب « مروج الذهب » آمده است : روزی وی یا متصدی پرداخت مواجب ( حقوق ) حرفش شد .

متصدی به او گفت : مگر گندم به ما فروخته ای که این همه توقع داری ؟

شریک جواب داد : چیزی بهتر از گندم به شما فروخته ام ؛ من دینم را به شما فروخته ام !

 

 تأثیر دعای مظلوم

آورده اند که سلطانی بود ظالم و خواست تا قصری بنا کند . پس مهندسان را بخواند تا شکل آن را بر صفحه̾ خاک کشیده به نظر خیال او در آورند . خانه ای بود از آن پیرزنی در جوار آن ، و آن را در آن شکل می بایست آورد تا آن کوشک تمام شود و مربّع در آید .

سلطان ،‌ پیرزن را گفت که : این خانه را بفروش .

پیرزن گفت : نفروشم زیرا فرزندان خرد دارم و این خانه ، مسکن ایشان است .

روزی آن پیرزن غایب بود و چون بار آمد ، خانه̾ خود را فرو آورده دید .

پیرزن سخت برنجید و به آب دیده روی به آسمان کرد و گفت : الهی ! اگر من غایب بودم ، تو حاضر و آگاه بودی .

همین که این مناجات بکرد ، امیر بر سر آن عمارت نشسته بود ، زلزله در آمد و آن بنا را تمامت بر زمین انداخت و آن پادشاه ستمگر در زیر سنگ آمد و هلاکت شد تا عاقلان را معلوم شود که ظالم پایدار نباشد .

آنچه یک پیرزن کند به سحر

نکند صد هزار تیر و تبر

 

نسیم نوروز

بر چهره̾ گل نسیم نوروز خوش است

در صحن چمن ، روی دل افروز خوش است

ازدی که گذشت هر چه گوئی خوش نیست

خوش باش وزدی مگو که امروز خوش است

 

 

فخر فروشی

دو نفر نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، تفاخر کردند . یکی گفت : من پسر فلان فلانم ،‌تو کیستی ؟ حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود : دو نفر نزد حضرت موسی علیه السلام فخر کردند . یکی گفت : من پسر فلان فلانم و تا نه پدر بر شمرد از مهتران ! به موسی وحی‌ آمد که وی را بگوی آن هر نه در دوزخ اند و تو هم دهم ایشانی .

پوستین در گرمابه

عبدالرّحمن جامی ، شاعر معروف ، بدنی‌ پر موی داشت ؛ ظریفی او را در گرمابه دیده پرسید : مولانا  ! چرا با پوستین به حمام آمده اید ؟!

گفت : چون اطمینان داشتم با آدم خنکی مثل شما رو برو خواهم شد ، چاره ای جز این نداشتم .

حساسیّت به نمک و افزایش فشار خون

پژوهشگران دریافته اند که فشار خون در بعضی افراد بیشتر به میزان نمک بستگی دارد ، در حالی که در نزد بعضی دیگر از مبتلایان به افزایش فشار خون ، چنین نیست . در حقیقت ژن های خاصّی وجود دارد که احتمال پیدایش فشار خون حسّاس به نمک را به 5/2 برابر افزایش می دهد . احتمالا کسانی که به نمک حسّاس هستند ، اختلالی در کلیه هایشان دارند که نمی توانند سدیوم و آب را دفع کنند . احتباس سدیوم و آب به افزایش فشار خون منجر می‌ شود . دانشمندان دریافته اند که حسّاس بودن به نمک به سن بستگی دارد و نیمی از کسانی‌ که مبتلا به افزایش فشار خون هستند ، به نمک حسّاس اند . اگر بتوان با یک آزمایش ژنتیکی ساده ، این افراد را مشخص کرد ، دیگر لازم نیست به تمام افراد مبتلا به افزایش فشار خون ، توصیه کنیم که کمتر نمک مصرف کنند ، بلکه در آن صورت فقط به کسانی این توصیه می شود که به نمک حسّاس باشند.

 

 

 

تعداد مشاهده مقاله: 84