تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,413 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,363 |
بازتاب های بین المللی سقوط شوروی | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1371، شماره 125، اردیبهشت 1371 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
گسست امپراطوری شوروی بازتاب های بین المللی سقوط شوروی دکتر محمد رضا حافظ نیا قسمت چهارم به دنبال آغاز تحوّلات ساختاری در شوروی ، تحوّلات در نظام بین المللی نیز آغاز گردید زیرا یکی از نیروهای عمده̾ تأثیرگذار بر نظام بین المللی حاکم بر جهان دولت شوروی بود. این کشور به عنوان سردمدار و قطب قدرت شرق مظهر الگوی خاصی از نظام سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و دفاعی شده بود که بخشی از جهان را نیز از خصلت ها و ویژگی های خود متأثر کرده بود که می توان علاوه بر جمهوری های پانزده گانه شوروی به مجموعه کشورهای اروپای شرقی ، چین ، مغولستان ،کوبا در آمریکای مرکزی ، ویتنام در جنوب شرق آسیا ، آنگولا و موزامبیک و اتیوپی در آفریقا و یمن جنوبی در شبه جزیره̾ عربستان اشاره نمود . علاوه بر این ، سیاست خارجی بعضی از کشورهای دیگر نظیر هندوستان ، عراق ، لیبی ، سوریه و غیره را نیز متأثر نموده بود و به عبارتی بخشی از خانواده̾ جهانی را در حوزه̾ نفوذ سیاسی ، اقتصادی ، نظامی و فرهنگی خود قرار داده و اردوگاه جهان شرق را برای چند دهه شکل داده بود . هر چند اختلاف نظرهایی نیز بعدا بین شوروی و چین بروز نمود ولی پذیرش مارکسیسم به عنوان ایدئولوژی حاکم بر نظام سیاسی و اقتصادی چین به معنای تأثیرپذیری و الگوبرداری از کشور شوروی بود . در مقابل ، دولت ها و کشور های نگران از توسعه و گسترش نفوذ و قدرت کمونیسم و شوروی ، که عمدتا در قالب کشورهای غربی تجلّی می یافتند خود را متشکل نموده و رهبری شان را به عهده قوی ترین کشور غرب یعنی آمریکا گذاشتند . این تشکل با هدف بقا و کنترل قدرت رقیب یعنی اردوگاه کمونیسم و شوروی و به منظور حفظ لیبرالیسم و سرمایه داری غربی به وجود آمد .یعنی بعد از جنگ جهانی دوم و پس از قدرت یافتن شوروی به عنوان یک قدرت جهانی و توسعه حوزه̾ نفوذ آن در جناح غربی ( اروپای شرقی ) و جناح جنوبی ( آذربایجان ایران ، عراق ، افغانستان ، چین و کره و جنوب و جنوب شرق آسیا ) کشورهای عمده̾ غربی در اروپا و آمریکا و آسیا به همدیگر نزدیک شدند و رفتار سیاست خارجی خود را در امور مختلف هماهنگ و همسو نمودند . به عبارتی اردوگاه غرب متشکل از آمریکا ، کانادا ، فرانسه ، انگلیس ، آلمان غربی ، هلند ایتالیا ، ژاپن ، استرالیا به وجود آمد و جمعی از کشور های کوچکتر در پنج قاره̾ جهان نیز در قلمرو و نفوذ آن قرار گرفتند . در واقع شرکت تعاونی غرب با سازمانی سه سطحی برای مقابله با اردوگاه کمونیسم و شوروی شکل گرفت که سطح اوّل و یا مدیر عاملی آن را آمریکا به عنوان قوی ترین کشور این مجموعه و سطح دوم آن را کشور های یاد شده به عنوان هیئت مدیره اردوگاه غرب تشکیل می داد و سطح سوم را مجموعه ای از کشور های بزرگ و کوچک جهان سومی در قاره های آمریکای لاتین ، آفریقا ، آسیا ، اروپا ، اقیانوسیه و خاورمیانه به وجود می آورد که این کشور ها نه به عنوان اعضای تعاونی که در انتخاب هیئت مدیره و مدیر عامل نقشی داشته باشند بلکه به عنوان واحد سیاسی زیر سلطه و به صورت برده وار در اختیار رهبران اردوگاه غرب بودند . از حیث فضائی اردوگاه کمونیسم و شوروی بخش عمده̾ توده̾ اوراسیا را از قطب شمال به سمت جنوب آن تشکیل داده و مرز جنوبی آن تقریبا بریال شمالی مجموعه̾ کوهستانی آلپ ( از غرب اروپا تا جنوب شرق آسیا ) انطباق داشت این اردوگاه به جز در بعضی از واحد های سیاسی پراکنده که در آفریقا و آمریکای مرکزی وجود داشتند از خصیصه̾ برّی بودن و پیوستگی ارضی برخوردار بود ولی اردوگاه غرب با بکار گیری مجموعه̾ کشورهای اصلی و تحت نفوذ خود ( مانند ترکیه ، ایران ، پاکستان و غیره ) بخش حاشیه توده̾ خشکی اوراسیا را تشکیل داده و همچون کمربندی دور تا دور اردوگاه شرق را در بر گرفته و آن را محاصره نموده بودند و هر کجا در حاشیه توده̾ خشکی جای پائی نیافتند ( مانند سواحل چین ) کمربند حاشیه را به داخل آب ها کشیدند و آن را بر جزایر تطبیق دادند ( کمربند جزیره ای اندونزی ، تایوان ، فیلیپین ، ژاپن ) . در واقع یال جنوبی مجموعه کوهستان آلپ و شبه جزایر و جزایر شرق و غرب توده̾ خشکی اوراسیا ( آسیا و اروپا ) را به همدیگر پیوند داده و قلمرو اردوگاه شرق را محاصره نمودند . سیاست کانتین منت که از سوی ایالات متحده̾ آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم به اجرا گذاشته شد در واقع تجلّی فضائی قلمرو نفوذ اردوگاه غرب را به دور اردوگاه شرق و به منظور محاصره و کنترل آن به نمایش می گذاشت . در اجرای این سیاست فضائی بود که اتحادیه های سیاسی ـ نظامی غرب شکل گرفتند و پیمان ناتو ، غرب جنوب اروپا را متشکل کرد. سنتو ضلع جنوبی اردوگاه ، شرق را که مرکب از ترکیه ،ایران و پاکستان بود تشکیل می داد . البته ترکیه به علت موقعیت جغرافیایی خود بین آسیا و اروپا به عنوان همزه̾ وصل دو اتحادیه̾ مزبور عمل نموده و در هر دو مشارکت داده شده بود . در ادامه̾ این کمربند فضائی ، جنوب شرق و شرق آسیا مرکب از جزایر و شبه جزایر ، به اتحادیه های دیگری به نام آنزوس و آسه آن کشیده شد. ضمنا ناگفته نماند که این کمربند به وسیله̾ هندوستان دچار گسستگی بود و علّت آن نیز وجود عامل طبیعی و صعب العبور ارتفاعات هیمالیا و فلات تبّت و پامیر است که به عنوان عامل جدائی جنوب آسیا با آسیای مرکزی عمل می نماید . این کمربند امنیتی که به وسیله̾ اردوگاه غرب به دور اردوگاه شرق کشیده شده بود و خمیر مایه تئوریک خود را از نظریه های دانشمندان ژئوپلتیک و جغرافیای سیاسی گرفته بود همیشه به عنوان منطقه رقابت بین دو اردوگاه شناخته می شد و شوروی سعی بر شکستن و گسستن آن داشت و گاهی نیز توفیقاتی بدست می آورد که برای نمونه از ویتنام ، کره و افغانستان می توان یاد کرد . تصویر یاد شده نشان می دهد که جهان بعد از جنگ جهانی دوم جهانی به دو اردوگاه تقسیم بندی شده و نظام بین المللی دو قطبی را پذیرا شده بود که رهبری قطب ها بر عهده دو قدرت جهانی آمریکا و شوروی قرار داشت و این دو قدرت ، قلمرو نفوذ و اردوگاه خویش را به رنگ خود درآورده و در ابعاد مختلف سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی ، نظامی و امنتی آن ها را از ارزش ها و الگوها و سیاست های مورد نظر خود متأثر نموده بودند . در چنین جهاتی بدیهی است که امکان شکل گیری اردوگاه سوم وجود نداشت زیرا قدرت سوم هم وزنی در بین نبود و قدرت های درجه̾ دوم نیز امکان ظهور و بروز را نداشتند و از تلاش های مربوط به شکل گیری اتحادیه های نظیر غیر متعهد ها ، کنفرانس اسلامی ، گروه 77 ، سازمان وحدت آفریقا و غیره نتوانست توفیق یافته و نقش تعیین کننده ای در نظام بین المللی پیدا کند و اتحادیه ها پس از تشکیل همچنان تحت نفوذ قدرت ها قرار گرفته و اعضاء آن ها مواضعی متناسب با خواست آنان اتّخاذ می نمودند و به عبارتی این تشکل ها نیز از صحنه̾ رقابت دو قدرت جهانی آمریکا و شوروی شده بود . از همان آغاز مشخص بود که شروع تحوّلات ساختاری در شوروی به عنوان یکی از دو رکن نظام بین المللی که به فروپاشی آن انجامید ، به ایجاد تحوّلات در نظام جهانی منجر گردیده و آن را متحوّل خواهد نمود و دیدیم که قبل از سقوط شوروی و حتّی پس از شروع تحوّلات ساختاری ، مسئله نظام جدید بین المللی مورد توجه دولت ها قرار گرفت و کشورهای قدرت مند درجه̾ دوم جهانی نیز در جستجوی ترسیم چارچوب نظری برای نظام بین المللی بودند و تا کنون که سقوط شوروی قطعی شده است هنوز سرنوشت نظام بین المللی به درستی روشن نیست زیرا ژئوپلتیک جهانی سیال بوده و ثبات لازم را پیدا ننموده است . چرا که اگر ساخت ژئوپلتیک جهان قرار و ثبات پیدا نماید و وضعیت قدرت از حیث تمرکز یا عدم تمرکز و نیز قدرتمندان فردی و جمعی و همچنین واگرائی ها و هم گرائی ها روشن شود می توان نظام بین المللی را بر پایه̾ آن ترسیم و تفسیر نمود هر چند در یک نظر سطحی و فریبنده چنین حاصل می شود که با سقوط شوروی و به عنوان یکی از دو قطب قدرت جهانی ، طبعا قدرت رقیب تنها قدرت جهانی بوده و نظام بین المللی را به رهبری خود شکل خواهد داد به ویژه این که شوروی تنها به تجزیه قدرت در درون خود تن نداده است بلکه پس از شروع اصلاحات سیاسی و اقتصادی ، با قدرت رقیب خود یعنی آمریکا نیز همگرائی سیاسی و رفتاری پیدا نموده است . تحوّلات شوروی و فرو پاشی آن نتایج و بازتاب های زیر را بر نظام بین المللی به جا گذاشته و یا خواهد گذاشت : 1- سقوط نظام بین المللی شکل گرفته بر پایه دو قدرت رقیب جهانی از آن جایی که شوروی خود به عنوان مرکزیت و محور شکل دهنده به بخشی از نظام دو قطبی جهان عمل می نمود و بازیگر اصلی پدیده̾ رقابت در نظام جهانی بود بنابراین با فروپاشی آن به طور طبیعی نظام بین المللی شکل گرفته و ناشی از آن نیز سقوط می نمود به همین خاطر با سقوط شوروی و طبعا نظام جهانی ، دوره̾ جنگ سرد و پدیده̾ رقابت بین دو قدرت مزبور نیز افت کرد و حتّی رقابت گذشته به نوعی همکاری و همزیستی تبدیل شد که جلوه های آن در شست های مشترک و تصمیمات شورای امنیّت و جنگ خلیج فارس مشهود بود . 2- بروز پدیده̾ واگرایی در اتحاد اردوگاه غرب همان طور که قبلا بیان شد فلسفه̾ اتحاد غرب پس از جنگ جهانی دوّم ، احساس تهدید از ناحیه اردوگاه شرق بود که دولت ها و کشورهای غربی را از چهار قاره آسیا ، آفریقا ، اروپا و اقیانوسیه گرد هم جمع نموده و آن ها را متحد کرد تا در مقابل توسعه و گسترش کمونیسم و شوروی ایستادگی نموده و سدّ نفوذ در مقابل آن ایجاد نمایند و برای فراهم کردن ابزار دفاع در مقابل تجاوز احتمالی نظامی شوروی اتحادیه̾ نظامی شکل داده و ناتویا اتحادیه̾ آتلانتیک شمالی را به وجود آوردند و استراتژی بازدارندگی را با ابزار سلاح اتمی و استقرار آن در اروپا و قلمرو فضائی ناتو در پیش گرفتند . فرو پاشی شوروی و اردوگاه شرق به معنی از بین رفتن فلسفه̾ اتحاد غرب است آن هم اتحاد کشور هایی که از حیث ایدئولوژی پذیرفته شده̾ خود ذاتا در حال رقابت هستند یعنی آزادی عمل اقتصادی که پایه̾ ایدئولوژیک دارد و رقابت آمیز برای محدود سازی حوزه های نفوذ اقتصادی و تجاری زمینه های کنش و واکنش احتمالی و تیره شدن روابط فی ما بین را تشدید می نماید . از طرفی دیگر عامل جغرافیا و به روز خصیصه های مکانی و محلّی و شکل گیری همگرائی های منطقه ای نیز به واگرائی جهانی اردوگاه غرب کمک می نماید . به عنوان مثال اروپای واحد آن هم با عضویت کشورهای اروپای شرقی سابق و حتی جمهوری روسیه که بازماندگان شوروی سابق هستند در جستجوی هویت جغرافیایی خود و گسستن از قدرت ماورای اقیانوس اطلس ( آمریکا ) است. هر چند جزیره̾ انگلیس سعی بر حفظ پیوند شرق و غرب اقیانوس اطلس شمالی و بقای حضور آمریکا در اروپا آن هم با داشتن قدرت رقابت با آمریکا قوی تر عمل نموده و ادامه̾ سیاست سنّتی انگلیس ، آن را در اروپا منزوی خواهد نمود ، اروپا در پرتو اتحاد قدرت های زیر و درشت خود اعمّ از غربی و یا بازماندگان قدرت شوروی ، به قدرت بسیار بالایی دست یافته که حتّی قادر خواهد بود بر آمریکا نیز پیشی بگیرد . تصور این وضعیت است که حقیقی بودن تحوّلات شوروی را مورد تردید قرار می دهد زیرا همگرایی اروپایی بر مبنای مفهوم جغرافیایی آن که گورباچف مشوق آن بود مستلزم تغییر سیما و محتوای شوروی و هم رنگ شدن مجموعه̾ اروپای شرقی و غربی بود که با ابتکار عمل وی در خصوص اتحاد آلمان مقدمات عملی آن را نیز فراهم نمود و تجزیه شوروی در شکل واحدهای سیاسی اروپایی ( اوکراین ، جمهوری های بالتیک ، روسیه و بیلوروسی ) به نوعی تکثیر سهم ، نقش بازی کردن در اتحاد اروپاست و از طرفی چون در اتحادیه معمولا عضو قدرت مند در مناسبات و کارکرد های اتحادیه نقش اصلی را بازی می نماید و جمهوری روسیه به تنهایی به عنوان وسیع ترین کشور جهان همراه با توانایی های جمعیتی ، اقتصادی ، تکنولوژیک ، نظامی و اتمی و نیز میراث خوار شوروی سابق بودن ، می تواند در امور اروپای واحد نقش اصلی را بازی نماید بنابراین از این طریق موقعیت آن را برای آینده در وضعیّت بهتر و برتری قرار داده و از این طریق قادر خواهد بود حوزه̾ نفوذ رقیب را محدود نموده و خود نیز از درون گرائی به برون گرائی تغییر وضعیت بدهد . 3- ایجاد تحوّل و کنش برای همسایگان واگرائی جمهوری های شوروی باعث تأثیر گذاری بر امور کشورهای همسایه چون ، مغولستان ، ایران ، افغانستان ، چین ، ترکیه ، رومانی و اروپا شده است و این کشور ها را وادار نموده تا سیاست های ویژه ای نسبت به جمهوری های چسبیده به مرز خود اتخاذ نمایند . یکی از پدیده هایی که در قالب این تحوّل متصوّر است واگرائی جمهوری های پیرامونی ، نسبت به جمهوری های مرکزی شوروی به ویژه روسیه و همگرایی آن ها با کشور های مجاور در جنوب غرب شوروی سابق و به عبارتی جنوب آسیا ، خاورمیانه ، جهان اسلام و اروپای غربی و حوزه بالتیک می باشد . البته در بعضی از مناطقی که کمک های منطقه̾ ژئوپلتیکی حاشیه شوروی به کشور مجاور کشیده می شود بروز پدیده̾ عکس آن نیز متصور است ( مانند مولداوی یا حوزه بالتیک ) همچنین بعضی از جمهوری های حاشیه ممکن است به عنوان عامل پیوند بین همسایگان شوروی سابق ؛ جمهوری های مرکزی به ویژه جمهوری روسیه عمل نمایند . 4- سیال شدن ژئوپلتیک جهانی و بروز سرگردانی و تحیر در نظام بین الملل به دلیل حذف یک قدرت جهانی و تجزیه̾ آن و به هم خوردن نظام دو قطبی ، سرنوشت قطب های قدرت در جهان نامشخص است . قدرت جهانی باقی مانده در جستجوی شکل دادن به نظام است و از فرصت ایجاد شده در جنگ خلیج فارس نیز بهره برداری می نماید ولی هویت جوئی اروپا و قائل بودن نقش جهانی برای خود که در پرتو اتحاد منطقه ای به ویژه با حضور بقایای شوروی سابق ( اوکراین ، روسیه و غیره) و کشور های اروپای شرقی ، منزلت ژئوپلتیکی آن را افزایش داده و منجر به ظهور قدرت های درجه̾ اول جهانی از طریق ترکیب قدرت های درجه̾ دوم سابق می شود باعث می گردد که نظام بین المللی را متأثر نماید . از طرفی دیگر وجود چین به عنوان یک قدرت درجه̾ دوم جهانی که با فروپاشی شوروی به عنوان قدرت درجه̾ اول که در مجاورت آن بود به وضعیت بهتری نائل آمده و موقعیت ژئوپلتیکی آن را بهتر نموده است نیز قادر است بر مسائل بین المللی تأثیر بگذارد به ویژه این که چین پیوند های خود را با حوزه̾ ژئوپلتیکی خلیج فارس که انبار انرژی فسیلی جهان و موتور محرّکه صنعت و تحرک آن بوده و به عنوان هارتلند یا قلب کره̾ زمین عمل می کند برقرار نموده و توسعه می دهد و بهتر می تواند نظام آینده̾ جهانی را تحت تأثیر قرار دهد . ژاپن نیز به عنوان قطب قدرت اقتصادی و تکنولوژیکی در شرق آسیا مطرح است و برای خود موقعیتی قائل بوده و قادر به تأثیر گذاری بر نظام بین المللی است . از همه مهم تر این که خیزش های اسلامی که متأثر از پدیده̾ انقلاب اسلامی در ایران می باشد در حال توسعه بوده و پیروزی آن ها ولو در چند کشور اسلامی می تواند به تشکّل جبهه̾ ملل اسلامی در جهان کمک نماید به عنوان نیروی سیاسی جدید در صحنه بین المللی نقش تعیین کننده ای ایفا خواهد نمود به ویژه این که موقعیّت جغرافیایی ایران آن را بر نیمی از هارتلند زمین یا خلیج فارس به عنوان نقطه کنترل جهانی مسلط نموده است . همگرائی دولت ها یا ملت های اسلامی در چند کشور به ترتیب از منطقه̾ خلیج فارس ، شمال آفریقا و جنوب شرق آسیا به ویژه در حالت سیالیّت کنونی می تواند فرآیند تشکل اسلامی را سرعت داده و جمهوری های مسلمان نشین شوروی سابق را نیز جذب کند . نا مشخص بودن قدرت های جهانی و همگرائی ها و واگرائی ها در سطح قدرتهای بالفعل و بالقوه̾ درجه اوّل و درجه̾ دوم جهانی مهم ترین عامل مبهم بودن سرنوش نظام بین المللی است و روابط قدرت ها و نامزد های قدرت با یکدیگر و نیز روابط کشورهای کوچک و بزرگ دیگر با آن ها مشخص نیست و این گونه کشور ها در تنظیم روابط خود فرصت مناسبی برای کشور ها و دولت های اسلامی است که گرد هم آمده و اتحادیه اسلامی را تشکیل داده و نظام بین المللی را با استفاده از توانایی های خود تحت تأثیر قرار دهند . ادامه دارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 93 |