تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,442 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,382 |
امام راحل سلام الله علیه و فقه سنتی | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1371، شماره 127، تیر 1371 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
امام راحل سلام الله علیه و فقه سنتی قسمت نوزدهم آیت الله محمدی گیلانی *عمده طرق جمع بین روایات متعارضه در باب نهی و جواز کتابت نقل شد. *اهتمام صحابه عظام در حفظ قرآن کریم در هیچ امتی نمونه هم ندارد. *وجوه متواتر در قرائت قرآن، و حفظ این امانت، نمونهای از این همت عالی صحابۀ محترم است. *این عنایت مسلمین در حفظ قرآن در کریمه: «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون» منعکس است و با خلود و ابدیت قرآن خلود و ابدیت یافته. *نمونهای از اهتمام در این باره، ولی اهتمام آنان در حفظ احادیث مورد تردید است بلکه شواهد موجوده دلالت دارد که هیچگاه این احادیث را عِدْل قرآن میدانستند، و گرنه همانگونه که قرآن را نمینوشتند، روایات را نیز مینوشتند و خلفاء راشدین همانند قرآن آنها را تدوین میکردند و بهمراه قرآن مدوّن جهت عمل به عمّالشان ارسال میکردند. *نقل نمونههائی از اخبار و آثار در این باب. عمده طرق جمع بین روایات متعارضه در باب نهی و جواز کتابت حدیث را از کتاب: «الباعث الحثیث» احمد محمد شاکر نقل نمودیم و بدنبال آن کلام ایشان را دربارۀ مصائب و سختیهائی که علماء بزرگ اسلام در حفظ مدارک و اسناد شریعت اسلام یعنی کتاب و سنّت، تحمّل فرمودهاند یادآور شدیم. و هیچ تردیدی نیست و نمیتوان تردید کرد که اعتناء شدیدی که مسلمین در حفظ قرآن مجید داشتهاند در هیچ امّتی از امم پیشین در حفظ مدارک شریعتشان، تاریخ سراغ ندارد، بلکه نمونۀ بینهایت کوچک آن را نمیتوان یافت، و همین اعتناء و اهتمام رفیع آنان است که در کریمۀ شریفه: «$¯RÎ) ß`øtwU $uZø9¨tR tø.Ïe%!$# $¯RÎ)ur ¼çms9 tbqÝàÏÿ»ptm: » (الحجر- آیه 9) منعکس است و این عطیّۀ فوق ارزش را با این همه تعظیم و تفخیم و تأکید میستاید و بدون هیچ شبههای، این موهبت عظمی مرتبهای از مراتب تأویل آیه مبارکه است « ویا لها من موهبة ما اعظمها». وجوه کثیرۀ متواتره در قرائت قرآن کریم از صلی الله علیه و آله نمونهای از این عنایت و همت مسلمین در حفظ این امانت الهی، کتّاب وحی که رسول الله صلی الله علیه و آله آیات وحی شده را در موقع نزول وتحی بر آنان املاء میفرمودند از قبیلۀ واحدی نبودند، بلکه از قبائل متعددی بودند که در آنها قرشی و غیر قرشی بوده و با اختلاف قبائل و گوناگونی لهجههایشان (لهجه: شعبهای از یک زبان که با تغییراتی در ناحیهای تکلّم میشود مانند گیلکی و کردی و..) جملگی در قرائت قرآن و لهجه قومی و قیبلهای آزاد بودند و هر یک به لهجه و زبان قبیلهای، قرائت قرآن مینمودند نو به قبیلۀ خود میآموختند، و چنانچه تغییر و اختلافی احساس میکردند، با شتاب به رسول الله شکایت میبردند. در صحیح بخاری آمده که عمربن خطاب میگوید: «سمعت هشام بن حکیم یقرأ سورة الفرقان فی حیاة رسول الله (ص) فاستمعت لقراءته هو یقرأ علی حروف کثیرة لم یقرء نیها رسول الله (ص) فکدت اساوره الصلوة فتصبرت حتّی سلّم. فلبّبته بردائه فقلت: من اقرأک هذه السورة التی سمعتک تقراء؟ قال: اقرأنیها رسول الله (ص)، فقلت: کذبت فان رسول الله (ص) قد اقرأنیها علی غیر ما قرأت، فانطلقت به أقوده الی رسول الله (ص) فقلت: انّی سمعت هذه یقرأ بسورة الفرقان علی حروف لم تقرء نیها فقال رسول الله (ص) ارسله. اقرء یا هشام، فقرء علیه القراءة الّتی سمعته یقرء، فقال رسول الله (ص)، کذلک انزلت، ثم قال: اقرأ یا عمر، فقرأت القراءة الّتی اقرأنی فقال رسول الله (ص): کذلک اُنزلت انّ هذا القرآن اُنزل علی سبعة احرف فاقرؤا ماتیسّره منه». (ج 6 مشکوکل ص 277) - گوش میداد که هشام بن حکیم سوره فرقان را در حیات رسول الله صی الله علیه وسلم بر حروف کثیرهای قرائت میکرد که رسول الله صل الله علیه وسلم ما را بدینگونه تعلیم نداده بود، نزدیک بود در حین نماز بر هشام به پرم، با تکلّف صبر کردم تا نماز را سلام دهد، چون سلام داد، ردایش را بر گردنش پیچیدم و گفتم: قرائتی که انجام دادی از چه کسی تعلیم گرفتی؟ پاسخ داد، رسول الله صل الله علیه وسلم بمن آموخت، گفتم: دروغ میگوئی، چه آنکه رسول الله صل الله علیه وسلم، به غیر آنچه تو قرائت کردی، تعلیمم داد، پس او را کشان کشان نزد رسول الله صل الله علیه وسلم بردم، عرض کردم: گوش دادم این شخص سورۀ فرقان را بر حروفی قرائت میکرد، که تعلیمم ندادید، پس رسول الله صل الله علیه وسلم فرمودند: او را رها کن، سپس فرمودند: هشام قرائت کن، پس او به همانگونه که از وی استماع کرده بودم قرائت نمود، رسول الله صل الله علیه وسلم فرمودند: همینطور نازل گردیده، آنگاه به من فرمودند: همینطور نازل گردیده، این قرآن بر حروف هفتگانه نازل شده، آن را بر هر لهجهای که میسور است قرائت کنید. اهتمام صحابۀ بزرگوار و تابعین و مسلمین در حفظ قرآن کریم اعجاب انگیز است، و مطالعۀ کتبی که در پیرامون این امر تألیف کردهاند تا آنجا که آمار نقطههای حروف قرآن را نیز احصاء نمودهاند واقعاً حیرتآور است. ولی اهتمام آنان خصوصاً صحابه گرام در حفظ احادیث و روایات، مورد تردید است، بلکه شواهدی اطمینان آور در دست است که صحابۀ عظام، هیچگاه اراده نداشتند که احادیث مسموع را یک مدوّنه دینی دائم عدل قرآن کریم قرار دهند، و چنانچه از رسول الله صل الله علییه و آله، چنین امری را ادراک و احساس میکردند، حتماً همانگونه که قرآن را مینوشتند، احادیث را نیز مینوشتند و دیگران را نیز وادار به کتابت میکردند و در این صورت بدیهی بود که خلفاء راشدین، الواح روایات را جمع مینمودند و آنچه که مورد اتّفاق یا وثوق بوده، تدوین میکردند و جهت ابلاغ و عمل برای اعمال خویش ارسال میکردند، چنانکه دربارۀ قرآن این گونه عمل نمودند و فقط به قرآن و سنّت متّعبه عملی اکتفاء کردند. قبلاً از امّ المؤمنین عایشه نقل کردیم که گفت: «پدرم از رسول الله صل الله علیه وسلم پانصد حدیث جمع آورده بود، شبی در درختخواب بیقراری میکرد، صبحگاه دستور فرمودند که احادیث را بیاور، چون آوردم آتش خواست و آنها را سوزاند...». و از عمربن خطاب نقل کردیم: «وقتی که مورد اصابت واقع شد و طبیب آوردند، عمر دریافت که اجلش رسیده، فریاد زد: عبدالله، لوحه را بمن ده که محوش کنم، عبدالله عرض کرد: من در محو آن کافی هستم خلیفه فرمودند: بخدا سوگند جز من، احدی آن را نباید محو کند، پس بدست خویش آن را محو فرمود، در صورتی که در آن احکام ارث اجداد مرقوم بوده!». و از عبدالله بن مسعود نیز نقل نمودیم: «صحیفهای که در آن حدیث بوده نزد وی آوردند. آب طلبید حروف و کلمات آن را با آب محو نمود، سپس آن را سوزاند، و آنگاه گفت: همواره خدا را بیاد آنکس میآورم که میداند مانند این صحیفه در چه جائی است مگر آنکه بمن خبر دهد، والله اگر بدانم چنین صحیفهای در دیر هند است خودم را به آن میرسانم و نابودش میکنم اهل کتاب چنین کردند که هلاک شدند». و خلیفه ثانی گروهی از صحابه را بخاطر اِکثار در حدیث زندانی میکند، چنانکه در تذکرة الحفاظ آورده: «... انّ عمر حبس ثلاثة، ابن مسعود، و ابا الدرداء و ابا مسعود الانصاری فقال قد اکثرتم الحدیث عن رسول الله صل الله علیه وسلم» (ج 1 ص 7). - عمر سه نفر از صحابه را زندانی کرد و آن سه نفر عبارتند از ابن مسعود و ابودرداء و ابومسعود انصاری و جرم آنها را به آنها تفهیم کرد که در حدیث از رسول الله صل الله علیه وسلم اکثار و زیادهروی کردهاند. و قاضی ابوبکربن العربی (468-543) در کتاب «العواصم بن القواصم» میگوید: «فقد روی ان عمر بن الخطاب رضی اله عن سجن ابن مسعود فی نفر من الصحابه سنةً بالمدینة حتّی استشهد فأطلقهم عثمان، و کان سجنهم لان القوم اکثروا الحدیث عن رسول الله صل الله علیه وسلم». (ص 76) روایت شده که عمربن الخطاب، عبدالله بن مسعود را با تعدادی از صحابه یکسال در مدینه زندانی کرد تا آنکه خود به شهادت رسید و عثمان آنان را آزاد ساخت و سبب زندانی شدن این قوم، این بوده که در حدیث از رسول الله صل الله علیه وسلم اکثار و زیادهروی داشتند. و ایضاً در تذکرة الحفاظ از قرظة بن کعب روایت میکند که گفت: «لمّا سیّرنا عمر الی العراق مشی معنا عمر و قال: اَتدرون لم شیعتکم؟ قالوا: نعم تکرمةً لنا قال: و مع ذلک انکم تأتون اهل قریة لهم دوی بالقرآن کدویّ النّحل فلا تصدّوهم بالا حادیث فتشغلوهم جرّدوا [جودوا] القرآن، واقلوا الروایة عن رسول الله و انا شریککم فلمّا قدم قرظة بن کعب، قالوا: حدّثنا فقال نهانا عمر رضی الله عنه». (ج 1، ص 7) - هنگامی که عمر ما را به سوی عراق روانه کرد، خود ما را مشایعت کرد، و گفت: آیا میدانید چرا مشایعتتان کردم؟ همراهان گفتند: بلی، بخاطر تکریم از ما، گفت: درست است ولی معذلک سبب دیگری در کار است و آن، اینکه شما به قومی ورود میکنید که قرآن را با نغمهای ساز میکنند مانند نغمۀ زنبول عسل، آنان را با نقل احادیث از قرآن باز مدارید و به حدیث مشغولشان مسازید، قرآن را از احادیث برهنه نموده و بیپیرایه سازید. [در تجوید و بهتر خواندن قرآن کوشا باشید] و از رسول الله کمتر روایت کنید، چه من در اعمالتان شریکم. راوی میگوید: چون ضرظة بن کعب آمد به وی گفتند، ما را حدیث کن، در پاسخ گفت: عمر رضی الله عنه ما را از حدیث نهی کرده است. و نیز از ابی سلمه نقل میکند که به ابوهریره گفتم: «اکنت تحدّت فی زمان عمر هکذا؟ فقال: لو کنت احدّث فی زمان عمر مثل ما احدّثکم لضر بنی بمخفقته». (ج 1، ص 7) - آیا تو در زمان عمر بدین گونه حدیث میکردی؟ در پاسخ گفت: اگر در زمان عمر اینگونه حدیث که با شما میکنم، میکردم، عمر تازیانهام میزد. ابن ماجه در سنن در «باب التوقی فی الحدیث عن رسول الله صل الله علیه وسلم» از عمروبن میمون نقل میکند: «ما اخطأنی ابن معسود عیشة خمیس الّا اتیته فیه قال: فما سمعته یقول بشیء قط، قال رسول الله صل الله علیه وسلم فلما کان ذات عشیّة قال: قال رسول الله صل الله علیه وسلم، قال: فنکس قال: نظرت الیه فهو قائم محللّة از رار قمیصه قد اغرورقت عیناه و انتفخت او داجه قال: او دون ذلک او فوق ذلک او قریباً من ذلک او شبیهاً بذلک». (ج 1 ص 14) - حضور جلسه ابن مسعود در شبهای پنجشنبه از من فوت نمیشد و هرگز نشنیدم دربارۀ مطلبی بگوید رسول الله صل الله علیه وسلم فرموده است مگر یک شبی گفت: رسول الله صل الله علیه وسلم فرمودند، پس سر بزیر افکندند و من به سوی وی نظر میکردم در حالی که ایستاده بود و تکمههای پیراهن وی باز بوده و دیدگانش غرق در اشک و رگهای گردنش برآمده و پر باد بود، گفت: کمتر از این یا فوق این یا نزدیک به این یا شبیه به گفتهام فرمودند. و در همین باب از عبدالرحمن ابن ابی لیلی نقل میکند که گفت: «قلنا لزید بن ارقم: حدّثنا عن رسول الله صل الله علیه وسلم قال: کبرنا و نسینا، و الحدیث عن رسول الله صل الله علیه وسلم شدید». به زیدبن ارقم گفتیم که از رسول الله صل الله علیه وسلم برای ما حدیث بگو، گفت پیر شدیم و فراموش کردیم، حدیث از رسول الله کار مشکلی است. و ایضاً از شعبی نقل کرده که میگفت: «یکسال در مجالست ابن عمر بودم، نشنیدم چیزی از رسول الله حیدث کندن. و از محمدبن سیربن نقل میکند که گفت: «انس بن مالک این حالت داشت که هرگاه از رسول الله صل الله علیه وسلم حدیث روایت میکرد مرعوب میشد و میگفت: یا آن چنانکه رسول الله صل الله علیه وسلم فرمودند». تهدید عمر ابوهریره را به این تعبیر: «لتترکنّ الحدیث عن رسول الله اولا لحقنّک بارض دوس» و کعب الاحبار را قریب به این تعبیر، مشهور است. باری اخبار و آثار در بیرغبتی صحابۀ عظام در امر تحدیث و احیاناً نابود کردن احادیث موجود و مکتوب، و عدم صول چیزی از صحابه به تابعین، بسیار است که استقصاء و رسیدگی به آنها در این مجال نمیگنجد و همه اینها که اشاره شد و آنچه که در اشاره هم نیامد، ولی موجود است، شاهدی است بر اینکه احادیث در نظر آن بزرگان، حجت و سندی همپایه قرآن کریم برای شریعت نبوده، و اسناد بیرغبتی به صحابۀ عظام در امر حفظ حجّت و سند شریعت و احیاناً نابودی آن، یک نوع الحاد است، چگونه، با تدّین به اسلام، میتوان به گروهی از سابقین از مهاجر و انصار، اسناد داد که آنن «والعیاذ بالله» در حفظ عدل قرآن «احادیث» مسامحه داشتند! تا چه رسد که گفته شود: آن عظماء، پارهای از حجج الهی را محو و نابود کردند! ادامه دارد | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 78 |