تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,177 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,099 |
زمان آگاهی و رهبری | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1371، شماره 127، تیر 1371 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
قسمت بیست و پنجم زمان آگاهی و رهبری حجة الاسلام والمسلمین محمّدی ری شهری یکی دیگر از عناصر اصلی بینش سیاسی زمان آگاهی است که همچون مردم شناسی و مردم داری از ضروریات اولیۀ رهبریِ موفقیت آمیز محسوب میگردد. مقصود از زمان در این جا، مفهوم فلسفی یا لغوی آن نیست تا این مسأله پیش آید که زمان امری است وجودی و یا عدمی. و یا سایر مباحثی که در تعریف زمان مطرح شده است، بلکه مقصود موقعیت تاریخی جامعه و شرایط و مقتضیات زمانیِ حاکم بر آن است. مقاطع مختلف تاریخ ویژگیها و قوانین خاصی دارد که رهبری تنها با در نظر گرفتن آن اختصاصات و رعایت قوانین آن، میتواند موفقیت آمیز باشد و مخالفت با آن، چیزی جز شکست و ناکامی نیست. در این رابطه سخنان دقیق و جالب توجهی از امام علی (ع)روایت شده است: «من عتب علی الزّمان طالت معتبته»[1]. کسی که بر زمان خشمناک شود، خشمش به درازا کشد. «من عاند الزّمان أرغمه، و من استسلم إلیه لم یسلمه»[2]. هر کس با زمان ستیزه جوید، زمان او را بر زمین زند و هر کس تسلیم زمان گردد، زمان او را سالم نمیگذارد. و در وصیتهایی که امام برای رهبر پس از خود، فرزندش امام مجتبی دارد میفرماید: «مَن أمن الزّمان خانه، و من تعظّم علیه أهانه، و من ترغّم علیه أرغمه، و من لجأ إلیه أسلمه»[3]. آن که از زمان ایمن نشیند خیانت بیند، و آن که به زمان بزرگی فروشد او را خوار کند، و آن که به زمان خشم گیرد او را بر زمین زند، و آن که به زمان پناه برد او را تسلیم نماید. روایات دیگری[4] به این مضمون از امیرالمؤمنین (ع)نقل شده است که نشان میدهند از دیدگاه امام، زمان در نظام هستی واقعتی است که ایمن شدن از آن، خشم گرفتن بر آن، بزرگ دانستن آن، کوچک دانستن آن[5]، مخالفت با آن و تسلیم شدن آن، صحیح نیست. به عبارت دیگر زمان و تاریخ قانونی دارد، مانند قانون جاذبۀ زمین که هر گونه برخورد غیر علمی با آن، موجب رنج و زحمت برخورد کننده است، قانون جاذبه را نه بیش از آنچه هست باید تصور کرد و نه کمتر، نه میشود با آن مخالفت کرد و نه تسلیم آن شد، نه میتوان از خطرهای ناشی در این قانون غفلت ورزید و نه میتوان به دلیل مشکلاتی که ایجاد میکند بر آن خشم گرفت، بلکه باید آن را کشف کرد و با شناخت درست آن، زمینۀ بهرهبرداری از آن را فراهم ساخت، قانون و یا سنّت زمان و تاریخ نیز چنین است. با این مقدمه میتوان تا حدودی به راز تاکید روایات اسلامی بر ضرورت تحصیل دانش زمان رسید. امام علیهم السلام (ع)میفرماید: «حسب المرء... من عرفه علمه بزمانه»[6]. برای انسان از عرفان، دانش او نسبت به زمان خویش، کافی است! هر چه انسان بیشتر زمان شناس باشد، بهتر میتواند حوادث را پیش بینی کند و به گفته امیرالمؤمنین (ع)، در اوج معرفت زمان، انسان از هیچ حادثهای شگفت زده نمیشود، چون آن را پیش بینی میکرده: «اعرف النّاس بالزّمان من لم یتعجّب من أحداثه»[7]. عارفترین مردم به زمان، کسی است که از رویدادهای زمان شگفتزده نمیشود. و بدین ترتیب رهبر زمان شناس و آگاه به مقتضیات زمان، در شبهات سیاسی و غیر سیاسی به روشنی وظیفۀ خود را در هدایت و امامت، تشخیص میدهد و به گفتۀ امام صادق (ع)مورد هجوم امور مشتبه قرار نمیگیرد: «العالم بزمانه لاتهجم اللوابس»[8]. آن که زمان شناس است امور مشتبه او را غافلگیر نمیکند. زمان آگاهی رهبران الهی بر اساس مبانی عقیدتی ما، رهبران الهی در رابطه با شناخت زمان بلکه همۀ شناختهای مورد نیاز رهبری به دو دسته تقسیم میشوند: 1- رهبرانی که امامت آنان مستقیماً و بالاصالة از جانب خدا است. 2- رهبرانی که در عصر غیبت رهبری که از جانب خدا است به نیابت از او متصدی امر امامت میگردند. زمان آگاهی رهبران الهی در شکل نخست، از طریق وحی و یا الهام تأمین میگردد، همۀ پیامبران الهی از این راه از مقتضیات زمان خود آگاه بودند و دقیقاً بر این مبنا جامعه خود را رهبری میکردند، نسخ ادیان گذشته توسّط پیامبران اولوالعزم، بهترین سند برای اثبات نقش زمان در رهبری از دیدگاه همۀ ادیان آسمانی است. بررسی تاریخ زندگی پیامبر اسلام از دیدگاه زمان شناسی و آشنایی او با مقتضیات زمان خود نشان میدهد که او مَثَلِ اعلای یک رهبر زمان آگاه است و پس از امیرالمؤمنین علی (ع). پس از آن که در سقیفه خلافت ابوبکر تثبیت شد، ابوسفیان نظر به کینۀ دیرینهای که با حکومت اسلامی داشت اندیشید که برای ایجاد آشوب و بحران داخلی و بهرهگیری از آن در جهت شکست انقلاب اسلامی، بهترین راه، درگیر کردن اهل بیت پیامبر اسلام و در رأس آنها علی (ع)با سرمداران حکومت است. در راستای اجراء این سیاست خطرناک نزد عبّاس عموی پیامبر اسلام آمد و ضمن اظهار تأسف از شرایط سیاسی حاکم و ابراز نگرانی این که خلافت از خاندان هاشم بیرون رفت و در خاندان تیم قرار گرفت و اگر وضع بدین منوال ادامه یابد در آینده به خاندان عدیّ «عمر بن خطاب» منتقل میگردد. به او پیشنهاد داد که باز هم نزد علی برویم و با او به خلافت بیعت کنیم و با توجه به اینکه تو عموی پیغمبر هستی و من شخصیتی مورد قبول قریش، این اقدام، موفقیّت آمیز خواهد بود، در این صورت هر کس مخالفت کرد با او میجنگیم و او را از پا درمیآوریم. بدین ترتیب ابوسفیان با جلب موافقت عباس همراه جماعتی[9] از بنی هاشم نزد امیرالمؤمنین (ع)آمدند و به او پیشنهاد بیعت کردند، ابوسفیان برای تحریک احساسات (ع)گفت: «یا اباالحسن لاتغافل عن هذا الأمر متی کنّا تبعاً لتیم الأراذل»[10]. ای ابا الحسن از پذیرفتن این پیشنهاد غفلت مورز، تاکنون کی ما تابع طائفه پست و بیاعتبارتیم بودهایم! امام با این که خلافت را حقّ خود میدانست و از شرایط سیاسی حاکم سخت ناراضی بود ولی از آنجا که هم مردم شناس بود و هم زمان آگاه، خوب میدانست که در شرایط کنونی زمینهای برای این که او بتواند زمام امور را به دست گیرد وجود ندارد و هرگونه تلاش در جهت کنار زدن ابوبکر از مسند خلافت، موجب تفرقه در جامعۀ اسلامی و به قیمت نابودی اصل اسلام و بازگشت جامعه به دوران جاهلیت تمام میشود، و پیشنهاد ابوسفیان در واقع سیاستی خطرناک برای تأمین این مقصود است، لذا در پاسخ این پیشنهاد چنین فرمود: «أیها النّاس شقّوا أمواج الفتن بسفن النجاة، و عرّجوا عن طریق المنافرة، وضعوا تیجان المفاخرة، أفلح من نهض بجناح، او استسلم فأراح، هذا ماءٌآجن، و لقمةٌ بغصّ بها آکلها، و مجتنی الثّمرة لغیر وقت إیناعها کالزّارع بغیر أرضه، فإن أقل یقولوا حرص علیهم السلام الملک و إن أسکت یقولوا جزع من الموت، هیهات بعد اللّتیاه و الّتی واله لابن ابیطالب آنس بالموت من الطفل بثدی امّه، بل اندمجث علیهم السلام مکنون علم لو بحث به لاضطربتم اضطراب الأرشیة فی الطوی البعیدة». مردم! موجهای فتنه را با کشتیهای نجات درهم بشکافید و شیوۀ ستیزگی رها سازید و تاج خودستایی از سر بیندازید، هر که با بال یاور برخاست رست ورنه- به شرایط موجود- گردن نهاده و آسوده نشست. این پیشنهاد همچون آبی ناگوار و لقمهای گلوگیر است. هر آن که میوه را نارس چیند مانند کشاورزی است که در زمین دیگری تخم بپاشد. اگر بگویم، گویند از حکومت و فرمانروایی در سر دارد و اگر سکوت کنم، گویند از مرگ میهراسد. هرگز چنین نیست! پس از آن چه در تاریخ زندگی من گذشت این اتهامات قابل قبول نیست!- به خدا سوگند که پسر ابوطالب بیش از کودک به پستان مادر به مرگ علاقهمند و مأنوس است! امّا من چیزی میدانم که بر شما پوشیده است و اگر بگویم به سان ریسمانی که در چاهی ژرف لرزان است، آشفته و پریشان میگردید. امام در این کلام، فضای سیاسی و اجتماعی جامعۀ اسلامی پس از رسول الله (ص) را ترسیم کرده و توضیح داده که تصمیم گیری صحیح برای رهبری واقع بین، در آن فضایی که نه اجازۀ حرف زدن میدهد و نه اجازۀ سکوت، تا چه اندازه دشوار است! در چنین وضعیتّی اگر او از زمامداران حاکم انتقاد میکند و از تصمیمی که در سقیفه گرفته شده اظهار نگرانی مینماید، به این معنا نیست که او خود طالب ریاست است، و اگر سکوت را بر قیام علیه وضع موجود ترجیح میدهد، به این معنا نیست که از ترس مرگ احتمالی در صورت قیام، به وظیفۀ خود عمل نمیکند. گذشتۀ روشن علی، این اتهامات را رد میکند، بلکه دلیل سکوت او، این است که زمان، اقتضای قیام ندارد و در شرایط کنونی که مردم از قیام حمایت نمیکنند، هر گونه حرکت تند و حساب نشده، جامعۀ نوپای اسلامی را دچار تفرقه مینماید و موجب سلطۀ دشمنان اسلام میگردد، باید قیام با حمایت عمومی مردم بال و پر پیدا کند و زمان مناسب آن فرا رسد، آن وقت برای همگان بیش از پیش روشن خواهد شد که علی به چیزی جز مصلحت اسلام و مسلمین نمیاندیشید و اگر قیام را وظیفه میدانست نیازی به پیشنهاد فریبکارانه ابوسفیان نبود. آیندۀ تاریخ اسلام صحت این ادّعاها را به وضوح برای همگان مشخص کرد، امام پس از بیست و پنج سال سکوت، هنگامی که با بیعت و حمایت عامّه مردم زمان امور را به دست گرفت، پس از واقعۀ نهروان، دربارۀ ویژگیهای خود در زمان قیام، چنین میفرماید: «فقمت بالأمر حین فشلوا، و تطلّعت حین تقبّوا، و نطقت حین تعتعوا، و مضیت بنورالله حین و قفوا، و کنت أحفضهم صوتاً و أعلاهم فوتاً، فَطِرت بعنانها، و استبددت برهانها، کالجبل لاتحرّکه القواصف، و لا تزیله العواصف».[11] هنگامی که همۀ- گردنکشان- سست شدند، من قیام کردم، و زمانی که- از ترس- نهادن شدند سر برفراشتم، و آن گاه که سخنوران از زبان افتادند به سخن پراختم، و آن هنگام که همه ایستادند در پرتو نور خدا گام برداشتم، همیشه صدایم از ایشان کوتاهتر و در مسابقه از آنان جلوتر بودم، زمام- فضائل را- گرفته پرواز نمودم، همچون کوه! که بادهای سخت او را نمیلرزاند و طوفانهای شدید او را از پا در نمیآورد. باری، امام علی (ع)در دوران رهبری، نمونۀ بارز یک رهبر زمان آگاه بود؛ همۀ امامان پس از او نیز، از این ویژگی برخوردار بودند و سکوت و قیام، صلح و جنگ آنها به اقتضای زمان بود. و بر این اساس ما معتقدیم اگر امام حسن در زمان امام حسین علیهما السلام رهبری امّت را به عهده میگرفت؛ با یزید میجنگید. و اگر امام حسین در عصر امام حسن علیهما السلام امامت میکرد با معاویه صلح میکرد. و همچنین سایر ائمّه به مقتضای زمان جامعۀ اسلامی را رهبری کردند. راز غیبت امام عصر عجل الله تعالی فرجه نیز زمان شناسی اوست، که او بقیة الله و ذخیرۀ الهی برای نجات انسان و حکومت صالحان بر زمین است و تا هنگامی که زمان، زمینۀ چنین حکومتی را فراهم نکند، حکمت، غیبت او را ایجاب مینماید. زمان آگاهی فقهاء و در عصر غیبت که مسئولیت هدایت و رهبری مردم با فقها است، زمان آگاهی برای فقیه یک ضرورت قطعی است، فقهی که با مقتضیات زمان آشنایی ندارد در واقع مجتهد نیست و شایستگی امامت و رهبری و مرجعیّت و افتاء را ندارد. رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی رضوان الله تعالی علیه دربارۀ نقش زمان آگاهی در هدایت و رهبری مردم و لزوم آشنایی با مقتضیات زمان به عنوان یک شرط برای اجتهاد چنین میفرماید: زمان و مکان دو عنر تعیین کننده در اجتهادند. مسألهای که در قدیم دارای حکمی بوده است به ظاهر همان مسأله در روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام ممکن است حکم جدیدی پیدا کند، بدان معنا که با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی همان موضوع اوّل که از نظر ظاهر با قدیم فرقی نکرده است، واقعاً موضوع جدیدی شده است که قهراً حکم جدیدی میطلبد. مجتهد باید به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد. برای مردم و جوانان و حتی عوام هم قابل قبول نیست که مرجع و مجتهدش بگوید من در مسائل سیاسی اظهار نمیکنم، آشنایی به کیفیّت برخورد با اقتصاد حاکم بر جهان، شناخت سیاستها و حتّی سیاسیّون و فرمولهای دیکته شده آنان و درک موقعیت و نقاط قوت و ضعف دو قطب سرمایهداری و کمونیزم که در حقیقت استراتژی حکومت بر جهان را ترسیم میکنند، از ویژگیهای یک مجتهد جامع است. امام خمینی رضوان الله تعالی علیه خود، در عصر غیبت نمونۀ بارز فقیه زمان آگاه بود، یک نگاه اجمالی به سیرۀ سیاسی و فتاوای امام، پیش از قیام پانزدهم خرداد 42 و پس از آن پیروزی انقلاب و از پیروزی تا آخر لحظات زندگی برای اثبات این مدّعا کافی است. امام تا هنگام مقدمات قیام پانزدهم خرداد 42 فقیهی است مانند همۀ فقها مشغول درس و بحث، در آن هنگام با آغاز یک حرکت تند علیه حکومت شاه رهبری قیام را به دست گرفت، پس از تبعید شدن به نجف تا آماده شدن زمینۀ یک خیزش عمومی تقریباً سکوت اختیار کرد و به تدریس پرداخت، مجدّداً در بهترین شرایط زمانی حرکت نهایی علیه حکومت شاه را آغاز نمود، در حسّاسترین لحظات تاریخ انقلاب علیرغم توصیۀ همۀ خیرخواهان از فرانسه بر ایران بازگشت، در مقابل دولت بختیار دولت تشکیل داد و بالأخره در لحظهای سرنوشت ساز، فتوا به وجوب شکستن فضای حکومت نظامی داد و با این فتوا انقلاب اسلامی در ایران پیروز شد. و از لحظه پیروزی انقلاب تا هنگام وفات، در هر مقطع از تاریخ انقلاب، با شناخت دقیق مقتضیات زمان، آن گونه که شایسته بود، امت مسلمان ایران و مسلمین جهان را رهبری نمود، تصمیم قاطع او درباره جنگ، صلح، برخورد با گروهکهای ضد انقلاب، لانۀ جاسوسی امریکا، نامۀ او به گورباچف، فتوای قتل سلمان رشدی، آراء و فتاوای او در زمینۀ مسائل مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی و اقداماتی که در رابطه با تداوم رهبری پس از خود در روزهای پایان زندگی پربرکت انجام داد، ستد روشن زمان آگاهی او، و ضرورت این ویژگی برای یک مجتهد جامع است، تفصیل این اجمال نیاز به رسالهای مستقل دربارۀ زمان آگاهی امام دارد که نگارش آن را به نویسندگان متعهد توصیه میکنم. ادامه دارد
[1] . بحارالانوار، جلد 77، ص 384. [2] . غررالحکم. [3] . بحارالانوار، جلد 77، ص 213. [4] . نگاه کنید به میزان الحکمه، باب 1593، من امن الزمان خانه و 1594 باب من عانه الزمان ارغمه. [5] . من أمن الزمان خانه و من اعظمهن اهانه، نهج البلاغه، نامه 31. [6] . بحارالانوار، جلد 78، ص 80. [7] . میزان الحکمه، جلد 4، ص 269. [8] . بحارالانوار، جلد 78، ص 269. [9] . نگاه کنید به مصادر نهج البلاغه و اساتید، ج 1، ص 330. [10]. نگاه کنید به شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 1، ص 276. [11] . نهج البلاغه، خطبه 37. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 108 |