تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,412 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,363 |
بیانات مهم مقام معظم رهبری در دیدار با نیروهای مقاومت بسیج | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1371، شماره 128، مرداد 1371 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
بیانات مهم مقام معظم رهبری در دیدار با نیروهای مقاومت بسیج بسم الله الرحمن الرحیم این دیدار، دیداری است بسیار مناسب و در وقت مناسبی هم هست. ایام، ایام عاشورای حسینی است و شما برادران و خواهران هم از عاشوراییها و حسینیها هستید. بسیج 20 میلیونی و انقلاب اسلامی ثابت کرده که در صراط حسین بن علی (ع)و عاشورا قدم بر میدارد. آنچه که من امروز عرض خواهم کرد مربوط به همین قضیۀ عاشورا است. با وجود این همه سخن که دربارۀ حادثۀ عاشورا گفتهاند و گفتهایم و شنیدهایم ولی باز هم جای سخن و تامل و تدبر و عبرت گیری نسبت به این حادثه باقی است. این حادثۀ عظیم از دو جهت قابل تامل و تدبر است که غالباً فقط یکی از این دو جهت مورد توجه قرار میگیرد و بنده میخواهم امروز بیشتر جهت دوّم را مورد توجه قرار بدهم. جهت اول، درسهای عاشورا است. عاشورا پیامها و درسهایی دارد. عاشورا به مادرس میدهد که برای حفظ دین باید فداکاری کرد. درس میدهد که در راه قرآن باید از همه چیز گذشت. درس میدهد که در میدان نبرد حق و باطل، همه افراد اعم از کوچک و بزرگ، زن و مرد، پیر و جوان، شریف و وضیع و امام و رعیت با هم در یک صف قرار میگیرند درس میدهد که جبهه دشمن با همه تواناییهای ظاهری بسیار آسیب پذیر است. همچنان که جبهۀ بنی امیّه بوسیله کاروان اسیران عاشورا در کوفه آسیب دید، در شام آسیب دید. در مدینه آسیب دید و بالاخره هم نهضت عاشورا به فنای جبهۀ سفیانی منتهی شد و عاشورا به ما درس میدهد که در ماجرای دفاع از دین، بصیرت بیش از چیزهای دیگر برای انسان لازم است. بیبصیرتها بدون اینکه بدانند فریب میخورند و در جبهۀ باطل قرار میگیرند چنانکه در جبهۀ ابن زیاد کسانی بودند که از فساق و فجار نبودند ولی از بیبصیرتها بودند. اینها درسهای عاشورا است. البته همین درسها کافی است که یک ملّت را از ذلت به عزّت برساند. همین درسها میتواند جبهۀ کفر و استکبار را شکست بدهد. اینها درسهای زندگیساز است. این، آن جهت اول است. جهت دوّم از جهات مربوط به حادثۀ عاشورا، عبرتهای عاشوراست. عاشورا غیر از درس، یک صحنۀ عبرت است. انسان باید در این صحنه نگاه کند تا عبرت بگیرد. عبرت بگیرد یعنی چه؟ یعنی خد را با آن وضعیّت مقایهس کند و بفهمد در چه حال و وضعی قرار دارد. چه چیزی او را تهدید میکند و چه چیزی برای او لازم است. این را عبرت میگویند. مثلاً هنگامی که شما از جادهای عبور میکنید و اتومبیلی را میبینید که واژگون شده یا تصادف کرده و آسیب دیده یا تصادف کرده و آسیب دیده و مچاله شده و سرنشینانش نابود شدند، میایستید و به آن صحنه نگاه میکنید چرا، برای اینکه عبرت بگیرید. برای اینکه بر شما معلوم بشود که چه جور سرعت و حرکت و چه جور رانندگی به این وضعیّت منتهی میشود. این هم نوع دیگری از درس است اما درس از راه عبرت گیری. حال میخواهیم این را یک قدری بیشتر بررسی کنیم. اوّلین عبرتی که در قضیۀ عاشورا ما را متوجه خود میکند این است که میبینیم چه شد که پنجاه سال بعد از درگذشت پیغمبر(ص) جامعۀ اسلامی به آن حد رسید که کسی مثل امام حسین(علیه السلام) ناچار شد برای نجات جامعه اینچنین فداکاری بکند. یک وقت این فداکاری بعد از گذشت هزار سال از صدر اسلام است یا یک وقت در قلب کشورها و ملتهای مخالف و معاند با اسلام است، این یک حرفی است اما اینکه حسین بن علی(علیه السلام) در مرکز اسلام، در مدینه و مکه (مرکز وحی نبوی) با وضعیّتی مواجه شود بطوری که هر چه نگاه کنید ببیند چارهای جز فداکاری نیست (آنهم چنین فداکاری خونین و باعظمتی)، این قابل تامل است. مگر چه وضعی بود که حسین بن علی(علیه السلام) احساس کرد که اسلام فقط با فداکاری او زنده میماند و الّا از دست میرود؟ عبرت اینجاست ما باید نگاه کنیم و ببنیم که چه شد که فردی مثل یزید بر جامعۀ اسلامی حاکم شد؟ جامعه اسلامی که رهبر و پیغمبرش درمکه و مدینه پرچمها را میداد دست مسلمانها و آنها میرفتند تا اقصی نقاط جزیرةالعرب و مرزهای شام، امپراتوری رم را تهدید میکردند و سربازان دشمن نیز از مقابلشان فرار میکردند و مسلمین پیروزمندانه بر میگشتند (مثل ماجرای تبوک) و جامعه اسلامی که در مسجد و معبر آن، صوت تلاوت قرآن بلند بود و شخصیتی مثل پیغمبر (ص) با آن لحن و نفس، آیات خدا را بر مردم میخواند و مردم را موعظه میکرد و آنها را در جادّۀ هدایت با سرعت پیش میبرد. چطور شد که همین جامعه همین کشور و همین شهرها آنقدر از اسلام دور شدند تا کسی مثل یزید بر آنها حکومت کرد؟ چرا باید وضعی پیش بیاید که کسی مثل حسین بن علی(علیه السلام) ببیند چارهای ندارد جز این فداکاری عظیم، که در تاریخ بینظیر است. چه شد که آنها به اینجا رسیدند؟ این همان عبرت است. ما باید این را امروز مورد توجه دقیق قرار بدهیم. «عاشورا به ما درس میدهد که در ماجرای دفاع از دین، بصیرت بیش از چیزهای دیگر برای انسان لازم است. بیبصیرتها بدون اینکه بدانند، فریب میخورند و در جبهۀ باطل قرار میگیرند». ما امروز یک جامعۀ اسلامی هستیم. باید ببینیم آن جامعۀ اسلامی چه آفتی پیدا کرد که کارش به یزید رسید. چه شد که 20 سال بعد از شهادت امیرالمؤمنین(علیه السلام) در همان شهری که ایشان حکومت میکرد سرهای پسران امیرالمؤمنین(ع) را بر نیزه کردند و در آن شهر گرداندند! کوفه همان جایی است که امیرالمؤمنین(ع) توی بازارهای آن راه میرفت، تازیانه بر دوش میانداخت و مردم را امر به معروف و نهی از منکر میکرد. فریاد تلاوت قرآن در آناء اللیل و اطراف النهار، از مسجد و تشکیلات آن بلند بود. این همان شهر است که حالا دخترها و حرم امیرالمؤمنین(ع) را به اسارت در بازار آن میگردانند. چه شد که ظرف 20 سال به اینجا رسیدند؟ جواب این است که یک بیماری وجود دارد که میتواند جامعهای که در رأس آن کسی مثل پیغمبر اسلام(ص) و امیرالمؤمنین(ع) بوده است را در ظرف چند ده سال به آن وضعیّت برساند. پس این یک بیماری خطرناکی است و ما هم باید از این بیماری بترسیم امام بزرگوار ما اگر خود را شاگردی از شاگردان پیغمبر اکرم(ص) محسوب میکرد، سر فخر به آسمان میسود افتخار امام این بود که بتواند احکام پیغمبر(ص) را درک و عمل و تبلیغ کند. امام ما کجا و پیغمبر(ص) کجا؟ جامعهای را که پیغمبر(ص) ساخته بود، بعد از مدت چند سال به آن وضع دچار شد و لذا جامعه ما خیلی باید مواظب باشد که به آن بیماری دچار نشود. عبرت اینجاست، ما باید آن بیماری را بشناسیم و آن را یک خطر بزرگ بدانیم و از آن اجتناب کنینم. به نظر من امروز این پیام عاشورا از دیگر درسها و پیامهای عاشورا برای ما فوریتر است. ما باید بفهمیم چه بلایی بر سر آن جامعه آمده که سر حسین بن علی (ع)، آقازادۀ اول دنیای اسلام و پسر خلیفۀ مسلمین علی بن ابیطالب(ع) در همان شهری که پدر او بر مسند خلافت مینشسته است گردانده شد و آب از آب هم تکان نخورد. باید ببینیم چگونه از همان شهر افرادی آمدند به کربلا و او و اصحابش را با لب تشنه به شهادت رساندند و حرم امیرالمؤمنین(ع) را به اسارت گرفتند. حرف در این زمینه زیاد است. من در پاسخ به این سؤال یک آیه از قرآن را مطرح میکنم قرآن جواب ما را داده است. قرآن درد و بیماری را به مسلمین معرفی میکند. آن آیه این است که میفرماید: «فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیان. دو عامل، عوامل اصلی این گمراهی و انحراف عمومی است: یکی دور شدن از ذکر خدا که مظهر آن صلوة و نماز است. یعنی فراموش کردن خدا و معنویت و جدا کردن حساب معنویت از زندگی و فراموش کردن توجه و ذکر و دعا و توسّل و طلب توفیق از خدای متعال و توکّل بر خدا و کنار گذاشتن محاسبات خدایی از زندگی، و عامل دوّم «اتبعوا الشهوات» است یعنی دنبال شهوترانیها و هوسها و در یک جمله دنیا طلبی رفتن و به فکر جمع آوری ثروت و مال بودن و التذاذ و به دام شهوات دنیا افتادن و اصل دانستن اینها و فراموش کردن آرمانها. این درد اساسی و بزرگ است و ما هم ممکن است به این درد دچار بشویم. اگر در جامعۀ اسلامی ما آن حالت آرمان خواهی از بین برود یا ضعیف بشود و هر کسی به فکر این باشد که کلاه خودمان را از معرکه بدر ببریم تا در دنیایمان از دیگران عقب نیفتیم، دیگری جمع کرده است و ما هم برویم جمع کنیم و خود و مصالح خود را بر مصالح جامع ترجیح بدهیم، معلوم است که وضع به اینجا خواهد رسید. نظام اسلامی با ایمانها، با همتهای بلند، با مطرح شدن و اهمیّت دادن و زنده نگهداشتن شعارها بوجود میآید و حفظ میشود و پیش میرود. معلوم است که کم رنگ کردن شعارها، بیاعتنایی به اصول اسلام و انقلاب و همه چیز را با محاسبات مادی فهمیدن و مطرح کردن، جامعه را به آنجا پیش خواهد برد که به چنان وضعی برسد. به همین دلیل آنها به آن وضع دچار شدند. یک روز برای مسلمین پیشرفت اسلام و رضای خدا و تعلیم و دین و معارف اسلامی و آشنایی با قرآن و معارف آن مطرح بود دستگاه حکومت و ادارۀ کشور، دستگاه زهد و تقوی و بیاعتنایی به زخارف دنیا و شهوات شخصی بود، نتیجۀ آن هم حرکت عظیمی بود که مردم به سمت خدا کردند. در چنان وضعیتی کسی مثل علی بن ابی طالب(ع) خلیفۀ مسلمین و کسی مثل حسین بن علی(ع)، شخصیت برجسته میشود. چرا که معیارها در وجود اینها بیش از دیگران است. وقتی معیار خدا، تقوی، بیاعتنایی به دنیا و مجاهدت در راه خدا باشد کسانی به صحنۀ عقل میآیند که این معیارها را دارند اینها سررشتۀ کارها را به دست میگیرند و جامعه، جامعۀ اسلامی خواهد بود. اما وقتی که معیارهای خدایی عوض بشود، هر کسی که دنیا طلبتر، شهوترانتر و برای بدست آوردن منافع شخصی زرنگتر و با صدق و راستی بیگانهتر است، سر کار میآید. آن وقت نتیجه این میشود که امثال عمربن سعد و شمر و عبیدالله بن زیاد میشوند رؤسا و مثل حسین بن علی(ع) به مذبح میرود و در کربلا به شهادت میرسد. این یک حساب دودوتا چهارتاست. کسانی که دلسوزند نباید بگذارند معیارهای الهی در جامعه عوض بشود. اگر معیار تقوی در جامعه عوض شد معلوم است که باید خون یک انسان باتقوایی مثل حسین بن علی(ع) ریخته بشود. اگر زرنگی و دست و پاداری در کار دنیا و پشت هم اندازی و دروغگویی و بیاعتنایی به ارزشهای اسلامی ملاک قرار گرفت. معلوم است که کسی مثل یزید باید در رأس کار قرار بگیرد و کسی مثل عبیدالله باید شخص اوّل کشور عراق بشود. همه کار اسلام این بود که این معیارها را عوض کند. همه کار انقلاب ما هم همین بود که در مقابل معیارهای باطل و غلط مادی جهانی بایستد و آنها را عوض کند. دنیای امروز، دنیای دروغ، زور، شهوترانی و دنیای ترجیح ارزشهای مادّی بر ارزشهای معنوی است.
قدرتمندها تلاش کردند معنویت را از بین ببرند. صاحبان قدرت، پول پرستها و سرمایهدارها یک نظام و بساط مادی در دنیا چیدند که در رأس آن قدرتی مثل قدرت آمریکاست که از همه، دروغگوتر، فریبگرتر، بیاعتناتر نسبت به فضائل انسانی و بیرحمتر نسبت به انسانهاست. چنین قدرتی در رأس است و دوستان او هم در مراتب بعد قرار میگیرند. این وضع دنیاست. انقلاب اسلامی یعنی زنده کردن دوباره اسلام، زنده کردن «ان اکرمکم عندالله اتقیکم» و انقلاب آمد تا این بساط و این ترتیب غلط جهانی را بشکند و یک ترتیب جدیدی درست کند. اگر ترتیب جهان، ترتیب مادی باشد، معلوم است که افرادی شهوتران، فاسد، روسیاه و گمراه مثل محمدرضا باید در رأس کار باشند و یک انسان با فضیلت و منور مثل امام بایستی یا در زندان و یا در تبعید باشد. در چنان وضعیتی در جامعه جای امام نیست. وقتی زور، فسادف دروغ و بیفضیلتی حاکم است، آن کسی که دارای فضیلت، صدق، نور، عرفان و توجه به خداست جایش یا در زندانهاست و یا در مقتل و مذبح و گودال قتلگاه است. وقتی کسی مثل امام بر سر کار آمد یعنی ورق برگشت. شهوترانی، دنیا طلبی و وابستگی و فساد در انزوا رفت و تقوی، زهد، صفا، و نورانیت، جهاد، دلسوزی برای انسانها، رحم و مروت و برادری و ایثار و از خودگذشتگی روی کار آمد. امام که روی کار میآید یعنی این خصلتها و این فضیلتها روی کار میآید. این ارزشها مطرح میشود. اگر این ارزشها را نگهداشتید نظام امامت باقی میماند. آنوقت امثال حسین بن علی(علیه السلام) دیگر به مذبح برده نمیشوند. اما اگر اینها را از دست دادیم چه؟ اگر روحیه بسیجی را از دست دادیم چه؟ اگر به جای توجه به تکلیف و وظیفه و آرمان الهی به فکر تجملات شخصی خودمان افتادیم چه؟ اگر جوان بسیجی، مؤمن و بااخلاص را که هیچ چیز نمیخواهد جزمیدانی برای مجاهدت در راه خدا، در انزوا قرار دادیم و یک آدم پررو، افزون خواه، پرتوقع و بیصفای بیمعنویت مسلط کردیم چه؟ در این صورت همه چیز دگرگون خواهد شد. اگر بین رحلت رسول اکرم(ص) و شهادت جگر گوشهاش در صدر اسلام پنجاه سال فاصله بود، ممکن است در روزگار ما این فاصله خیلی کمتر بشود و فضیلتها و صاحبان فضائل زودتر به مذبح بروند. نباید بگذاریم چنین چیزی پیش بیاید. باید در مقابل انحرافی که ممکن است دشمن بر ما تحمیل بکند، بایستیم. عبرت گیری از عاشورا این است. نگذاریم روح انقلاب و فرزندان انقلاب در جامعه منزوی بشوند. عدهای مسائل را اشتباه گرفتهاند. البته بحمدالله امروز مسئولین ما دلسوز و علاقمند و رئیس جمهوری انقلابی و مؤمن بر سر کار است و میخواهند کشور را بسازند. یک عدهای سازندگی را با مادی گرایی اشتباه گرفتهاند. سازندگی چیزی و مادی گری چیز دیگری است. سازندگی یعنی اینکه کشور آباد بشود و طبقات محروم به نوایی برسند. برادران و خواهران! سالهای سال این کشور را ویران کردهاند و بعد از انقلاب هم به مدت هشت سال به وسیله مهاجمین خارجی همان کارها را ادامه دادند. آیا این شوخی است؟ کشور باید ساخته شود و سازندگی و تلاش لازم دارد. از پایان جنگ تا به امروز هنوز 3 سال و اندی بیشتر نمیگذرد. از پایان جنگ تا امروز هنوز چیزی نگذشته است. اگر یک بمب در جایی بیفتد در یک لحظه همه چیز را ویران میکند اما ساختن همان ویرانه مدتها طول میکشد. یک ساختمان، خانه و عمارت 2 یا 3 طبقهای در یک لحظه منفجر میشود. اما در یک لحظه ساخته نمیشود. یک کشور را 8 سال ویران کردند. مگر این شوخی است؟ قبل از انقلاب خاندان منحوس پهلوی (که لعنت خدا بر آنها و بر کارگزاران و دستیارانشان و لعنت بر خانوادۀ قاجار و دستیارانش باد) سالهای متمادی این مملکت را ویران کردند. بعد که انقلاب آمد کشور را بسازد مگر دشمنان توانستند تحمل بکنند؟ امروز در آمریکا با عراق در جنگ را افشا میکنند. ما همین حرفها را آن روز بطور قاطع میگفتیم که شرق و غرب دارند از عراق حمایت میکنند. یک عده کوته فکرهای داخلی حرف ما را انکار میکردند و میگفتند به چه دلیل اینطور میگوئید؟ بفرمائید این هم دلیل! امروز اسناد حمایت آمریکا از عراق را خود آمریکائیها دارند افشا میکنند و دارد معلوم میشود که در این چند سال چه کمکهای عظیمی به عراق کردند. شرق و غرب با هم همدست شدند و این جنگ را به راه انداختند و مملکت را ویران کردند. بعد از سالها ویرانگری توسّط احکام فاسد پهلوی و قاجار و بعد از چند سال ویرانگری جنگ، حالا دولت جمهوری اسلامی به کمک مردم و کارگزاران و متخصصین و کاردانها میخواهند این کشور را بسازند. معلوم است که این، کار یک روز و دو روز و یک سال و دو سال نیست. این همه مراکز مادی از بین رفته، این همه امکان اشتغال نابود شده، اینها چیزی نیست که ظرف مدت کوتاهی ترمیم شود. سازندگی یک مجاهدت و یک جهاد فی سبیل الله است. هر کسی که در این مجاهدت شرکت بکند جهاد و خدمت کرده و در راه اداره و حفظ جامعه اسلامی که یک واجب بزرگ است گام برداشته است و این خیلی کار بزرگی است. سازندگی یک مسأله است و مادی گری، ماده پرستی و دنیاطلبی مسدله دیگری است. سازندگی همان کاری بود که علی ابن ابیطالب(ع) میکرد که تا قبل از خلافت ادامه داشت (حتی شاید در دوران خلافت هم انجام میشد که البته من تردید دارم.) آن بزرگوار با دست خودش نخلستان آباد میکرد، زمین احیاء میکرد، درخت میکاشت، چاه میکند و آبیاری میکرد. این سازندگی است. دنیا طلبی و ماده طلبی کاری است که عبیدالله بن زیاد و یزید میکردند. چه وقت آنها چیزی را بوجود میآوردند و میساختند؟ آنها فانی میکردند، میخوردند، و تجملات را زیاد میکردند. این دوتا را نباید با هم اشتباه کرد. امروز یک عده به نام سازندگی خودشان را غرق در پول و دنیا و ماده پرستی میکنند. آیا این سازندگی است؟ آنچه که جامعۀ ما را فاسد میکند، غرق شدن در شهوات و از دست دادن روح تقوا و فداکاری است. بسیجی باید در وسط میدان باشد تا فضیلتهای اصلی انقلاب زنده بماند. دشمن از راه اشاعۀ فرهنگ غلط، فساد و فحشاء سعی میکند جوانهای ما را از دست ما بگیرد. کاری که از لحاظ فرهنگی دشمن میکند نه تنها یک تهاجم فرهنگی بلکه باید گفت یک شبیخون فرهنگی، یک غارت فرهنگی و یک قتل عام فرهنگی است. امروز دشمن دارد اینکار را با ما میکند. چه کسی میتواند از این فضیلتها دفاع کند؟ آن جوان مؤمنی که دل به دنیا و منافع شخصی نبسته است. او میتواند بایستد و از فضیلتها دفاع بکند. کسی که خودش آلوده و گفتار است نمیتواند از فضیلتها دفاع بکند. این جوان با اخلاص است که میتواند از انقلاب، اسلام و فضایل و ارزشهای اسلامی دفاع کند. لذا بنده چندی پیش گفتم همه باید امر به معروف و نهی از منکر بکنند. الآن هم عرض میکنم. نهی از منکر کنید. این واجب است. امروز امر به معروف و نهی از منکر، هم مسئولیت شرعی و هم مسئولیت انقلابی و سیاسی شماست. به من نامه مینویسند، بعضی تلفن میکنند و میگویند ما نهی از منکر میکنیم اما مأمورین رسیم طرف ما را نمیگیرند، طرف فرد مقابل را میگیرند، من عرض میکنم مأمورین رسمی چه مأمورین انتظامی و چه مأمورین قضایی حق ندارد از مجرم دفاع بکنند. مأمورین باید از آمر و ناهی شرعی دفاع کنند. دستگاه حکومت ما باید از آمر به معروف و ناهی از منکر دفاع بکند. این وظیفه است. اگر کسی نماز بخواند و کس دیگری به نمازگزار حمله کند، دستگاههای ما باید از چه کسی دفاع کنند؟ از نمازگزار یا از آن کسی که سجاده را از زیر پای نمازگزار میکشد؟ امر به معروف و نهی از منکر هم همینطور است. امر به معروف هم مثل نماز واجب است. حضرت امیر(علیه السلام) در خطبۀ نهج البلاغه میفرماید: «و ما أعمال البر کلها و الجهاد فی سبیل الله عند الامر بالمعروف و النهی عن المنکر الّا کنفثة فی بحر لجی» یعنی امر به معروف و نهی از منکر در مقیاس وسیع و عمومی، حتی از جهاد بالاتر است. پایۀ دین امر به معروف و نهی از منکرمحکم میکند. اساس جهاد را امر به معروف و نهی از منکر استوار میکند. مگر مسئولین و مأمورین ما میتوانند آمر به معروف و ناهی از منکر را با دیگران مساوی قرار بدهند چه برسد به اینکه نقطۀ مقابل او را تأیید بکنند؟! البته جوان حزب الله باید باهوش باشد، چشمهایش را باز کند، نگذارد کسی در صفوف او رخنه کند و بنام امر به معروف و نهی از منکر فسادی ایجاد بکند که چهرۀ خودتان است. من یقین دارم و تجربههای چند ساله هم نشان داده که وقتی نیروهای مؤمن و حزب اللهی برای انجام کاری به میدان میآیند یک عده عناصر بدلی و دروغین با نام اینها در گوشهای فسادی ایجاد میکنند تا ذهن مسئولین را نسبت به نیروهای مؤمن و حزب اللهی و مردمی چرکین و بد کنند. مواظب باشید. مسأله امر به معروف و نهی از منکر مثل مسأله نماز یاد گرفتنی است و شما باید بروید و مسائل آن را یاد بگیرید. در هر مورد اینکه کجا و چگونه باید امر به معروف و نهی از منکر کرد، مسائلی وجود دارد. البته من عرض بکنم، قبلاً هم گفتهام که در جامعۀ اسلامی تکلیف عامه مرد امر به معروف و نهی از منکر با لسان است اما اگر کار به برخورد بکشد، آن دیگر بعهدۀ مسئولین است که باید وارد بشوند و آنها اینکار را بکنند. البته نقش مهمتر را هم، همین زبان دارد. چیزی که جامعه را اصلاح میکند همین نهی از منکر زبانی است اگر مردم به آدم بدکار، خلافکار، کسی که اشاعۀ فحشا میکند و میخواهد قبح گناه را از جامعه ببرد، بگویند و ده، صد یا هزار نفر و بطور کلی افکار عمومی جامعه روی وجود و ذهن او سنگینی کند، این برای او شکنندهترین چیزهاست. اگر نیروهای مؤمن، بسیجی و حزب اللهی یعنی همین عامۀ مردم مؤمن، همین اکثریت عظیم کشور عزیز ما، همینهایی که جنگ را اداره کردند، همینهای که از اوّل انقلاب تا بحال با همۀ حوادث، مقابله کردند، نبودند و اگر بسیج و نیروی عظیم حزب الله نبود ما، هم در جنگ و هم در مقابل دشمنان گوناگون در این چند سال، شکست میخوردیم. ما آسیبپذیر بودیم. وقتی که کارخانههای ما را میخواستند به تعطیل بکشانند، نیروی حزب اللهی از داخل کارخانه بر سینهاشان میزد. وقتی مزرعۀ ما را در اوایل انقلاب میخواستند آتش بزنند، نیروهای حزب اللهی از همان وسط بیابانها و روستاها و مزارع توی دهانشان میزد. اگر خیابانها را میخواستند به اغتشاش بکشند نیروی حزب اللهی میآمد در مقابلشان سینه سپر میکرد. در جنگ هم که معلوم است. این است آن نیروی اصلی این کشور، و نظام اسلامی متکی به این نیرو است اگر مردم یعنی همین نیروهای مؤمن و حزب اللّهی با نظام و دولت باشند. (که بحمدالله هستند) هیچ دشمنی نمیتواند کاری از پیش ببرد. اگر این نیروی عظیم و شکست ناپذیر مردمی در کنار و پشت سر مسئولین باشد (که بحمدالله هست) هیچ قدرتی نمیتواند با جمهوری اسلامی مقابله بکند. دشمنان ما از این نیرو میترسند. مدتی است که بلندگوهای آمریکایی و صهیونیستی در تبلیغات جهانی دارند جمهوری اسلامی ایران را به نظامگیری و افزایش سلاح متهم میکنند. میگویند جمهوری اسلامی دارد سلاحهای جمعی و اتمی درست میکند و از فلان جا، کلاهک اتمی آوردهاند!. اینها حرفهایی است که اگر هر عاقلی در دنیا تأمل کند میفهمد دروغ است. آیا بمب اتم چیزی است که بتوان آن را بیسروصدا از کشوری به کشور دیگر منتقل کرد؟ خود آنها میفهمند که دروغ است ولی شایعه درست میکنند برای اینکه چهرۀ نظام اسلامی را بنحوی معرفی کنند که گویی با صلح و استقرار آن در دنیا مخالف است. یکی از تلاشهای خباثت آمیز آمریکا و صهیونیسم علیه جمهوری اسلامی همین است. من عرض میکنم شما اشتباه کردید که خیال کردید قدرت جمهوری اسلامی در این است که بمب اتمی فراهم بکند یا در داخل بسازد. قدرت ما اینها نیست. اگر قدرت ما به این بود که جمهوری اسلامی مثلاً یک بمب اتمی درست بکند، صدها مثل آن را کشورهای بزرگ دارند. اگر کسی میتوانست با بمب اتمی بر دیگران پیروز بشود، امریکا و شوروی سابق و بقیه قدرتهای خبیث دنیا باید تا حالا صد بار جمهوری اسلامی را از بین برده بودند. چیزی که به یک نظام قدرت میدهد بمب اتمی نیست قدرت نظام اسلامی که امریکا و شوروی سابق و بقیۀ قدرتهای ریز و درشت عالم تا امروز نتوانستهاند و نخواهند توانست با او مقابله کنند، قدرت ایمان نیروهای حزب الله است. جمهوری اسلامی باید این نیرو و این قدرت عظیم را حفظ کند. شما جوانها باید دائم در صحنه باشید. باید بطور دائم نشان بدهید که جمهوری اسلامی آسیب ناپذیر است. نیروی مؤمن و بسیج و نیروهای حزب الله در سراسر کشور و همۀ آحاد مؤمن در این کشور باید کاری بکنند که امید امریکا و صهیونیستها و بقیه قدرتهای دشمن از جمهوری اسلامی به کلی قطع شود. خداوند انشاءالله شما جوانهای مؤمن و فداکار و باتقوا را محفوظ بدارد و انشاءالله قلب مقدس ولی عصر (ارواحنا فداه) از همه شما خشنود باشد و انشاءالله با قدرت ایمان و حضور شما همه کیدها و توطئههای دشمن خنثی گردد. والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته (22/4/1371)
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 124 |