
تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,408 |
تعداد مقالات | 34,617 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,341,277 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,871,546 |
زمان آگاهی و رهبری | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1371، شماره 128، مرداد 1371 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 04 اسفند 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
قسمت بیست و ششم زمان آگاهی و رهبری (2) حجة الاسلام والمسلمین محمّدی ری شهری در قسمتهای گذشته سخن درباره نخستین شرط از شرایط عام رهبری یعنی بینش رهبری، توضیح داده شد که رهبر، پیش از هر چیز دیگر نیازمند به بینش قویّ سیاسی، و بینش رهبری در واقع همان بینش سیاسی است، شرح عناصر اصلی بینش سیاسی نیز گذشت، در ادامه این بحث این سؤال مطرح میشود که: رهبری فطری یا اکتسابی است؟ مسأله این است که بینش رهبری دانشی است مانند خواندن و نوشتن که عموم مردم میتوانند آن را تحصیل کنند؟ یا احساسی است مانند علاقه به فرزندکه همه از آن برخوردارند؟ یا احساسی است مانند طبع شعر، که اختصاص به برخی از انسانها دارد؟. به عبارت دیگر: آیا رهبری اکتسابی است، یا فطری عامّ و یا فطری خاص؟. در یادداشتهای استاد شهید مطهری رضوان الله تعالی علیه که ضمیمه کتاب «امامت و رهبری» شده در پاسخ به این سؤال که: رهبری فطری است و یا اکتسابی؟ آمده: البته حقّ این است که هم فطری است و هم اکتسابی. از روحیه بعضی افراد در کودکی پیداست که استعداد رهبری دارند، کودکان دیگر را به دنبال هدفها و نقشههای خود اعم از شخصی و عمومی بسیج میکنند، کودکان دیگر را تحت تأثیر اراده خود و مطیع خود قرار میدهند مثل نادر، در حالی که کودک است و به دنبال گوسفندان، نقشه جنگ و حمله و فتح میکشد، گوسفندان را به منزله افراد خود به شمار میآورد[1]... تجربه نشان میدهد که بینش مدیریت و رهبری اساساً اکتسابی نیست، البته این بدان معنا نیست که دانش و تجربه مدیریت تأثیری در تقویت بینش و توان رهبری ندارد بلکه نیاز رهبری غیرمعصوم به تعلم و تجربه، قطعی و غیرقابل تردید است. در همه مردم نیز استعداد و فطرت رهبری و مدیریت وجود ندادر، بینش رهبری احساس ویژهای است که در برخی افراد، به صورت فطری وجود دارد. دقیقاً مانند طبع شعر، که برخی اصولاً فاقد طبع شعرند، چنین اشخاص هر چند فنّ شاعری را فرا بگیرند، اما شاعر نمیشوند، تعلیم و تجربه در سرودن شعر تنها برای کسانی مفید است که دارای ذوق و طبع و فطرت شاعری باشند. این است که میگویند هنر مدیریت در خون آدمی عجین است، این عبارت، تعبیری دیگری از فطری بودن بینش رهبری است، کسی که فطرت و طبیعت مدیریت و رهبری در وجود او نیست، در هیچ کلاسی نمیتوان به او مدیریت آموخت، ممکن است او عالم و فیلسوف توانایی گردد، ولی قطعاً مدیر و رهبر توانمندی نخواهد شد. علم مدیریت را فرا خواهد گرفت، ولی به هنر مدیریت نخواهد رسید. عوامل شکوفایی فطرت رهبری همان گونه که اشاره شد شکوفائی فطرت رهبری نیازمند به دو عامل تعلیم و تجربه است و در این رابطه تفاوتی میان رهبری الهی و غیر الهی نیست، حتّی پیامبر خدا- آن طور که از برخی از احادیث بر میآید- با هدایت الهی، نوعی تعلیم و تجربه میبینند، امام صادق (ع)در این زمینه میفرماید: «ما بعث الله نبیّاً قط حتّی یسترعیه الغنم یعلّمه بذلک رعیه النّاس».[2] خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نساخت مگر این که مدتی او را به چوپانی گوسفندان وا داشت و با این ترتیب چگونگی سرپرستی مردم را به آنها تعلیم میداد. استاد شهید مطهری رضوان الله علیه در یادداشتهای خود درباره فلسفه چوپانی کردن پیامبران خدا قبل از بعثت چنین آورده: برخی معتقدند علّت این که پیامبران حنیف همه و یا اکثرشان مبعوثان چوپان بودهاند این است که عملاً تمرین رهبری کنند و مخصوصاً فاصلۀ فکری آنها با امت، آنان را از رهبری مأیوس نکند. ولی البته هر رهبری فطری غیر معصوم نیازمند به تجربه و تعلم و اکتساب است. وقتی پیامبران تمرین چوپانی میکنند، تکلیف دیگران روشن است.[3] دقت در روایتی که از امام صادق (ع)درباره فلسفه چوپانی کردن پیامبران خدا قبل از بعثت نقل شد، نکات جالبی در زمینه تعلیم و تجربه رهبی و چگونگی پرورش استعداد امامت روشن میسازد، شبانی درسهای متعدد و متنوعی به دانشجوی مدیریت جامعه میآموزد: مگر نه شبانی خود رهبری است؟ چوپان گله را از خطرات مصون میدارد، گرگها را از حریم گله میراند، گله را به سوی مراتع پربرکت هدایت میکند، گله را به سرچشمۀ آب میرساند. گذشته از این، چوپان تنها انسانی است که زندگی خویش وقف زندگی گله کرده است: از شهر و دیار و خانواده و خویشاوند بریده و به صحرا آمده است، سرنوشت خود را با سرنوشت گلهای که در اختیار اوست یکی کرده است، خود را از همه مواهب زندگی محروم ساخته و در بیابانها بخاطر گله تنها به سر میبرد، خود را به معنی واقعی کلمه فدای گله میکند. چوپان درس دردناک دیگری نیز میآموزد، درسی که تحملش بر دیگر انسانها اگر نگوئیم محال، لااقل سخت و دشوار است: «چرا باید تحمّل آبیاری کردن باغی کز آن گل کاغذین روید؟» خود را فدا کردن بخاطر گروهی که نمیفهمند، او را نمیشناسند، فداکاری را درک نمیکنند، همواره در اندیشه کسانی بودن که همواره در اندیشه شکم خویشند و فربهی خویش و زندگی و سعادت خویش را به قومی بخشیدن که جز به زندگی و آسایش خود نمیپردازند؟ این عالیترین رهبری است. و از این رو است که پیغمبران همه چوپان بودهاند و «بخاطر قومی که گوسفندوار پوزه در زمین فرو بردهاند و جز چریدن نمیفهمند رنج بردن و شکنجه دیدن» را در چوپانی آموخته و تمرین کردهاند. دیدار چهرههای احمق، رنجزا و اختناقآور است تا چه رسد به آمیزش با آنها و اشتراک در زندگی معنوی و اجتماعی و کار، آنهم کار فکری و سیاسی و به ویژه «مبارزه سیاسی» در چنین محیطی و با چنین کسانی!... درس دیگر فنّ «تنها زیستن» و به قول یک نویسنده روسی «هنر زندگی کردن در خویش» است. استقلال، استغنا، اقلیم بودن و اسیر انسها و دلداریها، تفنّنها، آشناییها، پشتگرمی به دیگران و نوازش و ستایش و کمک و آمیزش با دیگران نبودن... شبانی درس گرانبهای «تنهایی» و «زیستن در خویش» و بینیازی مطلق میدهد.[4] باری، تعلیم و تجربه دو عامل اساسی برای شکوفایی استعداد و فطرت امامت و رهبری است و نیاز رهبر به این دو عنصر چه در جهت امامت نور و چه در جهت امامت نار، قطعی و غیرقابل تردید ات و هرکس با قدری مطالعه و بررسی درباره عوامل شکوفایی رهبری، میتواند این نیاز را درک کند. نکته بسیار مهم در شناخت عوامل شکوفایی فطرت رهبری، شناخت عامل و عنصر سومی است که قرآن کریم بدان اشاره کرده و در دانش مدیریت امروز ناشناخته است و آن عبارت است از شرح صدر. شکوفایی رهبری در پرتو شرح صدر شرح صدر نه تنها در کنار تعلیم و تجربه در شکوفایی استعداد مدیریت نقش اساسی دارد بلکه جهت رهبری را هم تعیین میکند. یعنی رهبری را در جهت امامت نور و تکامل انسان و انسانیت و یا در جهت امامت نار و انحطاط بشریت قرار میدهد، این مطلب را در کتبا «اخلاق مدیریت در اسلام» کاملاً تشریح کردهام و در این جا به اشارهای بسنده میکنم. شرح صدر عبارت است از ظرفیت فکری و روحی[5]، از نظر قرآن هنگامی که ظرفیت روانی انسان برای پذیرش حق گسترش یافت، با این گسترش، نورانیت و بینشی برای او حاصل میشود که در پرتو آن حرکت انسان در جهت تکامل خود و جامعه تصحیح میگردد: «`yJsùr& yyu° ª!$# ¼çnuô|¹ ÉO»n=óM~Ï9 uqßgsù 4n?tã 9qçR `ÏiB »[6]. آیا کسی که خداوند سینهاش را برای پذیرش اسلام آماده ساخته و در نتیجه او همواره با نوری الهی قدم بر میدارد قابل مقایسه با کسی است که این گونه نیست؟! آنچه موجب پیدایش این نورانیت میگردد، استعداد رهبری را در انسان شکوفا و بینش رهبری را در جهت امامت نور تکامل انسان و انسانیت قرار میدهد، ایمان و تقوا است: «$pkr'¯»t tûïÏ%©!$# (#qãZtB#uä (#qà)®?$# ©!$# (#qãZÏB#uäur ¾Ï&Î!qßtÎ/ öNä3Ï?÷sã Èû÷,s#øÿÏ. `ÏB ¾ÏmÏGyJôm§ @yèøgsur öNà6©9 #YqçR tbqà±ôJs? ÏmÎ/ »[7]. ای کسانی که ایمان آوردهاید تقوای خدا پیشه سازید و به فرستاده او ایمان بیاورید تا خداوند دو بهره از رحمت خود به شما مرحمت کند و برای شما نوری قرار دهد که در پرتو آن حرکت کنید. در پرتو این نور انسان میتواند راه صحیح رهبری را تشخیص دهد و با حوادث و مسایل مختلف سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و... آن گونه که شایسته است برخورد نماید. شاید بهمین جهت، پیامبران الهی در عرفه که روز استجابت دعا است همگی از خداوند متعال شرح صدر و نور بصیرت میخواستند، در تفیسر درّالمنثور از امیرالمؤمنین (ع)نقل شده است که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: «اکثر دعائی و دعاء الانبیاء قبلی بعرفة... اللهم اجعل فی سمعی نوراً، وفی بصری نوراً، و فی قلبی نوراً الّلهم اشرح لی صدری و یسّرلی أمری».[8] بیشتر دعای من و دعای پیامبران پیش از من در عرفه این دعا بود... خداوندا! در قوّه شنوایی من نور قرار ده و در قوه بیناییام نور عنایت کن و دلم را نورانی کن. خدایا! شرح صدر به من ده و کارم را آسان کن. نکته قابل توجه این است که همان طور که ظرفیت روانی انسان برای پذیرش حق و ایمان و تقوا که از آن به شرح صدر اسلامی تعبیر میشود، عامل پیدایش و تقویت بینش امامت نور و شکوفایی استعداد مدیریت اسلامی است، عدم آمادگی برای پذیرش حق که از آن به شرح صدر کفری تعبیر میگردد عامل پیدایش و تقویت بینش اسلامی نار و شکوفایی استعداد مدیریت کفری است. در لسان حدیث به بینش نوع اول بینش عقلانی و یا شکوفایی عقل و به بینش نوع دوم بینش شیطانی و یا شکوفایی شیطنت گفته میشود. شخصی از امام صادق (ع)پرسید که عقل چیست؟ امام فرمود: «ما عُبد به الرّحمن واکتسب به الجنان» عقل چیزی است که به وسیله آن خداوند مهربان پرستش می شود و بهشت کسب میگردد. آن شخص پیش خود فکر کرد که، بنابراین تعریف، افرادی که اندیشۀ خود را در مسیر اطاعت از خداوند متعال و تحصیل زندگی جاوید به کار میگیرند، نمونه بارز آن رهبران باطل، باید فاقد عقل باشند، در صورتی که زیرکی و هوش سیاسی بسیاری از آنها قابل انکار نیست، لذا دوباره از امام پرسید: بنابر تعریف شما از عقل، آنچه در معاویه بود را چه میتوان نام نهاد؟ امام فرمود «تلک النکراء تلک الشیطنة، وهی شبیهةٌ بالعقل و لیست بالعقل».[9] آن، نکراء و شیطنت نامیده میشود، و آن شبیه عقل است ولی عقل نیست. علامه مجلسی رضوان الله تعالی علیه در توضیح سخن امام میگوید: «واژه نکراء» به معنای دهاء و خوش فکری و زیرکی است که وقتی در خواستههای جنود جهل به کار رود به آن شیطنت گفته میشود» راه پرستش خدا و رسیدن به بهشت، همان راه حق و عدل و تکامل انسان و جامعه انسانی است. بر اساس تعریفی که امام صادق (ع)در روایت مذکور از عقل ارائه فرمود، عقل بینشی است که انسان را به این راه دعوت میکند و عاقل کسی است که از این راه میرود. راه دیگر، راه شیطان و دوزخ، راه انحطاط و سقوط انسان و جامعه انسانی، و راه باطل و ظلم است و لذا بینشی که انسان را به این مسیر دعوت میکند در کلام امام، شیطنت و بینش شیطانی نامیده شده است. و در قرآن کریم کسانی که از این راه میروند انسانهای شیطان صفت و دقیقاً «شیاطین إنس» نام گرفتهاند. بنابراین سیاستمدار الهی کسی است که بینش مدیریت و رهبری او در جهت تکامل جامعه شکوفا شده و در اوج این شکوفایی انسان به امامت نور میرسد، و سیاستمدار رسمی کسی است که بینش مدیریت و رهبری او در جهت انحطاط جامعه شکوفا شده و در اوج این شکوفایی انسان امام نار میگردد. ادامه دارد
[1] . امامت و رهبری، اثر استاد شهید مطهری، ص 228، ضمیمه 32. [2] . بحارالانوار، جلد 11، ص 65. [3] . امامت و رهبری، ص 228 یاداشت 23. [4] . اسلام شناسی، ص 463، 464. [5] نگاه کنید به اخلاق مدیریت اسلام، ص 28. [6] . سوره زمر،آیه 22. [7] . سوره حدید، آیه 28
[8] . میزان الحکمه، ج 9، ص 20525. [9] . بحارالانوار، ج 1، ص 116. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 100 |