تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,160 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,090 |
گفته ها و نوشته ها | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1371، شماره 128، مرداد 1371 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
گفتهها و نوشتهها یا ربّ! یا رب به نسل طاهر اولاد فاطمه یا رب به خون پاک شهیدان کربلا دلهای خسته را به کرمی مرهمی فرست ای نام اعظمت در گنجینه شفا گر خلق تکیه بر عمل خویش کردهاند ما را بس است رحمت و فضل تو متکا فردا که هر کسی به شفیعی زنند دست مائیم و دست و دامن معصوم مرتضی پیغمبر آفتاب منیر است در جهان و بنان ستارگان بزرگند و مقتدا «سعدی» ای خاک کربلا ای خاک کربلا تو بهشت برین شدی زانرو که جای خسرو دنیا و دین شدی نازی اگر به کعبه و بالی اگر به عرش زیبد چه جای آن بدن نازنین شدی «وفائی» خواص مسواک رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: در مسوارک کردن دوازده خاصیّت وجود دارد: 1- پاک کننده دهان است. 2- موجب رضایت و خشنودی خداوند است. 3- دندانها را سفید میکند. 4- چرک دندان را میزداید. 5- بلغم را میکاهد. 6- خوراک را گوارا میسازد. 7- پاداش کارهای نیک را چند برابر مینماید. 8- به سنت پیامبر رفتار شده است. 9- فرشتگان به هنگام مسواک کردن حاضر میشوند. 10- لثه را محکم میسازد. 11- گذرگاهش از رهگذر قرآن (دهان) است. 12- دو رکعت با مسواک نماز گذاردن، خدا را خوشتر آید از هفتاد رکعت بدون مسواک. رفتار با آدم سمج «لُرد بیکونسفیلد» وزیر خارجه انگلستان، در زمان صدارت «بیسمار» به آلمان رفته بود. روزی بیسمارک او را به منزل خود دعوت کرد. لُرد که از مصاحبت با صدراعظم آلمان خوش آمده بود، مدتی در منزل او ماند. آنها در ملاقات خود، از هر دری سخن گفتند. از جمله، وزیر امور خارجه انگلیس پرسید: شما با آدمهای مزاحمی که نزدتان آمده و با حرفهای بیسروته، وقتتان را تلف میکنند، چه رفتاری میکنید تا سرشان را از سر خود دفع کنید؟ بیسمارک در پاسخ گفت: خیلی ساده است! من به پیشخدمت خود در این باره دستورات لازم را دادهام و او به محض اینکه دید آدم سمجی، بیش از حدّ وقت مرا اشغال کرده است؛ پیش من میآید و میگوید: امپراتور شما را فوراً احضار کردهاند! هنوز این حرف از دهان بیسمارک کاملاً خارج نشده بود که پیشخدمت نزد او آمد و گفت: قربان! امپراتور فوراً شما را احضار کردهاند! نمازت را بخوان در جلسهای به یکی از شعرای معاصر تکلیف خواندن شعری را کردند و شاعر به رسم معمول شعرا تأملی کرده و گفت: نمیدانم چه بخوانم که تا بحال نخواندهام؟ یکی از حضّار که حاضر بود گفت: نماز را بخوان که مطمئناً تا بحال آن را نخواندهای. نصف علم! شخصی که پدرش از دانشمندان بنام بود در مجلسی نشسته بود. دیگری از او سئوالی کرد. عالم زاده گفت: نمیدانم! و نمیدانم هم خود نصف علم است یکی از حاضران گفت: ولی پدرت در آن نصف دیگر علم برتری داشته است!! وای به حال یاوه گویان امام صادق (ع)فرمود: در مدینه مردی یاوه گو بود و مرد مرا با حرکات خندهآور خود میخنداند و همه او را به عنوان دقلک میشناختند. روزی هنگامی که از کنار امام سجاد (ع)گذشت اشاره به حضرت کرده گفت: این مرد مرا خسته کرده، زیرا هر کاری میکنم نمیخندد. سرانجام مرد یاوه گو روزی بنا گذاشت بهرحال شده امام را بخنداند، لذا چون امام را دید که همراه دو غلامش به جائی میرود، پرید و عبای حضرت را از دوشش گرفت و فرار کرد. امام سجاد (ع)اصلاً به او اعتنائی نکرد، فقط پرسید: این چه کسی بود. عرض کردند: این مردی دلقک است که مردم مدینه را با یاوه گوئیهایش میخنداند. حضرت فرمود: به او بگوئید: «برای خدا روزی وجود دارد که در آن روز باطل گویان و یاوه سرایان در خُسران و زیان میباشند». از حسین آموختیم رمز قرآن از حسین آموختیم ز آتش او شعلهها اندوختیم ای صبا ای پیک دورافتادگان اشک ما بر خاک پاک او رسان «اقبال لاهوری» انوشیروان ظالم انوشیروان ظالم مالیاتی بر زمینها بست و دستور داد در جلسهای که همه رجال مملکت بودند، برای نظرخواهی بخوانند. وقتی که خواندند، همه از ترس شاه ساکت ماندند؛ مردی از میان دبیران (نویسندگان) برخاست که نه از معروفان بود، گفت: ای ملک! خرج جاوید بماند و مردم فانی شوند چیز باقی را بر چیز فانی چگونه توان نهاد؟ اکنون بر زمین آبادان، خراج نهی، فردا پس از این عصر، آن زمین ویران شود و آن خراج بر وی بماند. انوشیروان برآشفت و گفت: ابلهی میکنی و هرزه میگوئی؟! سپس گفت: از کدام مردمی؟ گفت: از دبیرانم گفت: این دبیران فضول و یاوه سرا باشند و حکم داد، دوات بر سر او زنند تا جانش از تن به در رود!! دبیران ستم پذیر که در انجمن بودند، همی دوات بر سر او کوفته و گفتند: ای ملک! ما از این سخن بیزاریم؛ رأی همان است که پادشاه گفته و نیک عدل کرده است و ما پذیرفتارآنیم!! نریزم... بریزم! در زمان رژیم طاغوت، مأمورن ساواک، یکی از شاعران شهر کاشان را به جرم اینکه در مدح شاه شعر نمیگفت به کلانتری بردند. افسر نگهبان با دیدن شاعر گفت: مردک! چرا تا بحال در مدح اعلیحضرت شعر نگفتهای؟ شاعر که دارای شهامت زیادی بود، در جواب افسر نگهبان این بیت ناصرخسرو را خواند: من آنم که در پای خوکان «نریزم» مراین قیمتی دُرّ لفظ دری را افسر نگهبان که خونش به جوش آمده بود، برخاست و دو کشیده آبدار به صورت شاعر نواخت. شاعر کتک خورده که هوا را پس دید، گفت: اینطور است؟ افسر نگهبان جواب داد: از این بدتر هم خواهی دید! شاعر با گردنی کج ادامه داد: حالا که وضع اینطوری است، ناچارم بگویم: من آنم که در پای خوکان «بریزم» مراین قیمتی دُرّ لفظ دری را افسر نگهبان در این موقع لبانش به خنده باز شد و به شاعر گفت: آفرین!! حالا میتوانیم با هم کنار بیائیم. و بعد دستور داد تا شاعر را آزاد کنند!! تو را چو جان دارم من بیتیر غمت، پشت کمان دارم من دادم به تو دل تو را چو جان دارم من پیش تو اگر چه بر زمین دارم پای دستی زغمت بر آسمان دارم من «سنائی» گر بگذری ز خویش... کمال الملک و سردار سطوت یکی از امرای ستمگر دوره ناصرالدین شاه به نام «سردار سطوت»، روزی به «کمال الملک» میگویند که میخواهم تابلوئی از واقعه کربلا را نقاشی کنی که در آن، شمر دارد امام حسین (ع)را میکشد و من دست او را گرفتهام و نمیگذارم!! کمال الملک به بهانههای مختلف از این کار سرباز میزند، امّا در مقابل اصرار زیاد سردار سطوت به ناچار قبول میکند و تابلوئی را نقاشی میکند. ولی در این تابلو، سردار سطوت مشغول بریدن سر امام حسین (ع)است و شمر دست او را گرفته است. کمال الملک پس از کشیدن این تابلو، به عراق و سپس به فرانسه میرود. سردار سطوت در زمان تعیین شده، تابلو را تحویل میگیرد و از دیدن آن منظره، سخت خشمگین میگردد و دربدر به دنبال نقاش هنرمند میگردد تا او را به خاطر آن، تنبیه سختی کند، اما او را نمییابد و متوجه میشود که کمال الملک به خارج سفر کرده و کاری از دست او ساخته نیست. الگوی قناعت! روزی حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام، در ایام خلافتش، از کنار قصّابی میگذشت. قصاب رو به حضرت کرده، عرض کرده: یا امیرالمؤمنین! گوشتهای بسیار خوبی آوردهام، اگر میخواهید ببرید. حضرت فرمود: من الآن پول ندارم که گوشت بخرم. قصاب عرض کرد: من صبر میکنم تا هر وقت پول فراهم شد، قیمت گوشتها را به من بدهی. حضرت فرمود: من به شکم خود میگویم صبر کند.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 81 |