تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,422 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,370 |
امام راحل سلام الله علیه و فقه سنتی | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1371، شماره 129، شهریور 1371 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
امام راحل سلام الله علیه و فقه سنتی قسمت بیست و یکم آیت الله محمّدی گیلانی *نقل حدیث به معنا در عصر رسول الله (ص). * کلام سفیان ثوری در این باره. *کلام صاحب المنار و وائلة بن اسقع. * بیان امام شافعیه در این مسئله در کتاب «الرساله» اشارهای به کلام قاضی بن العربی درباره موطّأ مالک. * منشأ متهم بودن موطّأ، و راز اسقاط تدریجی آن بدست مؤلف. * اختلاف صیغ و تعبیرات، در روایت مسجد خیف. * بهرهبرداری غلط از این روایت. * اختلاف صیغ در اداء یک معنا، سبب اختلاف آراء در مقام استنباط و افتاء است. * یک نمونه عجیب در این باب. * روایت صحیح بخاری در مسئله ترویج بر قرآن است. * اشاره به صیغ مختلف از فتح الباری. با بحث و تفتیش دقیق روشن میشود که احادیث در عصر حضور رسول الله (ص) و عصر صحابه نقل به معنا میشد، و از سفیان ثوری که به سیّد حفّاظ کوفی و فقیه توصیف شده و دربارهاش گفتهاند که در همه چیز فوق مالک بن انس، و احفظ از او بوده است، نقل شده که میگفت: «اگر من ادعا کنم به آن نحو که احادیث را شنیدهام برای شما نقل میکنم، باورتان نباید و تصدیقم مکنید، زیرا آنچه گفتهام نقل به معنا است». به وی گفته شد: آنگونه که شنیدهای، برای ما حدیث بگو، در جواب گفت: سوگند به خدا که راهی برای نقل حدیث به این کیفیّت نیست و جز با نقل به معنا راهی نیست و حتّی یک حدیث را چنانکه شنیدهام نمیتوانم نقل کنم. آقای سید محمد رشید رضا در تفسیر المنار، ذیل آیه «187» بحث مفصلی در قرب ساعت و ظهور قیامت کبری و عمر دنیا و احادیث دجّال و غیره منعقد کردهاند و مناسبت بحث او را به این مسئله سوق داده: «هیچ شکی نیست که اگر احادیث، مرویّ به معنا است چنانکه روشن است وعلماء بر آن اتفاق دارند و اختلاف راویان احادیث صحیحه در الفاظ حدیث واحد، حتّی حدیث مختصر و کوتاه دلیلی است بر این دعوی و بنابراین، هر راوی، آنچه را که فهمیده روایت کرده است، و ای بسا که در فهم وی خطاء واقع شده زیرا امور شرع از امور غیبیّه است، و بسا که راوی آنچه را که فهمیده است، با الفاظی تأدیه و تفسیر کرده است که موجب تغییر معنا میگردد...». ( ج 9 ص 506) حاکم در مستدرک در احوال وائلة بن اسقع صحابی از مکحول نقل میکند که گفت: «بروائلة بن اسقع داخل شدیم و به او گفتیم یا ابا الاسقع ما را حدیث کنید به حدیثی که از رسول الله (ص) شنیدید بدون اینکه در آن کم و زیادی باشد یا معرض نسیان گردیده باشد، پس او فرمود: آیا در شب گذشته هیچ یک از شما چیزی از قرآن تلاوت کرده است؟ گفتیم: آری، ولی ما حافظ آن نیستیم، فرمود: این قرآن که مکتوب در میان شما است و شما در حفظ آن کوتاهی ندارید، و با احتیاط در قرائت آن برخورد میکنید تا مبادا چیزی در آن زیاد یا کم کنید، پس چگونه است حال احادیثی که ما از رسول الله (ص) شنیدهایم و آنهم احیاناً فقط یک بار شنیدهایم، شما باید اکتفاء کنید به احادیثی که با نقل به معنا برای شما روایت میکنیم». (ج 3 ص 569) و ذهبی در سیر اعلام النبلاء از مکحول از وائله چنین آورده: «اذا حدثتکم بالحدیث علی معناه فحسبکم». (ج 3 ص 385) امام شافعیّه بن ادریس در کتاب «الرساله» که گفته میشود اوّلین کتابی است در اصول فقه نوشته شده در مبحث خبر واحد میگوید: «حجیّت خبر واحد منوط است به اینکه جامع اموری باشد از آنجمله که راوی آن، در دینش ثقه و در صدق حدیث معروف باشد، و حدیثی را که نقل میکند، تعقل نموده، و به الفاظی که مغیّر معنا است، عالم باشد، و باید حدیث را با همان حروفی که شنیده تأدیه و نقل نماید و نباید نقل به معنا کند، زیرا در نقل به معنا در صورت عدم معرفت به الفاظ مغیّر معنا، چه میداند، شاید، حلالی را به حرام یا بالعکس تغییر دهد ولی در صورت تأدیه حدیث با حروف مسموع، چنین احتمالی بیوجه است- تا آنجا که میفرماید-: عین لفظ حدیث چنانکه ترک شود، معنای آن در معرض تغییر است و همچنین اگر با غیر لفظ مسموع روایت شود، معنا در معرض تحویل و تبدیل است. پس آن کس که تحمل حدیث میکند و جاهل به ای معنائی است که گفتیم، از تعقّل حدیث و درک آن، محروم است، حدیث آن مورد قبول نیست، چه آنکه حامل امانتی است که از ادراک آن ناتوان است، با این غرض که حدیث را با الفاظ مسموع نقل نمیکند، و میخواهد نقل حدیث به معنا کند در حالی که از درک معنا ناتوان است و گرچه عادل است ولی مقبول الحدیث نیست زیرا در موضع تهمت روشنی است...». (الرساله- ص 370 الی 381) آیا صحاح و سنن و کتاب الامّ شافعی و موطّأ مالک و مسانید و غیر اینها با همین ضابطه و چارچوبی که امام شافعی مقرر فرمودهاند، نوشته شده؟ در یکی از این سلسله مقالات قبلاً از تنویر الحوالک جلال سیوطی نقل کردیم که در فائده سوم میگوید: «قاضی ابوبکر بن العربی در شرح ترمذی گفته: موطّأ اصل اول و لباب در این باب است، و کتاب بخاری اصل دوّم در این باب است و این دو اصل مبنا برای همه جوامع مانند مسلم ترمذی بوده و ابن هباب یادآور شده که مالک، راوی یکصد هزار حدیث بوده و از همه آنها فقط ده هزار حدیث را در موطّأ جمع کرد، و همواره این ده هزار را بر کتاب و سنّت عرضه میداشت و با آثار و اخبار آنها را اختبار و امتحان مینمود- و غیر معتبر را اسقاط میکرد- تا بالاخره همه آنها به پانصد حدیث برگشت». و از عتیق بن یعقوب نقل کرده که گفت: «مالک د رموطّأ حدود ده هزار حدیث نهاده بود و همواره در هر سال در آنها تأمل و نظر میکرد و از آنها ساقط مینمود تا اینکه همین مقدار فعلی باقی ماند». (ص 4 و 5) آیا ثبت ده هزار حدیث از یکصد هزار مروی، در موطّأ، دلالت ندارد بر اینکه مرویّات یکصد هزارش تماماً دارای صبغه اعتبار و احتجاج نبوده؟ و تازه ده هزاری که در جامع موطّأ، مضبوط گردیده بود از لون بیاعتباری منزّه نبود چه آنکه در هر سال جناب مالک با اختیار و عرضه آنها بر کتاب و سنّت قطعیه از آنها اسقاط مینمود، تا آنکه منتهی به پانصد حدیث گردید، و احیاناً اگر عمر جناب ایشان مساعدت بقاء میداشت تعداد دیگری را نیز اسقاط میفرمودند! این بود هویّت کتاب موطّأ مالک، کتابی که مبنا و اساس برای جوامع بعدی از صحاح و سنن و مسانید و غیر اینها است، که مورد تردید جناب مالک بوده، و مشکوک الاعتبار بودن آن موجب شد که هر سال تعدادی از آنها را اسقاط نماید، وگرنه با فرض اعتبار، اسقاط تدریجی آن اسقاط و ابطال حجج الهی بود، و چنین اسنادی به جناب مالک دادن، بیتقوائی است. منشأ تردید مالک در جامع خویش و متهم بودن موطّأ در نزد آن امام المحدّثین همان امری است که از عمربن الحصین نقل کردیم که در توجیه عدم تحدیث خهویش این مضمون را گفته بود: «رجالی از اصحاب رسول الله (ص) را دیدم که حدیث را بر خلاف نقل میکنند و البته آنها در این امر خلاف تعمّد نداشتند، بلکه در شبهه و غلط واقع میشدند و لذا ترسیدم که مانند آنها در خلاف، واقع شوم، از تحدیث دوری جستم». و همچنین ضابطه عقلائی را که امام شافعی در «رساله» در شروط حجیّت خبر واحد فرمودهاند بر مجموع روایات موطّأ منطبق نبود، و به عبارتی: اگر چه جناب مالک، از نظر زمان متقدم بر شافعی بود ولی ظابطه مذکور یک ضابطه عرفی و عقلانی است، و به زمانی دون زمانی توقیت نمیشود و اینکه شافعی در رساله بدان تصریح فرمودند، موجب تقیید آن به بعد از زمان شافعی نمیگردد، و احیاناً تردید مالک در اخبار موطّأ که خود جامع آن بود، از عدم انطباق این ضابطه نشأت گرفته است. و چه بسا معنای واحدی را به الفاظ مختلف نقل کردهاند که مغیّر معنا است از آن جمله است حدیث مسجد خیف که گفتهاند، با صیغهها و تعبیرهای گوناگونی که به پانزده صیغه و تعبیر میرسد نقل شده است با صیغه: «نصر الله من سمع مقالتی فرعاها ثم ادّاها کما سمعها فربّ حامل فقه الی من هوافقه منه» و صیغه: «نضرالله...» و صیغه: «رحم الله امرءاً» و در بعضی روایات به تعبیر: «الی من لافقه له» آمده است. و این حدیث که از مصادیق روشن نقل حدیث به معنا است در کتب اصول الفقه از ادله منع نقل حدیث به معنا شمرده شده است! به این تبیه و توجیه که اداء حدیث بنحو مسموع وقتی متحقق میشود که بالفظ مسموع باشد و گرنه صدق نمیکند و روایت مذکور میگوید: «ثم ادّاها کما سمعها» یعنی تأدیه آن، بگونهای که شنیده انجام پذیرد، در صورتی که این حدیث باید در عداد ادله جواز نقل حدیث بمعنی شمرده شود، چنانکه در کتاب شریف قوانین الاصول محقق قمی علیه الرحمه (ج 1 ص 482) و کتاب «المستضفی» من علم الاصول عزّالی (ج 1 ص 168) مورد بحث قرار گرفته است که میتوان بدانجا و مظان دیگر این حدیث مراجعه نمود. در کلام امام شافعی گذشت: «در صورت عدم معرفت به الفاظ مغیّر معنا چه میداند شاید حلالی را به حرام یا بعکس تغییر دهد» و ظاهراً مصیبت بیش از اینها است زیرا الفاظ و صیغ مختلف در اداء معنای واحدی سبب برای انظار و آراء مختلف میگردد و بدیهی است که اجتماع امّت از این اختلاف و تنازع و تعصب هر گروهی برای مفتی و رئیس مذهب خویش، سالم نخواهد ماند و جوّ جامعه مه آلود میشود. میتوان به یک نمونه در این باب بسنده کنیم و در آن ورود صیغ مختلفی است که در باب تزویج بر قرآن و بدون صداق از رسول الله (ص) روایت کردهاند که ما از صحیح بخاری متن آن را نقل میکنیم و به صبغههای دیگری که وارد شده و در فتح الباری شرح صحیح بخاری آمده اشاره مینمائیم، در کتاب نکاح از سهل بن سعد ساعدی نقل کرده میگوید: «انّی لفی القوم عند رسول الله (ص) اذ قامت امرأة فقالت: یا رسول الله انّها قدوهبت نفسها لک. فَرَفیها رأیک فلم یُجبها شیئاً. ثم قامت فقالت: یا رسول الله انّها قد وهبت نفسها لک فرفیها رایک فلم یجبها شیئاً ثم قامت الثالثة فقالت: انّها قد وهبت نفسها لک فرفیها رایک. فقام رجل فقال: یا رسول الله انکحببها. قال: هل عندک من شیءٍ؟ قال: لا. قال: اذهب فاطلب ولو خاتماً من حدید فذهب و طلب ثم جاء فقال: ما وجدت شیئاً، ولا خاتماً من حدید. قال: هل معک من القرآن شی؟ قال: معی سورة کذا و سورة کذا. قال: اذهب فقد انکحتکها بما معک من القرآن». (فتح الباری- ج 9 ص 205) - من در میان قوم نزد رسول الله (ص) بودم هنگامی که زنی ایستاد، عرض کرد: یا رسول الله ، این زن- خو را اداره کرده بود از باب التفات- خود را به شما هبه کرده، رأیتان را درباره وی بیان فرمائید، حضرت پاسخی نداد، زن بار دوّم مقصدش را عرض نمود، باز پاسخی نفرمودند: در مرتبه سوّم مردی بپا خاست، عرض کرد: یا رسول الله او را به نکاح من درآور فرمودند: چیزی نزدت هست؟ عرض کرد: نه. فرمودند: برو چیزی اگر چه انگشتری از آهن باشد، بیار، رفت و برگشت، عرض کرد هیچ چیز نیافتم و انگشتر آهنی هم گیرم نیامد. فرمودند: چیزی از قرآن از بَر داری؟ عرض کرد: سوره کذا و کذا را از بَر دارم. فرمودند: برو که او را به نکاحت درآوردم، در مقابل آنچه که از قرآن از بَر داری. در فتح الباری بیش از ده صفحه در توضیح و شرح روایت مذکور آورده است و قول: «انکحتکها...» را با صیغههای دیگری که در روایات دیگر آمده، نقل میکند که هر صیغه و تغییری طبق مدلول و مفاد، مغایر با صیغ دیگر و الزاماً، منشأ استنباطات و فتاوای مختلف در این مسئله واحد است، اهل بحث برای تحقیق و اعتبار میتوانند به فتح الباری مراجعه کنند. (ج 9 ص 205 الی 219). ادامه دارد
عیب شناسی حضرت علی (ع): «جَهْلُ الْمَرْءِ بِعُیُوِبِه مِنْ اَکْبَرِ ذُنُوبِه». (اراشد مفید- صفحه 142) جهل و بیخبری انسان از عیوب اخلاقیش در ردیف بزرگترین گناهان او است.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 80 |