تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,177 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,099 |
گفته ها و نوشته ها | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1371، شماره 129، شهریور 1371 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
گفتهها و نوشتهها تا خود فلک از پرده... فریاد و فغان زین فلک آینه گون کز خاک به چرخ برکشد، مشتی دون ما منتظران روزگاریم هنوز تا خود فلک از پرده چه آرد بیرون «عمادی شهریاری» بهشت یا دوزخ؟ شخی از «ژان کوکتو» نویسنده معروف و بنام فرانسوی پرسید: بهشت را بیشتر دوست دارید یا جهنم؟ نویسنده فرانسوی پاسخ داد: در این باره نمیتوانم اظهارنظری کنم، زیرا در هر دو جا دوستان فراوانی دارم!! از و گر، دیدهای پرآب شود گر به یک حبّه ظلم ورزی تو در حقیقت جوی نیرزی تو از تو گر، دیدهای پر آب شود ملکت از سیل آن، خراب شود «اوحدی» تحصّن در شیشه! زمانی که آغا محمدخان قاجار، سفاک خون آشام دوران قاجاریّه، لشکری به «قرهباغ» گسیل کرده بود؛ خان قره باغ در قصبهای به نام «شیشه» متحصّن گردید و در آنجا به کندن سنگر پرداخت و یاران خود را به دفاع گماشت. شاه قاجار برای او پیغام فرستاد که با آن عدّه قلیل، توانائی مبارزه او را ندارد و حتی او را به ضربتهای سنگپاره منجنیق تهدید کرد و به او پیغام داد که با این همه، چگونه می توانی شهری مانند شیشه را از من نگاه داری؟ ملا پناه واقف که شاعر خان قرهباغ بود این شعر را در جواب شاه قاجار نوشت: گر نگهدار من آن است که من میدانم شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد حالات و صفات رسول خدا(ص) امام صادل (ع)می فرماید: بزرگی گناه مردم و کارهای زشت آنان، مانع حلم و مهلت و عطوفت پررودگار عالم نشد که به آنان رحمتی نماید، و محبوبترین و گرامیترین پیامبرانش یعنی محمّدبن عبدالله (ص) را برای آنها برگزیند: 1- پیامبری که ولادتش در خاندان عزّت و اصلش از دودمان کرم بود. 2- حسبش برجستهاش نزد دانشمندان مجهول نبود. 3- صفات برجستهاش نزد دانشمندان مجهول نبود. 4- پیامبران گذشته در کتابهای آسمانی خود، به وجود شریفش بشارت داده بودند. 5- دانشمندان به صفات نیکو و خصال پاکس، زبان گشوده بودند. 6- حیمان به اوصاف برجسته او نظر دوخته بودند. 7- وجود مهذب و پاکی است که هرگز پست نمیشود. 8- تنها فرد هاشمی است که در جهان همانند ندارد. 9- تنها شخصیّت مکّی است که هیچ کس به شوکت و مفاخر او راه نمییابد. 10- حیا و نجابت، او را پوشانده و سخا و مروّت، طبیعت و سرشتش گشته بود. 11- به هیبت و بزرگی و اخلاق نبوّت آراسته بود. 12- به اوصاف رسالت و وحی سرشته بود، تا اسباب و مقدرات حق زمینه مساعدی برایش فراهم آورد و حکم استوار حق دربارهاش به نهایت رسید، در این وقت قضای حتمی خداوند، حضرتش را به منتهی درجه رسانید؛ هر امّتی بشارت وجودش را به امّت بعد از خود میداد و آن نور مقدس از صلب پدری به در دیگر منتقل میشد... او در بهترین دودمانها و در گرامیترین تیرهها و در شرافتمندترین خاندانها به دنیا آمد و در امینترین دامنها پرورش یافت. خدای متعال او را برگزید و مورد پسندش قرار داد و برای خود، او را انتخاب کرد و کلیدهای دانش را به او داد و منابع سرشار حکمت را به او بخشید. هیچ باک مدار! خوش همتی خند و هیچ باک مدار که زظلم تو خلق گریان است همه کارت خور است و آسایش بخور آسان که خوردن آسان است میدانی که از خدای جهان با تو در روز و شب چه فرمان است عدل و انصاف و رحم عادت کن گر مرادت رضای یزدان است «ادیب صابر» مرد بیتوشه در بیابان خشک و ریگ روان تشنه را در دهان چه در چه صدف مرد بیتوشه کاوفتاد از پی در کمرگاه او چه زرچه حزف «سعدی شیرازی» بحث سر تأسیس عدالتخانه! روزی عبدالمجید میرزا عین الدوله، صدراعظم در انجمنی خطاب به جمعی از درباریان و شخصیتهای مملکتی گفت: مظفرالدین شاه فرمان تأسیس عدالتخانه را صادر کرده و گفته نظامنامه آن را بنویسم؛ اما هنوز هیچ اقدام اساسی در این کار نکردهام عقیده شما چیست؟ اگر تأسیس عدالتخانه به مصلت ملّت و مملکت نیست، صحبت آن در میان نیاید. حاضرن جمله خاموش ماندند. عین الدوله یک بار دیگر مطلب را بیان کرد. احتشام السلطنه که از طرفداران جدّی عدالت بود، گفت: بیهیچ گمان، تأسیس عدالتخانه به سود و مصلحت مردم است. امیر بهادر برافروخت و گفت: اگر عدالتخانه برپا شود، میان پسر شما و بقّالی حقیر، چه تفاوت به جا خواهد ماند؟!! صاحب الدوله گفت: تأسیس عدالتخانه سبب انقراض سلطنت میگردد!! ناصرالملک که سیاستمداری کهنه کار بود، اظهار داشت: تأسیس عدالتخانه برای ملّت، منافع بیشماری دربر دارد؛ امّا هنوز برای ما زود است!! فرماندار دین فروش عبدالله تمیمی نقل میکند: هنگامی که محمّد و ابراهیم دو نوههای امام مجتبی (ع)توسط مأمورین منصور دوانیقی به شهادت رسیدند. نصور یکی از عمّال خودفروختهاش را به نام «شبیة بن غفال» فرماندار مدینه ساخت. شبیه به مدینه آمد و روز جمعه در مسجد خطبه خواند و در خطبهاش، به ساحت پکا و مقدس حضرت امیرالمؤمنین اهانت کرد و فرزندان آن حضرت را نیز مورد سبّ و شتم فراوان قرار داد و به عنوان مفسدینی که در پی رسیدن به حکومت هستند، معرّفی کرده و به قتل رساندن اولاد علی را موجّه جلوه داد. هر چند سخنان شبیه بر مردم گران آمد وی در آن میان کسی جرأت سخن گفتن نداشت. در این هنگام، مردی که پیراهنی پشمین دربرداشت، برخاست و فرمود: «ما خدای را ستایش میکنیم و بر محمّد (ص)، آخرین پیام آور و سرور پیامبران و بر همه پیامبران درود میفرستیم. اما خوبیهائی که گفتی، ما سزاوار آنیم ولی آنچه از زشتی بر زبان راندی، تو و منصور به آن سزاوارترید». سپس رو به مردم کرد و ادامه داد: «آیا شما را آگاه نسازم که چه کسی میزان اعمالش در قیامت، خالیتر از دیگران و از همه زیان کارتر است؟ او همان کسی است که آخرتش را به دنیای دیگران بفروشد و این فرماندار فاسق چنین است (چرا که آخرتش را به دنیای منصور فروخته است)». مردم آرام شدند و فرماندار بیآنکه چیزی بگوید از مسجد بیرون رفت. راوی گوید: از مردم پرسیدم: این شخص کیست که چنین بیپروا و کوبنده در برابر فرماندار سخن میگوید؟ گفتند: او امام جعفربن محمّد صادق است. پیدایش اسلام در سمرقند وقتی عمربن عبدالعزیز به خلافت رسید. مردم سمرقند طی نامهای از «قتیبه باهلی»، فاتح سمرقند به خلیفه شکایت کردند و اعلام نمودند که قتبیه با توسّل به غدر و مکر، شهر سمرقند را فتح کرده و مقررات جنگ رعایت ننموده است. عمربن عبدالعزیز دستور داد مسأله را با قاضی خراسان «ابن حاضر بلخی» در میان بگذارند و حکم او را اجرا کنند. قاضی پس از رسیدگی به قضیه، حکمی صادر کرد که بیگمان در تاریخ جنگ عجیبترین حکم است. او نوشت: «غدر و حیله» قتبیه در تصرّف شهر سمرقند، بر محضر قضا ثابت شد. از این رو، باید لشکر اسلام بیدرنگ از شهر خارج شوند و شهر سمرقند و مردم آن به وضع قبل از فتح برگردند. مردم از این داوری بسیار خرسند گشته و اسلام را با دل و جان پذیرا شدند. جواب صاحب بن عبّاد یکی از افاضل به «صاحب بن عبّاد»، مکتوبی نوشت در غایت عذوبت و لطافت که بسی آثار فصاحت و بلاغت از آن ظاهر بود. چون صاحب بن عباد، آن نامه را مطالعه کرد، دید که اکثر، منشآت خاصّه او است که در آن مکتوب درج شده است. لذا در جواب او، این آیه را نوشت: «هذه بضاعتنا ردّت الینا» یعنی این کالای ما است که به سوی ما بازگردانیده شده است.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 130 |