تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,327 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,286 |
امام خمینی ثابت و استوار | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1371، شماره 130، مهر 1371 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
امام خمینی ثابت و استوار از آغاز تا پایان
«به انگیزه هجرت امام خمینی «ره» در تاریخ 10/7/57» هجرت امام «اکنون که من ناچار باید ترک جوار مولی المؤمنین (ع) را نمایم و در کشورهای اسلامی، دست خود را برای خدمت به شما ملت محروم که مورد هجم همه جانبه اجانب و وابستگان به آنان هستید، باز نمی بینم و از ورود به کویت با داشتن اجازه، ممانعت نموده اند، به سوی فرانسه پرواز می کنم. پیش من مکان معینی مطرح نیست، عمل به تکلیف الهی مطرح است، مصالح عالیه اسلام و مسلمین مطرح است». (14/7/1357) «رئیس اطلاعاتشان آمد پیش من و راجع به اینکه شما ملت ایران را مسلح نکنید، شما فعالیت نکنید، ما تعهداتی داریم نسبت به دولت ایران. من گفتم که خوب شما تعهداتی نسبت به دولت ایران دارید اما من نسبت به آن تعهد ندارم و ما هم تعهداتی خودمان داریم نسبت به اسلام و نسبت به ملت خودمان، ما به کار خودمان ادامه می دهیم شما هرکاری که می خواهید بکنید. گفت آخر شماها هی اعلامیه می دهید، هر روز یک نواری می فرستید و چه می کنید، شما کمش کنید. گفتم نه، من اعلامیه می دهم، نوار هم پر می کنم و می فرستم، منبر هم اگر رفتم صحبت می کنم، اینها چیزی است که من نمی توانم کنارشان بگذارم. او هم رفت و بعد تشدید کردند... من دیدم که ممکن است یک وقتی اینها به رفقای ما یک تعرضی بکنند و ما هم مقصدی (مکانی) پیشمان مطرح نیست، ما می خواهیم کارمان را انجام بدهیم، بنا گذاشتم که بروم کویت و از آنجا بعد به یکی از ممالک اسلامی بروم. با اینکه ویزا هم داشتیم، در سرحد کویت دولت کویت مانع شدند، حتی اجازه اینکه ما برویم به فرودگاه از آنجا پرواز کنیم، آنقدر هم اجازه ندادند، ما بازگشتیم به عراق. معلوم شد که خود آنها هم تفاهمی داشتند، منتظر ما بودند، همان جمعیتی که ما را آورده بودند باز آنجا ایستاده بودند. ما برگشتیم عراق و ما را بردند بصره و بعد از چندین ساعت بردند بغداد و از بغداد هم دیدیم که حالا بیائیم اینجا شاید بتوانیم یک فلان محلی برای خودمان انتخاب کنیم. موقتا آمدیم به فرانسه...» (19/7/1357) «من مختصرا قصه ای که واقع شد عرض می کنم. ما که از ترکیه وارد عراق شدیم و بعد هم وارد نجف، از طرف دولت عراق کرارا آمدند و اظهار داشتند که عراق ما شماست و هرجا باشد، هرجا بخواهید هرکاری داشته باشید انجام می دهیم، تا دولت تغییر کرد، یکی پس از دیگری تغییر کرد منتهی شد به این اواخر که ما مقتضی دیدم بیشتر از آن مدت در عراق فعالیت بکنیم. کم کم دولت عراق به طور تدریج در صدد جلوگیری شد... کم کم از بغداد یک وقت رئیس امن آمد، او آدم ملایمی بود و صحبت هایش هم همه تعارف بود و اینکه شما هرکاری بخواهید بکنید مانعی ندارد و هر عملی انجام بدهید مانعی ندارد و فلان، ایشان رفت و بعد از چند روز یک نفری دیگری آمد که گفتند او مقدم است بر آن رئیس امن، ایشان به طور رسمی به ما گفت که ما چون یک معاهداتی، تعهداتی با دولت ایران داریم از این جهت نمی توانیم تحمل کنیم که شما فعالیت می کنید... بعد صحبت هایی کرد و چه بالاخره منتهی شد به اینکه من همچو علاقه ای به یک محلی ندارم من هرجایی که بتوانم خدمت بکنم، آنجا خواهم رفت و نجف پیش من مطرح نیست که من آنجا بمانم. گفت که شما هرجا بروید همین مسائل هست یعنی جلوگیری می شود. گفتم که من (در صورتی که هیچ در ذهن من این نبوده، آن وقت هم نبود) می روم خارج، من می روم پاریس که مملکتی است که آن دیگر وابسته به ایران و مستعمره ایران نیست. البته ناراحت شد اما حرفی نزد». (10/7/1358) | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 64 |